ششم فروردین ماه زادروز زرتشت پیامبر ایرانی سال گذشته از سوی شورای فرهنگ عمومی برای ثبت در تقویم رسمی کشور مورد تصویب قرار گرفت. اما سالروز زایش زرتشت و برانگیخته شدن او به پیامبری سالهاست که مورد بحث اندیشمندان قرار دارد.

برخی از منابع یونانی زادروز زرتشت را همزمان با نیمه دوم هزاره هفتم پیش از میلاد نوشته اند. برخی متون پهلوی زمان زرتشت را بین ۲۵۸ تا ۴۰۰ سال پیش از  یورش اسکندر آورده‌اند و گاه‌شماری کنونی زرتشتیان نیز به سال ۱۷۳۸ پیش از میلاد به عنوان سال دین‌آوری زرتشت باور دارد.

بر بنیان پژوهش نوین که دستمایه این گزارش است زادسال زرتشت ۷۶۶ پیش از میلاد و دین‌آوری او سال ۷۳۶ پیش از میلاد محاسبه شده است که در نتیجه امسال (۲۰۲۰ میلادی) از زمان زایش زرتشت ۲۷۸۶ سال می گذرد.

سورنا فیروزی، کارشناس ارشد باستان‌شناسی در رابطه با زادروز زرتشت پژوهش هایی داشته که به تازگی در کنگره‌ی بین المللی باستان‌شناسی رم ارائه کرده‌ است.

این باستان شناس در گفت و گو با ایرنا درباره اهمیت و ارزش پژوهش درباره‌‎ی زمان زندگی زرتشت گفت: با روشن شدن زمان زرتشت، تنها بازه‌ی زندگانی و تاریخ یک فرد مشخص نمی‌شود. گاه‌نگاری سیاسی بخشی از یک سلسله‌ی فراموش شده در ایران به نام کَوی‌ها یا کیانیان و نیز کارنامه‌ی فرهنگی آن روزگار نیز از پشت پرده‌ی تاریکی بیرون می‌آیند.

داشته های فرهنگی ایرانی با استنادهای عقلانی

آنطور که فیروزی می‌گوید هنوز هم باستان‌شناسی نمی‌تواند برپایه‌ی بوده‌های میدانی و واقعیات ملموس و انکارنشدنی درباره‌ی وجود آن دوره سخنی بگوید و گویا جز شماری گزارش‌ در کتاب‌ها و نیز برخی گمانه‌ورزی‌های زبان‌شناسانه که هیچ‌گاه جای فکت میدانی را نمی‌گیرند، چیز بیشتری در اختیار نداریم.

این پژوهشگر معتقد است که  اگر بتوان زمان مستند و قابل دفاع از نظر شواهد باستان‌شناسی و به ویژه باستان‌شناسی فرهنگی درباره‌ی روزگار زرتشت و اثرات فرهنگی او پیدا کرد، به کلیت داشته‌های فرهنگی ایرانی و بشری می‌توان با استنادهای عقلانی افزود.

وی در رابطه با پیشینه‌ی مطالعه درباره‌ی زمان زرتشت گفت: این یکی از کهن‌ترین موضوع‌های تاریخی مورد بحث بشر  بوده است. برخی از مشاهیر یونانی‌زبان درباره‌ی تعلق زمان زرتشت به‌ هزاره‌های بسیار دور نسبت به روزگار نبرد ترووا، دوران خشایارشا و یا افلاطون اشاره کرده‌اند که برپایه‌ی محاسبات امروزین، برابر با نیمه‌ی دوم هزاره‌ی هفتم پیش از میلاد می‌شود. امروزه می‌دانیم که ریشه‌ی چنین اشتباهی، عدم توجه آن‌ها به گاه‌شماری باستانی ایرانیان بوده است.

فیروزی هم چنین افزود: گروه دیگری که درباره‎ی زمان زرتشت گزارش‌نویسی کرده‌اند، نگارندگان برخی نوشته‌ها به زبان پهلوی هستند و زمان زرتشت را ۲۵۸ یا ۳۰۰ و در یک مورد ۴۰۰ سال پیش از  چیرگی اسکندر آورده‌اند. گروه‌های دیگر و جدیدتری نیز نظراتی درباره‌ی قرارگیری زمان زرتشت در اواخر هزاره‌ی دوم (۱۰۰۰-۱۲۰۰ پ.م) ارائه کرده‌اند که بیشتر برپایه‌ی ادعاهای زبان‌شناسانه بوده است. گاه‌شماری کنونی زرتشتیان نیز به سال ۱۷۳۸ پ.م به عنوان سال دین‌آوری زرتشت باور دارد.

منطق های آماری در میان گزارش های تاریخی

این باستان شناس بر این باور است که می‌توانیم به یک منطق آماری و ریاضی میان گزارش‌های تاریخ ملی (برگرفته از خدای‌نامه‌های پهلوی)، آن‌چه در گزارش کتسیاس و رونویسان بعدی از گزارش تاریخ‌نویسی دربار هخامنشی مانده و هم‌چنین آن‌چه به طور کلی از تاریخ ایران از روزگار کوروش بزرگ به قبل و به طور علمی و دانشگاهی از راه وارسی اطلاعات متون و سندهای میدانی پذیرفته شده، دست یابیم.

فیروزی درباره آنچه در پژوهش هایش به دست آورده‌ و در کنگره‌ی اخیر باستان‌شناسی رم داوری شده به خبرنگار ایرنا گفت: پیرو تاریخ ملی ایرانیان، یک سلسله‌ به نام کیانیان وجود داشته که پیش از حمله‌ی اسکندر بوده است. دو شاه آخر این سلسله یعنی داراب و دارا، به واسطه‌ی نام‌ها و کردارهایشان، در نگرش بیشتر پژوهشگران مربوط به روزگار هخامنشی‌اند.

وی در ادامه افزود: دارا با ۱۴ سال حکومت که به طور قطعی همان داریوش سوم است که پس از ۶ سال شهریاری، از اسکندر شکست خورد و داراب هم که در تاریخ ملی تنها ۱۲ سال حکومت کرده، سه چهره از خود نمایش می‌دهد. آن‌جا که پس از زاده شدن، از کاخ طرد و به خاطر آن تا زمانی، بی نام و نشان و یتیم بزرگ می‌شود با زندگی سال‌های نخستین کوروش بزرگ در برخی سندها هماهنگ است، آن‌جا که پس از بازگشت به کاخ و شاه شدن، برید می‌سازد، کاخ‌های فارس را برپا می‌دارد و به اروپا لشگرکشی می‌کند به روشنی داریوش بزرگ است و آن‌جا که به پدر اسکندر هشدار می‌دهد، نقش اردشیر سوم را دارد.

چرایی دست کاری های تاریخی در روزگار ساسانی

آن طور که این پژوهشگر می‌گوید بر روی هم رفته گویا در تاریخ‌نویسی ملی روزگار ساسانی، کل تاریخ هخامنشیان از زمان تشکیل جهان‌شاهی به دست کوروش تا سقوط داریوش سوم را به ۲۶ سال کاهش داده‌اند و بنابراین فیروزی تاریخ نویسی ملی روزگار ساسانی را دچار وقفه زمانی می‌داند که او در پژوهش هایش به چرایی و چگونگی این دست‌کاری عددی به طور مهندسی شده پرداخته است.

وی با اشاره به همخوانی نگاشته های  تاریخ نویسان یونانی با رخدادهای تاریخ ملی پهلوی گفت:  در تاریخ ملی، داراب به دور از خون‌ریزی و در ماه بهمن، حکومت را در بلخ و از زنی به نام همای که دخترشاه پیشین بلخ یعنی وهومن یا بهمن بوده، می‌گیرد و این‌گونه شاه می‌شود. در تاریخ دربار هخامنشی که رونوشتی از آن را کتسیاس به یونانی برگرداند و سپس داده‌های کتسیاس در نوشته‌های دیگران چون فوتیوس و دیودور به دست ما رسیدند نیز آمده که کوروش پس از فتح هگمتانه و پیش از فتح لیدی، به سوی شرق فلات و بلخ لشگر کشید و پس از اندکی زد وخورد، زمانی که بلخیان دیدند که مادی‌ها با کوروش موافقند، دست از مقاومت کشیدند و به دور از درگیری، شهریاری را به کوروش تقدیم کردند. این رخداد درست با آن‌چه در تاریخ ملی پهلوی بازگردانده شده، آینه‌وار همخوانی دارد.

فیروزی بیان داشت: زمان تصرف بلخ به دست کوروش یا بخش نخست از شخصیت داراب نیز قابل ردیابی است. پیرو لوحه‌ی گاه‌نگاری نبونئید، سقوط هگمتانه به دست کوروش در سال ۵۴۹ پ.م رخ داده است. سقوط سارد پایتخت لیدی نیز در زمستان سال ۵۴۷ پ.م بوده است. برپایه‌ی گزارش تاریخ دربار هخامنشی در دفترهای شاهی، تصرف بی‌دردسر بلخ با همراهی مادی‌ها،در سال ۵۴۸ پ.م می‌شود. پس پایان حکومت ۳۲ ساله‌ی همای دختر بهمن، آخرین فرمان‌روای مستقل بلخ یا باختریش، سال ۵۴۸ پ.م به صورت مستند قابل محاسبه است و برپایه‌ی این نخستین پله‌یبررسی، می‌توان به محاسبات و تطبیق‌های بیشتر و کهنتری دست یافت.

وی در ادامه گفت:  سرآغاز حکومت همای در تاریخ ملی، پایان حکومت پدرش بهمن پسر اسپندیار نوه‌ی ویشتاسپ، شاه روزگار زرتشت است. از مهمترین کارهای او، درگیری با زابلستان (زرنگ تاریخی) و نقش یا هم‌زمانی در سقوط اورشلیم به دست نبوکدنزر دوم کلدانی است. البته مورد دوم در گزارش‌‎های موازی، به شاهان قدیمی‌تر بلخ یعنی لهراسپ و ویشتاسپ نیز نسبت داده شده که بعدا درمی‎یابیم ریشه‎ی این نسبت دادن‌ها، به علت همان کوتاه شدن بخش‌هایی از تاریخ به روزگار اردشیر بابکان و جلوتر آمدن زمان لهراسپ و ویشتاسپ بوده است. در تاریخ ملی، بهمن در نوجوانی به شهریاری رسید و جانشین پدربزرگش ویشتاسپ شد که او هم ۹۹ سال بر تخت نشست.

این باستان شناس در بازنمایی دقیق روزگار زرتشت با اشاره به دوران حکومت ویشتاسب  و زمان های اغراق آمیز حکومت پادشاهان کیانی توضیح داد:  حکومت ویشتاسپ پیش از بهمن بوده است. در اسطوره‌، ویشتاسپ ۱۲۰ سال حکومت کرده است که عقلانی نیست. اما می‌توان مدت زمان حقیقی شهریاری او را بازسازی کرد. به این صورت که زرتشت زمانی که ۴۲ سال داشته است، در سی‌امین سال شهریاری ویشتاسپ، وارد بلخ و دربار او شد. سپس زرتشت ۳۵ سال نزد او زیست. در ادامه و پس از شهادت زرتشت، بلعمی نوشته است که ویشتاسپ ده سال دیگر به شهریاری ادامه داد تا آنکه درگذشت.

محاسبه دقیق زادسال زرتشت از میان داده های تاریخی و بریده های پرشده تاریخ

فیروزی در ادامه از داده‌هایی می‎گوید که به صورت مستند پرده از بریده های حذف شده تاریخ را بر می دارد و از این طریق  زمان زرتشت را می توان محاسبه کرد: در تاریخ ملی آمده که ویشتاسپ پس از کشته شدن زرتشت و یارانش، انتقام آنان را گرفت، سپس درگیر ماجرای پسرش اسپندیار و مرگ او به دست شاه زابلستان (زرنگ تاریخی) شد و بهمن نوه‌اش را جانشین خود ساخت که همه‌ی این‌ها باید در همان ده سال رخ داده باشد. این داده‌ها بر روی هم، مدت زمان حکومت ویشتاسپ بلخی را به صورت مستند، ۷۵ سال نمایش می‌دهد و نه آنچه بعدها در تاریخ ملی، به ۱۲۰ سال کشانده شد تا بریده‌های حذف شده از تاریخ را پر کند. حال بازه‌ی حکومت ویشتاسپ بلخی به صورت ۶۷۹- ۷۵۴ پ.م به دست می‌آید.در این‌جا زمان زرتشت قابل محاسبه است.

بنابر پژوهش این باستان شناس، چهل و دو سالگی زرتشت برابر با سال سی‌ام شاهی ویشتاسپ و برابر با سال ۷۲۴ پ.م بوده است. از این‌رو، زادسال زرتشت ۷۶۶ پ.م و دین‌آوری او سال ۷۳۶ پ.م می‌شود.

فیروزی در این رابطه گفت: زرتشت در ۷۲۴ پ.م پس از آزارهایی که در زادگاه خود (راگ) دید، به بلخ وارد شد و اگر راگ را همان ری تاریخی در نظر بگیریم، این مهاجرت دقیق از راستای مسیر ابریشم و در روزگار عصر آهن سوم رخ داد. پس از دو سال گفت و شنود در بلخ، سرانجام در ۷۲۲ پ.م پیام او از سوی دربار ویشتاسپ پذیرفته و اسپندیار مسئول گسترش این پیام در سرزمین‌های آریایی شد.

این پژوهشگر درکنار این گاه‌نگاری، به دلایل دیگر در رابطه با راستی آزمایی محاسبات پژوهش هایش می پردازد: ما در سندها با یک سری نام از جانشینان زرتشت تا زمان یورش اسکندر نیز روبه‌رو هستیم که از این راه نیز می‌توانیم به راستی‌آزمایی محاسبات ارائه شده دست بزنیم.

وی افزود: زمان ارائه شده در محاسبات فوق، با منطق ترتیبی و تاریخی چیدمان جانشینان زرتشت تا ابتدای روزگار حمله‌ی اسکندر هم‌خوانی کامل دارد، در صورتی که اگر زمان‌های دیگری چون زمان مورد نظر زبان‌شناسان (۱۰۰۰-۱۲۰۰ پ.م) و یا زمان موجود درگاه‌شماری کنونی زرتشتیان (۱۷۳۸ پ.م) را در نظر بگیریم، جدا از این‌که هیچ مدرک و اثر میدانی آن‌ها را تایید نمی‌کند و این‌که هیچ سندی نیز به این زمان‌ها اشاره نکرده است، راهی برای اتصال این نقاط زمانی (۱۲۰۰ پ.م و ۱۷۳۸ پ.م) به روزگار ابتدا و انتهای جهان‌شاهی هخامنشیان و چیدن این افراد مستند در تاریخ نیز وجود ندارد و با خلا کامل اطلاعاتی و آشفتگی روبه‌رو می‌شوند.

مهندسی اعداد  و بنیان سالهای اسطوره ای پادشاهان کیانی

این پژوهشگر در رابطه با اینکه  چرا درتاریخ ملی دست‌کاری‌هایی انجام شده و ریشه‌ی این اعداد اسطوره‌ای کیانیان که باعث آشفتگی‌های تاریخی شده گفت: در تاریخ آمده که اردشیر بابکان و اندیشمندان پیرامونش پس از تاج‌گذاری او، به تاریخ نگرستیدند ودیدند که پایان هزاره‌ی جاری نزدیک است. هزاره‌ای که سال نخست آن، سال سی‌ام حکومت ویشتاسپ بلخی و ورود زرتشت به بلخ بوده است. از آن‌جا که پیرو جهان‌بینی آن روزگار ایرانیان، پایان آن هزاره، با آشوب و دردسر همراه بوده، در گزارشی از مسعودی می‌خوانیم که اردشیر دستور داد تاتغییراتی در تاریخ پیشینیان انجام دهند تا این نزدیکی پایان هزاره‌ از روزگار آنان دور شود و جامعه دچار آشوب نگردد.

سورنا فیروزی می‌گوید اردشیر بابکان دقیق دست به مهندسی اعداد زده و درست ۲۰۰ سال از فاصله‌ی زمانی سقوط بلخ (۵۴۸ پ.م) تا سال یکم داریوش سوم (۳۳۶ پ.م) کاسته و این مدت ۲۱۲ ساله را تبدیل به شهریاری ۱۲ ساله و ترکیبی داراب کرده است. یعنی از ۴۷۲ سال شهریاری مستند اشکانیان نزد همان روزگار اردشیر در متون باستانی، این شهریار ساسانی تنها ۲۶۶ سال را نگه داشته و ۲۰۶ سال را پاک کرده است.

بر این پایه باید گفت همین مهندسی اعداد دربار اردشیر، باعث اسطوره‌ای شدن سال‌های حکومت کیانیان شده است. در این رابطه فیروزی گفت: چرایی آشفتگی و افسانه‎‌ای شدن سال‌های شاهان کیانی نیز اکنون و پیرو این محاسبات قابل وارسی است. سندهای کهن یک سری گیره‌های زمانی ثابت داشته‌اند که این گیره‌ها در تاریخ‌نویسی باستانی میان‌رودان نیز رعایت می‌شدند. این گیره‌ها، همان ‌هم‌خوانی‌های زمانی و هم‌عصری دو فرمان‌روا با یکدیگر بوده است.

در پایان این پژوهشگر باستان شناسی با اشاره به نمونه هایی از سبک نگارش تاریخ در الواح بر جای مانده گفت: در تاریخ‌ ملی ایرانیان که سپس اطلاعاتش نیز وارد تاریخ‌نویسی دوره‌ی اسلامی شد، ما با چنین گیره‌های زمانی روبه‌رو بوده‌ایم. آن‌چه اردشیر پس از زدودن ۴۰۶ سال از تاریخ با آن برخورد کرد، وجود یک زیپ از هم گسیخته‌ی زمانی بود که دو سویش نامتقارن شده بود بنابراین او ناچار بود بر شمار سال‌های حکومت نیاکان برجای مانده در سندها بیافزاید تا به سرآغاز (حدود ۱۰۰۰ پ.م) برسد.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.