اینها مقدمه امر پذیرش قطعنامه بود که به آن جام زهر می گویند. ورود به این قضیه برای کسانی که امروز آن را مطرح می کنند صرف نمی کند. اگر مساله را باز کنیم به ضرر کسانی خواهد بود که الان این حرف را می زنند. اینکه به راحتی گفته شد در دوران جنگ هیچ کار عمرانی نشده و ساختاری نشده و فلان مقدار ناچیز هم برای جنگ صرف شده، باقی پول کجا رفته است؟ اینطور صحبت کردن و یک طرفه به قاضی رفتن اگر قرار باشد کارشناسی شود و مورد قضاوت قرار گیرد، به ضرر گویندگان آن خواهد بود. فقط به طور کلی می گویم که وارد شدن به این بحث شدیدا به ضرر کسانی است که امروز اینگونه آن را مطرح می کنند.

اشاره: هادی نخعی عضو هیات علمی دانشگاه صنعتی امیر کبیر است. وی در دوران دفاع مقدس از راویان جنگ بوده و محقق تاریخ جنگ است. نخعی امر تحقیقات جنگ را بعد از دوران دفاع مقدس در مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ ادامه داده که بعدا در قالب کتاب هایی منتشر شده است. وی در این مصاحبه در چارچوب نگاهی مشترک به انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی، نوعی پایه تحلیلی برای بررسی جنگ ایران و عراق مطرح می کند. در این نگاه علاوه بر ضرورت توجه و تاکید بر وجود تحول پارادایمیک در مقایسه دفاع مقدس و بعد از آن، بر ضرورت پرهیز از یک جانبه نگری و لزوم حرکت ذهن در سطوح مختلف تحلیل(که وی از خرد تا کلان آن را ترسیم می کند) نیز تاکید می شود.

هادی نخعی در گفت و گو با پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران، به تشریح فضای دوران دفاع مقدس و چگونگی رخداد جنگ پرداخت و گفت: اگر جهانی را که آدم در آن تنفس می کند و دارای ارزش های مشخص است به عنوان یک پارادیم در نظر بگیریم، یک تحول پارادایمیک رخ داد که در واقع افرادی که در دوره جنگ بودند، چه کسانی که می جنگیدند و چه کسانی که نگاه می کردند، جهان دیگری را می دیدند و الان جهان دیگری را می بینند. فکر می کنم ابتدا باید تفاوت این دو جهان را توصیف کنیم. اگر ما درک کنیم که این حوادث در چه مقطعی زمانی اتفاق افتاده و حوادث جنگ در چه مقطعی بوده و ما الان در مقطع دیگری هستیم، قضاوت ما در این رابطه می تواند منصفانه و عادلانه باشد. در غیر اینصورت اگر به اشتباه جهان امروز و شرایط امروز را با آن روز یکی تلقی کنیم، و با یک نگاه واحد و یک معیار اندازه گیری کنیم و تصور کنیم که می توان با یک نگاه هر دو مقطع زمانی را دید، دچار اشتباه می شویم و هرچه سعی می کنیم توضیح بیشتری بدهیم دچار ابهام بیشتری می شویم.

نخعی با تاکید بر این که این دو جهان نیازمند دسته بندی و دسته بندی آنها نیازمند مقدمه ای برای شناخت موقعیت آغاز جنگ در آن مقطع زمانی است گفت: وقتی جنگ شروع شد ما در یک فضای دوگانه قرار داشتیم. به این معنا که یک مقدار قبل از این فضا وضعیت انقلابی بود. بعد از وضعیت انقلابی، نظامی توسط انقلاب تاسیس شد که نظام معمولی نبود. یک نظام که قانون در همه جا حاکم باشد، نهادهایش مستقر باشند، یک حکومت پاسخگو باشد، نبود. نیروهایی که در استخدام مردم بودند یعنی مردم به آنها حقوق می دادند و آنها طبق قانون موظف بودند کار مشخصی را انجام دهند و… ویژگی های مشخصی که یک نظام حکومتی باید داشته باشد را نداشت. در عین اینکه نظام حکومتی جدیدی در اثر انقلاب به وجود آمده بود، اما هنوز این نظام مستقر نشده که ما به آن وضعیت دوگانه می گوییم. به این معنی که هم وضعیت انقلابی است و هم جنبشی-ساختاری. پس مرحله اول وضعیت انقلابی است. سپس وارد وضعیت دوگانه جنبشی - ساختاری می شویم که در این فضا حق تقدم و غلبه با فضای انقلابی است ولی نه به طور مطلق. در واقع حکومت شروع به کار کرده و قانون وجود دارد. وزارت کشور وجود دارد. دادستانی هست. مجلس در حال برقراری است. قانون اساسی در حال تصویب است و قوه قضاییه و شوراها در حال شکل گیری هستند و به طور کلی جنبه های مختلف حکومت در حال شکل گیری است و آنهایی که شکل گرفته اند هم هنوز کاملا مستقر نیستند. در این شرایط چیزی که خلا قانون و نظم کاملا مستقر را پرمی کند، وضعیت انقلابی است. پس وضعیت انقلابی همچنان به شکل یک تداوم دنباله دار وجود دارد ولی این گونه نیست که بگوییم وضعیت، انقلابی است.

وی در ادامه افزود: با اعلام جمهوری اسلامی و قطعی شدن پیروزی آن در 22 بهمن 57 و اعلام رسمی آن در فروردین 58 وارد فاز جدیدی شدیم که به آن وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری می گوییم. این وضعیت دوگانه به تدریج حرکت می کند، جلو می رود و وضعیت جنبشی آن کمتر شده و وضعیت قانونی پررنگ تر می شود . تا به وضعیت دیگری می رسیم که همچنان دوگانه است ولی این بار جنبشی-ساختاری نیست و تبدیل به وضعیت ساختاری-جنبشی شده است. یعنی تقدم با ساختار و نظام و قانون و نهادهاست. این وضعیت هم ادامه پیدا می کند تا به تدریج گرمای ماه‌ها و سالهای ابتدایی هم افت کند و پس لرزه هایش تمام شود و به تدریج همه در فضایی قرار می گیرند که قانون حکومت می کند و مشروعیت از حالت ساختاری انقلابی تبدیل می شود به حالت فقط ساختاری و حکومتی. بعد از این دیگر تحت عنوان حرکت انقلابی نمی توان قانون را زیر پا گذاشت و بی قانونی مورد سرزنش قرار می گیرد. در حالیکه در وضعیت انقلابی اصلا قانونی وجود نداشت و شما طبق معمول انقلاب حرکت می کردید. رفتار انقلابی کاملا پسندیده بود. در وضع دوگانه ی جنبشی-ساختاری هم رفتار انقلابی وجود داشت و هم رفتار قانونی و اتفاقا رفتار قانونی با رفتار انقلابی محک می خورد. چون هنوز غلبه با رفتار انقلابی بود. در وضعیت دوگانه دوم که ساختاری-جنبشی است باز هم رفتار انقلابی وجود دارد ولی این رفتار انقلابی نمی تواند با قانون تقابل داشته باشد و اگر هم تقابل پیدا کند به نحوی مورد توجیه دیگران قرار می گیرد. در واقع در اینجا قانون و نظام قانونی روز به روز پررنگ تر و عزیزتر می شود تا اینکه کلا وضعیت های دوگانه تمام می شود و یک نظام مستقری سرکار می ماند که البته چون از انقلاب گرفته شده در پایه های حکومت، ارزش های انقلاب وجود دارد . ارزش هایی مثل استقلال، آزادی، عدالت و… ولی کاملا همه چیز از مقام رهبری تا سایر رده های قدرت با قانون می آیند و می روند و دیگر اینطور نیست که چون کسی هژمونی کاریزماتیک یا رهبری انقلابی اجتماعی یا پرستیژ اجتماعی داشته باشد کاره ای باشد.

تداوم انقلاب به معنای استقرار قانونی و مقتدرانه یک نظام حکومتی است که روی ارزش ها و پایه های انقلاب استوار است

وی در ادامه افزود:پس از استقرار حکومت، یک قواعدی وجود دارد. انتخابات تک حزبی یا چند حزبی یا... هر شکلی که داشته باشد در چارچوب این قواعد کارها شکل می گیرد. هرچند افرادی که هستند وارثان آن وضعیت انقلابی بودند و در مبناها، انقلاب به معنای ارزش های پایداری همچنان وجود دارد ولی نه به معنای رفتار انقلابی. در واقع وضعیت انقلابی به پایان می رسد و ماموریتی که بر عهده انقلاب بوده به معنی استقرار ارزش ها را یک نظام قانونی عهده دار شده و این ماموریت را جلو می برد. به این معنا تداوم انقلاب در بعضی نظریات وجود دارد. تداوم انقلاب در بعضی نظریات اصلا وجود ندارد و در بعضی نظریات تداوم انقلاب به معنای استقرار قانونی و مقتدرانه یک نظام حکومتی است که البته روی ارزش ها و پایه های انقلاب استوار است و اهداف و آرمان های انقلاب را در نهایت به عنوان اهداف متعالی پیش رو دارد. به طور مثال یک نظام حکومتی می خواهد زمینه سازی دوران ظهور را که دوران عدل است برقرار کند. اگر حکومتی باشد که عهده دار پیش بردن چنین فضا و زمینه ساز آن باشد، یک نوع تداوم انقلاب صورت می گیرد. ولی به هیچ وجه تخطی از نظام قانونی دیگر وجود نخواهد داشت. چون یک قانونی امضا شده و نسبت ها توسط این میثاق مشخص شده است. ممکن است کسی اعتقاد چندانی هم به این قوانین نداشته باشد ولی برای تداوم زندگی اجتماعی ناچاریم حداقل هنجارهاهایی را بپذیریم.

مدرس دانشگاه امیرکبیر در ادامه گفت: برای این که جنگ را ترسیم کنیم که در چه فضایی به وجود آمد، لازم است زمینه ها و محیط جنگ را ترسیم کنیم. پس از بهمن 57 وضعیت انقلابی تمام می شود و وارد مرحله دوگانه جنبشی - ساختاری می شویم. می دانیم که در این وضعیت همه گروه ها هستند. پرتحرک اند و حتی اسلحه ها را تحویل نمی دهند و مسائلی که مقتضی آن زمان است، وجود دارد. وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری تا زمان فتح خرمشهر ادامه پیدا می کند . چون از آن زمان به بعد همه می پذیرند که با یک نظام مستقر سروکار دارند. انگار که دیگر همه به این باور رسیده اند که این نظام بحران ها را پشت سر گذاشته و توانسته حکومتش را حفظ کند. دشمن خارجی را بیرون کرده و در داخل هم گروه های محارب چون منافقین (مجاهدین خلق و سازمان چریک ها و...) که دست به اسلحه برده اند، تکلیفشان یک سره شده یا به خارج از کشور رفته اند و دیگر در داخل مدعی مسلح به معنی جنگ داخلی وجود ندارد. این اتفاق از سوم خرداد 61 افتاده است که می‌توانیم به عنوان مقطعی در نظر بگیریم که وضعیت دوگانه ما قسمت اول را پشت سر گذاشته و وضعیت دوگانه ای که تقدم با انقلاب است تمام می شود. از این به بعد دیگر رنگ قانون و امنیت ملی را پررنگ تر می بینیم و کم کم جناح بندی داخل حکومت شروع می شود. طبیعی است که وقتی احساس امنیت وجود دارد، تاسیس شروع می شود و در تاسیس اختلاف نظر وجود دارد. یعنی حزب جمهوری که یکپارچه در مقابل مجاهدین خلق است حالا طیف بندی می شود به میرحسین موسوی، عسگراولادی، ولایتی، جاسبی، هاشمی رفسنجانی و ... سازمان مجاهدین انقلاب همین طور، جهادسازندگی همین طور، سپاه همین طور. البته در سپاه، امام خمینی(س) می فرمایندکه کسانی که جناح بندی سیاسی دارند به حزب های خود بروند و جناح بندی سیاسی دیگر در سپاه نباشد. همان موقع کسانی که جناح بندی سیاسی داشتند از سپاه رفتند. عده ایی هم که ممکن است نرفته نباشند، توجیهاتی برای خود داشتند. به هر حال کسانی که به حرف امام وفادار بودند، سپاه را ترک کردند و همه جا این طیف شکل گرفت. یک زمانی به آن چپ و راست و میانه گفتند. بعدها می رسد به اصول گرایان، اصلاح طلبان، رادیکال و ...

تفاوت دو فضای ساختاری و انقلابی در قانونمند شدن فضاست

نخعی در ادامه تشریح وضعیت دوگانه دوم افزود: یک مرحله مهم جنگ را در مرحله جنبشی -ساختاری قرار داشتیم که تقدم با وضعیت انقلابی بود و از خرداد 61 وارد وضعیت دو گانه ساختاری -جنبشی شدیم که تقدم با نظام قانونی بود. البته این که می گوییم از خرداد 61 نه این که ناگهان در یک روز این تغییر اتفاق افتاد. این فضا ابری است و به تدریج افراد خود را در یک فضای قانونی تر حس می کنند زیرا دیگر یک احساس آرامش و امنیت بیشتری وجود دارد. تهدید دشمن داخلی و خارجی تا حدودی مرتفع شده و حالا در فضای جدیدی هستیم. البته در حال حاضر هم حتی برخی معتقدند هنوز ما در این فضای دو گانه دوم قرار داریم. بعضی هم در خارج از کشور معتقدند که ما در وضعیت گذار هستیم و جمهوری اسلامی باید برود و سرنگون شود و نظامی دیگر جایگزین شود. برخی طرفداران جمهوری اسلامی هم در این توهم هستند که هنوز مانند وضعیت انقلابی می توانند هر کاری که بخواهند بکنند. کاری به این اقلیت ها نداریم اکثرتی که مورد نظر ماست و نسل جدید هم در آن قرار می گیرد مرحله ساختاری-جنبشی را هم دیگر ندیده و پشت سر گذاشته است.

هادی نخعی در ادامه گفت: شاید یک زمان مناسب برای پایان مرحله دوگانه دوم را بتوانیم آذر ماه 1367 در نظر بگیریم. در آذر 67 امام خمینی(س) پیامی دادند در پاسخ به عده ایی از نمایندگان مجلس که نامه ایی به حضرت امام نوشتند و اظهار داشتند که شما گاهی کارهایی انجام می دهید که در چارچوب قانون نیست. چون در آن زمان حضرت امام وضعیتی داشتند که کسی نمی ترسید با ایشان صحبت کند و مورد اتهام و سرزنش قرار گیرد. امام بسیار صریح پذیرفت که به دلیل اضطرارهای جنگ و انقلاب این اتفاق افتاده است. ولی در این زمان که جنگ به پایان رسیده در نظر داریم که همه به قانون بر گردیم. این به این معنی است که وضعیت دوگانه دوم ساختاری-جنبشی به پایان می رسد. زیرا بالاترین مقام حکومتی که خود بنیانگذار است می گوید شرایط اضطرار به پایان رسیده است. پس می توانیم بگوییم 22 بهمن وضعیت انقلابی تمام شد. خراداد61 وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری تمام شد. آذر 67 یعنی چندماه مانده به رحلت امام وضعیت دوگانه ساختاری-جنبشی تمام شد و ما از آن به بعد یک نظام قانونی مستقر داریم که دیگر در چارچوب قانون پاسخگوست و در قانون اساسی حتی بالاترین مقام نظام را که توصیف می کند آن را مشمول وظایف و مسوولیت هایی معرفی می کند. مسوولیت بر عهده داشتن یعنی چارچوب و قواعدی وجود دارد که عده ایی از افراد می توانند طبق روال خاصی مسوول را مورد سوال قرار دهد. در حالی که امام خمینی(س) افراد را از خیابان جمع کرده و حکومت تشکیل داده است. این تفاوت دو فضاست.

وی در ادامه با اشاره به کادرسازی زمان جنگ در آن فضا گفت: ما بازگویی و مرور دوران جنگ و انتقال ارزشهای آن دوران، بسیار ضعیف آن را منتقل می کنیم و بیشتر هم بار حماسی و عاطفی ان را در نظر می گیریم تا عقلانی اش را. این کادر سازی که در وضعیت انقلابی آغاز شده بود، در وضعیت دو گانه جای رشد و نمو این افراد است. چون ساختاری مانند بسیج و سپاه وجود دارد که مثل ارتش کلاسیک نیست که یک فرد انقلابی پر شور و شر در آن احساس سکون کند. یعنی یک درجه به او بدهند و بگویند از بالا دست خود اطاعت کن و به پایین دست خود دستور بده. تجسم کنید وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری با تقدم وضعیت انقلابی مجال می دهد به مثلا حسن باقری که خبرنگار است وی در فضا، میدان عرض اندام پیدا می کند. هیچ وقت ما نمی توانیم امثال حسن باقری و بقیه فرماندهان سپاه را که عهده دار جنگ بودند، در یک دانشکده افسری تربیت کنیم. امروز اگر قرار باشد یک کادر نظامی داشته باشیم چاره ایی نداریم جز اینکه در دانشکده این افراد را بسازیم. الان فضا خیلی متفاوت است یا مثلا شهید صیاد در ابتدا با احساس تنگی از چارچوبهای ارتش به دنبال فضای بازتری است و به سپاه نزدیک می شود ولی بعدا که به تدریج وقتی وارد مرحله ساختاری-جنبشی می شویم، شهید صیاد مثل کلاهدوز و بقیه نمی آید کاملا آزادی بسیجی و سپاهی را اعمال کند و شما می دانید که شروع درجه دادن بعد از جنگ اغاز شد و تا پایان جنگ چند نفر سرتیپ داشتیم. یکی دو نفر که از قدیم مانده بودند بقیه هم اهمیتی نمی دادند که فرمانده لشگری داشته باشند که سر تیپ نباشد. امروز خنده دار است که کسی پایین تر از سر تیپ عهده دار مسوولیت نظامی مهمی باشد. ولی در آن مقطع زمان اهمیتی نداشت. این هم از تفاوت های دو فضاست.

آزادی خرمشهر مدیون وضعیت انقلابی و انقلاب مدیون خرمشهر است

نخعی این تفاوت را در جنبه های مختلف اجتماعی موثر دانست و افزود: پس کادرهای جنگ ساخته می شود، پرداخته می شود، نظم کمرنگ متناسب با نیروهای انقلابی را به خود می گیرد و وقتی جنگ تمام می شود، تازه ما کم کم نظام را از وضعیت دوگانه به وضعیت قانونی و نظامی مستقر تبدیل می کنیم که دیگر سپاه فرماندهی و سلسله مراتب دارد و درجه دادن ها شروع می شود. تا مدتی هم در برابر درجه دادن مقاوت می شد ولی چاره ایی نیست چون محیط عوض شده و کسانی که فضا را عوض کردند چاره ایی نداشتند. این سیر نا گزیری بود که باید طی می شد و به ناچار باید یک نظام مستقر قانونی پاسخگو داشته باشیم ولی ویژگی بارز جنگ ما این است که با انقلاب پیوند دارد. یعنی در عین اینکه کشور چیزی ندارد، سران ارتشش پراکنده شده و در تیر 59 کودتای نوژه بقایای آنها را متلاشی می کند، مخصوصا نیروهایی که در خوزستان هستند. چون خیلی از کادر های لشگر 92 به طور مشخص فرماندهانش فرار میکنند و به عراق می روند. بنابراین وقتی جنگ شروع می شود فضا کاملا تحت تاثیر وضعیت انقلابی است. مقاومت انقلابی سامان داده می شود، در عین این که ارتش هست. هر کس نیروهای مسلح را به لحاظ ارتشی بودن حذف کند کاملا اشتباه کرده. این وضعیت دوگانه است و تقدم با حالت انقلابی است یعنی حتی خود ارتش که منظم است هم اگر بخواهند پویایی داشته باشند باید به سمت نیروهای انقلاب بکشد. این به این معنی نیست که آن نظم به درد نمی خورد. اگر به درد نمی خورد امام حفظش نمی کرد. ولی به طور طبیعی باید وضعیت دوگانه به سمتی برود که کاملا وضعیت نظام قانونی مستقر شود. این کوششی است برای بیان تفاوت جهان امروزی ما و جهان آن دوران و ربط این تحولات پارادایمیک به خود پدیده انقلاب.

وی همچنین افزود: فتح خرمشهر، خود مدیون وضعیت انقلابی و وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری است. اگر وضعیت دوگانه جنبشی-ساختاری نبود، خرمشهر طبق موازنه معمولی قدرت آزاد نمی شد. چون ما از پس ارتش عراق بر نمی آمدیم. این مساله ای است که دیگر قابل تکرار نیست. امروز هیچگونه امکان ندارد که بگوییم وضعیت انقلابی را تجدید کنیم. آن روز فضا ایجاب می کرده و فضای دوگانه باعث رشد نیروی انقلابی شده و نیروی انقلابی جبهه ها را پر کرده و خرمشهر را آزاد می کند. متقابلا بهره و ثمره ای که آزادی خرمشهر می دهد باعث می شود نیروهایی که به ارزش های انقلابی اتکا کردند، جان تازه بگیرند و ثمره وضعیت انقلابی را بچشند و در تداوم وضعیت انقلابی بکوشند. ولی این تداوم حرکت همانطور که گفته شد به سمت گسترش وضعیت انقلابی نمی رود بلکه به سوی وضعیت دوگانه ساختاری-جنبشی حرکت می کند. این حرکت طبیعی جامعه است.

نخعی در ادامه افزود: فرض می کنیم خرمشهر آزاد نمی شد . آزاد نشدن خرمشهر مثل کاردی که فرو می رود در بدن و مرتبا از آن خون می رود در واقع اصالت و درخشش و حقانیت انقلاب را زیر سوال می برد. در واقع چنین نتیجه گیری می شد که انقلاب اسلامی آمده باعث جدایی پاره تن ایران شده است. زیرا ارتش شاه ارتش قوی ای بود.اگر خرمشهر آزاد نمی شد این نتیجه گیری در میان عامه اتفاق می افتاد. عراق نام مُحَمَرِه را بر روی خرمشهر گذاشته بود و خیال ماندن داشت و نام این عملیات را آزادسازی عربستان یا خودمختاری عربستان گذاشته بود. اگر چنین چیزی اتفاق نمی افتاد ما اساس اقتدار انقلاب و شکوه و حقی که انقلاب در ذهن مردم ایجاد کرده بود را از دست می دادیم. پس آزادی خرمشهر خود مرهون و مدیون و در واقع فرزند انقلاب است. اما به نوبه خود به نوعی مادر هم هست و متقابلا اثرگذار است که حقانیت نیروهای انقلابی و بسیج مردمی به اثبات برسد .

برای یک ملت بسیار مهم است که پیروزی هایی به دست بیاورد تا بگوید من یک ملت هستم

نخعی با اشاره به این که با پیروزی خرمشهر برای اولین بار پس از دویست سال، ایران بعد از شکست های مختلف ایران و روس پیروزی به دست آورد، گفت: برای یک ملت بسیار مهم است که پیروزی هایی به دست بیاورد تا بگوید من یک ملت هستم. بنابراین خرمشهر باعث تثبیت نظامی شد که انقلاب اسلامی آن را آورده بود.اما این که آیا اگر انقلاب نمی شد جنگی هم نمی شد؟ نمی دانیم اگر انقلاب نمی شد، چه می شد. مسابقه تبلیغاتی را عراق شروع کرده بود . شواهد بسیاری وجود داشت که تحقیر عراق در سال 56 در مقابل شاه، صدام را در کورس تسلیحاتی انداخت. شاید جنگی می شد بسیار وحشتناک تر. ولی این جنگ با این مشخصات اتفاق نمی افتاد. ما نباید ساده نگاه کنیم که اگر فاکتور انقلاب را برداریم، چنگ نمی شد. نمی دانیم اگر جنگ نمی شد، چه می شد. آیا دیکتاتوری حکومت پهلوی در جنبه های دیگر نابودش می کرد و آیا استقرار نیروهای آمریکایی مستقل در منطقه روند دیگری را رقم می زد و آیاهای دیگری که ما را به فضای کاملا جداگانه ای می برد. بنابراین نمی توانیم بگوییم اگر انقلاب نمی شد جنگ هم نمی شد. بله اگر انقلاب نمی شد خیلی اتفاق ها هم نمی افتاد و خیلی اتفاق های دیگری می افتاد. ولی این اشتباه است که بگوییم جنگ فقط در ربط با انقلاب باید تفسیر شود. این در واقع توقف در سطح ابتدایی تحلیل است.

وی در ادامه به تشریح سطوح مختلف تحلیل پرداخت و گفت: ما پدیده هایی مثل جنگ ایران و عراق را باید در سطوح مختلف تحلیل، بررسی کنیم وگرنه دچار اشتباه می شویم. مثلا پایین ترین سطح تحلیل، سطح تحلیل نخبگان است. وقتی بین دو کشور جنگ می شود، شما در ایران، حضرت امام خمینی(س) و بهشتی و رجایی را نگاه می کنید که انقلابی اما صلح طلب و مدافع اسلام رحمانی و محمدی هستند. در عراق صدام و حسن البکر و... را نگاه می کنید و می بینید که آنها کودتاچی و جنگ طلب هستند و منتظر که از میان همسایه ها یکی ضعیف شود تا بلافاصله به او حمله کنند. پان عربیسم دارند و می خواهند بگویند ما رهبر جهان عرب هستیم. این در سطح نخبگان است که اگر در همین سطح بخواهیم نتیجه بگیریم می گوییم پس فهمیدیم چرا جنگ شد. در ایران انقلاب اسلامی شد و آنها هم بعثی های ضد اسلام بودند پس طبیعی است که جنگ اتفاق بیفتد. این درست است است اما اگر در این سطح توقف کنیم غلط است. چون سطح تحلیل بالاتری هم وجود دارد که سطح تحلیل ملی است. در این سطح قبل از این که انقلاب اسلامی اتفاق بیفتد و پیش از این که صدام سر کار بیاید بر سر آبراه شط العرب و اینکه ایران چه جایگاهی دارد و عراق چه جایگاهی دارد به طور طبیعی مساله وجود دارد. به دلیل اینکه عراق حاصلخیز و دارای گذشته متمدن است و مدعی که واقعا اگر با جنگ ها نابود نمی شد مثل خود ایران دارای مکان های بسیار ارزشمندی بود و هم ایران و هم عراق می توانستند از کشورهای اروپایی بالاتر باشند. عراق از نظر آبراه و ارتباط با دریای آزاد راهی دارد به نام شط العرب. تنها بندر موثر عراق که کشتی ها می توانند بارگیری کنند بصره است. اگر نقشه را نگاه کنید یک خور عبدالله دارند و بندر دیگری که ام‌القصر است و قابلیت بارگیری کشتی های بین المللی و بزرگ را ندارند و عراق به لحاظ ارتباط با آب های آزاد خفه می شود. پس در سطح تحلیل ملی عراق برای ارتباط با آب های آزاد نیاز دارد که یا به کویت حمله کند و مشکلش را از این راه حل کند تا بتواند توسعه اساسی پیدا کند یا باید هجوم بیاورد به ایران. به همین دلیل وقتی تصور کرد شرایط مناسب است به کویت هم زد. اگر عراق می توانست کویت را بگیرد و خود را به آب های آزاد برساند یقینا رابطه ما با عراق خیلی بهبود پیدا می کرد. الان اروند رود برای ما امنیت ملی، اعتبار و قدرت ملی است و نمی توانیم آن را از دست بدهیم چون اگر بخواهیم حرف عراق را بپذیریم که ساحل شرقی اروند رود خط مرزی ماست با جذر و مدی که دریا دارد مدام ساحل زیر آب است و نمی توانیم بپذیریم . ما به شدت بر ساحل غربی تاکید داریم و عراقی ها به ساحل شرقی و این پایان ناپذیر است. زیرا ربطی به نوع نظام حکومتی ندارد. دوکشور در کنار هم هستند و به لحاظ ژئوپولیتیک یک آبراه است که دُرٌ گرانبهای هر دو کشور است. به همین دلیل به محض اینکه فضا به لحاظ ظاهری نامساعد شود یکی می رود به سراغ آن. پس چه امام خمینی(س) می آمد، چه نمی آمد، چه انقلاب می شد یا نه، عراق باید مساله اقتدار و ژئوپولیتیکی خود را از طریق اروند رود حل کند. یا از راه کویت، یا از راه ایران؛ و ما هم نمی توانیم به این ماجرا تن دهیم . ما از زمان مظفر الدین شاه و ضعیف تر از او هم نتوانستیم به این ماجرا تن بدهیم . مثل سه جزیره. اگر سه جزیره را بدهیم دیگر حکومت مشروعیت ندارد. به ناچار چه انقلاب شود، چه نشود نمی توانیم سه جزیره و اروندرود را از دست بدهیم. مگر آنکه کلا نظم بین الملل به هم بخورد و نقشه ژئوپولیتیک منطقه عوض شود و اتفاقات غیرقابل پیش بینی بیافتد.

این مدرس دانشگاه در ادامه افزود: اکتفا به این سطح تحلیل هم کافی نیست. سطح تحلیل بالاتر سطح تحلیل منطقه است. در سطح تحلیل منطقه خلیج فارس تا اطلاع ثانوی گاوصندوق است. در حال حاضر هم همین حالت را دارد. در شکل گیری تمدن صنعتی که واقعا نقش بسیار اساسی داشته و الان هم دارد. این گاو صندوق یعنی سرمایه داری. یعنی نفت آزاد و ارزان.

وی ادامه داد: این منطقه سه قطب داشته که بالانس این سه قطب به طور طبیعی امنیت منطقه را تامین می کرد. عراق، عربستان و ایران. هرکدام از این سه قطب ویژگی های خاص خود را داشتند. با انقلاب 1958 عراق که چپ ها و کمونیست ها و سوسیالیست ها می آیند و سلطنت طرفدار انگلیسی را نابود می کنند، یک پایه این امنیت برای جهان سرمایه داری غرب را از بین می برد. دو پایه می ماند که به آن ستون های دوگانه یا دوقلوهای امنیتی می گویند. آنها ایران و عربستان هستند. اوایل دهه 1970 طرح ژاندارم (1) منطقه نیکسون می آید. در اینجا نمی خواهند کابوس ویتنام تکرار شود و خودشان مستقیما برای دخالت وارد منطقه شوند. حالا بین ایران و عربستان یکی را باید انتخاب کنند. بین این دو، ایران واجد شرایط بهتری است. زیرا هم جمعیت بیشتری دارد هم ساحل بیشتر و هم از لحاظ امنیتی ایران تنگه هرمز را دارد و موقعیتش در خلیج فارس بسیار بهتر از عربستان است و از طرف دیگر تنگه هرمز هم به آب های آزاد راه دارد. بنابراین در مجموع و نوع حکومتی که در ایران است و ادعا می کند که حکومتی است که با غربی ها راه می آید، ایران انتخاب و ژاندارم منطقه می شود. بنابراین اگر در سال 56 در زُفار عمان حرکت انقلابی صورت می گیرد، آمریکا به جای اینکه خودش وارد منطقه شود، ایران وارد می شود و حرکت را سرکرب می کند. عرب ها هم این حرکت را تشویق می کنند. چون حیاط خلوت سرمایه داری به خطر افتاده و شوروی می آید که در منطقه پایگاهی بگیرد. ایران هم توجیهی دارد که این سمت تنگه هرمز در دست ماست و سمت دیگرش نمی تواند در دست یک حکومت کمونیستی ضد ایران باشد. پس ما برای امنیت ملی خودمان امنیت سوی دیگر تنگه هرمز را برقرار می کنیم. این توجیه داخلی است اما اصل قضیه این است که ما به نیابت از آمریکا در صحنه هستیم. مزدمان را هم می گیریم. تسلیحات وارد می کنیم و ارتش را روز به روز قوی تر می کنیم.

بنیه انقلابی ما جبران کننده ضعف های ما در جنگ بود

وی در ادامه افزود: از سطح تحلیل سوم یعنی تحلیل منطقه که نگاه میکنیم کاملا ایجاب می کند که تنها رکن امنیتی منطقه که با انقلاب اسلامی ویران می شود و متحد و ژاندرام آمریکا تبدیل می شود به دشمن آمریکا، دچار آشفتگی شود. در این وضعیت، عراقی که ضد غرب است به دیوار حایل و امنیتی غرب برای مهار ایران تبدیل می شود. پس در این سطح هم می بینیم که جنگ معنی دارد. از این سطح بالاتر سطح تحلیل نظام بین الملل است که بسیار مفصل است و فقط در این سطح توجه کنید که شورای امنیت سازمان ملل که همه کاره صلح جهانی است در مورد ایران چه رفتاری دارد. وقتی عراق وارد خاک ما می شود، توصیه به آرامش می کند، بدون این که به آنها بگوید باز گردند و صلح جهانی هم به خطر نمی افتد ولی بعد از 22 ماه وقتی ما اولین قدم ها را در تعقیب متجاوز بر میداریم و وارد خاک عراق می شویم پشت سر هم قطعنامه صادر می کنند و نهایتا 598 که تا حدودی ملاحظه ایران هم شده است. این هم یکی از سطوح تحلیل مهم است. همه این سطوح تحلیل مهم هستند و از هرکدام که غفلت کنیم تحلیل مان غلط می شود. یکی از این موارد پیدایش انقلاب در ایران است.

نخعی در ادامه افزود: عراق وقتی به ایران حمله کرد چند هدف داشت. کمترین هدفش حل و فصل مساله عراق بود. هدف بعدی تصرف خوزستان بود. یعنی آزادسازی به قول خودش عربستان که اگر موفق می شد، لیدر جهان عرب علیه فارس ها می شد و اگر خیلی رویایی و آرمانی عمل می کرد فروپاشی و انهدام انقلاب اسلامی بود که عزیز غربی ها شود. به این معنی که خار چشم آنها را ازبین برده است. البته در هیچ جنگی مشخص نمی کنند که اگر به فلان جا رسیدیم پیروزیم و اگر نرسیدیم شکست خورده ایم. مرحله به مرحله این اتفاق می افتد. جنگ از نظر آمریکایی ها، از نظر روس ها، از منظر نظام بین الملل، از دیدگاه اردن و... باید به صورت جداگانه مورد بررسی قرار گیرد. برای اینکه هر کدام از اینها با حکومت جدید به نسبت منافع ملی شان برخورد می کنند. به این دلیل که در درگیری های جهانی می توانند برای خود متحد درست کنند.

نخعی در ادامه افزود: بلوک شرق در آن زمان مرتب به دنبال ایجاد ارتباط است که اگر غرب عراق را تامین می کند آنها ایران را تامین کنند که البته ایران به دلیل مسایل داخلی و سابقه خیانت روسیه روی خوش نشان نمی دهد. روس ها یکی دو سال هم قرارداد دوستی شان را با عراق تمدید نمی کنند، بلکه ایران را به دست بیاورند ولی ایران این کار را نمی کند که یکی از دلایلش هم فقر دیپلماسی در ایران است. طبیعی است وقتی انقلاب پیروز شده،وقت کافی برای تربیت دیپلمات نداشته است. به هرحال دیپلماسی ما در مقایسه با دیپلماسی عراق ناتوان و ضعیف است ولی بنیه انقلابی مان است که جبران کننده ضعف های ماست. بنابراین جنگی که به ما تحمیل شد، از جمله برای این بود که حکومت اسلامی را سرنگون کند. ما الان بعد از سی سال، می بینیم اگر قصد جنگ افروزی داشتیم در همان سال 57 می توانستیم با مانورهای دیگری وارد شویم، ولی چنین نکردیم. با در نظر گرفتن شرایط روز در آن موقع ما توانمندترین نوع اقدام را انجام دادیم. البته اگر در دیپلماسی قوی تر بودیم و در محاسبات قوی تر عمل می کردیم، می توانستیم بهتر عمل کنیم. عراقی ها مستحکم بودند. چون سازمان دهی و حزب و رهبری مشخص داشتند. به هر حال جنگ به ما تحمیل می شد ولی اینکه در این تحمیل شدن می توانستیم بهتر عمل کنیم شکی نیست. نباید خودمان را گول بزنیم. اگر خودمان را گول بزنیم بارها این اشتباه را تکرار می کنیم. ما "امروز" می توانیم بگوییم قدرت مانور بهتری داشتیم اگر می دانستیم.

روزی که خرمشهر را گرفتیم نمی توانستیم جنگ را به پایان ببریم زیرا مورد سرزنش تاریخ و مردم کشورمان قرار می گرفتیم

هادی نخغی در پاسخ به این سوال که آیا تسخیر لانه جاسوسی آمریکا در انقلاب تاثیری در روند جنگ داشت، گفت: این که بگوییم اگر با آمریکا درگیر نمی شدیم و می توانستیم با او به توافق برسیم، عراق بسیار زحمتش بیشتر می شد و حتی شاید جرات نمی کرد حمله کند بی پایه نیست ولی اینکه بگوییم چون میان ایران و آمریکا شکرآب شد، جنگ شد باز هم همان اشتباه پیش می آید که در یک سطح تحلیل پیش برویم.

وی در ادامه افزود: روزی که خرمشهر را گرفتیم نمی توانستیم جنگ را به پایان ببریم زیرا مورد سرزنش تاریخ و مردم کشورمان قرار می گرفتیم و گفته می شد چه قدر ناتوان بودید که ارتش فراری که نوزده هزار اسیر از او گرفته بودید، تعقیب نکردید و عافیت طلبی پیشه کردید. چون عراق وقتی در خرمشهر شکست خورد شکست را نپذیرفت و گفته شد خودمان عقب نشینی کردیم. چون قصد جنگ با اسراییل را داریم و در اختلافات، حق را با خود میدانست و کوچکترین حقی برای ایران قایل نبود. بسیار مقتدرانه صحبت می کرد چون هم پشتوانه جهانی و هم پشتوانه منطقه ای داشت. طبیعی بود که با یک شکست، کوتاه نمی آمد. اگر آن روز جنگ را به پایان می بردیم، استخوان لای زخم باقی می ماند و به عنوان یک حکومت خائن و بی رمق و پست که می توانست عراق را به طور کامل شکست دهد ولی دریغ کرد و ترسید، معرفی می شدیم.

حالا بعد از سی سال، معلوم شده است که در آن زمان می توانستیم جنگ را تمام کنیم. حضرت امام هم کارشناسی را به عهده متخصصین گذاشت و همه بالاتفاق گفتند که زمان پایان جنگ نیست. اگر در این زمان یک نظام کاملا مستقر کلاسیک هم داشتیم، در شرایطی که در اوج پبروزی بودیم، نوزده هزاراسیر جنگی گرفته بودیم و چند قدم تا تثبیت کامل مرزها فاصله داشتیم، عقلانی نبود که جنگ را به پایان برسانیم.

استاد دانشگاه امیرکبیر ادامه داد: آتش بسی که سازمان ملل اعلام کرده بود، اعلام حقانیت نبود. این که حق با چه کسی است و خسارات وارده را چه کسی باید بدهد، مشخص نبود. در واقع دستمان به جایی بند نبود و سرزنش تاریخی را هم باید میپذیرفتیم در اینصورت خود ما امروز نشسته بودیم و می گفتیم افراد ضعیفی بودند که هنگام عقب نشینی دشمن به جای تعقیب وی عافیت طلبی پیشه کردند و برگشتند و ادعای صلح کردند. الان دراین زمان مشخص شده که شاید اگر دیپلماسی قوی داشتیم و می توانستیم پشت جبهه عراق را به نحوی با آمریکا و عربستان درست کنیم ،شاید می شد در آنجا قائله را ختم کنیم. الان می بینیم که اگر آن توانایی را داشتیم می توانستیم ولی آنچه امروز می توانیم مورد بررسی قرار دهیم این است آیا می توانستیم در آن روز دیپلماسی قوی تر داشه باشیم؟ بنابراین اگر درگیری ما با آمریکا اگر درنظر گرفته نشود تحلیل ما ناقص است. ولی اگر به عنوان تنها عامل شروع جنگ در نظر گرفته شود باز هم تحلیل مان ناقص خواهد بود. ما در آن زمان توان دیپلماسی آن که جنگ را پایان بدهیم نداشتیم. الان که تجربه سی سال را داریم با این شرایط در مورد آن زمان قضاوت می کنیم. شاید هم می توانستیم در آن زمان یک چیزی از کسی بگیریم ولی اصلا پیروزی ما را کسی نمی پذیرفت. اگر تبلیغات آن زمان را نگاه کنید، متوجه می شوید. ولی اگر ما هنرمند بودیم و توان دیپلماسی داشتیم و روابط بین المللی مان را می توانستیم سازمان دهی کنیم، اگر و اگر و...در این شرایط می توانستیم از پیروزی خرمشهرمان استفاده کنیم. بنابراین امام یک مکثی کرد که فکر کنیم که اگر می خواهیم، جنگ را به پایان ببریم. امام در همان زمان گفت اگر می خواهید جنگ را به پایان ببریم. اگر توان داشتیم می شد. اما دقت کنید، اگر توان داشتیم. توان ما در آن زمان فقط به اندازه ای بود که می تواستیم جنگ را ادامه دهیم.

وی ادامه داد: اگر بررسی کنید، می بینید که هیچ سازمانی در داخل، در زمان فتح خرمشهر اعلامیه صلح نداد. سازمان های بین المللی برای منافع ملی خودشان صلح می خواستند. البته این درست نیست که در عرصه بین المللی خودمان را فرشته و دیگران را دیو ببینیم. گرچه آنها منافع ملی شان برایشان بسیار عزیز است و برای آن هر کاری می کنند، ولی ما اهل آن نبودیم که هر کاری کنیم. شاید الان شده باشیم ولی آن موقع نبودیم. بنابراین این طور نیست که بگوییم ما هیچ اشکالی نداریم و هیچ کاری به کار کسی نداریم و فقط آنها هستند که مقصرند. یعنی از مطلق اگر پرهیز نکنیم، نمی توانیم به خوبی تحلیل کنیم. ولی با بررسی ضعف هایمان تحلیل عادلانه تری می توانیم ارائه دهیم. کسانی که به ما حمله کردند خیلی احتیاجی نداشتند مردمشان را قانع کنند. صدور انقلاب و شعارهای آن هم برای همین سطح موثر است. آنها خودشان می دانستند که با ما چه مناسبتی داشتند و در سطح تبلیغات شان توجیهاتی برای جنگ می آوردند.

هادی نخعی در مورد وجوب ادامه جنگ گفت: بالاترین مرجع تصمیم گیری حضرت امام بوده است. امام یک فرد مومن و مذهبی بوده و وقتی چیزی را می گفتند، واقعا صادق بودند. بنابراین کسی تصمیم گرفته که مرجع تقلید است و هم به لحاظ دینی اجازه فتوا دارد و هم به لحاظ حکومتی خود بنیانگذار است و هم مشروعیت انقلابی دارد و هم مشروعیت قانونی دارد.

نخعی در مورد شرایط پذیرش قطعنامه گفت: در اوایل سال 66 قطعنامه 598 تصویب شد. از همان زمان ما قطعنامه را نه رد کردیم و نه قبول کردیم. سال 66 چون در قطعنامه مواردی را دیدیم که جای تامل بود مساله را کش می دادیم. تایک عملیات بسیارقوی و کمرشکن انجام دهیم سپس مساله را پای میز مذاکره بکشانیم. ولی وقتی مساله بمباران شیمیایی حلبچه پیش آمد، عراق نشان داد، تا هر کجا جنایت پیش برود، به هر قیمتی، اجازه نخواهند داد که ما به آن پیروزی مدنظرمان برسیم. علاوه بر آن توانایی ما در جنوب و غرب آسیب پذیر شده بود. اینها مقدمه امر پذیرش قطعنامه بود که به آن جام زهر می گویند. ورود به این قضیه برای کسانی که امروز آن را مطرح می کنند صرف نمی کند. اگر مساله را باز کنیم به ضرر کسانی خواهد بود که الان این حرف را می زنند. اینکه به راحتی گفته شد در دوران جنگ هیچ کار عمرانی نشده و ساختاری نشده و فلان مقدار ناچیز هم برای جنگ صرف شده، باقی پول کجا رفته است؟ اینطور صحبت کردن و یک طرفه به قاضی رفتن اگر قرار باشد کارشناسی شود و مورد قضاوت قرار گیرد، به ضرر گویندگان آن خواهد بود. فقط به طور کلی می گویم که وارد شدن به این بحث شدیدا به ضرر کسانی است که امروز اینگونه آن را مطرح می کنند.

پذیرش قطعنامه در یک مقطع بسیارهنرمندانه توسط حضرت امام صورت گرفت

وی در ادامه افزود: پس مقدمه پذیرش قطعنامه حاضر شده بود و منتظر یک عملیات کمرشکن بودیم. چون در ادامه روند کار تعیین کننده بود. اگر دقت کنید ما تا چند سال مذاکره می کردیم و چون دست بالا را نداشتیم عراق ما را به دنبال خود می کشاند و وقتی می خواست به کویت حمله کند با ما راه آمد. یعنی وقتی چیز دیگری پیش آمد مذاکرات برای ما قابل پذیرش تر و راحت تر شد و ما منتظر عملیات بزرگ بودیم که جنایت حلبچه رخ داد و به دلیل مناسباتی که عراق با نظام بین الملل داشت بر روی این جنایت سرپوش گذاشته شد. وگرنه با همان جنایت رژیم عراق سرنگون می شد. بعد از آن ما در دور شکست قرار گرفتیم. اول فاو وبعد شلمچه و بعد جزایر مجنون و... امام احساس کردند که اگر همین طور پیش برویم به زودی باید از موضع ضعف بر سر میز مذاکره بنشینیم. به نظر من در یک مقطع بسیار هنرمندانه در اوج ادعای اینکه ما تا آخر می ایستیم و زمانی که دنیا انتظار نداشت که قطعنامه را بپذیریم و در فکر این بود که براثر پیروزی های نظامی عراق ما را با ذلت بر سر میز محاکمه بنشاند و یقینا شرط آن تغییر نظام جمهوری اسلامی بود، در اوج این قضیه و برخلاف انتظار جهانی، امام اعلام کرد که قطعنامه را می پذیرد. این یک هنرمندی بزرگ بود. البته شاید چون حضرت امام یک عارف بزرگ بود و خدا کمکش می کرد توانست، ولی به هر حال در اوج این مساله و آن طور ناگهانی غافلگیر کردن دنیا بسیار هنرمندانه بود. عراق هم غافلگیر شد ولی مقاومت کرد. به خرمشهر حمله کرد و ما حمله را پس زدیم و سپس منافقین از غرب حمله کردند که ما آن حمله را هم خنثی کردیم. حمله منافقین به نوعی چک کردن مشروعیت حضرت امام بعد از پذیرفتن قطعنامه هم بود. اگر بسیج مردم نبود و جلوی هجوم منافقین را نمی گرفتند قصد تسخیر تهران را داشتند. فکر کردند با پذیرش قطعنامه ممکن است مشروعیت امام میان مردم کمرنگ شده باشد ولی برعکس چون امام صادقانه با مردم رفتار می کرد باز هم همه از امام حمایت کردند. بنابراین ما قطعنامه 598 را به یک معنا به عراق تحمیل کردیم. چون عراق نمی خواست بپذیرد و بعد از پیروزی هایی که به دست آورده بود قطعنامه به نفع او نبود. قطعنامه 598 در اوج پیروزی های ما طراحی شده بود یعنی بزرگترین امتیازی که می خواستند در اوج پیروزی های ما به ما بدهند ما به موقع و در زمان خودش بهترین استفاده ها را از آن کردیم. بعد هم عراقی ها با ما راه نمی آمدند تا اینکه تصمیم گرفتند به کویت حمله کنند. در اینجا می توانیم ببینیم که سطح تحلیل چقدر موثر است و سطح تحلیل منطقه بر پایان جنگ هم چه تاثیری داشته است.

نخعی در ادامه افزود:عراقی ها فکر کردند که به کویت حمله می کنند و شوروی از آنها حمایت خواهد کرد. چون هنوز شوروی دچار فروپاشی نشده بود و عراقی ها نمی دانستند که شوروی در حال فروپاشی است. عراق بر این امید بود که یک ساحل عمده ای را در خلیج فارس از کویت بگیرد و شوروی از آنها حمایت می کند که حیاط خلوت آمریکا را بر هم بزند. وقتی شوروی حمایت نکرد، عراق خیلی ناراحت شد. اگر وضعیت جهانی همچنان دو قطبی مستحکم باقی می ماند، عراق وقتی به کویت حمله می کرد، حتما یک چیزی به دست می آورد. چون شوروی هم یک آرزوی تاریخی داشت که به نوعی به آبهای خلیج فارس دست پیدا کند. بنابراین قطعا از آنها حمایت می کرد. منتها فضای جهانی عوض شده بود و هنوز آشکار نشده بود که عوض شده. عراق هم در واقع فریب این نظام دو قطبی را خورد که بعد هم به شدت تنبیه شدند. این هم پایان جنگ در سطح تحلیل بین الملل است. این که ما بگوییم این ما بودیم که صلح بزرگ را گرفتیم و چنین کردیم و چنان کردیم باز هم در یک سطح ماندیم. البته ما بودیم. اگر خرمشهر را نمی گرفتیم، اگر در غرب مقاومت نمی کردیم، باید ذلت را می پذیرفتیم. پس ما بودیم. ولی اگر بگوییم فقط ما بودیم، توقف در یک سطح تحلیل داشتیم.

هادی نخعی در پایان خاطر نشان کرد: بنابراین در بررسی جنگ دو مساله بسیار مهم است. 1- فضای سیاسی، انقلابی یا هر نامی که بر آن بگذارید. من می گویم تحول پارادایمی. چه در آغاز جنگ، چه در پیروزی ها و شکست ها و چه در پایان جنگ، به تغییر فضا که به عنوان فضاهای دوگانه معرفی کردم، دقت کنید. 2- در بررسی جنگ به سطوح مختلف تحلیل دقت کنیم و در جنگی مانند جنگ ایران و عراق، زندانی یک سطح تحلیل نشویم. در این تحلیل نمی توانیم امام خمینی یا انقلاب یا وضعیت ژتوپولیتیک ایران یا نظام منطقه ای یا بین الملل را خط بزنیم. هر کدام از این ها را که خط بزنیم دچار اشتباه شده ایم و تحلیل ناقصی داشته ایم. البته می دانیم که خیلی ها به خاطر منافعشان می خواهند که بر یک سطح یا یک دلیل تاکید کنند. چه از موضع ما که صاحب خانه ایم و چه در موضع مخالف ما. این پیچیدگی و انعطاف را در کل برخوردها باید در نظر گرفت تا بتوان استفاده ببرد. چون به هر حال جنگ که دیگر به پایان رسیده و هر چقدر هم بگوییم که کار خوبی کردیم یا کار بدی کردیم، فرقی نمی کند و فقط عبرتی است که باید بگیریم. نقل به مضمون در بیانی از امام علی(ع)، کسی که عبرت نگیرد ناچار به تکرار گذشته است. پس اگر بخواهیم عبرت بگیریم با لحاظ کردن سطوح مختلف تحلیل و بدون تعصب و با نگاه باز باید به بررسی مساله بپردازیم.

---------------------------------------------------------------------------------

1- ژاندارم منطقه به این معناست که در هر منطقه متحدین ما نیروهای امنیتی ما را تامین می کنند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.