قهر با صندوق های رای و انتخابات هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ چرا که این کار تنها محروم کردن خود مردم از حق بدیهی و مسلم آنها در نظام جمهوری اسلامی است که سنگ بنای آن توسط خود مردم و برای مردم گذاشته شده است، هر چند که برخی روندهای خلاف و نادرست به دنبال کمرنگ کردن ‌و حذف نقش مردم در نظام سیاسی کشور هستند ولی باید کاری انجام شود، که با توجه به اهمیت جوامع مدنی، گردش نخبگانی صحیح در کشور ایجاد شود و نهایتا اگر جامعه مدنی فعال باشد و خواسته‌هایش را پیگیری کند، هیچگاه با برخی افراطی گرایی ‌هایی که در حوزه سیاسی شاهد آنها هستیم، روبه رو نخواهیم شد.

در شرایط انتخاباتی فعلی بیشتر با یک انسداد سیاسی روبه رو هستیم که به سرخوردگی اجتماعی و نخبگانی بدل شده است، بنظر می رسد دلیل عمده این مسئله فعال نبودن احزاب و جوامع مدنی است که دو سوی مختلف دارد. 

یک سو بحث سیاستگذاری‌های کلانی است که شاید در راستای تقویت احزاب و جوامع مدنی حرکت نکرده، و سمت دیگر هم عدم فعالیت جامعه و نخبگان است، که به علت فشارها و یا عدم میل لازم از سوی آنها برای فعالیت در این جوامع مدنی بوده است. 

منظور از فعال بودن جوامع مدنی و احزاب این است که آنها باید در تمام طول سال فعال بوده و در کنار آموزش، در همه فواصل بحث کادرسازی، تربیت نیرو و مشارکت اجتماعی را با برگزاری جلسات و نشست های منظم، انتشار مجلدات و ... دنبال کنند؛ چرا که این اقدامات رسالت احزاب و جوامع مدنی محسوب می‌شود. 

مشکلی که امروز با آن روبه رو هستیم، وجود احزاب فصلی و انتخاباتی است. در حالی که وظیفه احزاب و جوامع مدنی، برقراری ارتباط میان دولت و مردم است. همچنین پیگیری و نظارت بر امور نمایندگانی که از سوی آنها معرفی شده و پاسخگویی نسبت به فعالیت آنها هم از دیگر وظایف آنها محسوب می‌شود. در عمل بایستی از طریق جوامع مدنی به عنوان واسطه، خواسته‌های مردم به حاکمیت منتقل شده، و سیاست‌های حاکمیت نیز به صورت مدیریت شده به جامعه منتقل شود؛ طبیعتا هنگامی که این ظرفیت وجود نداشته باشد، میان جامعه و حاکمیت اصطکاک به وجود می‌آید و اتفاقاتی مانند سال گذشته رخ می‌دهد. حتی این اصطکاک چهره نرم هم دارد که از جمله آن می‌توان به قهر اجتماعی و قهر با صندوق رای اشاره کرد که آن هم خود یک معضل بسیار بزرگ است. در نتیجه برای افزایش مشارکت مردم و جلوگیری از انسداد سیاسی نیازمند وجود احزاب و جوامع مدنی هستیم. 

به عقیده نویسنده کاهش مشارکت سیاسی چهار دلیل عمده دارد:

نخستین دلیل سرخوردگی سیاسی میان قشر نخبگانی و مردم است، که دلیل عمده این است که مردم معتقدند از انتخابات های گذشته نتیجه خاصی نگرفته‌اند و نمایندگان آنها پیگیر مسائل و مشکلاتشان نیستند. عمده دلیل این مسئله نبود احزاب است. به عبارت دیگر احزاب درکشورها‌یی که به معنای واقعی دموکراسی را الگو قرار می‌دهند، هم نسبت به نمایندگان پیگیری و نظارت دارند و هم پاسخگویی نسبت به عملکرد نمایندگانشان در حین و پس از زمان تصدی مسئولیت را دارند و با ارائه برنامه های تخصصی و علمی به نمایندگان خود در حل مشکلات کشور کمک میکنند. نکته مهم اینجاست که نه تنها خود فرد، بلکه حزب هم نسبت به عملکرد نماینده اش پاسخگو است و دیگر کاندیدایی نمی تواند وعده های بی پایه و اساس بدهد و بعد از انتخابات هم تمام آنها فراموش شود؛ زیرا حزب بر او در تمام زمان مسئولیتش احاطه دارد تا وظایفش را به درستی پیش ببرد و مشروعیت سیاسی و اجتماعی حزب خود را به چالش نکشد، بنابراین بدین واسطه بدنه اجتماعی با یک ساختار حزبی مواجه است که در هر زمان می تواند نسبت به رای و حق خود مطالبه داشته باشد.

چالش دوم کاهش اعتماد سیاسی است که آن هم به دلیل فضای سیاست‌زده کشور ما است، یعنی ما یک بازی بدون قاعده سیاسی را ایجاد کرده ایم که بعضا در آن منافع حزبی را به منافع ملی ترجیح داده ایم. متاسفانه کشمکش‌های سیاسی وارد فضای عمومی جامعه شده و اجتماع هم از این سیاست‌زدگی، خسته و دلزده شده است. علی‌رغم اینکه در برهه‌های مختلف اقدامات خوبی را از سوی هر دو جریان سیاسی داشته‌ایم که به نفع منافع ملی بوده، اما متاسفانه حزب مقابل، درصدد تخریب آن اقدامات در انظار عمومی و حتی بین‌المللی برآمده است، و اختلافات سیاسی داخلی بعضا به اختلافات سیاسی خارجی و آسیب به منافع ملی کشور در عرصه بین المللی تبدیل شده است. 

نکته دیگر که لازم است به آن اشاره شود، این است که ما عدم گردش نخبگان سالم و عدم نخبه‌گرایی را شاهد هستیم که به دلیل نبود احزاب و جوامع مدنی شکل گرفته است؛ در حالی که گردش نخبگانی سالم لازمه حیات سیستم سیاسی و اجتماعی است. 

از منظر آسیب شناسی شرایط حاضر نیز ما با چند مولفه مواجهیم:

نخست اینکه از ابتدای انقلاب تا به امروز شاهد افراط گرایی هایی از سوی هر دو جریان سیاسی بوده‌ایم، به عبارتی یک جریان فکری سیاسی عموم مردم را کنار زده و به اقلیت طرفدار خودش رجوع می‌کند و آنها را برای پیشبرد اهداف انتخاباتی اش کافی می داند، در حالی که این برخلاف نظر اسلام و جمهوریت است. جریان دیگر هم در برهه هایی امنیتی ‌سازی احزاب را دنبال کرده‌اند و باعث شده‌اند تا فضای جوامع مدنی و احزاب سیاسی شود و افراط از هر دو طرف باعث لطمه خوردن به احزاب شده‌است.

نکته دوم این که ما بعضا حزب سیاسی را با جریان سیاسی به اشتباه یکی میدانیم؛ عموما در انتخابات های گذشته این احزاب نبودند که حضور فعال داشتند بلکه جریان ها، ائتلاف ها و به اصطلاح جبهه ها بودند که فعالیت انتخاباتی جدی تری داشتند و در هر انتخابات با توجه به شرایط سیاسی و اجتماعی جریان ها و جبهه های جدیدی پدید می آیند که نه پیشینه آنها مشخص است و نه سازو کار حزبی و تخصصی برای حل مشکلات سیاسی، اقتصادی، فرهنگی-اجتماعی و بین المللی کشور دارند؛ و به همین دلیل نه می توانند برنامه های اجرایی مناسبی ارائه دهند و نه بعد از انتخابات پاسخگویی در قبال حامیان ‌و پیروانی که به لیست آنها رای داده اند دارند.

نکته سوم این که در تاریخ‌ ایران ما احزاب پیشروی مانند حزب اعتدالیون و عامیون در جنبش مشروطه داشتیم که بسیار هم مترقی بوده‌اند، یا در ابتدای انقلاب حزب جمهوری اسلامی یا حتی حزب توده را داشتیم که بسیار فعال، ساختارمند و از منظر حزبی حرفه ای بودند. از این رو مباحثی که گاها مطرح می‌شود و مبنی بر آن است که احزاب برای دیگر کشورها هستند، و در سیستم سیاسی-اجتماعی کشور ما تعریف نشده اند کاملا اشتباه است و آدرس غلطی است که برخی جریان ها برای ادامه روند های مخرب فعلی خود می دهند. 

نکته چهارم اینکه ما در حال حاضر حدود هفتاد حزب سیاسی ثبت شده در کشور داریم، اما تقریبا عموم آنها فصلی و مقطعی بوده و تنها چند ماه مانده به انتخابات فعال و بعد از آن هم فعالیت‌شان معلق می شود. یعنی عملا این احزاب کارکرد واقعی نداشته و به بنگاه انتخاباتی بعضی چهره های سیاسی تبدیل شده‌اند. 

در پایان ذکر این امر ضروری است که عیار دموکراسی و جمهوریت و اسلامی بودن نظام سیاسی کشور ما، با بحث مشارکت سیاسی مردم عجین شده است. باید تحزب به معنای واقعی کلمه در کشور پیاده شود تا در ساختار حزبی پیگیری، نظارت و پاسخگویی و همچنین قبل از انتخابات بحث کادرسازی و آموزش و انجام پژوهش‌های علمی بر روی مسائل کلان کشور را از سوی احزاب داشته باشیم و اگر به دنبال مشارکت سیاسی هستیم، باید این مسیر را دنبال کنیم. 

نخبگان علمی وظیفه‌شان این است که موتور محرک جوامع و احزاب باشند، برای میسر شدن این امر لازم است خوراک فکری آنها را فراهم کرده و از لحاظ اجرایی نیز با فعالیت‌هایشان به آنها قوت ببخشند. به‌نظر می‌رسد به صورت کلی امروز با یک قهر نخبگانی مواجه هستیم؛ چرا که فعالین علمی ما دیگر اهمیتی به این مباحث نمی‌دهند؛ در حالی که وظیفه نخبه اجتماعی تمرکز بر روی این مباحث است تا راه‌حل‌های علمی و عملی را برای برون‌ رفت از وضعیت فعلی کشور ارائه دهد. 

قهر با صندوق های رای و انتخابات هیچ نتیجه‌ای نخواهد داشت؛ چرا که این کار تنها محروم کردن خود مردم از حق بدیهی و مسلم آنها در نظام جمهوری اسلامی است که سنگ بنای آن توسط خود مردم و برای مردم گذاشته شده است، هر چند که برخی روندهای خلاف و نادرست به دنبال کمرنگ کردن ‌و حذف نقش مردم در نظام سیاسی کشور هستند ولی باید کاری انجام شود، که با توجه به اهمیت جوامع مدنی، گردش نخبگانی صحیح در کشور ایجاد شود و نهایتا اگر جامعه مدنی فعال باشد و خواسته‌هایش را پیگیری کند، هیچگاه با برخی افراطی گرایی ‌هایی که در حوزه سیاسی شاهد آنها هستیم، روبه رو نخواهیم شد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
2 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.