پایتخت ماجراهای زیادی دارد از کودکان کار گرفته تا معتادان متجاهر و کارتن خوابی که به نظر می رسد این افراد قادر به رخت بستن از این شغل ها و نامهای کاذب نیستند.

به گزارش جماران، ایرنا نوشت: در یکی از شب های سرد زمستانی دی ماه حدود ساعت ۱۰ شب حوالی میدان شوش رسیدم، آرام آرام افراد با در دست داشتن پتو، پارچه و حتی کارتن از کوچه پس کوچه های خیابان شوش مشغول تردد بودند.

برخی افراد نیز به دلیل سرما در کوچه پس کوچه های شوش در حالی که پتو روی سر کشیده، مشغول روشن کردن آتش بودند و برخی دیگر نیز در گوشه ای مشغول مصرف مواد مخدر و احتمالا شیشه.

فردی میانسال که خود را حامد معرفی کرد در میان خیابان شوش نگاهش را به من خیره کرد و به شوخی گفت: آقای مهندس مگه آدم ندیدی!؟ ماهم آدم هستیم و زندگی این شکلی داریم به سمتش رفتم و بهش گفتم چرا در این سرما اینجا هستی.

این فرد از دست روزگار گلایه داشت و بدون اینکه بپرسد شما چکاره هستی گفت: میخوام باهات درد دل کنم، من زندگی نسبتا خوب و خوشی داشتم که در میان راه زندگی و در حالی که خدا فرزندی بهم هدیه داد این مواد مخدر لعنتی زندگیم را متلاشی کرد، راننده کامیون بودم و اولش با مصرف تریاک شروع کردم، زیاد هزینه ای نداشت اما پس از مدتی به سمت مواد صنعتی رفتم و در یک سال خانه، ماشین، زن و بچه ام را از دست دادم.

"چند سالی در شهرستان زندگی می کردم اما بدلیل اینکه دوست نداشتم آشنایی منو این شکلی ببینه تهران آمدم، یادم هست در شبهای سرد زمستانی مدتی در ترمینال جنوب می خوابیدم و زمانی که هوا بهتر شد به پارک های اطراف ترمینال جنوب رفتم و با چند نفری آشنا شدم ،یکی دو سالی هم در سمت هرندی بودم و مدتی است با رفقا شوش میایم و با هم دیدن می کنیم."

به نظر می رسید که این مرد حرف های زیادی برای گفتن داره و ازش پرسیدم خسته نشدی؟ مرد دلتنگ بغضش ترکید و با گریه جواب داد خیلی، دلتنگ دخترم شدم، سه سال است که ندیدمش و آخرین باری که دیدم بهم گفت من دیگر بابا نمی خوام و اصلا دوست ندارم ببینمت.

از وی سوال کردم که شب ها تا صبح در خیابان هستی؟ جواب داد تا جایی که بتونم همین جا هستم چون تا صبح چند بار باید مواد مصرف کنم اما در برخی مواقع به ویژه زمانی که هوا گرگ و میش و به اصطلاح برفی می شه  به گرمخانه های شهرداری پناه می برم.

این فرد سیه چرده و قدخمیده که مواد مخدر روزگارش را به سیاهی کشانده گفت: چند بار قصد ترک مواد مخدر داشتم چندین بار به کمپ رفتم اما هر بار به بهانه های مختلف باز به سمت اعتیاد رفتم.

در همین حال ۲ نفر از دوستان حامد از راه رسیدند و در حالی که مشغول روشن کردن آتش بودند ازم سوال کردند که این آقا کی باشه!؟ حامد جواب داد یک دوست رهگذر.

دوستش جواب داد: رهگذرو خوب اومدی ما همه رهگذریم که با غم دنیا باید خندید و صفا کرد ما هم خدایی داریم و زندگی ما هم اینجوری رقم خورده اما رفیق باید بگم که تک تک این افرادی که اینجا هستند روزگار پرخاطره ای دارند و تا صبح مشغول حرف زدن از گذشته هستیم. 

خیلی از آدم ها فکر می کنند که ما از همون اول کارتن خواب و خیابان خواب بودیم اما شکست سنگین در زندگی ما رو به این روز انداخته و باید آیندگان درس بگیرند و به دوست و دشمنم می گم که حتی برای یکبار به سمت مواد مخدر نرن.

در همین هنگام ماشین پلیسی در حال رخ نمایی در سطح محله شوش بود که افراد بساط را جمع کردند و می خواستند به قول خودشان در جای امن پناه بگیرند.

 به سمت میدان محمدیه رهسپار شدم که در گوشه ای از میدان اتوبوس هایی دیدم که شهرداری به کارتن خواب ها اختصاص داده بود و ماموران شهرداری نیز در مقابل در ورودی این اتوبوس ها ایستاده بودند.. 

از آنها سوال کردم استقبال کارتن خواب ها از این اتوبوس ها چقدر است؟  جواب دادند، این طرح به تازگی اجرا شده و برخی افراد می ترسند به این اتوبوس ها نزدیک شوند، فکر می کنند ما می خوایم آنها را تحویل پلیس بدهیم اما رفته رفته این قضیه در حال جا افتادن است و بدلیل سرمای زیاد برخی افراد دستکم چند ساعتی در این اتوبوس ها استراحت می کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.