چند روزی همقدم با شهید امینی-6
نوجوانی های احمد؛ نماز اول وقت، فوتبال توی کوچه های لاهیجان و...
احمد و محمود کم کم بزرگ می شدند و سعی داشتند تا در جمع بزرگترها وارد شوند اذان که می شد هر دو سریع برای نماز آماده می شدند و پدر که نماز خواندنشان را می دید، سر به آسمان بلند می کرد و می گفت: خدایا شکرت.