در این مصاحبه که توسط فرهاد کریمی انجام شده، آمده است: استاد صدیق تعریف در سال 1354 به دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران راه یافت و در سال 1359 در رشته هنرهای نمایشی فارغ‌التحصیل شد.
از جمله استادان وی در دانشکده می‌‌توان به بهرام بیضایی، هوشنگ گلشیری، شمیم بهار، گلی ترقی، میرفندرسکی، حمید سمندریان و داریوش آشوری اشاره کرد.
در بدو ورود به دانشگاه از طریق جلیل عندلیبی به استاد برجسته آواز محمود کریمی معرفی شد و از سال 1354 تا 1356 نزد وی به فراگیری آواز پرداخت.
همچنین از سال 1355 تا 1357 نزد رضوی سروستانی با مکتب و شیوه آوازی حسین طاهرزاده به روایت نورعلی برومند و در سال‌های 1359 تا 1364 در کانون چاووش به یاری نصرالله ناصح پور با شیوه و سبک آوازی عبدالله دوامی و در همین زمان در سال‌های 1361 و 1362 با شیوه و سبک مکتب حسین طاهرزاده به اهتمام محمد رضا لطفی آشنا شد.
سال 1362 همراه بود با اجرای اولین کنسرت رسمی صدیق تعریف و ارایه اولین آلبوم موسیقی او به نام 'چاووش10 ' که امروزه با نام 'به یاد طاهرزاده' در دسترس است، در دستگاه سه گاه با همکاری گروه‌های شیدا و عارف به سرپرستی محمدرضا لطفی که شامل بازسازی یکی از آوازهای طاهرزاده بود.
وی در سال 1364 چند تصنیف کوتاه بر روی رباعیات ابوعلی سینا در سریال ابن سینا با آهنگ سازی فرهاد فخرالدینی اجرا کرد.
از سال 1368 تا 1372 قطعات و تصنیف‌های استادان قدیمی را در محضر علی اصغر بهاری فرا گرفت در همین زمان از سال 1370 تا 1373 نزد مجید کیانی با مکاتب و شیوه‌های آوازی قدیمی ایران آشنا شد و از سال 1372 تا سال 1375 نیز از محضر رجب امیری ‌فلاح بهره برد.
استاد تعریف از سال 1364 تاکنون به تدریس و تعلیم آواز ایرانی می ‌پردازد و هنرمندانی چون سالار عقیلی، حسین علی شاپور، امیر اثنی عشری و مهدی کلاهدوز از جمله شاگردان وی بوده‌اند.
او در طول کار حرفه‌ای خود با موسیقی دانانی چون محمدرضا لطفی، حسین علیزاده، حسین دهلوی، فرهاد فخرالدینی، جلال ذوالفنون، حمید متبسم، مجید درخشانی، حسین یوسف‌زمانی، گروه همنوازان و گروه کامکارها همکاری کرده ‌است.
این استاد برجسته آواز، از همان ابتدای زلزله کرمانشاه همواره پیگیر مشکلات مردم این مناطق بود و به همین بهانه کنسرتی را در تاریخ نهم اسفند ماه در تالار انتظار کرمانشاه برگزار کرد و به همین بهانه با او در مورد موسیقی به گفت و گو نشسته ایم که می‌ خوانید.
**استاد، نهم اسفندماه کنسرتی به نفع زلزله زدگان در کرمانشاه برگزار کردید لطفا درباره‌ این کنسرت توضیحاتی ارائه بفرمایید؟
این کنسرت در 2 بخش اجرا شد. بخش اول موسیقی اصیل ایرانی و دستگاهی به زبان فارسی و بخش دوم این کنسرت قطعاتی بود به زبان کُردی از موسیقی مناطق مختلف کردستانات گرفته شده بود.
به هر حال همدردی و همدلی بسیار کوچکی با مردم آسیب دیده و مصیبت دیده و به خصوص کودکان زلزله بود.
** در بسیاری از آثارتان نگاهی به فرهنگ موسقیایی کُرد داشته اید در هم آمیختن فرهنگ های مختلف و تولید یک اثر از آن، چقدر سابقه تاریخی موسیقی ایران را قوی تر می کند؟
در واقع این در هم آمیختگی بنا به گفته‌ شما، به آن معنا به نظر من در هم آمیختگی تلقی نمی ‌شود اولا اینکه چقدر سابقه‌ تاریخی موسیقی ایران را قوی تر می‌کند دقیقا نمی‌دانم یعنی چه؟ مگر قرار است سابقه‌ موسیقی ایران را قوی تر کنیم؟ سوال اگر روشن تر باشد می ‌توان جواب روشن تری داد.
**ببینید استاد، آثاری که همین الان تولید می‌ شوند به عنوان سابقه‌ موسیقی ایران لحاظ می‌ گردند حالا با توجه به تنوع فرهنگی کشور ما، چقدر این در کنار هم قرار گرفتن فرهنگ‌ها می‌تواند منجر به تولیدات فاخرتر و ماندگارتری بشود؟
به قول معروف از کوزه همان برون تراود که در اوست هر کسی تحت تأثیر محیطش، تربیتش، نگاهش، فرهنگش و دیدگاهش و مجموعه‌ شخصیتی اش و تاثیراتی است که روی آن گذاشته می ‌شود.
بازخوردش را اگر اهل هنر باشد در آثار هنری اش خواهی نخواهی به هر حال متجلی می‌شود این سوال آدم را به این فکر وادار می ‌کند که انگار مثلا به یک شکل مصنوعی فرهنگ‌ها قرار است در هم آمیخته شود.
مثلا من تلاش کنم موسیقی کُردی و فارسی را با هم ادغام کنم و از دل آن یک چیز جدیدی در بیاورم اگر قرار است این گونه باشد که این خیلی کلیشه‌ای است.
همانطور که شما هم اشاره کردید در همهی آثار البته اگر آثار تلقی شود، چون اثر و آثار کلمات خیلی پُر و پیمانی است به هر حال در آلبوم‌هایی مختلفی که من تولید کرده ام، بطور کلی ردّپای موسیقی کُردستانات را می‌توان پیدا کرد.
من فکر می‌کنم این خیلی طبیعی باشد به هر حال هر هنرمندی بازتاب و بازخورد آنچه که در چنته دارد باز برمی گردد به نوع فرهنگش، تاثیرگذاری تاریخی که به هر حال در آن اتفاق افتاده، تربیتش، آموزشش و احساسات درونی و میزان گیرایی هر هنرمند؛ که مجموعه‌ این‌ها جمع می‌شود و بازخوردش طبیعتا در آثاری که تولید می‌کند خودش را نشان می‌دهد.
این خیلی طبیعی و بخشی از آن ناخودآگاه است، بخشی از آن هم کاملا خودآگاه است برای این که من بر این عقیده هستم که یکی از راه های تازه شدن و با طراوات شدن موسیقی ملی و موسیقی‌ای که رسمی است هر چند موسیقی‌ های دیگری نیز باید رسمی می‌بود که حالا وارد بحث تاریخی و سیاسی و حتی اجتماعیش نمی‌شویم به هر حال یکی از راه‌های پیدا شدن طراوت در موسیقی حالا به طور مرسوم سنتی، تزریق فرهنگ موسیقیایی مناطق مختلف کشور است که البته می‌شود این را به همه‌ موسیقی‌ها تعمیم داد.
چون فرهنگ‌ها به هم خیلی نزدیک هستند فرهنگ برعکس مرزهای سیاسی بین کشورها، هیچگونه مرزبندی ندارد که بگوییم طبق این نقشه اینجا کشور ایران است و بغل دست آن افغانستان است و آن طرف عراق و فلان.
بنابراین فرهنگ‌ها بر روی همدیگر تاثیری بلامنازع دارند و به نوعی این فرهنگ‌ها در هم تنیده شده اند و فرهنگ‌ها خارج از مرزبندی‌های سیاسی وجود دارند، در نتیجه خودبخود روی همدیگر تاثیر می‌گذارند که به طور مثال فکر می‌کنم نزدیکترین زبان، نزدیکترین موسیقی و نزدیکترین فرهنگ به زبان فارسی، موسیقی، بر این باورم که موسیقی و زبان و فرهنگ کُردستانات است.
کما اینکه اصلا ردپای موسیقی مناطق مختلف ایران را می‌ توان در موسیقی ایران براحتی پیگیری و پیدا کرد؛ مثلا در آواز دشتی که اگر دقت بفرمایید بسیاری از قطعات مال مناطقی مانند گیلان و مازندران است مثل چوپانی، دیلمان و خیلی قطعات دیگر و حتی گوشه‌ای به اسم کُردی بیات که کُردی بیات دقیقا گوشه‌ای است که در کُردستانات وجود دارد و در موسیقی رسمی کشور وارد شده و به دستگاه دشتی وسعت بیشتری داده شده.
گوشه ی دیلمان و بعضی دیگر گوشه‌ها را استاد بزرگوار استاد ابوالحسن خان صبا زمانی که رییس هنرهای زیبای آن دوران در گیلان بودند، در همان سه سالی که مسئولیت این کار را داشتند، اضافه کردند به مقام یا آواز دشتی به هر حال اینها اجتناب ناپذیر است و بایستی اتفاق بیفتد و قطعا در رشد و بالندگی و تنومند شدن این موسیقی صددرصد بسیار موثر واقع شده و می‌شود.
** شما به آرمان گرایی خیلی اعتقاد دارید در حالیکه نسل جوان امروز، هنر را با نوعی سردرگمی دنبال می‌کند بدون درک و دریافت گذشته، چگونه می‌توان جریان‌ساز بود؟
بله نسل ما، نسل آرمانگرایی بود و همچنان هم آرمانگرا مانده ایم، حالا این چقدر توانسته بار مثبت داشته و یا دارد، جای صحبت دارد البته بار منفی هم با خود می‌تواند داشته باشد.
به هر حال من بر این باورم که انسان باید صاحب آرمان باشد، صاحب دورنما و یک اعتقاد کلی نسبت به زندگی و هستی داشته باشد و بر اساس آن قدم بردارد و زندگی را ادامه دهد البته صاحب اندیشه باشد، چون فرق انسان با سایر موجودات در همین وجود اندیشه و عقل است.
نسل ما هم که آرمانگرا و آرمانخواه بود و بر همان اساس زندگی کردیم و قدم برداشتیم من فکر می‌کنم که به هر حال شاید آرمانگرایی و آرمان خواهی باید جزء لاینفک شخصیت هر انسانی باشد.
البته نه اینکه هر کسی آرمان نداشته باشد نقصی دارد، ولی به هر حال انسان صاحب تفکر و اندیشه است و باید نگاه اندیشمندانه به جهان و هستی داشته باشد و بر این اساس قدم بردارد.
حالا در هر مقام و شغل و منصبی که هست حالا در حوزه هنر که بایستی صاحب آرمان بود بایستی که می‌گویم حکم صادر نمی ‌کنم بلکه اعتقاد نسل ما به این شکل است هر چند اگر وارد تحلیل آرمانگرایی بشویم، قطعا طبعات منفی و به اصطلاح جنبه‌های منفی هم با خودش به همراه دارد.
اگر خوب تحلیل نشده باشد و نگاه تحلیلی به آرمانگرایی نداشته باشیم، طبیعتا تبعات منفی هم با خودش دارد ولی به نظر من آدم اگر صاحب دورنما باشد و بطور مثال در هنر صاحب یک نگاه آرمانی باشد تکلیفش با خودش مشخص است و صرفا تولید کننده‌ آثاری نخواهد بود که یک جنبهی مصرفی داشته و مانا نباشد نه اینکه هر آرمانگرای هنرمندی ضرورتا آثارش همه ماندگار است ولی باید اینقدر قدرتمند باشد که بتواند آرمانش را در واقع به شکل هنر و به شکل تولیدات هنری از جمله موسیقی در بیاورد.
بله نسل امروز این آرمانگرایی را به هیچ وجه ندارد برای اینکه اینجوری تربیت نشده و بیشتر آن چیزی که برای نسل جدید مهم است در لحظه بودن و گذرا بودن زندگی است.
البته این حرفی که من می ‌زنم کمی بار فلسفی به خودش می‌گیرد نه از زاویه‌ فلسفی و از زاویه عمیق به مساله نسل جدید بیشتر به سمت مصرف گرایی سوق داده شده و اگر قرار است کسی توانایی جریان سازی داشته باشد، می‌بایست حتما شناخت کافی و لازم از گذشته داشته باشد و شناخت کافی از اتفاقات آن کاری که می‌خواهد انجام بدهد داشته باشد و بر اساس این شناخت قدم بردارد که آثار جدید خلق بشود که متاسفانه نسل امروز اینگونه تربیت نشده که در مورد علت و عللش هم می‌توان صحبت کرد که وارد این بحث مفصل نمی‌شویم.
**یکی از مشکلات جدی موسیقی امروز، عوام زدگی است و تولید کنندگان فرهنگ باید بر سلیقه‌ مخاطب و عوام تاثیر گذار باشند که متاسفانه نیستند. شما آسیب‌های عوام زدگی در موسیقی سنتی کشور را چگونه ارزیابی می‌ کنید؟
در یک جامعه‌ سالم هنر به طور کلی شکل‌های مختلفی به خودش می‌گیرد هنری که مال قشر روشنفکر، فرهنگی و فرهیخته باشد ویژگی‌های خاص خودش را دارد. هنری است بالنده و ماندگار و هنری است که به معنای درست کلمه تلقی می‌شود.
عامه‌ مردم و توده‌ها هم که موسیقی خاص خودشان را دارند حالا چقدر بار فرهنگی و هنری دارد خیلی جای بحث مفصل دارد، ولی در کشور ما متاسفانه به قول معروف دوغ و دوشاب با هم قاطی شده، اصلا مرزبندی‌ها نامشخص است.
معلوم نیست این کارهایی که تولید می‌شود صاحب چه هویت و شخصیتی است اساسا صاحب شخصیت هست یا نه؟ این کلمه سنتی هم که بار معنایی خودش را دارد و یک مقداری هم بار منفی به خودش می‌ گیرد.
سنتی که می‌گوییم یک بازگشت به گذشته را در ذهن تداعی می‌کند در بحث عوام زدگی، من فکر می‌کنم عوام زدگی بر می‌گردد به ساختار فعلی جامعه‌ ما.
عوام زدگی یا فرهیختگی یا شکل و شمایل دیگری که در جامعه وجود دارد، برمی گردد به ساختار تاریخی آن جامعه که این عوام زدگی و هر نوع شکلی و شمایل دیگری را به خودش می پذیرد یا نمی ‌پذیرد.
اگر موسیقی ما شکل کاملا مصرفی پیدا کرده و حتی آن گرایش‌های تاریخی و به قول شما سنتی را در موسیقی موجودی که ظاهرا اسمش سنتی است کمتر می‌توانیم پیدا کنیم، این برمی گردد به جامعه‌ ما که جامعه ما متاسفانه جامعه‌ای است که وجه غالب آن مصرفی می باشد.
اغلب جوامع دنیا مصرفی هستند ولی حد و حدودها مشخص تر از کشورهایی مثل کشور ما که موسوم به کشورهای توسعه نیافته یا کشورهای جهان سوم است، این است که از کوزه همان برون تراود که در اوست.
منبع: هفته نامه سیروان
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.