دیوان اشعار امام خمینی / غزلیات

 

باد صبا، گذر کنى ار در سراى دوست

بر گو که: دوست سر ننهد جز به پاى دوست

 

من سر نمى نهم، مگر اندر قدوم یار

من جان نمى دهم، مگر اندر هواى دوست

 

کردى دل مرا ز فراق رُخت، کباب

انصافْ خود بده که بُوَد این سزاى دوست؟

 

مجنون اسیر عشق شد؛ امّا چو من نشد

اى کاش کس چو من نشود مبتلاى دوست

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.