کمتر از چند دقیقه از زلزله ساعت 21 و 48 دقیقه 21 آبان ماه 96 کرمانشاه می گذرد و ما مضطرب خود را به کوچه رسانده ایم، شهر تاریک است و خانواده ها با تلفن‌های همراه خود روشنایی را در اطرافشان تامین می کنند.
خطوط تلفن همراه آنتن نمی دهند اما پس از تلاش بسیار و استفاده از اپراتورهای مختلف با مرتضی رنجبران و علیرضا ارشادی خبرنگاران شیفت شب خبرگزاری تماس می گیرم و نخستین خبر از وضعیت وقوع زلزله در کرمانشاه را ارسال می کنم.
خیابان های شهر پر از خودرو شده اند و صدای آژیر خودروهای امدادی در کنار بوق ناشی از اضطراب مردم منتظر در ترافیک به گوش می رسد.

** ورود به بیمارستان طالقانی با لباس هلال
با وجود سختی تردد خود را به بیمارستان طالقانی که مرکز خدمات دهی به حادثه دیدگان است می رسانم، اطراف درب های ورودی افراد بسیاری تجمع کرده اند و صدای ناله از دور شنیده می شود.
ماموران حراست از ورود افراد به بخش اورژانس جلوگیری می کنند، به همین دلیل جلیقه امدادگران هلال احمر را می پوشم و شروع به هل دادن یک تخت انتقال بیمار می‌کنم تا در قالب یک نیروی امدادی به راحتی وارد شوم؛ تخت خالی در بیمارستان پیدا نمی شود و راهروها از بیماران و همراهان مضطرب آنان پر شده اند.
پزشکان با روپوش های سفید و گاها آغشته به خون در میان ازدحام جمعیت در حال دویدن هستند و ماموران پلیس نیز در جابجایی بیماران کمک می کنند.
لابلای جمعیت چشمم به فضل الله رنجبر فرماندار کرمانشاه می افتد، خود را به او می رسانم و نخستین اطلاعات در خصوص میزان خسارت های زلزله در مرکز استان را می گیرم.
سپس از بیمارستان بیرون می آیم و قدم زنان در خیابان ها و مراکز تجمع مردم با هوشنگ بازوند استاندار و فرمانداران تماس می گیرم، اما آمارهای آنان از خسارت های زلزله متناقض هستند.

** قطعی ارتباط ثلاث و سرپل ذهاب
تماس هایم با شهرستان های ثلاث باباجانی و سرپل ذهاب که نزدیک ترین نقاط به مرکز زلزله بودند بی نتیجه می ماند به همین دلیل از سیستم های بی سیمی مرکز فرماندهی و کنترل ناجا کمک می گیرم تا با این شهرستان ها ارتباط برقرار کنم اما موفق نمی شوم.
ساعت حدود 24 و 30 دقیقه است و من همچنان قدم زنان از کنار چادرهای مردم در کنار خیابان عبور می کنم و مدام شماره چند نفر از شهروندان سرپل ذهابی را می گیرم، تا اینکه موفق می شوم؛ شخصی به نام علی اشرف تلفنش را جواب می دهد و با صدایی لرزان نخستین اطلاعات از شهر سرپل ذهاب مبنی بر قطعی برق و گرفتاری افراد در زیر آوارها را به من می دهد تا به عنوان نخستین خبر از این شهر مخابره کنم.
به سرعت به خانه بر می گردم و پاور بانک، ضبط کوچک خبرنگاری، سه دستگاه تلفن همراه، کیسه خواب، مقداری کاغذ، کمی آب و خوراکی در کوله پشتی خود قرار می دهم و با خودروهای نیروی انتظامی راهی سرپل ذهاب می شوم.
هوا گرگ و میش است و من پس از طی کردن ترافیک سنگین جاده نیمه مسدود گردنه پاتاق خود را به ورودی شهر سرپل ذهاب رسانده ام؛ ماموران یگان ویژه از ورود افراد به داخل شهر جلوگیری می کنند اما چون ما سوار خودروهای ناجا هستیم به راحتی از آنها عبور می کنیم و خود را به بیمارستان شهر می رسانیم.

** شوک زلزله به خبرنگار ایرنا
بیمارستان تخریب شده است، تعدادی از پزشکان داروها و تجهیزات خود را همچون بازار دست فروشان در کناری پهن کرده اند و تعدادی دیگر در گوشه ای از حیاط به بیماران رسیدگی می کنند.
اجساد و آسیب دیدگان سوار بر خودرو ها و یا در آغوش اقوام خود وارد محوطه بیمارستان می شوند؛ تعدادی از جنازه ها در گوشه سمت راست بیمارستان و تعدادی دیگر در بخش انتهایی کنار هم‌ گذاشته شده اند.
دیدن تعداد زیاد جنازه ها و شنیدن صدای شیون زنان در میان همهمه جمعیت من را شوکه کرده است اما با این وجود تلفن همراه خود را در دست می گیرم و شروع به گرفتن گزارش می کنم.

** محله فولادی
پس از تهیه گزارش از بیمارستان به سطح شهر آمده ام؛ تخریب خانه و مغازه ها در اطراف خیابان اصلی به وضوح قابل رویت است اما اوج خرابی ها در محله فولادی خودنمایی می کند.
زنان محله فولادی در دسته های 10 تا 15 نفری شیون کنان صورت های خود را چنگ می زنند و مردان محل نیز با کمک سربازان ارتش و نیروهای هلال احمر در لابلای آوارها به دنبال عزیزانشان می گردند.

** گریه به همراه زلزله زدگان
در یکی از کوچه های فولادی مردی جوان ضجه زنان در کنار یک بیل مکانیکی ایستاده است، بیل مکانیکی بخشی از سقف تخریب شده ساختمان را بلند می کند و یک جسد با صورتی له شده و سینه ای شکاف خورده از زیر آوار بیرون می افتد، مرد جمعیت را کنار می زند و خود را به زیر سقف می رساند تا جنازه ای را که گویا برادرش است در آغوش بگیرد؛ صورتش را به سینه شکافته جسد که چند تکه آجر در آن فرو رفته است می چسباند و گریه کنان از خدا گلایه می‌ کند.
از دیدن این‌ صحنه آنچنان بهت زده ام که تلفن همراه و گرفتن عکس از یادم‌ رفته است، ناخودآگاه در کنار مرد جوان قرار می گیرم، صورت خیسش را به صورتم می چسبانم و خود نیز پا به پایش شروع به گریه می کنم تا اینکه جنازه به همراه سربازان ارتش از محل دور و دست و پای مرد از شدت هق هق بی حس می شوند.

** ورود سخت به استادیوم
برای بازیابی روحیه ام از محله فولادی دور می شوم و خود را به محل نشست و برخاست بالگرد ها در استادیوم فوتبال شهر می رسانم.
نیروهای یگان ویژه ناجا از ورودم به استادیوم جلوگیری می کنند و توجهی هم به کارت خبرنگاری ام ندارند، به ناچار منتظر می مانم و سعی می‌کنم با کسانی که داخل هستند ارتباط بگیرم، تا اینکه مردم در انتظار دریافت کمک، به سمت درب استادیوم هجوم می آورند؛ از موقعیت استفاده می کنم، در صف اول کنار مردم قرار می گیرم و پس از شکستن درب وارد می شوم.
مردم وارد شده به استادیوم به سمت بالگرد ها هجوم می برند و قصد ورود به آنها را دارند به نحوی که یکی از بالگردها به ناچار پرواز می کند که در نهایت نیروهای پلیس مردم‌ را به بیرون از استادیوم هدایت می کنند.
برای اینکه بتوانم در آنجا تا پایان روز بمانم، خود را به پرسنل معاونت اجتماعی ناجا می‌رسانم، از آنان جلیقه ای با نشان پلیس می‌گیرم و شروع به گرفتن اطلاعات از مسئولانی که از بالگرد ها پیاده می شوند می کنم.
خلاصه؛ 12 روز پس از زلزله به صورت مداوم در منطقه باقی ماندم و به غیر از 2 شب که با کمک بالگرد ناجا برای استحمام به کرمانشاه برگشتم، شب ها را در کیسه خوابی اطراف پاسگاه بشیوه می خوابیدم و امروز نیز با گذشت حدود 9 ماه از آن روز داستان گرفتاری های زلزله برای ما و مردم منطقه پایان نیافته است و همچنان برای تهیه گزارش های خبری به مناطق زلزله زده اعزام می شویم.
زمین لرزه 7.3 ریشتری 21 آبان در 11 کیلومتری بخش ازگله، 32 کیلومتری شهرستان سرپل ذهاب در غرب کرمانشاه 620 کشته و 12 هزار و 386 مصدوم داشت.
این زلزله به 10 شهرستان و یک هزار و 930 روستای استان کرمانشاه خسارت وارد کرد و براساس ارزیابی های صورت گرفته حدود 100 هزار واحد مسکونی شهری و روستایی نیز آسیب کلی و جزئی دیده است.
سامان رحمتیان - خبرنگار ایرنا مرکز کرمانشاه
7445/8066
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.