پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

با محمود عبدالحسینی در حاشیه نخستین دوره جشنواره عکس دل دیده

گفتگو با عکاسی که عصر امام را تصویر کرد

آن زمان عکاسی از امام آرزوی همه عکاس ها بود عکاس ها واقعاً آرزو داشتند. من خودم عکس های اولیه ام را سال 58 در قم از امام گرفتم و اولین ارتباط و عکاسی نزدیکم هم از اردیبهشت 59 بود که امام از قم به منزلی در خیابان دربند آمدند هنوز به جماران نیامده بودند. من پنج شنبه و جمعه در مجله کشیک بودم صبح جمعه ساعت 8 زنگ زدند که امام یک ملاقات خصوصی دارد بیا بالا عکس بگیر، من هم سریع با موتور خودم حرکت کردم؛ همراهم سه دوربین آوردم یکی رنگی و دومی سیاه و سفید و سومی اسلاید. وقتی آمدم سه نفر در هال و پذیرایی بودند امام و حاج احمد آقا و آقایی از سپاه به نام فروتن. وقتی وارد شدم امام با لباس ساده منزل بودند و آمدند در حیاط وضو بگیرند. در ذهنم بود که در این ملاقات بتوانم عکس های زیادی بگیرم ولی در این دقایق اصلاً نتوانستم دوربینم را جلوی چشمم بیاورم این سه تا دوربین مثل چوب لباسی به من آویزان بود امام آمدند وضو گرفتند و رفتند؛ من فقط سلام کردم و گفتم خانواده ام سلام رساندند و دوست داشتند شما را ببینند؛ امام رفتند و روی کاناپه نشستند.

محمود عبدالحسینی متولد 1337 در تهران است و از سال 59 بصورت حرفه ای کار مطبوعاتی را آغاز کرده است. سال 63 به عنوان دبیر سرویس عکاسی و خبرنگاری مجله پیام انقلاب فعالیت خود را ادامه داد. طی این سال ها با نشریات مختلف همکاری داشته و اکنون نیز به عکاسی، تحقیق و تدریس می پردازد. عکاس برگزیده 8 سال دفاع مقدس، عضو داوران جشنواره بزرگ مهر، عضوداوران جشنواره شاهد(چندین دوره) و حضور در نمایشگاههای مختلف گروهی ، 2 نمایشگاه انفرادی عکس و دیپلم و لوح های افتخار از چندین جشنواره بین المللی و ملی از جمله عناوینی است که تاکنون کسب کرده است. عبدالحسینی عضو هیأت داوران نخستین دوره جشنواره عکس دل دیده است، گفتگوی ستاد خبری بزرگداشت حضرت امام خمینی(س) با این استاد عکاسی، به همین مناسبت انجام شده است:

شما عکاسی را از چه زمانی آغاز کردید و فضای عکاسی آن دوره جدا از بحث تجهیزات که پیشرفت شگرفی داشته چگونه بود ؟

من از سال 59 عکاسی را به صورت رسمی با نشریه پیام انقلاب شروع کردم. در آن زمان عکاسی خیلی مثل الان عمومی نشده بود. الان عکاسی جزء زندگی روزمره مردم شده و تقریباً محال است کسی در روز عکسی نگیرد؛ حضور تکنولوژی دیجیتال این مسئله را مضاعف کرده است اما فرق است بین عکس گرفتن و عکاسی کردن. عکس گرفتن ثبت یک لحظه است ولی در عکاسی کردن نوعی تفکر و اندیشه هست که عکاس از خودش به عنوان تصویر بروز می دهد .

در آن زمان دوستانی که بودند تحصیلات آکادمیک نداشتند و عموماً به صورت تجربی کارکرده بودند اگر نشریات و رسانه های نوشتاری آن زمان را ملاحظه کنید می بینید نوع نگاه خیلی نگاه آوانگاردی نیست کسانی که کار می کردند بیشتر برای خودشان کار می کردند عکاس هایی مثل مرحوم بهمن جلالی و کاوه گلستان . وقتی عکس هایی را که الان برای ما خیلی اهمیت پیدا کرده بررسی می کنیم می بینیم به لحاظ نوع نگاه عکاسی نیست بلکه به لحاظ سند و ثبت یک زمانی بوده که برای ما تاریخ را ورق می زند جذابیت دارد . در شرایط فعلی خوشبختانه بعد از انقلاب فرهنگی عکاسی به عنوان رشته هنری مستقل وارد دانشگاه شد قبل از آن رشته عکاسی فقط در مدرسه عالی تلویزیون تا سطح فوق دیپلم آموزش داده می شد ولی الان خوشبختانه تا سطح کارشناسی ارشد رشته عکاسی و دکترای پژوهش هنر با شاخه عکاسی هست و این تحصیلات روی نگاه عکاس هنرمند تاثیر می گذارد منتها به این معنا نیست که اگر کسی تحصیلات آکادمیک داشت عکاس خوبی است و نوع نگاهش به اطرافش و جهان هستی متفاوت است. اما در هر حال عکاس اگر بدون داشتن یک نگاه و ذهنیت و تفکر نو به موضوع، واقعیتی را ثبت کند صرفاً آن یک لحظه را ثبت کرده است و نمی تواند مخاطب را وادار به تفکر کند. الان متاسفانه حضور تکنولوژی دیجیتال در بعضی مواقع ضربه زده است، الان خیلی از علاقمندان به رشته عکاسی یا کسانی که دوربین عکاسی را در دست می گیرند از صبح تا شب کلیک می کنند و از شب تا صبح دیلیت می کنند چون خودشان هم وقتی عکس هایشان را می بینند چیزی نیست که عکاس پای آن بایستد و به تفکر وا داشته شود.

در دهه اول انقلاب شرایط عکاسی از حضرت امام چگونه بود؟ آیا عکاسان به امام دسترسی داشتند یا نه؟

آن زمان عکاسی از امام آرزوی همه عکاس ها بود عکاس ها واقعاً آرزو داشتند. من خودم عکس های اولیه ام را سال 58 در قم از امام گرفتم و اولین ارتباط و عکاسی نزدیکم هم از اردیبهشت 59 بود که امام از قم به منزلی در خیابان دربند آمدند هنوز به جماران نیامده بودند. من پنج شنبه و جمعه در مجله کشیک بودم صبح جمعه ساعت 8 زنگ زدند که امام یک ملاقات خصوصی دارد بیا بالا عکس بگیر، من هم سریع با موتور خودم حرکت کردم؛ همراهم سه دوربین آوردم یکی رنگی و دومی سیاه و سفید و سومی اسلاید. وقتی آمدم سه نفر در هال و پذیرایی بودند امام و حاج احمد آقا و آقایی از سپاه به نام فروتن. وقتی وارد شدم امام با لباس ساده منزل بودند و آمدند در حیاط وضو بگیرند. در ذهنم بود که در این ملاقات بتوانم عکس های زیادی بگیرم ولی در این دقایق اصلاً نتوانستم دوربینم را جلوی چشمم بیاورم این سه تا دوربین مثل چوب لباسی به من آویزان بود امام آمدند وضو گرفتند و رفتند؛ من فقط سلام کردم و گفتم خانواده ام سلام رساندند و دوست داشتند شما را ببینند؛ امام رفتند و روی کاناپه نشستند. عکاس و اساساً هیچ هنرمندی نباید مغلوب سوژه ای شود ولی واقعاً نمی شود صد در صد اینگونه بود عکاس خیلی باید به خودش مسلط باشد تا مغلوب نشود ولی اگر سوژه قوی شد دیگر عکاس قطعاً مغلوب می شود؛ زمان جنگ هم خیلی پیش می آمد. وقتی امام روی کاناپه نشستند من شروع کردم به عکس گرفتن و مهمانان آمدند بعد از پنج دقیقه عکس گرفتن یکی به من گفت آقا فلاش دوربین تان کار نمی کند! یعنی من همچنان درگیر جذابیت خود حضرت امام بودم و بعد تازه شروع به کار کردم.

من همیشه یک ضبط خبرنگاری هم همراه داشتم که آن روز هم سخنرانی را ضبط کردم. به دفتر مجله که رسیدم زنگ زدند که صدا و سیما نوارش خراب شده شما نواری که ضبط کردی بیاور و من سریع نوار را به دفتر رساندم . اخبار ساعت دو که آن سخنرانی را پخش می کرد من با غرور خاصی به خانواده می گفتم این نواری است که من ضبط کرده ام! حالا من کاره ای نبودم صحبت های امام بود اما این که من هم در این میان کاری انجام داده ام مایه تفاخر من شده بود! عکس های آن روز را هم هنوز دارم که امام با لباس راحتی نشسته اند .

مجموعه عکس های شخصی امام را که امروز می بینم هم غبطه می خورم که چرا آنجا حضور نداشته ام و هم ناراحت می شوم که چرا عکس خوبی از امام در آن حالت های صمیمانه گرفته نشده است. اکثر عکس های صمیمانه از حضرت امام را اعضای خانواده در محیط خانه گرفته اند و آن نگاه حساس و دقیق عکاس پشت عکس ها نیست.

من این افتخار را داشتم که به کرات از حضرت امام عکس بگیرم. آن موقع ما نهایت حساسیت فیلمی که استفاده می کردیم 400 بود یک حلقه فیلم رنگی حساسیت 1000 اکتار برای من از آلمان سوغاتی آورده بودند که من آن حلقه فیلم را قریب به چند هفته نگه داشتم تا فقط از امام عکس بگیرم. عکس هایی که آن روز گرفتم پرتره های خوبی شد. آن روز یکی از اعیاد مذهبی بود من هم یک تله 500 خیلی قوی داشتم که حدود 60-50 سانتی متر طول لنزش بود داخل یک کیف آلومینیومی می گذاشتم؛ مراسم که تمام شد بیرون آمدم مردم پشت نرده تجمع کرده بودند تا بتوانند در دیدار با امام حضور داشته باشند یک آقایی برگشت به من گفت : خوش به حالت با این مزغون شما را همه جا راه می دهند! حالا فکر می کرد من گروه موزیک هستم و روز عیدی آمده ام در مراسم ساز بزنم! حال و چهره آن آقا را هیچ وقت فراموش نمی کنم خیلی حس و حال خوبی بود .

من هر قت پیش امام می آمدم تا دقایقی خودم را پیدا نمی کردم. یک روز فرماندهان عالی سپاه با حضرت امام ملاقات داشتند من هم آفیش شده بودم تا از این مراسم عکس بگیرم . شبی که قرار بود برای عکاسی به جماران بیایم علی رغم اینکه ساعت هم کوک بود شب تا صبح چند بار از خواب می پریدم که مبادا دیر بشود و اگر قرار بود ساعت 8 اینجا باشم من ساعت 7 پشت این نرده ها می ایستادم. بد نیست یادی کنم از دو محافظی که اینجا بودند من و هر عکاسی از دیوار بتنی رد می شدیم ولی از این آقای گلبافت و همکارش هیچ وقت نمی شد رد شد. اینها همیشه می گفتند تو چرا اینقدر زود می آیی هنوز هیچ کس نیامده! آن روز ساعت مقرر که شد یواش یواش افراد آمدند دوربین من دست آقای گلبافت بود من هرچه التماس می کردم که آقا فرماندهان رفتند بذار من هم بروم عکس بگیرم می گفت نه باید اجازه بدهند .

هر چه می گفتم نامه که داده ایم هماهنگی هم که شده حاج احمد آقا هم می دانند باز هم اجازه نمی داد. شهید محلاتی داخل رفت به ایشان گفتم به حاج احمد آقا بگویید هماهنگ کند من بیایم بالا، خبری نشد! آقای محسن رضایی و رحیم صفوی و دیگران آمدند و رفتند به آنها هم گفتم خبری نشد . آخرش گلبافت اجازه داد بدون دوربین بروم داخل و ورود دوربین را هماهنگ کنم؛ سربالایی را به تندی بالا رفتم از در حیاط که وارد شدم با صدای بلند گفتم حاج احمدآقا...! دیدم امام آنجا روی کاناپه نشسته اند. گفتم عکاسی را ول کن! کفش هایم را درآوردم و پایین کاناپه کنار دست امام نشستم زیر چشمی هی امام را نگاه می کردم تا امام سرش را بر می گرداند سرم را پایین می انداختم! واقعاً نمی توانستم نگاه کنم . مراسم تمام شد امام گفت والسلام و علیکم. یک دفعه بی اختیار گفتم: حاج احمد آقا من از صبح تا حالا آمده ام از امام عکس بگیرم! حالا امام هم خنده اش گرفت حاج احمد آقا گفت : برو دوربینت را بیاور. گفتم به حرف من گوش نمی کنند خودتان بگویید. ایشان تا دم در آمد و اشاره کرد من آنقدر آن لحظات هیجان زده شده بودم اصلاً حواسم نبود کجا هستم و چه کار باید بکنم انگشتم را کردم دهانم و شروع کردم به سوت زدن؛ بعداً با خودم می گفتم عجب کاری کردم . گلبافت تا نیمه راه آمد من هم جلو آمدم دوربین را گرفتم. همه فرماندهان دور امام نشستند و عکس گرفتند. امام خنده شان گرفته بود چون من نفس نفس می زدم و دوربین با حرکت من بالا و پایین می شد. امام که بلند شد یک دفعه باز بی اختیار گفتم پس من چی ؟ من عکس ندارم. دوربین را دادم دست کس دیگری وکنار امام ایستادم و یک پرتره دو نفره از من و امام گرفتند .

گویا هماهنگی کار عکاسان بیشتر بر عهده حاج احمدآقا بوده است ؟

بله علاوه بر ایشان آقای انصاری هم هماهنگ می کردند به لحاظ حضور ایشان در جبهه و ارتباطمان از آن جا من بعضی مواقع با ایشان هم هماهنگ می کردم سایر دوستان را نمی دانم. من چندبار از طریق ایشان خانواده را هم برای زیارت امام آوردم که بسیار خاطره انگیز بود.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.