با مسیری که بلاک چین در پیش گرفته، تصور اینکه گوگل، آمازون، فیس‌بوک و اپل بزرگترین قربانیان این فناوری باشند، دور از ذهن نیست. آیا واقعا پروژه‌های مبتنی بر بلاک چین که قصد دارند انقلابی در جهان ایجاد کنند، خواهند توانست به سلطه این چهار ابرقدرت دنیای فناوری پایان دهند؟ برای پاسخ به این سؤال، مطلب زیر را که آقای مت وارد (Matt Ward) در سایت مدیوم منتشر کرده است، بخوانید.

آقای وارد سرمایه‌گذار، کارآفرین و مشاور در زمینه استارتاپ و کسب‌وکار است که درباره فناوری بلاک چین و ارزهای دیجیتال تحقیق می‌کند. این مطلب، حاصل تحقیقات او درباره مدل‌های کسب‌وکار چهار شرکت بزرگ فناوری یعنی گوگل، اپل، آمازون و فیس‌بوک است که چطور از جانب پروژه‌های بلاک چینی تهدید می‌شوند.

از نظر کارشناسان، هیچ حد وسطی برای بلاک چین وجود ندارد. یا به پیشرفتی عظیم خواهد رسید یا به طور کامل شکست خواهد خورد.

خود من به یکی از علاقه‌مندان پروپاقرص فناوری بلاک چین تبدیل شده‌ام، مخصوصا اقتصاد رمزنگاری که برای ایجاد اثر شبکه‌ای قدرتمند به کار می‌رود.

اما با وجود دیدگاه‌های مثبت و منفی زیادی که درباره فناوری بلاک چین وجود دارد، واکاوی شاخه‌های مختلف آن می‌تواند سودمند باشد؛ زیرا با برترین شرکت‌های فناوری کنونی در ارتباط است. ابتدا بیایید درباره بلاک چین برای افرادی که تازه وارد فضای رمزنگاری شده‌اند صحبت کنیم. اگر به خوبی با بلاک چین آشنایید، می‌توانید از این بخش بگذرید.

بلاک چین چیست؟

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

بلاک چین‌ها دفتر کل تعویض‌ناپذیر (یعنی غیر قابل تغییر یا دستکاری) هستند و اغلب در آنها نیازی به اعتماد به طرفین نیست. آنها به ما کمیابی دیجیتال (digital scarcity) و قابلیت‌های بسیار بیشتری را ارائه می‌دهند. به دلیل ماهیت غیرمتمرکزشان (که به جای نهادِ واحد با جامعه اداره می‌شود) و مدل اقتصادی انگیزشی آن (یعنی در نظر گرفتن توکن‌هایی برای تشویق افراد به شرکت در شبکه) تهدید بالقوه بزرگی برای وضعیت کنونی هستند. حداقل این چیزی است که هواداران بلاک چین می‌خواهند ما باور کنیم.

این اساسا بدان معناست که هر چیزی را که روزگاری روی کاغذ انجام یا ذخیره می‌شد، می‌توان روی بلاک چین هم انجام داد یا ثبت کرد. به این ترتیب دنباله‌ای نامتناهی و غیر قابل تغییر از سوابق مالکیت، قراردادهای قابل برنامه‌ریزی، اطلاعات مالی، داده‌های شخصی و بسیاری موارد دیگر خواهیم داشت.

این دفتر کل (حداقل از نظر تئوری) می‌تواند متعلق به کاربران باشد، چیزی که تا کنون سابقه نداشته است.

در حال حاضر داریم به عصر سلطه بی‌نظیر فناوری وارد می‌شویم. شرکت‌هایی مانند گوگل، آمازون، فیس‌بوک و اپل (که به اختصار آنها را گافا می‌نامند)، هر روز بیشتر از قبل زندگی روزانه ما را کنترل می‌کنند. آنها اطلاعات ما و هر چیزی را که به آن مربوط می‌شود در اختیار دارند. این شرکت‌ها اثر شبکه‌ای درونی را ایجاد کردند که هیچ‌کس نتواند در حوزه فعالیتشان با آنها رقابت کند.

در دنیای امروز که ارتباطات اینترنتی حرف اول را می‌زند و همه چیز به شکل مداوم در حال تغییر است، تجزیه و تحلیل و نظریه‌پردازی درباره پروژه‌های مبتنی بر بلاک چین که رقیب این غول‌های فناوری هستند مفید خواهد بود. مخصوصا بررسی عواملی که این پروژه‌ها برای برنده شدن در این بازی به آن نیاز دارند بسیار مهم است. حال بیایید با گوگل شروع کنیم.

گوگل

گوگل یکی از پیچیده‌ترین شرکت‌های فناوری کنونی است و با استفاده از ده‌ها بخش مختلف و محصولات متنوعی که دارد، بر زندگی روزانه ما سایه افکنده است.

ما به بیشتر این بخش‌ها و محصولات کاری نداریم و می‌خواهیم صرفا روی مدل اصلی کسب‌وکار آن که تبلیغات است تمرکز کنیم.

جستجوی گوگل

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

گوگل موتور جستجوی غالب است و بیش از ۷۷% از جستجوهای اینترنتی در سراسر جهان از طریق این موتور انجام می‌شود.

با اینکه ۱٫۳ میلیارد نفر از کل جمعیت جهان (۷٫۶ میلیارد نفر) در چین زندگی می‌کنند و موتور جستجوی خودشان یعنی «بایدو» را به گوگل ترجیح می‌دهند، اما باز هم گوگل سه چهارم بازار جستجو در اینترنت را در اختیار دارد.

این قدرت گوگل است که سبب پیشرفت تاریخی آن شده است. ۸۶٫۵ درصد از درآمد گوگل از تبلیغات جستجو حاصل می‌شود.

یوتیوب

یوتیوب دومین موتور جستجوی قدرتمند در جهان است و بزرگترین پلتفرم ویدئوهای تولید شده توسط کاربر است. کاربران در هر دقیقه حدود ۱۰۰ ساعت محتوا روی یوتیوب بارگذاری می‌کنند و این واقعا باورنکردنی است.

در سال ۲۰۱۵ یوتیوب و گوگل پلی، ۱۵% از درآمد گوگل را تشکیل می‌دادند (این مقدار در سال ۲۰۱۰ فقط ۴% بود) و پیش‌بینی شده است که تا سال ۲۰۲۰ به بیش از ۲۴% برسد. فکر می‌کنید گوگل یوتیوب را در سال ۲۰۰۶ با چه مبلغی خریداری کرد؟ فقط ۱٫۶۵ میلیارد دلار.

ادسنس (AdSense)

یکی دیگر از دلایل برتری گوگل از نظر تبلیغات، ادسنس است. ادسنس برای سایت‌ها امکانی را فراهم می‌کند که از طریق پلتفرم تبلیغاتی گوگل، درآمد کسب کنند و اصلا نگران پیدا کردن تبلیغ‌کنندگان نباشند. گوگل خودش به جای آنها به این مسائل رسیدگی می‌کند و در عوض، بین ۳۲ تا ۴۹ درصد از درآمد حاصله را برمی‌دارد (مابقی آن به سایت ناشر تعلق دارد).

بر اساس آمار سایت اینوستوپدیا، ۲۳% از کل درآمد گوگل در سال ۲۰۱۶ (مبلغ ۱۵٫۵ میلیارد دلار) از ادسنس به دست آمد.

متأسفانه تبلیغات به عنوان یک کسب‌وکار بیشتر روی فریب کاربر تمرکز دارد تا کیفیت کار. همین امر منجر به تولید محتواهای بی‌کیفیتی شده است که با طعمه قرار دادن کاربران آنها را به سمت وبسایتشان می‌کشانند. فکر نمی‌کنم مدل تبلیغات امروزی به همین زودی‌ها دستخوش تغییرات چشمگیری شود. اتفاقا برعکس، به نظر من موفقیت بزرگ گوگل با ادسنس به احتمال زیاد ادامه می‌یابد و رشد می‌کند.

بلاک چین چطور می‌تواند گوگل را کنار بزند؟

کسب‌وکار گوگل به طور کامل بر جلب توجه کاربران و کشاندن آنها به سویش بنا شده است و وانمود می‌کند که در کسب‌وکارش شفافیت کامل دارد.

شعار آنها «شیطان نباشید» است، اما این با فعالیت‌هایشان کاملا تضاد دارد. آنها می‌خواهند اطلاعاتمان را آزادانه با همه جهان به اشتراک بگذاریم.

در این سناریو، گوگل نقش خدا را بازی می‌کند و فقط افرادی که از قوانین آن پیروی می‌کنند به بهشت گوگل راه می‌یابند.

اما رمزنگاری همه چیز را برای گوگل پیچیده خواهد کرد.

سلطه گوگل در درجه اول از اثر شبکه‌ای کلان داده‌ها، هوش مصنوعی و ترکیب آنها با «نیروی عادت» ناشی می‌شود.

اما افرادی هم در جامعه فناوری وجود دارند که نگران نقش این شرکت‌های بزرگ در زندگی ما هستند، مخصوصا جایی که به فروش اطلاعات ما مربوط می‌شود. در همین انتخابات اخیر آمریکا، شاهد این بودیم که جامعه فناوری توانستند از نقش برخی سیاستمداران و کاربران در این انتخابات پرده بردارند.

جستجو

موتور جستجو و مرورگر مبتنی بر بلاک چین، می‌تواند مشکل سوءاستفاده از کاربران را حل کند. خودم در حال حاضر با موتور جستجوی DuckDuckGo کار می‌کنم که بر حفظ حریم خصوصی تأکید دارد. این موتور جستجو را زمانی که داشتم برای کتاب «چهار قدرت بزرگ: چگونه شرکت‌های فناوری امروزی، آینده را به انحصار خودشان درآورده‌اند» تحقیق می‌کردم یافتم. این کتاب میزان قدرت و کنترل گوگل بر زندگی ما را به من نشان داد.

موتور DDG به جای اینکه اطلاعات شخصی مرا برای فروش به تبلیغ‌کنندگان جمع‌آوری کند، فقط هر از گاهی تعدادی تبلیغ نشانم می‌دهد؛ آن هم بر اساس خواسته خودم و چیزی که پرس‌وجو کرده‌ام.

توجه: DDG فقط ۰٫۲۰ درصد از کل سهم بازار جهانی را در اختیار دارد.

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

رویکردی که DDG در پیش گرفته است مزایای زیادی برای کاربران دارد، زیرا دست واسطه‌ها را از اطلاعات شخصی آنها کوتاه می‌کند. با این حال مشکلاتی هم در این میان وجود دارند.

قدرت گوگل از تخصصی که درباره داده‌ها و هوش مصنوعی دارد ناشی می‌شود. گوگل بهتر از خودمان ما را می‌شناسد و بنابراین می‌تواند نتایج بهتری را به ما ارائه کند. به همین دلیل است که می‌توان گفت اقدامات ضدانحصاری در کشورهای ما تقریبا هرگز اتفاق نخواهد افتاد. زیرا ما کاربران بهترین نتیجه را می‌خواهیم و بلافاصله هم می‌خواهیم. تجربه کاربری ضعیف برای ما معنا ندارد. به همین دلیل مشکلی با چیزی که غول‌های کنونی فناوری ارائه می‌دهند نداریم. ما بهترین نتیجه را می‌خواهیم. بسیار خوب؛ گوگل هم همین کار را برایمان انجام می‌دهد.

موتور جستجوی مبتنی بر بلاک چین (BBSE) می‌تواند به لحاظ نظری پیروز میدان باشد. اما برای اینکه آن را عملا به اجرا درآورد، باید از داده‌های کاربر و اولویت‌های او استفاده کند تا بتواند نتایج بهتر و جستجوی شخصی‌تری را به کاربر ارائه دهد (بدون اینکه هرگز مالکیت یا کنترل داده‌هایش را به دست بگیرد). اگر هم زمانی تبلیغات را به کارش اضافه کند، کاربران باز هم از آن سود خواهند برد؛ زیرا به ازای مشاهده هر تبلیغ می‌توانند مقداری توکن به عنوان کمیسیون دریافت کنند. در این صورت رابطه ناخوشایندی که در حال حاضر بین موتورهای جستجو، تبلیغات و کاربران وجود دارد از بین خواهد رفت.

با این حال، متأسفم که باید بگویم احتمالا راهی طولانی در پیش است. برای تغییر رفتار کاربر، باید راه‌حلی به او ارائه داد که از محصول فعلی حداقل ۵ تا ۱۰ برابر بهتر باشد. سال‌ها وقت لازم است تا موتور جستجوی مبتنی بر بلاک چین بتواند سهم بیشتری از بازار را نسبت به گوگل (۷۷ تا ۸۰%) به دست آورد. هنوز هم افراد زیادی هستند (از جمله خودم) که بدون خواندن شرایط خدمات روی دکمه «می‌پذیرم» کلیک می‌کنند و داده‌ها و اطلاعاتشان را به راحتی در اختیار شرکت‌ها قرار می‌دهند.

ویدئو

رقابت با یوتیوب مشابه همان چالش‌هایی را که درباره جستجو گفتیم به همراه خواهد داشت. با این حال، یک مزیت بزرگ در این میان وجود دارد: تولیدکنندگان ویدئو، خودشان پلتفرم و ارزش را ایجاد می‌کنند.

از آنجا که تبلیغات یوتیوب برای اکثریت قریب به اتفاق تولیدکنندگان ویدئو مفید نیست، این پلتفرم می‌تواند همه را به خودش جذب کند.

اما چرا تبلیغات در یوتیوب به نفع خیلی‌ها نیست؟

بر اساس تحلیلی که MonetizePros انجام داده است، متوسط هزینه CPM (یعنی هزینه هر ۱۰۰۰ بار مشاهده) که از ویدئوهای یوتیوب انتظار می‌رود، بین ۵۰ سنت تا ۵ دلار است. این بدان معناست که به ازای هر یک میلیون باری که کاربران ویدئوی شما را مشاهده کنند، می‌توانید بین ۵۰۰ تا ۵۰۰۰ دلار درآمد کسب کنید.

برای یک میلیون بار این واقعا وحشتناک است، مخصوصا با توجه به اینکه تبلیغات پادکست حدود ۵ تا ۲۰ برابر بیشتر از CPM درآمد دارد.

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

پس می‌بینیم که یوتیوب بیش از حد رقابتی است و کسب درآمد در آن محدود است. بنابراین محتوای تولیدکنندگان باید آنقدر پرمخاطب باشد که بتواند درآمد چشمگیری برای آنها ایجاد کند. اما در یک پلتفرم بارگذاری ویدئو که مبتنی بر بلاک چین باشد (BBVP)، رقابت کمتری وجود دارد و مسلما توجه بیشتری را جلب خواهد کرد.

در این میان اگر مشوق‌هایی هم برای تولیدکنندگان در نظر گرفته شود تا با تولید محتوای بهتر مخاطب بیشتری جذب کنند، باز هم قضیه جالب‌تر می‌شود. زیرا مزایای پیشگام بودن، نوعی اثر شبکه‌ای درونی و فوریت زمانی ایجاد می‌کند. این بدان معناست که باید هر چه زودتر مشترکین خودتان را به این پلتفرم دعوت کنید، قبل از اینکه سایر یوتیوبرها سر برسند.

این کار هم به زمان نیاز دارد، مخصوصا اینکه باید تعداد کافی از افراد را دعوت کنیم تا پول خوبی نصیب‌مان شود. با این حال اگر پاداش‌های توکنی به اندازه کافی قوی باشند و محتوا هم از کیفیت لازم برخوردار باشد، می‌توان مطمئن بود که این اتفاق رخ خواهد داد.

پرسش اصلی این است که چقدر سریع ممکن است اتفاق بیفتد. احتمال دارد چندین سال طول بکشد تا یک سرویس بارگذاری ویدئو مبتنی بر بلاک چین بالغ شود. در یوتیوب در هر دقیقه ۱۰۰ ساعت ویدئو بارگذاری می‌شود. این نشان می‌دهد که همیشه محتوای تازه که از نظر سئو غنی باشد وجود دارد.

از سوی دیگر گوگل هم طرفدار یوتیوب است، بنابراین جذب ترافیک از آن واقعا دشوار است.

توجه: استیمیت و دی تیوب، در حال حاضر دارند روی چیزی که قاتل یوتیوب محسوب می‌شود کار می‌کنند، اما راهی بسیار طولانی دارند تا تهدیدی جدی برای آن به شمار روند. گفته می‌شود استیمیت یکی از فعال‌ترین پروژه‌های ارزدیجیتال/بلاک چینی است. ارزش بازار آن حدود ۵۳ میلیون دلار است و روزگاری بیش از ۱ میلیون تراکنش را در روز پردازش می‌کرد (۸۲۰ هزار در روز در جولای ۲۰۱۷). این نشان می‌دهد که رسیدن به این هدف چندان هم غیرممکن نیست.

ادسنس

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

چیزی که اینترنت و روزنامه‌نگاری را خراب کرد، تبلیغات بود. هنگامی که دنیا اشتراک خریدن را کنار گذاشت و به تبلیغات نمایشی روی آورد، کیفیت به تدریج افت کرد.

حالا تله کلیک (clickbait) حرف اول را می‌زند. افزایش بازدید از صفحه و جذب مخاطب بیشتر (و در نتیجه نمایش آزاردهنده اسلایدهای تبلیغاتی) دنیایی را به وجود آورده است که در آن توجه ساختگی سود بیشتری دارد. در تمام این سال‌ها شاهد تنزل کیفیت روزنامه‌نگاری و محتوا بوده‌ایم و حالا اولویت با عناوین تحریک‌کننده و تصاویر بندانگشتی پر زرق‌وبرق است که چشم‌ها را خیره می‌کنند.

مدل نشر مبتنی بر بلاک چین (BBPM) فعلا در حد تئوری می‌تواند این مشکل را حل کند. وبسایت مدیوم کار جالبی در این باره انجام داده است؛ به این ترتیب که به کاربران اجازه می‌دهد اگر از مقاله‌ای لذت بردند به آن رأی دهند یا روی علامت کف زدن کلیک کنند. با چنین مدلی می‌توانیم امیدوار باشیم که درآمد حاصل از تولید محتوا، مجددا بین سایت‌ها و نشریاتی که واقعا مفید و ارزشمند هستند توزیع شود (نه اینکه فقط در انحصار چند شرکت بزرگ باشد).

شرکت‌ها و سازمان‌هایی هستند که دارند تلاش می‌کنند این کار را هم با بلاک چین و هم بدون آن انجام دهند. البته این کار دشوار است، زیرا اکثریت افراد نمی‌توانند قدرت اطلاعات شخصی یا مخاطرات فاش شدن آنها را درک کنند.

بیشتر مردم مشکلی ندارند که شرکت‌های بزرگ به چشم محصول به آنها نگاه کنند. بدشان هم نمی‌آید در ازای مشارکت در سیستم، محتوای رایگان و دسترسی آزاد نصیبشان شود.

به نظر من تنها راهی که یک پروژه مبتنی بر بلاک چین می‌تواند در برابر ادسنس موفق شود، این است که برای اولین پذیرندگان سیستم (کاربران و ناشران) مشوق‌هایی در نظر بگیرد که در آن عبارت اگر / آنگاه به تبلیغات ادسنس ضمیمه شود. یعنی اگر کاربر در سیستمِ دارای مدل نشر مبتنی بر بلاک چین عضویت دارد، تبلیغات برایش به نمایش درنیایند. اگر نه، آنگاه تبلیغات را برایش نمایش دهند.

به منظور مشارکت در مدل نشر مبتنی بر بلاک چین، منتشرکنندگان محتوا می‌توانند با هم سازش کنند تا انحصار بازار را به دست بگیرند و آنهایی را هنوز شک دارند تشویق کنند تا این مدل را بپذیرند (یعنی با گذشت زمان، کاربرد سایت‌ها کمتر و تبلیغات و هرزنامه در آنها بیشتر شود تا اینکه خوانندگان محتوای آنها به مدل نشر مبتنی بر بلاک چین بپیوندند).

با این حال، بعید است که این رویکرد مافیاگونه به همین زودی‌ها تغییر کند و نسل فعلی آن را بپذیرد (خیلی سخت است برای چیزی که تا حالا رایگان بوده پول بپردازیم و خوشحال هم باشیم).

امیدوارم حداقل نسل بعدی بتوانند تله کلیک را نابود کنند.

آمازون

شرکتی که جف بزوس در اصل برای فروش آنلاین کتاب راه‌اندازی کرد، در حال حاضر بی‌تردید برجسته‌ترین و متنوع‌ترین شرکت روی کره زمین است. ارزش بازار آمازون سال گذشته موفق شد از ۱ تریلیون دلار نیز عبور کند.

حداقل این چیزی است که فن‌شناسان روی آن توافق دارند. با این حال به نظر من بیشتر آنها در اشتباه‌اند. برای روشن شدن موضوع بیایید به واکاوی مدل کسب‌وکار این شرکت بپردازیم (برای مطالعه تحلیل عمیق‌تری از آینده آمازون، مقاله «آمازون دارد جهان را می‌خورد» را بخوانید).

وسعت امپراتوری آمازون

کسب‌وکار آمازون از ۵ بخش اصلی تشکیل شده است:

سایت آمازون (com)خدمات وب آمازون (AWS)الکسابازار موادغذایی کاملو آمازون پرایم.

هر یک از اینها به تنهایی می‌توانند یک کسب‌وکار بی‌نظیر باشند. بنابراین تعجبی ندارد که ترکیب آنها بزرگترین کسب‌وکار جهان را ایجاد کرده است.

البته فکر نمی‌کنم هیچ خطری از جانب بلاک چین سه بخش الکسا، غذاهای کامل یا آمازون پرایم را تهدید کند. حداقل در آینده نزدیک که اینطور به نظر نمی‌رسد، زیرا ماهیت مدل این کسب‌وکارها طوری است که به راحتی نمی‌توان غیرمتمرکزشان کرد.

البته برخورداری از سیستم محاسباتی و هوش مصنوعی غیرمتمرکز، خودش دلیلی وسوسه‌کننده برای تولید محصولی است که الکسا را از دور خارج کند. اما آیا ارزشش را دارد؟ به نظر من که اینطور نیست. زیرا برای این کار باید چندین فناوری مختلف مانند صدا، هوش مصنوعی، رابط‌های برنامه‌نویسی کاربردی، سخت‌افزار و نظایر آنها را ادغام کرد و این تلاش زیادی را می‌طلبد. بعید به نظر می‌رسد در آینده‌ای نزدیک بتوان چنین محصولی را تولید کرد.

سایت آمازون

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

آمازون انحصاری‌ترین بازاری است که جهان غرب تا کنون دیده است و موقعیت فعلی آن در جهان از هر بازار دیگری بهتر است. آنها در سال ۲۰۱۷، حدود ۱۷۸ میلیارد دلار درآمد داشتند و هر سال رشدی دو رقمی را تجربه کرده‌اند. سال ۲۰۱۸ آمازون توانست درآمدش را به حدود ۲۳۳ میلیارد دلار برساند (آمار سه ماهه اول و دوم ۲۰۱۹ هم جمعا ۱۲۳ میلیارد دلار را نشان می‌دهد).

برآوردهای سال ۲۰۱۷ نشان می‌دهد ۴۴% از تجارت الکترونیکی ایالات متحده در سایت آمازون اتفاق افتاده است. رشد سالیانه آمازون نسبت به مدت مشابه آن در سال قبل ۱۳% بود و در هر ۵ سال گذشته به همین منوال بوده است. این دیگر یک انحصار نیست، نوعی شتاب‌دهنده است.

اما لایه دیگری هم وجود دارد که باید آن را بررسی کنیم. این لایه، آمازون بیسیک است که در آن آمازون داده‌های فروشندگان طرف سوم را تجزیه و تحلیل می‌کند و از محصولات برتر آنها رونوشت برمی‌دارد.

در نهایت آمازون می‌خواهد همه محصولاتی را که فروشندگان طرف سوم ارائه می‌کنند، با نسخه‌های آمازون بیسیک همان محصولات جایگزین کند. آمازون می‌خواهد مالکیت همه مشتریان و همه سود حاشیه‌ای را که با آن همراه است، در اختیار خودش داشته باشد و این کار را هم خواهد کرد.

اما وقتی که بنیان‌گذار خودش هم در رقابت شرکت کند، مرگ بازارها حتمی است.

خدمات وب آمازون (AWS)

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

به نظر من آمازون باید قبل از اینکه قانون‌گذاران اقدامات ضد انحصاری را شروع کنند، خدمات وب آمازون را به عنوان یک بخش تجاری جداگانه مطرح کند.

آمازون بخش خدمات وب را برای بازار خودش راه‌اندازی کرد. آنها به قابلیت میزبانی تصاویر و اطلاعات برای سایت آمازون نیاز داشتند و بزوس این محصول را به شکل ساختاریافته برای خودشان ایجاد کرد.

با رشد خدمات وب آمازون، این شرکت مدام قیمت‌ها را کاهش داد تا رقابت را دشوارتر کند. با این کار هیچ تردیدی برای استفاده از خدمات وب آمازون باقی نمی‌ماند.

سود حاشیه‌ای شما، برای من فرصت است.

– جف بزوس

امروزه خدمات وب آمازون حدود ۴۲% از فضای وب را پوشش می‌دهد. این مقدار دو برابر بیشتر از مجموع خدمات مایکروسافت، گوگل و آی‌بی‌ام است. با این حال، با توجه به کاربرد آسان این سیستم و قیمت‌گذاری مناسبی که دارد، استفاده از آن کاملا منطقی به نظر می‌رسد.

این روند رو به رشد است و به این زودی‌ها سرعتش کاهش نمی‌یابد. در حقیقت کاملا برعکس، خدمات وب آمازون ۱۰% از درآمد کل آمازون را تشکیل می‌دهد. در سه ماهه سوم سال ۲۰۱۷، حدود ۴٫۶ میلیارد دلار درآمد داشت (۴۲% بیشتر از ۲۰۱۶) و ۱٫۲ میلیارد دلار سود خالص آن بود (۳۶% بیشتر از ۲۰۱۶).

آمازون دارای زیرساخت‌هایی است که بیشتر بخش‌های اینترنت روی آن بنا شده‌اند. آیا تمرکززدایی می‌تواند آن را تغییر دهد؟

بلاک چین چطور آمازون را از دور خارج خواهد کرد؟

من هم مانند خیلی‌ها پولم را در آمازون سرمایه‌گذاری کرده‌ام. آنها در بین سایر غول‌های فناوری، بهترین موقعیت را برای تسلط بر آینده دارند.

با این حال، بلاک چین می‌تواند چالش‌هایی را برای کسب‌وکارهای بزوس ایجاد کند. بستگی به این دارد که چطور آن را پیاده‌سازی کنیم، چه مشوق‌هایی را قرار دهیم و چطور آن را به تکامل برسانیم.

تجارت الکترونیک

آمازون تجارت الکترونیک دنیا را در اختیار دارد، اما پروژه‌های زیادی وجود دارند که روی ایجاد بازار غیرمتمرکز کار می‌کنند. هر چند متأسفانه بسیاری از آنها هدف اصلی را گم کرده‌اند. بیشتر آنها هنوز به کارمزدها فکر می‌کنند، غافل از اینکه کارمزد تراکنش ۱۵ درصدی آمازون مشکل اصلی ما نیست. این هزینه انجام کسب‌وکار است. از طرفی، مصرف‌کنندگان به اینکه فروشندگان چه مقدار کارمزد می‌پردازند اصلا اهمیتی نمی‌دهند.

به علاوه، یک راه‌حل باید حداقل ۵ تا ۱۰ برابر بهتر از راه‌حل فعلی باشد تا تغییری صورت گیرد. این مقدار کارمزد برای فروشندگان آن‌قدر مهم نیست که کلا از آمازون بگذرند.

درست است که فروشندگان به هزینه‌ها اهمیت می‌دهند، اما چیزی که مهم‌تر است کنترل آمازون روی آنهاست. این مشکل اصلی است که پروژه‌ها باید به آن بپردازند.

آمازون کنترل همه فروشندگان را در اختیار دارد. هرگز نمی‌توانید بفهمید چه زمانی بی‌خیالتان خواهد شد و دسترسیتان را قطع خواهد کرد. حتی نمی‌دانید آیا آمازون ممکن است از محصولتان برای آمازون بیسیک رونوشت بردارد و دست شما را از آن کوتاه کند یا خیر.

این همیشه نوعی ترس از تعلیق ایجاد می‌کند. اگر ۸۰% از کسب‌وکار شما به آمازون وابسته باشد و ناگهان دسترسیتان به آن قطع شود چه خواهد شد؟

یک بازار غیرمتمرکز باید در درجه اول با فروشندگان ساخته شود. به نظر من این کار عملی است.

بیشتر فروشندگان هر کاری را انجام می‌دهند تا سرنوشت شرکتشان را خودشان به دست بگیرند نه اینکه به آمازون متکی باشند. به همین دلیل می‌توانید مطمئن باشید که راه‌اندازی یک پلتفرم تجارت الکترونیک مبتنی بر بلاک چین حتی بدون مشوق‌های توکنی موفقیت‌آمیز خواهد بود. با این حال اگر مشوق‌هایی هم به آن اضافه شوند، فروشندگان سریعتر آن را خواهند پذیرفت.

خریداران هم در این میان هستند. آنها را هم می‌توان با تخفیف‌ها یا جوایز توکنی به پلتفرم جذب کرد.

مشکل بزرگ این است که بیشتر فروشندگان نمی‌توانند به آسانی به مشتریانشان که در آمازون هستند دسترسی پیدا کنند. تماس با آنها و تلاش برای خارج کردن آنها از آمازون، ممکن است منجر به تعلیق آنها شود و اگر بلاک چین موفق نشود ریسک این کار بالا خواهد بود.

به علاوه، فروشندگان نمی‌توانند خودشان را راضی کنند که حتی مشتریان سایت مستقل خودشان (آنهایی را که در آمازون نیستند) را به بازاری بفرستند که هنوز سرنوشتش مشخص نیست.

برای حل این مشکل نوعی برنامه همکاری در فروش لازم است، از همان نوعی که در آمازون هست. به این ترتیب که من محصول الف را می‌فروشم و محصول ب را که فروشنده دیگری می‌فروشد و در ارتباط با هم هستند توصیه می‌کنم. سپس برای هر فروش یا ثبت‌نام، توکن دریافت می‌کنم. سایرین هم همین‌طور با هم همکاری می‌کنند.

همین کار را می‌توان با مشوق‌های قوی برای برنامه‌های ارجاعی خریدار با خریدار یا خریدار با فروشنده (ناشر) انجام داد تا مشتریان بیشتری جذب شوند. وقتی به اندازه کافی ذخایر و اعتماد ایجاد شود، این پلتفرم شروع به کار خواهد کرد. چیزی که این پلتفرم را پیش می‌برد و سبب پذیرش آن از سوی افراد می‌شود، اقتصاد رمزنگاری است. البته اگر نتوانیم تجربه کاربری خوبی ایجاد کنیم، ممکن است مدت‌ها طول بکشد تا به بازدهی خوبی برسد.

نکته مهم دیگر قدرت انتخاب در آمازون است. اگر آمازون برای انتخاب هر محصول ۱۰۰ برابر گزینه‌های بیشتری ارائه می‌کند، چرا مصرف‌کنندگان باید از پلتفرم تجارت الکترونیک مبتنی بر بلاک چین استفاده کنند؟ این هم راه‌حلی دارد. باید قیمت‌های بسیار بهتری را عرضه کنیم و مشوق‌های بسیار قوی‌تری را در نظر بگیریم. باید کاری کنیم همه ارزش این توکن‌های تشویقی را درک کنند.

ذخیره‌سازی فایل و خدمات وب

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

بی‌تردید ذخیره‌سازی فایل به شکل غیرمتمرکز، بسیاری از برنامه‌های کاربردی را بلااستفاده خواهد کرد. وقتی ذخیره‌سازی فایل به شیوه AWS/S3 تا این حد ساده و ارزان است، فقط باید دلیلی قانع‌کننده داشته باشید تا افراد از خدمات وب مبتنی بر بلاک چین (BBWS) استفاده کنند که هنوز به آن اطمینانی ندارند.

حتی سازمان سیا (و ۲۰۰۰ مورد از سایر سازمان‌های دولتی آمریکا) هم خدمات وب آمازون را به سیستم‌های خودشان ترجیح می‌دهند. چرا که نه؟ هم امنیت بالاتری دارد و هم قیمت آن واقعا قابل مقایسه نیست.

در حال حاضر ذخیره‌سازی فایل به شیوه غیرمتمرکز، فقط برای سایر پروتکل‌ها و برنامه‌های کاربردی غیرمتمرکز کاربرد دارد. فقط زمانی استفاده از خدماتی مانند Sia یا استورج (Storj) با عقل جور در می‌آید که تمرکززدایی کامل ضرورت داشته باشد یا خودمان این‌طور خواسته باشیم.

حتی اگر این کار انجام شود، باز هم به زمان زیادی نیاز است تا اکوسیستم آن یعنی پایگاه اصلی مشتریان را مقیاس‌پذیر کنیم. اگر برنامه‌های کاربردی غیرمتمرکز به اندازه کافی جذاب نباشند، چه کسی سیستم‌های ذخیره‌سازی مبتنی بر بلاک چین (BBSS) را ارائه خواهد داد؟

استورج ادعا می‌کند که در یک سیستم ذخیره‌سازی غیرمتمرکز کامل که در آن کاربران قادرند فضای درایو سخت را به صورت مستقل خریداری یا اجاره کنند، فضای ذخیره‌سازی ۱۰ تا ۱۰۰ برابر ارزان‌تر از سیستم‌های متمرکز خواهد بود.

کمی تردید دارم. در حال حاضر برای ذخیره ۱ ترابایت داده در استورج، ۱۵ دلار در ماه به اضافه کارمزدهای پهنای باند (برای دانلود) نیاز است. گوگل درایو همان مقدار فضا را به انضمام تمام قابلیت‌های اضافی مانند گوگل داکس و نظایر آنها فقط با ۱۰ دلار ارائه می‌دهد.

در مقایسه با AWS/S3، استورج بهتر عمل می‌کند. در حالیکه در AWS/S3 قیمت هر گیگابایت ۰٫۰۲۳ دلار در ماه است، در استورج فقط ۰٫۱۵ دلار در ماه تمام می‌شود. البته این فقط ۳۴% تفاوت دارد و باید حتما ۵ تا ۱۰ برابر مزایای بیشتری داشته باشد تا کاربر واقعا حاضر شود ارائه‌دهنده سرویس یا محصول را تغییر دهد.

با این حال، برخی از بزرگترین شرکت‌های سرمایه‌گذاری خطرپذیر مانند یونیون اسکوئر ونچر (Union Square Ventures)، سکویا کپیتال (Sequoia Capital) و اندرسون هوروویتس (Andressen Horowitz) همگی در فایل کوین سرمایه‌گذاری کرده‌اند، بنابراین شاید من کاملا در اشتباه هستم.

سیستم ذخیره‌سازی مبتنی بر بلاک چین، ساده‌ترین و قابل‌فهم‌ترین مدل بلاک چینی است. می‌توان به راحتی کاربران را ترغیب کرد تا فضای ذخیره‌سازی اضافی خود را در اختیار دیگران قرار دهند و مشتریان و شرکت‌ها می‌توانند در هزینه‌های مربوط به فضای ذخیره‌سازی صرفه‌جویی کنند.

اما معمولا وقتی که یک فرصت کاملا قابل مشاهده است، سریعا رقابتی می‌شود. بنابراین فقط زمان نشان خواهد داد که آینده به چه صورت پیش خواهد رفت.

فیس‌بوک

در ژوئن سال ۲۰۱۷، فیس‌بوک به رقم بی‌سابقه ۲ میلیارد نفر کاربر فعال در ماه دست یافت. این رقم تقریبا یک سوم جمعیت جهان است. طبق آمار سه ماهه اول سال ۲۰۱۹ این تعداد به ۲٫۳ میلیارد نفر رسیده است.

با اینکه فیس‌بوک (به لطف خریداری تعدادی شرکت موفق) دارای چند بخش مجزاست، اما کسب‌وکار اصلی آن ارتباطات اجتماعی است و در واقع فیس‌بوک یک رسانه اجتماعی به شمار می‌رود.

ما روی بخش‌های سایت اصلی فیس‌بوک، اینستاگرام و واتس‎اپ / فیس‌بوک مسنجر تمرکز خواهیم کرد؛ زیرا این سه مورد کسب‌وکارهای اصلی فیس‌بوک هستند که بیشتر از هر کسب‌وکار دیگری در معرض اختلال از جانب بلاک چین قرار دارند.

سایت فیس‌بوک (Facebook.com)

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

فیس‌بوک بیش از ۲ میلیارد کاربر فعال ماهانه دارد. اما با وجود نفوذ گسترده بازار، آنها ۱۶ درصد نسبت به مدت مشابه سال قبل رشد کرده‌اند. چطور این ممکن است؟

این امر تا حد زیادی به دلیل رهبری فوق‌العاده مارک زاکربرگ است که با راه‌اندازی فیس‌بوک در تلفن همراه به موفقیت رسید. آنها توانستند از ۱۳۵ میلیون کاربر فعال در ماه (فقط از تلفن همراه) در اوایل ۲۰۱۲ به بیش از ۱٫۱۵ میلیارد نفر در سه ماهه چهارم سال ۲۰۱۶ برسند.

بیشترین سهم این رشد از جانب تبلیغات تلفن همراه بوده است (در حال حاضر تلفن همراه ۸۶% از درآمد آنها را تشکیل می‌دهد). بهتر از چیزی که هر کسی انتظار داشت.

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

امروزه تبلیغات دیجیتال یک انحصار دو قطبی است که یک سر آن در دست گوگل است و قطب دیگر آن را فیس‌بوک در دست دارد که ۵۷ تا ۸۴% از فضای دیجیتال جهانی را (در خارج از چین) جذب می‌کنند.

از آن ترسناک‌تر این است که از تاریخ سه ماهه سوم ۲۰۱۶ به بعد، سهم این دو شرکت از رشد روزافزون درآمد تبلیغات دیجیتال، تقریبا به ۹۹ درصد رسیده است است (۴۵% برای فیس‌بوک و ۵۴% درصد برای گوگل).

اینستاگرام

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

فیس‌بوک اینستاگرام را که در مجموع ۳۰ میلیون کاربر داشت، در سال ۲۰۱۲ با مبلغ ۱ میلیارد دلار خریداری کرد. پس از سه سال انتظار برای درآمدزایی، اینستاگرام توانست با استفاده از تبلیغات به درآمد بالایی برسد.

اینستاگرام توانست با ۱۰۰ میلیون کاربر فعال جدید در هر شش ماه، به محبوب زیادی برسد. البته بیشتر این محبوبیت را مرهون قابلیت «استوری» بود که از اسنپ چت گرفتند و به اینستاگرام اضافه کردند.

نکته: سهام اسنپ‌چت از زمان عرضه عمومی اولیه‌اش حدود ۵۰% کاهش یافته است.

نکته جالب اینجاست که اینستاگرام به بازار کاملا متفاوتی رسیدگی می‌کند (زیرا نسل جدید بیشتر در آن حضور دارند) و کاربرد آن هم متفاوت از فیس‌بوک است. همین امر سبب می‌شود پایگاه تبلیغات اینستاگرام حتی از فیس‌بوک هم بزرگتر باشد.

واتس‎اپ و پیام‌رسان فیس‌بوک

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

قبل از هر چیز باید بگویم که مسنجر فیس‌بوک را یک برنامه پیام‌رسان نمی‌دانم، زیرا مسنجر یکی از ویژگی‌های درون خود فیس‌بوک است و برنامه‌ای مستقل نیست. بنابراین پیام‌ها در اصل از طریق فیس‌بوک رد و بدل می‌شوند. در هر صورت، واتس‎اپ و مسنجر هر دو از بزرگترین پیام‌رسان‌های سراسر جهان هستند.

فیس‌بوک واتس‎اپ را در فوریه سال ۲۰۱۴ به قیمت ۱۹ میلیارد دلار خریداری کرد که به نظر احمقانه می‌آمد.

اما کسب‌وکار فیس‌بوک همیشه به این صورت بوده است که ابتدا توجه چیزی را به خودش جلب می‌کند، سپس آن را جذب می‌کند و بعد از آنها پول در می‌آورد. خریدن اینستاگرام هم نشان می‌دهد که آنها خودشان می‌دانند دارند چه کار می‌کنند.

شرکت خدمات مالی استرن آگی (Stern Agee)، برآورد کرده است که واتس‎اپ می‌تواند به ۵ میلیارد درآمد با بیش از ۲٫۳ میلیارد کاربر تا سال ۲۰۲۳ برسد. البته من فکر می‌کنم بیشتر از این مقدار شود.

واتس‎اپ به دلیل ماهیت خصوصی‌تر و صمیمانه‌ترش، بیشتر از فیس‌بوک و تا حدودی اینستاگرام جای رشد دارد. حتی اگر مردم درباره رسانه‌های اجتماعی، به اشتراک‌گذاری داده‌ها و نیز کنترل شرکت‌های بزرگ کمی محتاط‌تر شوند، باز هم واتس‎اپ می‌تواند پیروز میدان باشد. هر چند موفقیت واتس‎اپ باز هم به نفع فیس‌بوک است.

بلاک چین چطور می‌تواند فیس‌بوک را کنار بزند؟

از بین چهار قدرت بزرگ، فیس‌بوک بیشتر از همه در معرض تهدید بلاک چین قرار دارد. کسب‌وکار فیس‌بوک بر اساس جلب توجه افراد، تبلیغات و جمع‌آوری داده‌های کاربران بنا شده است. شبکه‌ای که در اصل برای ارتباطات دانشجویان با هم ساخته شده بود، در حال حاضر ۵۲۴ میلیارد دلار ارزش دارد اما کاربران هرگز حتی به اندازه یک سکه از این پول سهم نداشته‌اند. آنها فقط تعدادی تبلیغ را مشاهده می‌کنند، اما سود کلانی از آنها نصیب فیس‌بوک می‌شود.

سایت فیس‌بوک

بی‌تردید ما به جایی رسیده‌ایم که به یک نسخه غیرمتمرکز از فیس‌بوک نیاز داریم. در یک اکوسیستم اجتماعی بدون وجود طرف سوم، می‌توان الگوریتم‌ها را برای رضایت کاربران بهینه‌سازی کرد نه برای جذب آنها و کسب درآمد بیشتر.

بزرگترین مشکلی که درباره فیس‌بوک (و گوگل) وجود دارد، این است که آنها کسب‌وکارهایی مبتنی بر تبلیغات هستند. فیس‌بوک پولش را از راه تأثیرگذاری بر کاربر به دست می‌آورد و دارد به قیمت دشمن کردن آنها با خودش درآمد حاصل از تبلیغات را افزایش می‌دهد.

اگر صرفا از منظر اقتصادی به آن نگاه کنیم، زاک بدش نمی‌آید کاربران ۲۴ ساعته در فیس‌بوک باشند. بدیهی است که این امر نمی‌تواند پایدار باشد. مطالعات نشان می‌دهند استفاده از رسانه‌های اجتماعی (مخصوصا فیس‌بوک) تأثیر کاملا منفی بر شادی افراد در دراز مدت دارد. به این صورت که هر چه بیشتر از فیس‌بوک استفاده کنید، احساس بدتری خواهید داشت.

اگر بیشتر کاربران تصمیم بگیرند فیس‌بوک را کنار بگذارند (که احتمالش هست)، این رسانه با مشکل بزرگی روبه‌رو خواهد شد.

پس چه دلیل دیگری وجود دارد که فیس‌بوک اعتیاد کاربر را نسبت به خودش کاهش دهد؟

حالا یک رقیب مبتنی بر بلاک چین را وارد می‌کنیم …

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

ساختار انگیزشی بلاک چین با ارائه توکن به کاربر، باید ساده و سرراست باشد. درست مانند ایربی‌ان‌بی که می‌گوید: «ما را به دوست‌تان معرفی کنید و ۱۰ دلار اعتبار جایزه بگیرید»، شبکه اجتماعی مبتنی بر بلاک چین (BBSN) هم می‌تواند به کاربران برای فعالیت‌هایشان از جمله افرادی که معرفی می‌کنند، ایجاد محتوای محبوب، ارسال مطالب روزانه و نظایر آنها توکن پاداش بدهد.

توکن‌ها می‌توانند کاربردهای متفاوتی داشته باشند. به عنوان مثال:

۱. نماینده اقتصاد مجازی در شبکه باشند. در این رویکرد توکن می‌تواند برای خرید و فروش استیکرها، دسترسی به جوایز مشخص یا حتی پرداخت مبالغی هر چند اندک برای رأی موافق (لایک) یا مخالف (دیسلایک) به کار رود.

۲. یا اینکه به عنوان پاداش برای مشاهده تبلیغات در نظر گرفته شوند. یعنی کاربر برای مشاهده یک تبلیغ، توکن دریافت کند.

به نظر می‌رسد احتمال اینکه شبکه اجتماعی مبتنی بر بلاک چین بتواند با فیس‌بوک رقابت کند زیاد است. سؤال این است که آیا پاداش‌های توکنی برای مقابله با اثر شبکه‌ای عظیم فیس‌بوک کافی خواهد بود؟ فکر می‌کنم بله، اما حداقل به اندازه نیم نسل! طول خواهد کشید.

اینستاگرام

توکن‌ها در اینستاگرام علاوه بر کاربردهایی که گفتیم، می‌توانند کاربرد دیگری هم داشته باشند و آن پاداش اینفلوئنسرهاست. از آنجا که ارتباطات اینستاگرامی بیشتر به صورت «یک نفر با تعداد زیادی از افراد» است، کاربرانی که دنبال‌کنندگان (فالوئر) زیادی دارند، می‌توانند توکن‌های دسترسی به کاربرانشان را به تبلیغ‌کنندگانی که می‌خواهند محصولاتشان به روشی شفاف‌تر و ساده‌تر معرفی شود بفروشند.

واتس‎اپ

احتمال اینکه برنامه پیام‌رسان مبتنی بر بلاک چین (BBMA) چیز مفیدی از آب در بیاید، کم است. برنامه‌های پیام‌رسان زیادی وجود دارد، دیگر چرا یکی را هم مبتنی بر بلاک چین بسازیم؟ به علاوه بیشتر برنامه‌های پیام‌رسان رمزگذاری شده هستند، بنابراین سطح اعتماد و امنیت در آنها نسبتا بالا است.

اما مشکل اصلی، امنیت و اعتماد نیست. برنامه پیام‌رسان مبتنی بر بلاک چین قبل از هر چیز باید به فکر مقیاس‌پذیری باشد. تصور کنید تا جولای ۲۰۱۷، بیش از ۵۵ میلیارد پیام در هر روز از واتس‎اپ فرستاده می‌شد. در حالیکه کریپتوکیتی‌ها فقط با چند صد هزار تراکنش، شبکه اتریوم را کاملا به هم ریختند و سبب کُند شدن آن شدند.

غول‌های فناوری چگونه در برابر بلاک چین زانو می‌زنند؟

اما ارزهای دیجیتال ایجاد شده روی سیستم خدمات متمرکز موضوع متفاوتی است.

برنامه پیام‌رسان کیک (Kik) عرضه اولیه موفقی داشت و توانست ۹۸ میلیون دلار برای ایجاد ارز کین (KIN) برای استفاده درون‌برنامه‌ای جذب کند. کیک در می ۲۰۱۶ به ۳۰۰ میلیون کاربر دست یافت. بنابراین تعجبی ندارد که چرا مجبور شد به سرعت شبکه اتریوم را از کار بیندازد تا بتواند به حجم کاربران خودش رسیدگی کند.

از سوی دیگر در آن زمان شایعاتی در حال پخش بود که فیس‌بوک ممکن است به دنبال پیاده‌سازی لایت کوین برای پرداخت‌های همتا به همتا باشد. اما حالا در حال راه‌اندازی ارز دیجیتال خودش «لیبرا» است. این می‌تواند لحظه مهمی نه فقط برای فیس‌بوک بلکه برای کل ارزهای دیجیتال باشد.

فیس‌بوک با لیبرا می‌تواند برای پرداخت‌های غیردولتی و غیرمتمرکز به مردم خدمات ارائه کند و به این ترتیب به سیستم پرداخت همتا به همتای غالب تبدیل شود. دلیل آن این است:

زیرساخت‌های بانکی و خدمات مالی، قدیمی هستند و خیلی گران تمام می‌شوند. حتی شرکت‌های جدیدتر مانند پی پل هم برای هر تراکنشی که بررسی می‌کنند، ۰٫۳۰ دلار به اضافه ۲٫۹% کارمزد می‌گیرند. ونمو هم دارد همین روند را شروع می‌کند.

شاید در حال حاضر سیستم‌های همتا به همتا در مقایسه با عظمت سیستم بانکداری سنتی بی‌اهمیت به نظر برسند، اما ارزهای دیجیتال بُعد کاملا جدیدی از پول را معرفی می‌کنند. پولی که نه کارمزد دارد و نه هیچ واسطه‌ای را می‌پذیرد.

بازار پرداخت‌های همتا به همتا در حال انفجار است و پیش‌بینی می‌شود فقط در سال ۲۰۱۸ در آمریکا به ۸۶ میلیارد دلار برسد. با توجه به پرداخت از طریق تلفن همراه در سراسر جهان که انتظا

دیدگاه تان را بنویسید