اکنون اگر گفته شود اولین اصل از اصول جهان‌بینی اسلامی چیست، گفته می شود توحید. به هر حال توحید از اصول اساسی اسلام و ادیان ابراهیمی است. اما شهید بهشتی یک گام جلوتر می‌گذارد و آن چیزی که اولین اصول جهان‌بینی اسلام هست را اندیشه می پندارد.

به گزارش جماران حجت الاسلام فاضل میبدی که با موضوع رابطه آزادی و عدالت در نگاه شهید بهشتی سخن می گفت به دیدگاه های شهید بهشتی درباره رابطه عقل و وحی اشاره کرد و گفت: ارتباط آزادی با عدالت اجتماعی بدون فهم جایگاه عقل از نگاه مرحوم دکتر بهشتی کمی دشوار است.

وی گفت: اخیرا پاره‌ای از سخنرانی‌هایی ایشان در این باره را دیدم که روی سه مسئله تأکید می کرد: نخست عقل و اندیشه، دوم آزادی و سوم عدالت. ایشان در چند جا جمله‌ای را تکرار کرده و آن اینکه: «انسان با انتخاب سرنوشت خود را می‌سازد.» که برای فهم جایگاه آزادی در اندیشه ایشان توجه به این دیدگاه مهم است. در واقع ایشان به رابطه انتخاب و عقل آدمی توجه دارد و می گوید: «اسلام می‌خواهد مردم بیندیشند نه اینکه مسائلی را بر آنان تحمیل کنند. لذا به کار گرفتن عقل و اندیشه از اولین اصول جهان‌بینی اسلامی است.»

اخیراً در یکی از نوشته‌های ایشان یافتم که اسلام از وحی پیامبر (ص) شروع نمی‌شود. اسلام از روشن‌ترین شناخت‌های بشر شروع می‌شود و در مسیر خود به وحی و پیامبر (ص) برخورد می‌کند. به هر حال غالب ما مدعی هستیم اسلام با وحی شروع می‌شود ولی ایشان معتقد است که اسلام با زبان عقل شروع می‌شود و در مسیر راه با زبان وحی برخورد می‌کند. 

این استاد حوزه و دانشگاه افزود: اکنون اگر گفته شود اولین اصل از اصول جهان‌بینی اسلامی چیست، گفته می شود توحید. به هر حال توحید از اصول اساسی اسلام و ادیان ابراهیمی است. اما شهید بهشتی یک گام جلوتر می‌گذارد و آن چیزی که اولین اصول جهان‌بینی اسلام هست را اندیشه می پندارد. اگر توحید باشد ولی اندیشه نباشد نتیجه این می‌شود که مسائلی بر انسان تحمیل می‌شود و انسان نمی‌تواند با انتخاب سرنوشت خود را در جامعه بسازد یا عوض کند. پس اولین چیز پیش از توحید و نخستین چیزی که در جهان‌بینی اسلامی از نگاه این شهید بزرگوار مطرح هست مسئله‌ی اندیشه و اندیشیدن است. ایشان منطق آزادی را در جامعه‌ی بشری برای انسان‌ها از اهمیت اندیشه‌ی انسان و اختیار او نتیجه می گیرد. ایشان تصریح می کند که دست یافتن به حقیقت و اصالت داشتن مبدأ وحی و دیگر پایه‌های اعتقادی اسلام باید با دست یاری عقل و اندیشه باشد. می گوید: اصرار ما این است که اسلام از وحی پیامبر (ص) شروع نمی‌شود. این جمله برای من تازگی دارد.

ایشان در اساس نامه جمله‌ای دارد که هدف از تأسیس مدرسه‌ی حقانی را مشخص می کند. جمله این است: «تربیت انسان‌هایی که محققانه و نه مقلدانه انسان و جهان را بشناسند و طلبه‌ی آگاه شده و آگاه کننده باشند.» شاید اکنون این جمله خیلی عجیب نباشد ولی آن روزها در جریان تسلبی که بر حوزه‌ها حاکم بود، پراهمیت بود. ایشان در تابلوی مدرسه این جمله را ترسیم می‌کند.

وی گفت: اخیراً در یکی از نوشته‌های ایشان یافتم که اسلام از وحی پیامبر (ص) شروع نمی‌شود؛ بلکه اسلام از روشن‌ترین شناخت‌های بشر شروع می‌شود و در مسیر خود به وحی و پیامبر (ص) برخورد می‌کند. به هر حال غالب ما مدعی هستیم اسلام با وحی شروع می‌شود ولی ایشان معتقد است که اسلام با زبان عقل شروع می‌شود و در مسیر راه با زبان وحی برخورد می‌کند. اسلام از روشن‌ترین شناخت‌های بشر شروع می‌شود و در مسیر خود به وحی و پیامبر (ص) برخورد می‌کند و ادامه‌ی راهش با عقل و وحی است. رابطه‌ی بین عقل و وحی و علم چیست؟ وحی برای خود یک نورافکن است. علم و عقل هم نورافکن‌هایی برای خودشان هستند. هر کدام میدان های مشترک و اختصاصی دارند. خداوند دو هدیه برای زبان به انسان داده است: عقل و وحی. از نگاه شهید بهشتی هر شناخت و حرکتی که بخواهد در جامعه‌ی بشری صورت گیرد مبدأ و نقطه‌ی آغازین آن شناخت و حرکت عقل است. اینکه ما مستقیم به سراغ وحی برویم و بررسی کنیم قرآن و سنت چه می‌‌گویند از نگاه ایشان چندان موجه نیست. برای اینکه خود کتاب و سنت هم با عقل شناخته می‌شود. اینکه می‌گوید: «شروع اسلام با عقل انسان است نه وحی.» حرف روشنی است.

وی گفت: با این منطق اگر در مسیر دریافتی های عقل و درک انسان چیزی بر او تحمیل شود و آزاد نباشد هیچ شناختی حتی شناخت درست از قرآن و سنت نمی‌تواند درست صورت بگیرد. بدین معنا اگر شما در جامعه‌ای زندگی می‌کنید که اندیشیدن، فلسفیدن، آزادی تفکر و اندیشه در آن وجود ندارد نمی‌توانید وحی را درست بشناسید.

به گزارش جماران عضو هیأت علمی دانشگاه مفید گفت: من مرحوم بهشتی را پیش از انقلاب شناختم و آن هم در جریان مسائلی که در دهه‌ی پنجاه در مدرسه‌ی حقانی قم به وجود آمد. یکی از مدارس روشنگرانه‌ای که به شکل مدرندر زمان مرحوم آیت الله بروجردی پایه ریزی شد مدرسه‌ی «مظفریه» یا «حقانی» بود که مرحوم آقای حقانی زمین آن را ساخت. مرحوم آقای بهشتی اساس نامه و مرام نامه‌ی آن مدرسه را نوشته بود. ایشان در اساس نامه جمله‌ای دارد که هدف از تأسیس مدرسه‌ی حقانی را مشخص می کند. جمله این است: «تربیت انسان‌هایی که محققانه و نه مقلدانه انسان و جهان را بشناسند و طلبه‌ی آگاه شده و آگاه کننده باشند.» شاید اکنون این جمله خیلی عجیب نباشد ولی آن روزها در جریان تسلبی که بر حوزه‌ها حاکم بود، پراهمیت بود. ایشان در تابلوی مدرسه این جمله را ترسیم می‌کند. بعدها جریان حسینیه‌ی ارشاد و مسئله‌ی مرحوم شریعتی پیش آمد. کتاب‌هایی که به صورت جزوه از حسینیه‌ی ارشاد چاپ می‌شد به مدرسه حقانی می آمد. یکی از اساتیدی که در آنجا تدریس می‌کرد یکسره دنبال این می‌رفت که این افکار ضد اسلامی هستند و باید حرام شوند. برخورد‌های خیلی خشن و بسیار ضد آزادی با حسینیه‌ی ارشاد و جریان مرحوم شریعتی صورت گرفت.

وی گفت: مرحوم آقای بهشتی آنجا کرسی درسی داشت که ظاهراً موضوع آن فلسفه‌ی غرب بود. آقای دکتر بهشتی متوجه شد مسئله‌ای که در مدرسه‌ی حقانی پیش آمده و تکفیر یک انسان متفکر خلاف چیزی هست که ترسیم کرده است. درگیری‌هایی صورت گرفت. آقای دکتر بهشتی جملاتی دارند و می گویند: من مکرر به جناب آقای مصباح گفته‌ام مدرسه‌ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر و متعصب تربیت کند که نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و حق کرده‌اند؟ به چه انگیزه‌ای؟ شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصاف آور، تشیع انصاف آور در مدرسه پا گیرد. برخورد باید منصفانه، منطقی و روشنگر باشد. تحجر و تعصب هرگز نمی‌تواند آهنگ مدرسه باشد. اگر تحجر و تعصب هست بنده از این مدرسه نیستم. نباید با هیاهو مشکلی حل شود. باید با گفتگو هر چیزی مطرح و حل شود. امام علی (ع) می‌فرماید: «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال». باید در کشاکش روزگار آدم‌ها را شناخت.

شهید بهشتی می گویند: من مکرر به جناب آقای مصباح گفته‌ام مدرسه‌ای که بخواهد یک مشت انسان لجوج، پرخاشگر و متعصب تربیت کند که نتوانند با هم دو کلمه حرف بزنند چه ارزشی دارد؟ در این صورت چه خدمتی به اسلام و حق کرده‌اند؟ به چه انگیزه‌ای؟ شرط اول خدمت در مدرسه این است که انسان منصف، اسلام انصاف آور، تشیع انصاف آور در مدرسه پا گیرد. برخورد باید منصفانه، منطقی و روشنگر باشد. تحجر و تعصب هرگز نمی‌تواند آهنگ مدرسه باشد. اگر تحجر و تعصب هست بنده از این مدرسه نیستم. نباید با هیاهو مشکلی حل شود. باید با گفتگو هر چیزی مطرح و حل شود. امام علی (ع) می‌فرماید: «فی تقلب الاحوال علم جواهر الرجال». باید در کشاکش روزگار آدم‌ها را شناخت.

وی با بیان این که اگر این اتفاقات در مدرسه‌ی حقانی پیش نمی‌آمد شاید ما نمی‌توانستیم افکار بهشتی را درک کنیم، گفت: آن زمان پاره‌ای از دوستان جانب آقای بهشتی را گرفتند که من و آقای خاتمی و خیلی از دوستان دیگر بودیم. پاره‌ای از دوستان به آن سو پیوستند. برخی از همان دوستانی که در برابر تفکر آقای بهشتی بودند بعد از انقلاب صاحب منصب‌هایی شدند. بعد از انقلاب هزینه‌های بسیار زیاد و خسران آوری بخاطر یکسری از مسائلی که نمی‌دانستیم بر خود تحمیل کردیم یا دیگران بر ما تحمیل کردند. یکی از خسران‌های بسیار بزرگی که بر جامعه‌ی ما تحمیل شد فقدان مرحوم شهید بهشتی بود. البته پیش از آن مرحوم آقای مطهری هم بود.

عضو هیأت علمی دانشگاه مفید گفت: اگر کسی از دست برود انسان با سه غم مواجه می‌شود. یکی از آن‌ها فقدان شخص هست که بعد از یک یا چند سال فراموش می‌شود. اما دو غم هیچگاه فراموش نمی‌شوند، حسرت و ندامت. نسبت به شهید بهشتی این دو غم وجود دارند. ندامت به معنای پاره‌ای از برخودهای جاهلانه‌ای که از سوی برخی دوستان نسبت به ایشان صورت گرفت و این فکر در میان برخی از دوستان شناخته نشد. در حق ایشان جفاهایی روا داشته شد که مرحوم امام او به عنوان شهید مظلوم یاد کرد. مرحوم آیت الله موسوی اردبیلی گاهی در خاطرات خود نکات بسیار عجیبی از مرحوم آقای بهشتی نقل می‌کرد که انسان حسرت می‌خورد چرا ما نتوانستیم با این نوع اخلاق و تسامح و بردباری را در جامعه به ویژه در قوه‌ی قضائیه نهادینه کنیم. زمان کم بود و عوامل تخریب کننده زیاد بود. حسرت ما این است که بایستی جمهوری اسلامی استفاده‌ای از مرحوم شهید بهشتی داشته باشد، نداشت. نگاهی که بایستی به این انسان خردمند فرهیخته‌ی فرهنگ دوست داشته باشد، نداشت. بعد از شهادت ایشان نگاه ما به اسوه‌های تاریخی، فرهنگی یک نگاه معمولی بود. اکنون در جامعه‌ جای آن تفکر و نگاه بلند و تسامح، رواداری، برخورد منصفانه و به تعبیر خود ایشان اسلام، تشیع و انسان انصاف آور خالی است.

 جمله‌ی شهید بهشتی  این است که: «بزرگترین شعار انسان آزادی است. شاید من کمتر بحثی را داشته‌ام که روی آزادی و ارج آن در اسلام تکیه نکرده باشم. اسلام دین آزادگان و احرار است. از دید اسلام انسان تا زمانی که آزاد نباشد انسان نمی‌ماند.» «آزادی به معنای تسلط انسان بر ساختن خویش و محیط خویش؛ بدین معنا شما باید دو نوع آزادی داشته باشید. یک آزادی در درون و دیگر آزادی در برون. کسانی که در درون خود نهال آزادی را از پاره‌ی خشم‌ها و شهوت‌ها نگه نداشته اند اگر شعار آزادی هم دهند روزی که به قدرت می‌رسند آزادی ستان می‌شوند. آزادی بیرونی را کسانی پاس می‌دارند که در درون خود بر نفس تبیین کرده باشند.»

به گزارش جماران فاضل میبدی در ادامه بحث درباره آزادی در نگاه شهید بهشتی پرداخت گفت: مرحوم آقای دکتر بهشتی نگاه انسان را به دو نوع تقسیم بندی کرده است. یک نگاه قیّم مآبانه هست که معتقد است باید اندیشه و ارزش‌های دینی را به انسان تحمیل کرد. نگاه دیگری که ایشان دارد این است که انسان را موجودی آزاد و انتخاب گر می‌داند. اکنون کم و بیش در جامعه‌ی ما نگاهی پیدا می شود که عده‌ای متولی رسمی دین هستند یا از انسان‌های معمول بالاتر هستند. گویی انسان رعیت است و بایستی افکار دینی بر انسان تحمیل شود؛ بدین معنا فرصت گفتگو از انسان گرفته شود. انسان باید مقلّد تربیت شود. انسان بایستی آن چیزی که دیگران به او می‌گویند را بازگو کند. خود صاحب و مولّد اندیشه نباشد.  جمله‌ی شهید بهشتی  این است که: «بزرگترین شعار انسان آزادی است. شاید من کمتر بحثی را داشته‌ام که روی آزادی و ارج آن در اسلام تکیه نکرده باشم. اسلام دین آزادگان و احرار است. از دید اسلام انسان تا زمانی که آزاد نباشد انسان نمی‌ماند.» «آزادی به معنای تسلط انسان بر ساختن خویش و محیط خویش؛ بدین معنا شما باید دو نوع آزادی داشته باشید. یک آزادی در درون و دیگر آزادی در برون. کسانی که در درون خود نهال آزادی را از پاره‌ی خشم‌ها و شهوت‌ها نگه نداشته اند اگر شعار آزادی هم دهند روزی که به قدرت می‌رسند آزادی ستان می‌شوند. آزادی بیرونی را کسانی پاس می‌دارند که در درون خود بر نفس تبیین کرده باشند.» بقول مولوی: «ای شهان کشتیم ما خصم برون/ ماند خصمی زو بتر در اندرون» ؛ «کشتن این کار عقل و هوش نیست/ شیر باطن سخرة خرگوش نیست».

وی افزود: چرا قالب آزادی خواهان تاریخ زمانی که به قدرت می‌رسند آزادی ستان می‌شوند و آزادی را حق خدادادی برای بشر نمی‌دانند و می‌گویند آزادی یعنی چیزی که به نام قانون ما به مردم می‌دهیم. مشکل اینجاست که به جمله‌ی اول توجه نشده که آزادی به معنای تسلط انسان بر ساختن خویش است. اگر این حرف‌ها جزو فرهنگ و ادبیات ما می‌شد خیلی از مشکلات حل بود. امتیاز انسان بر همه‌ی موجودات عالم طبیعت این است که می‌تواند بر طبیعت مسلط شود. امروز در دنیای غرب سلطه‌ی بر طبیعت ممکن است خیلی زیاد باشد. در خیلی از کشور ممکن است پاره‌ای از حاکمان سلطه‌ی بر جامعه‌ی خودشان را خوب حفظ کرده باشند و به ظاهر امنیتی وجود داشته باشد ولی چیزی که مهم است تسلط بر خویشتنی هست که ما در دنیای امروز کمتر شاهد هستیم.

فاضل میبدی گفت: مرحوم آقای بهشتی ربط بسیار وثیقی بین اندیشه‌ی آزاد و آزادی به معنایی که عرض کردم و عدالت قائل است. از نگاه ایشان اگر اندیشه و آزادی در جای خود نباشند عدالت نمی‌تواند در جایگاه خود قرار گیرد. در جامعه‌ای که اندیشیدن آزاد نیست و آزادی به معنای واقعی وجود ندارد و پاره‌ای می‌خواهند عقیده‌ای را بر دیگری تحمیل کنند در آن جامعه محال است که عدالت  محقق شود. موضع ما در زمینه عدل این است که جهان این طبیعت زیبا و این انسان میدان‌وار طبیعت بر پایه‌ی عدل، اعتدال و هماهنگی آفریده شده است. قانون تکوینی خداوند، قانون عدل است. انسان در جهان مسئول اقامه‌ی عدل است. جامعه‌ای که به راستی جامعه‌ی اسلامی باشد هیچ چیزی که ضد عقل باشد نباید وجود داشته باشد. محور جامعه‌ی دینی عدل است؛ آن هم نه فقط عدل سیاسی، اجتماعی یا اقتصادی بلکه عدلی بر پایه‌ی اعتدال درونی.

وی افزود: مطمئن باشید بدون قسط معنوی و اخلاقی، قسط اقتصادی و سیاسی قطعاً تحقق پیدا نمی‌کند.  خیلی‌ها مدعی تحقق و شعار عدالت هستند اما از نگاه مرحوم شهید بهشتی خاستگاه و نقطه‌ی سرآغازین عدالت اینکه کسی بخواهد در جامعه مسئول اجرای عدالت باشد این است که در درون خود خشم و شهوت را تعدیل کرده باشد. بدون قسط معنوی و اخلاقی، قسط سیاسی محقق نمی‌شود. ویکتور هوگو در اثر بینوایان جمله‌ای دارد که عجیب است و آن اینکه: «برانداختن بی‌عدالت‌ها کافی نیست؛ باید خلقیات مردم را تغییر داد.» اگر در درون آدم‌ها خلقیات تغییر نکند و بی‌عدالتی برود باز از راه دیگر برمی‌گردد. هیچ ملازمه‌ای بین نفی فرد مستبد و تحقق آزادی نیست. به طور مثال اگر شاه را به عنوان فرد مستبد بیرون کردید؛ آیا با بیرون رفتن شاه آزادی و عدالت محقق می‌شود؟ ایشان می‌فرماید: «سقوط نظام استبدادی شرط لازم هست ولی شرط کافی نیست.»

وی گفت: 38 سال از شهادت مرحوم شهید بهشتی می‌گذرد، من نمی‌دانم تلویزیون جمهوری اسلامی در بحث درباره‌ی کارنامه‌ی نظام، چقدر برای این حرف‌ها زمان گذاشته و چقدر این حرف‌ها در جامعه‌ی ما نهادینه شده‌اند؟ ما شعار آزادی و عدالت دادیم، اما با مفاسد اقتصادی و اخلاقی مواجه شده ایم؛  الگوهای فکری ما هشدار‌ها را داده بودند و پیش‌بینی‌ها را کرده بودند که اگر انسان ها در درون خودشان لذت اعتدال عدالت و آزادی را نچشیده باشند اجازه نمی‌دهند در بیرون انسان‌ها لذت آزادی و عدالت را بچشند

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
3 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.