چند روزی همقدم با شهید وزوایی-۴

مسئله ای که فرمانده عملیات بازی دراز را به خدا نزدیکتر می کرد

بیشتر قسمت های سمت راست بدنش آسیب دیده بود و باید چند جراحی بر روی او انجام می شد و همه این مراحل درد بسیاری را به محسن تحمیل می کرد اما...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: عملیات اول بازی دراز بود که تیری به گردن محسن(1) برخورد کرد و همان جا جا خوش کرد اما چون فصل رفتنش نرسیده بود زنده ماند و اصرار بچه ها برای بازگرداندنش برای معالجه به عقب فایده ای نداشت؛ ماند تا در ادامه عملیات حضور داشته باشد.

عملیات دوم بازی دراز که شروع شد، محسن فرمانده بود و این بار هم مجروح شد اما به شدت بیشتری؛ فک و آرنج و رانش به شدت آسیب دیده بود و باید در بیمارستان بستری می شد. محسن را به تهران منتقل کردند و بستری؛ و قرارشان این بود که بعد از گذشت شش ماه یک تکه از استخوان لگنش را برای فکش و بخشی از گوشت و پوست شکمش را هم برای دست آسیب دیده اش برداشته و آنها را ترمیم کنند.

همه این جراحی ها انجام شد و در همه این مدت محسن بسیار درد کشید اما هیچ کس ناله اش را نشنید و هر بار که خواهر با او سخن می گفت، پاسخ می داد که وقتی بیشتر درد می کشم لذت بیشتری دارد و حس می کنم که به خدا نزدیک تر شده ام.

 

1. شهید محسن وزوایی، فرمانده گردان حبیب بن مظاهر لشکر 27 حضرت رسول (ص) (این لشکر از رزمندگان استان تهران تشکیل شده بود) که در دهم اردیبهشت سال 61 در عملیات بیت المقدس (که منجر به آزاد سازی خرمشهر شد) به درجه رفیع شهادت نایل شد. وی به هنگام شهادت فرماندهی تیپ 10 سید الشهدا (س) (این تیپ از رزمندگان استان تهران تشکیل شده بود) را بر عهده داشت.

2. برگرفته از خاطره خواهر شهید.

دیدگاه تان را بنویسید