یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

یادداشت/

تحریف آشکار فتوای امام خمینی(ره)

اخیرا با انتخاب آقای سید محمود نبویان به عنوان نماینده اول تهران سخنان ناصحیح ایشان در مورد نظر امام خمینی راجع به مخالفان ولایت فقیه به صورت گسترده باز نشر شده است و در ویدیویی که از ایشان منتشر شده فتوای بی اساس و خشونت سازی را به امام خمینی (ره) نسبت داده و گفته است: «امام خمینی می فرماید کسی اگر بگوید ولایت فقیه یک مقام تشریفاتی است حکمش ارتداد است اگر به لوازم حرفش توجه داشته باشد مرتد است زنش برش حرام است و باید اعدامش کرد» 

بدون تردید چنین فتوایی در هیچیک از کتب فقهی، سخنرانی ها و مکتوبات امام خمینی (ره) وجود ندارد و جز یک اتهام ناروا و دروغ آشکار چیز دیگری نیست. ایشان احتمالا از یکی از گفتارهای امام خمینی چنین برداشت غلطی را کرده که چنانچه نقل خواهم کرد کلام امام به هیچ وجه چنین مفهومی ندارد. قبل از پرداختن به اصل مسأله چند سؤال را مطرح می کنم:

1 –اگر فردی نا آگاه با شنیدن این فتوا تحت تأثیر احساسات دینی و به عنوان انجام یک وظیفه شرعی جنایتی را مرتکب شود، آیا آقای نبویان مسوولیت شرعی و حقوقی آن را به عهده می گیرند؟

2 – آیا در این دوره مجلس شورای اسلامی کسی از یاوران امام خمینی (ره) پیدا می شود که  اعتبارنامه جناب سید محمود نبویان را به خاطر دروغ فاحش و وحشتناکی که به بنیانگذار جمهوری اسلامی نسبت داده است مورد اعتراض قرار دهد؟

3 – چرا موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) که باید در مقابل تحریفات کلام امام خمینی (ره) بایستد، در این باره سکوت اختیار کرده است؟ آیا به خاطر نگرانی از تبعات برخورد با اصحاب قدرت است یا به خاطر بی اهمیت دانستن چنین دروغهایی که ارزش پاسخ ندارند؟

4 – روزنامه کیهان که همواره حتی در مواردی خیلی پیش پا افتاده و معمولی موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) را به باد حمله و انتقاد می گرفت که چرا در برابر تحریف اندیشه امام سکوت کرده اید؟ چرا این بار حرفی نمی زند آیا به خاطر این است که این تحریف را در راستای تقویت اهداف خشونت بار خود می داند و چون به نفع طرز فکر کیهانیان است اینگونه تحریفات و پایمال کردن ارزش و اندیشه امام اشکالی ندارد؟ 

و چند سؤال دیگر که بماند....

مستند ادعای آقای نبویان مطلبی است که از سخنرانی امام خمینی (ره) در جلد دهم صحیفه امام، صفحه 223  نقل شده است.

امام خمینی (ره) در این سخنرانی که در تاریخ 12 مهر 1358 ایراد شده به چند موضوع از جمله مسأله ولایت فقیه اشاره می کند . این سخنرانی مصادف بوده است با روزهایی که پیش نویس قانون اساسی جمهوری اسلامی  در مجلس خبرگان در حال بررسی بود. بررسی قانون اساسی در سال 1358 از  28 مرداد شروع و در  24 آبان به کار خود پایان داد و متن آن در روزنامه ها منتشر گردید و در 11 آذر به رای عمومی گذاشته شد و با رای بالا به تأیید مردم رسید. 

در آن روزها بحث در مورد اصل ولایت فقیه یکی از مباحث داغ در مجلس خبرگان و بیرون از مجلس بود. امام با عنایت به مباحث مختلفی که در جریان بود به این موضوع پرداخته است. قبل از نقل جمله امام و بررسی آن لازم است برای آشنایی خوانندگان محترم به این موضوع اشاره کنم که در فضای آن روز تقریبا پنج نوع برخورد با مسئله ولایت فقیه وجود داشت.

اول - کسانی بودند که اجمالا اصل ولایت فقیه را در حد محدود - چنانکه شیخ مرتضی انصاری در کتاب مشهور مکاسب عنوان فرموده - قبول داشتند اما ولایت بر همه امور مسلمین را تنها از آن امام معصوم (ع) می دانستند و برای افراد عادی حتی مجتهدین چنین حقی را قایل نبودند که در همه امور جامعه و حکومت دخالت کنند. طرفداران این نظریه در میان متدینان و علما و مراجع تقلید کم نبودند و در گذشته و حال عده ای بر این عقیده اند که اختیارات ولی فقیه مختص امور خاصی است نه همه امور. از جمله این گروه بعضی از اعضای خبرگان بودند که امروز جزو مراجع تقلیدند و نیز شخصیتهای بزرگی چون آیت الله العظمی گلپایگانی (ره) که نظر خود را صریحا اعلام کردند و در عین حال تا آخر عمر شریفشان از نظام دفاع نمودند و مورد علاقه و اعتماد خاص امام خمینی (ره) بودند بطوری که وقتی اعضای دفتر امام در مورد اعلام روز عید فطر از امام کسب تکلیف کردند ایشان  فرمودند از آیت الله گلپایگانی سؤال کنید اگر برای ایشان ثابت شده دولت هم اعلام عید کند. این شخصیت عظیم الشأن پس از رحلت امام بر جنازه امام نماز میت اقامه کردند.

دوم - گروهی که ولایت فقیه را لازمه تشکیل حکومت اسلامی می دانستند با این اعتقاد که در کشوری که اکثر مردمش مسلمان و شیعه هستند و با آرای قاطع خود نظام جمهوری اسلامی را برگزیده اند تشکیل یک نظام دینی بدون ولایت فقیه بی معنی است. و حتما باید چنین اصلی البته با چارچوبهای معین و شرایط لازم و مشخص در قانون اساسی گنجانیده شود و زمام امور کشور به دست یک فرد به شرط آنکه اسلام شناس، عادل، با تقوا، آگاه به زمان، شجاع، مدیر  و مدبر  باشد و اکثریت مردم او را به رهبری شناخته باشند سپرده شود. از جمله طرفداران این نظریه رییس مجلس خبرگان (آیت الله منتظری) و نایب رییس ( آیت الله بهشتی) بودند.

سوم - کسانی که ولایت فقیه را به هیچ شکل قبول نداشتند و حاضر بودند برای مقابله با آن حتی دست به سلاح ببرند و با نظام درگیر شوند چنانکه بعدها کارشان به همینجا منتهی شد و بطور مسلحانه رو در روی نظام ایستادند.

امام خمینی (ره) راجع به این سه گروه بحثی نداشتند. زیرا گروه اول یک بحث نظری و فقهی و گاه مدیریتی داشتند و امام به عنوان یک فقیه روشنفکر و اهل تحقیق در طول عمرعلمی خود در حوزه های قم و نجف همواره از اینگونه مباحثه ها و اظهار نظرها  استقبال می کرد. و گروه دوم هم از شاگردان امام و نظرشان همسو با استادشان بود. و گروه سوم هم که اعلام موضع کرده با اصل و ریشه حکومت دینی مخالف بودند تکلیف آنها هم روشن بود و امام به آنها اشاره ای نداشت. اما ببینیم گروه چهارم و پنجم که امام در این سخنرانی به آنها اشاره دارند چه کسانی بودند؟

چهارم - عده ای بودند که می گفتند فارغ از اینکه ولایت فقیه مبنای شرعی دارد یا ندارد درج آن به عنوان یک اصل در قانون اساسی بلامانع است مشروط بر آن که یک امر تشریفاتی باشد مانند سلطنت در انگلستان که مورد قبول مردم است اما پادشاه در هیچ یک از امور جامعه دخالت ندارد.

 امام خمینی (ره) راجع به این گروه نظر دادند و چنین فرمودند: ( ضمنا خوانندگان محترم به سبک گفتار عنایت فرمایند که حالت سخنرانی دارد)

« یک مسئله «تشریفاتی» ! بله، آقایان بعضیشان می گویند[ اگر] مسئله ولایت فقیه یک مسئله تشریفاتی باشد مضایقه نداریم اما اگر بخواهد ولیّ دخالت بکند در امور، نه، ما آن را قبول نداریم» (صحیفه امام، جلد دهم ، صفحه 223 سطر 4 و 5)

امام این گروه را برخلاف نظر آقای نبویان،  نه محکوم به ارتداد دانسته و نه حکم به کشتن آنها داده است بلکه با یک جواب طنز گونه از این طرز فکر عبور کرده و فرموده است: «_ حتما باید یک کسی از غرب بیاید دخالت کند؟!» (صحیفه امام، جلد دهم ، صفحه 223 سطر 6)

منظور روشن است. زیرا امام در پاسخ این گروه که امر زمامداری مسلمین را تشریفاتی می خواستند به طنز و با دلیل نقضی می فرماید مشکل شما با ولایت فقیه بخاطر بد بودن حکومت فردی نیست زیرا اگر به جای فقیه یک فرد غربزده را بگذارند شما با او مخالفت نخواهید کرد چنانکه طرفداران محمد رضا پهلوی هرگز نمی گفتند مقام او تشریفاتی باشد و ادر همه چیز دخالت نکند. و چنانکه تاریخ گواه است او در همه امور مهم کشور دخالت می کرد.  پس معلوم می شود مخالفت سلطنت طلبها  و برخی از مخالفان حکومت فردی ( استبدادی) با ولایت فقیه از روی منطق و به خاطر اصلاح امور نیست. بلکه ناشی از بغض و کینه نسبت به اسلام و روحانیت است.

اما گروه پنجم که جناب نبویان باید دقت بیشتری کند چه کسانی هستند؟

پنجم - کسانی با اعتقاد به اینکه در اسلام چنین چیزی هست و خدا هم فرموده ولی آن را قبول نداشته باشند وبگویند نباید در قانون اساسی مطرح شود. به عبارت دیگر کسی معتقد باشد ولایت فقیه جزو اسلام است اما بگوید من نمی پذیرم. ( دقت کنید)

اینجاست که بحث ارتداد مطرح می شود زیرا «ارتداد» به معنی روی گرداندن و بازگشت از اسلام است. و مرتد کسی است که وجود خداوند و توحید و رسالت پیامبر اکرم را انکار کند. یا سخنی را آگاهانه بر زبان جاری کند که مقتضای آن انکار خدا و رسول خدا باشد. مانند همین جمله « من این دستور را که می دانم از سوی خداوند است نمی پذیرم» آیا مفهوم این جمله جز این است که من خدا را قبول ندارم؟  یک وقت کسی می گوید «من این حکم را که به نام خدا مطرح شده است قبول ندارم زیرا خداوند چنین حکمی نداده و طرفداران اسلام آن را از خود در آورده اند» روشن است چنین سخنی موجب ارتداد نیست وگرنه باید از دم همه مسلمانان حتی علمای بزرگ العیاذ بالله مرتد باشند زیرا بسیاری معتقدند برخی احکام و سنتها که در جوامع مختلف به نام دین جا افتاده ریشه ای در قرآن و سنت ندارد و جزو رسوم اقوام بوده که بتدریج رنگ دین گرفته است. این گونه افراد که اکثریت مسلمین را تشکیل می دهند در عین اعتقاد راسخ به حقانیت قرآن و  رسالت قطعی پیامبر اکرم از جانب خدای تبارک و تعالی، منکر برخی برنامه هایی هستند که به اسم دین مطرح می شود. به عنوان مثال اگر کسی بگوید« دستور حجاب در اسلام نیامده است و در قرآن و سنت دلیلی بر وجوب آن نیست»  گوینده این جمله هرگز مرتد نامیده نمی شود چون اسلام را انکار نکرده است گرچه سخنش بی پایه است و عالمان اهل تحقیق در جای خود استدلال های کافی بر لزوم حجاب دارند.

به تعبیر روشن تر انکار یکی از احکام ضروری دین هنگامی موجب ارتداد و خروج از دین می شود که گوینده آن معترف باشد  به اینکه این حکم از جانب خداوند آمده است. زیرا لازمه گفتارش رد خداوند است. و البته این اختصاص به مساله ولایت فقیه ندارد. اگر کسی هر یک از احکام اسلام را با اقرار به اینکه حکم خداست انکار کند خدا را انکار کرده و از دین خارج شده است.

 حال در عبارت امام خمینی (ره) که بسیار دقیق و فنی بیان فرموده و از یک فقیه و مجتهد دقیق النظر چون امام خمینی (ره) جز این متوقع نیست توجه فرمایید:

« [ اگر بگویند] ما قبول نداریم که یک کسی که اسلام تعیین کرده او دخالت بکند. اگر متوجه به لوازم این معنی باشند مرتد می شوند، لکن متوجه نیستند.» (صحیفه امام، جلد دهم ، صفحه 223 سطر 7)

 خوانندگان گرامی در این جمله دقت کنید، کسی که خود معترف باشد که «اسلام شخصی را (ولیّ فقیه را) تعیین کرده ولی ما قبولش نداریم» آیا معنایش جز قبول نداشتن اسلام است؟ اگر گفته بود اسلام چنین کسی را تعیین نکرده است و ما قبولش نداریم.  قطعا بحث ارتداد در کار نبود.

بنابراین:

کسانی که ولایت فقیه را  جزو احکام ضروری اسلام ندانند، حال چه آن را یک امر تشریفاتی بدانند و یا حتی به اندازه یک تشریفات هم قبول نداشته باشند، نه امام خمینی و نه هیچ فقیهی آن ها را مرتد نمی دانند. چون لازمه این سخن انکار اصل اسلام و توحید نیست، اما اگر کسی ولایت فقیه و یا سایر احکام را جزو دین بداند و معتقد باشد که خدا این دستور را داده است اما اعلان کند که آن را قبول ندارد در معرض ارتداد قرار گرفته است. زیرا با زبان بی زبانی اصل وجود خدا را انکار کرده است.

اینکه گفتیم «در معرض ارتداد» به دلیل نکته مهی است که امام به آن توجه داده اند و فرموده اند« اگر متوجه به لوازم این معنی باشند... لکن متوجه نیستند» زیرا چه بسا افرادی سخن کفر آمیز بر زبان می رانند ولی به لوازم گفتار خود توجه ندارند و قصد واقعی برای خروج از دین ندارند اینها هم مرتد نیستند. مثلا از روی عصبانیت و یا برای مبالغه و جا انداختن مطلب، چنین سخن ناروا یی را گفته باشند. فراموش نمی کنم در همان ایام ( سال 1358) شیخ عز الدین حسینی از رهبران حزب دمکرات کردستان اعلام کرد: اگر جبرئیل هم از آسمان جمهوری اسلامی را نازل کند ما رأی نمی دهیم.  همان ایام این بحث حتی در میان اهل سنت مطرح بود که آیا این سخن موجب ارتداد نیست؟ زیرا لازمه این کلام رد دستور جبرئیل و انکار خداوند است. اما برخی معتقد بودند ایشان قصد واقعی از جمله مذکور نداشته و تنها می خواسته اهمیت موضوع را برساند چنانکه مادری به فرزندش بگوید اگر دستم به تو برسد تو را تکه تکه می کنم. که مقصود واقعی از این جمله تاکید و ترساندن است.

پس دایره ارتداد بسیار بسیار محدود است و به این وسعت نیست که جناب نبویان هر کس را که مخالف تفکر تندروانه ایشان باشد به خروج از اسلام و قطع علقه ازدواج و قطع گردن او محکوم گرداند و این حکم غلط را به امام خمینی (ره) نسبت دهد. 

ارتداد تنها در صورتی محقق می شود که فرد مسلمان خداوند یا توحید یا قرآن یا رسالت انبیا و پیامبر اکرم را انکار کند و از دین خارج شود خواه در گفتار ( مثلا بگوید العیاذ بالله خدا و پیامبر دروغ است) یا  در عمل ( مثلا به بتخانه رود و بت بپرستد)  البته اگر کسی صراحتا خدا را انکار نکند و لی عامدانه و با توجه سخنی بگوید که نتیجه و بازگشت آن به انکار خداوند بینجامد و قصد خود را از این طریق معلوم سازد حکم  ارتداد را دارد.

 این کجا و فرمایشات بی پایه و خشونت بار جناب نبویان کجا!

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
10 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.