در این یادداشت آمده است: سالهاست عرصه‌ی آموزش و پرورش در چنبره بی چون وچرای باندهای مافیایی آموزشی و کمک درسی بنگاه‌هایی است که چرخه‌ی مالی آنها گاه با مجموع اعتبار مالی چند وزارت‌خانه برابری می‌کند. مؤسساتی که از برکت نظام کنکور سال‌هاست یکه ‌تازی می‌کنند!.
قدرتمندانی که ساعات طلایی تبلیغات صدا و سیما را شبانه روز و مادام العمر اشغال کرده‌اند. باندهایی حرفه ای که از بستر آموزش و پرورش چنان فربه شده‌اند که به‌ راحتی می توانند وزیر را وادار به استعفا کنند! و یا طرح استیضاحش را کلید بزنند.
آموزش و پرورش، ثروتمند فقیری! است که خودش از ثروتش محروم است! زمینی وسیع به وسعت ایران که عرصه‌ی درآمدزایی مهندسان سؤالات کنکوری شده است! معلمان مظلومی که با دانش بسیار در غم حقوق ماهیانه‌ی یکی 2 میلیونی خود مانده‌اند! و «مدرسان شریفی» ! که کلمه کلمه، جملات آموزشی‌شان را می‌فروشند! (حتی اشاره‌ی چشم و ابرویشان!)
وزیر فعلی آموزش و پرورش که هوشمندانه و با جسارت حذف آزمون در دوره دبستان را رقم زد، دردمندانه در همایشی می گوید:«من به عنوان وزیر آموزش و پرورش اعتراف می کنم که زورم به حذف کنکور و جلوگیری از کتاب های کمک درسی دوره متوسطه دوم نرسید!»
یاد حکایتی قدیمی از افسانه های کُردی می افتم که: مردی ثروتمند بود که نمی توانست از ثروت زیاد خود لقمه ای نان بخورد! بچه هایش همیشه گرسنه بودند، به حکیمی مراجعه می کند، حکیم ناگهان ضربه‌ای بر پیشانی مرد وارد می کند و حلقه ای فلزی از دهان مرد بیرون می‌پرد و از آن روز به بعد حالش خوب می‌شود!
آموزش و پرورش به بک ضربه نیاز دارد. ضربه ای که بیدارش کند تا بداند چقدر ثروتمند است! ضربه ای که خواب از سر بنگاه‌های کمک آموزشی و دایه های مهربان تر از مادر بپراند و صد البته که این کار هزینه دارد و حتی هزینه‌اش از استیضاح وزیر گرفته تا تهدید و ... را شامل می‌شود.
این سال‌ها در نمایشگاه‌های کتاب، هاج و واج به صفوف طویل منشور و گاج و فامیلهای خیلی سبز و سفیدشان می‌نگرم و می‌گریم بر آموزش و پرورشی که سال‌هاست ناندانی مؤسساتی شده که جغرافیای عریض و طویلش را مسخ کرده‌اند!
8066
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.