مروری بر گفت و گوی انجام گرفته با آیت الله محمد علی ایازی نشان می دهد؛ بسیاری از مفاهیم و وا‍ژگان قرآن کریم معنایی متفاوت با آنچه که جامعه امروز از آن برداشت می کند دارد. او توضیح می دهد که مراد از قاتلوهم نه کشتن؛ بلکه جنگیدن است. در اندیشه اسلامی نه حرب و جنگ، بلکه جهاد معنا دارد و به روایت تاریخ تمامی جهادهای پیامبر نه ابتدایی، بلکه تدافعی بودند. او تصریح می کند که در آیاتی که درباره مجاهده مسلمانان با کفار آمده است؛ کفار در قرآن معنایی غیر از کفر در اصطلاح فقهی دارد. کفار کسانی هستند که عناد و لجاج دارند و عهد خود را با مسلمانان شکسته و به جنگ روی آورده اند و و اگر نمی جنگند حق شهروندی آنان محفوظ است. از این رو هیچ یک از جهادهای پیامبر برای تغییر عقیده و اسلام آوردن کفار یا اهل کتاب و یا برای گسترش دامنه حاکمیت مسلمانان و کشورگشایی نبوده است.

جماران:تفسیر معنای جنگ و صلح در قرآن کریم و اندیشه و رفتار پیامبر گرامی اسلامی(ص) یکی از چالش برانگیز ترین مباحث در رسانه های امروز است.
در این میان، از تصویر شمشیرهای نقش بسته بر پرچم عربستان صعودی گرفته تا انبوه گزارش های تصویری ـ خبری از خشونت و عدم عقلانیت حاکم بر رفتارهای جریان های تروریستی همچون القاعده و داعش، همواره چهره ای را از اسلام و مسلمانی بازنمایی می کند؛ که فاصله ای فراوان با یافته های پژوهشگران از رخدادها و اندیشه حاکم بر روابط اجتماعی ـ سیاسی در صدر اسلام دارد.
این در حالی است که نه تنها در فضای رسانه ای بین المللی بلکه در فضای داخلی نیز انبوهی از تفسیرهای تحریف شده و کژتابانه از تاریخ اسلام و اندیشه و عمل پیامبر اکرم(ص) همچنان ارائه می شود و در مقابل تفسیرهایی که حاکی از تدافعی بودن جنگ های پیامبر گرامی اسلام، و اعتبار عمیق صلح، دوستی، مدارا و آزادی در قرآن کریم و اندیشه های پیامبر اکرم (ص) است؛ همچنان در حاشیه قرار می گیرد. جای سوال اینجاست؛ اندیشه پیامبری که به تعبیر امام خمینی از پدری مهربان برای اولادش مهربان تر بر ملت های عالم است (صحیفه امام، ج‏15، ص:492و 493 ) چه نسبتی با باورهای امروزین ما از اسلام و پیامبر اسلام دارد..
در حالی که رییس جمهور ایران اسلامی در دولت اصلاحات پیشنهاد دهنده سال گفت و گوی تمدن ها در سازمان ملل متحد می شود؛ همچنان تلاش های فراوانی در داخل برای خشن توصیف کردن اسلام و مسلمانی شکل می گیرد؛ تلاش هایی که همچنان استمرار دارد و در این میان بسیاری از داده ها و روایت های غلط در فضای مجازی تصورهایی بس غلط و خطرناک را در باورهای نسل جدید و فعالان فضای مجازی شکل می دهد؛ و همچنان اعتبار معنای صلح و دوستی و آزادی را در اندیشه پیامبر اکرم(ص) در حاشیه قرار می دهد؛ چنانکه عالمان و پژوهشگران هرچند پرسابقه و با اعتبار در این زمینه، در حاشیه قرار داده می شوند.
جماران این موضوع را با اندیشمندان مختلف به بحث گذاشته و از مشارکت صاحبنظران در استمرار این بحث استقبال می کند. پیش از این گفت و گویی تفصیلی با دکتر محمد مهدی جعفری(در اینجا بخوانید) انجام گرفته بود که به تحلیلی تاریخی درباره تدافعی بودن جهادهای پیامبر (ص) می پرداخت.
آنچه که در پی می آید حاصل گفت و گویی است با آیت الله سید محمد ایازی، قرآن پژوه معاصر، استاد حوزه و دانشگاه که از او نوشته های فراوانی درباره مفهوم آزادی و صلح در اسلام منتشر شده است. او در این گفت و گو به تفسیری قرآنی از جهادهای پیامبر می پردازد.

استاد آیت الله سید محمد علی ایازی متولد ۱۳۳۳ شمسی تحصیلات حوزوی خود را از سال ۱۳۴۷در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد. پس از گذراندن دوره ادبیات و بخشی از سطح به حوزه علمیه قم آمد و از استادان سطح آقایان محقق داماد، فاضل، ستوده، صلواتی و سلطانی تلمذ کرد.
از درس خارج اصول آیات عظام وحید خراسانی، آقا موسی زنجانی و فاضل لنکرانی یک دوره را به پایان رساند و همچنین ضمن شرکت در درس فقه آیات عظام منتظری و شیخ جواد تبریزی ( به مدّت ۱۵ سال ) اندکی نیز از درس حاج شیخ مرتضی حائری و اراکی استفاده برد. او فلسفه با درس آیت الله حسن زاده آملی شروع کرد، اما مدت ۱۰ سال در خدمت آیت الله جوادی آملی اسفار و تمهید القواعد و شرح فصوص الحکم را تلمذ کرد و نیز از محضر سید جلال الدین آشتیانی در فلسفه و عرفان بهره برد.سید محمد علی ایازی از نخستین سال های ورود به حوزه، به پژوهش­های قرآنی توجه بسیار داشت و مدت ۳ سال در درس تفسیر آیه الله خزعلی و درس فلسفه جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن شهید مطهری و در کارهای تحقیقاتی با این شهید شرکت داشت.
او پس از دوره های متمادی تحصیل فقه و اصول و فلسفه، بیشتر وقت خود را به تحقیقات قرآنی اختصاص داده است و در این زمینه افزون بر مقالات گوناگون در مجلات و همایش­ها، بیش از چهل کتاب در حوزه­های تفسیری و اجتماعی و فقهی تالیف کرده است.
از استاد ایازی اثری به نام «آزادی در قرآن» منتشر شده است دارد. در بخشی از این کتاب به مباحث مربوط به جهاد در اسلام پرداخته شده است و بخشی از گفتگوی پیش رو، ناظر به تفسیر ایشان از جنگ های صدر اسلام و نظریه ایشان در باب جهاد دفاعی در قرآن کریم است. در این گفت و گو بخش مهمی از ابهامات و پرسش های طرح شده در این باره به بحث گذاشته شده است.
شما را به مطالعه متن کامل این گفت و گوی تفصیلی که در ادامه می آید دعوت می کنیم.
!S1!

همواره در تاریخ اسلام نگاه‌ها و روایت‌های متفاوتی به جنگ­های صدر اسلام وجود داشته است. برخی این جنگ ها را دفاع گرایانه توصیف می کنند و این که پیامبر اکرم (ص) همواره در مقام دفاع از مسلمانان و اعتقاد آنان برخاسته است و کسانی در جهت ارائه تفسیری توسعه­طلبانه در این زمینه تلاش می کنند.
در این میان افرادی چون شجاع الدین شفا معتقدند که آیات قرآن زمانی که در مکه نازل می شده از رأفت و مهربانی بیشتری برخوردار بوده تا زمانی که در مدینه نازل می‌شده است. به زعم او گویا آیات مدنی تندی، قاطعیت و احیانا خشونت بیشتری دارند. او حتی به سوره حج و آیات سه گانه این سوره استناد می‌کند که اولین آیات درباره اجازه قتال است و به مسلمانان درباره برخورد با مخالفانشان اجازه می‌دهد. در واقع در تفسیری که او ارائه می دهد، آیات سیری رو به جلو و به سمت خشن شدن داشته اند، تا اینکه به جایی می­رسد که می­گوید: «فقاتلوهم لا تکون فتنه». لطفا در ابتدا درباره این نگاه و درستی یا نادرستی استنادات آن توضیحتی ارائه بفرمایید.

باید با این مقدمه اشاره کنم که ما، در فرهنگ دینی مان، واژه جنگ نداریم، بلکه جهاد داریم. از جهاد هم تعبیر به تلاش، جدیت، ایستادگی و مقاومت می­شود. در واقع به جای جنگ «حرب»، ما در ادبیات دینی واژه جُهد را داریم. حتی در کتاب‌های فقهی ما جهاد به دو قسم تقسیم می شود: یکی جهاد با نفس یعنی تلاش برای تسلط بر نفس است، یعنی کسی که تلاش و کوشش می کند که با نفس خودش مبارزه کند و او را در برابر غرایز و نفسیات مهار کند و دیگری جهاد با دشمن و جهاد با خصم بیرونی است. دشمن هم غیر مخالف و یا غیر مسلمان است. یعنی کسی که در برابر مسلمانان به توطئه، اذیت و آزار و دشمنی بر می­آید.
فقهای فریقین از قدیم الایام در کتاب­های فقهی هم جهاد را به دو قسم تقسیم کرده­اند و البته کتاب­های حدیثی شیعه نیز روایات جهاد را به دو بخش جهاد ابتدایی و جهاد دفاعی تقسیم کرده اند. جهاد با دشمن خارجی و جهاد با نفس. البته مباحث فقهی کاری به جهاد با نفس نداشته در باره آن سخنان چندانی نگفته­ اند.
اما در بخش اول که جهاد با دشمن بیرونی باشد، درباره جهاد دفاعی، قسم نخست آن، به لحاظ مشروعیت و مقبولیت عقلایی آن بحثی و اشکالی وجود ندارد و هیچ کسی نه از فقها و نه از عقلای جهان نمی­گوید که جهاد دفاعی غلط و غیر انسانی و بر خلاف عدالت است. جهاد دفاعی یک امر مشروع و طبیعی و فطری است که همه دنیا آن را پذیرفته­اند. بدین معنا که اگر کسی به شما و ناموس، کیان، خانه، کاشانه، شهر و کشورتان حمله و تجاوز کرد، شما حق دارید از خود دفاع کنید. این مسئله را همه عقلا و در تمام دنیا آن را پذیرفته­اند هر چند که درباره جزئیات و یا شیوه آن ممکن است سخنانی بگویند و اختلافاتی داشه باشند. اما هیچ کس نمی­گوید که اگر به شما حمله کردند از خودتان دفاع نکنید، بنابراین درباره جهاد دفاعی جای بحث نیست.
اما بحث بر سر جهاد ابتدایی است یعنی صورتی که مسلمانان ابتدائا اقدام به جنگ کنند و این جنگ برای مسلمان شدن آنان انجام گیرد و نوعی الزام و اجبار به عقیده تلقی شود، که در این زمینه پنج نظریه وجود دارد. 1) یک نظریه سنتی است که جهاد ابتدایی را بدین معنا می­داند که باید برای ایمان آوردن کفار جهاد کرد، برای اینکه افراد کافرند و مسلمان بشوند. این نظریه در واقع قتال را در امر دینی می­داند و معنای قاتلوهم حتی لاتکونو فتنه را به همین معنا تفسیر کرده است. یعنی اینکه باید با افرادی که کافر هستند، جنگید تا فتنه کفر از بین برود.

2) نظریه دیگری که در مقابل این نظریه است، اساسا منکر جهاد ابتدایی به طور کلی است. یعنی می­گوید جهاد ابتدایی معنا ندارد و آنچه در آیات قرآن آمده، در حقیقت جهاد دفاعی است که برخی از مفسران از آن برداشت نادرست کرده­اند.

3) اما نظریه سومی هم وجود دارد که معتقد است ما جهاد ابتدایی داریم، اما نه برای اینکه افراد را ملزم به عقیده و دین کنیم یا به اسلام ایمان بیاورند؛ بلکه برای دفع موانعِ تبلیغ دین از سوی کافران است. از این رو، این نظریه معتقد است که ما اگر بخواهیم تبلیغ و دعوت به دین کنیم، کسانی هستند که کارشکنی و مزاحمت ایجاد می­کنند، بنابراین ما برای رفع موانع دعوت، باید جهاد کنیم.

4) جهاد برای دفاع از مردمی که از ترس اسلام نمی­آورند. این نظریه تفسیر دیگر از جهاد ابتدایی است، که در حقیقت به جهاد دفاعی بر­گردانده شده است، یعنی دفاع از آزادی انسانها در حق انتخاب دین است. به این معنا که در نظام­های استبدادی دعوت به توحید و مبارزه با شرک مواجه با مخالفت آنان است و به همین دلیل مانع ایمان می­شوند، این جهاد برای تأمین این حق است که مانع می­شوند و نه مانع از تبلیغ.

5) جهاد برای دفاع از مظلومان و ستمدیدگان است البته نظریه جهاد است اما نه برای دفاع از عقیده؛ بلکه برای نجات مستضعفان، بدین صورت که اگر می بینیم کسانی مظلوم واقع می­شوند و بر آنها ظلم و ستمی می­شود، از حق آنان دفاع شود، با استناد به آیاتی، مانند: وَ ما لَکُمْ لا تُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجالِ وَ النِّساءِ وَ الْوِلْدانِ الَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنا أَخْرِجْنا مِنْ هذِهِ الْقَرْیَةِ الظَّالِمِ أَهْلُها وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا وَ اجْعَلْ لَنا مِنْ لَدُنْکَ نَصِیراً (نساء: ۷۵) قائل به حمایت از آنان شده و از آنان دفاع در برابر ستمکاران می­شویم. زیرا در این آیه می­گوید که چرا شما در راه خدا و در راه نجاتِ‏ مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‏جنگید؟ همانان که مى‏گویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستم‏ پیشه‏اند بیرون ببر، و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده، و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما. در این صورت جهاد به عنوان دفاع از مظلومین و مستضعفین است و این حق انسانی و اخلاقی است که برای نجات ستمدیدگان جهاد کنیم و این­چنین حقی انسانی و عقلی و قابل قبول است.

اما کدام یک از این نظریات درست است؟ بدون شک امروز از این مفهوم سوء استفاده­های بسیار شده و همه آنها به حساب قرآن و دین اسلام گذاشته شده و بخشی از اسلام هراسی در غرب عنوان جهاد است، چنانکه در باره جهاد ابتدایی در میان خود مسلمانان شبهات بسیاری مطرح است. مانند حق دخالت در اراده انسان­ها و اینکه آیا با جهاد و دخالت در کشورها و جامعه سرنوشت عقیده و انتخاب به کجا می­رسد و آیا اصولا ایمان اجباری ارزشی دارد؟

همانطور که پیش از این اشاره شد، ما در باره جهاد دفاعی مناقشه ای نداریم و در نوشته های فقهی و اجتماعی خود اشاره کرده­ام که جهاد دفاعی امری معقول و انسانی است و اصولا وصف دینی ندارد، امر تعبدی نیست. تنها در صورتی که انسان مسلمان برای دفاع از خود و دیگران تلاش می­کند و جان خود را تقدیم می کند، پاداشی از سوی خداوند دارد، و اگر کشته شود، شهید محسوب می­شود. بنابراین درباره جهاد دفاعی کسی مخالفتی ندارد. و هیچ کس حتی در جهان خارج از اسلام هم با این نوع جهاد مخالفتی ندارد. یا کسی نمی­گوید که اگر به شما ستم شد و در یک نظام استبدادی قرار گرفتید حق اعتراض و دفاع از خود را ندارید و حق ندارید که داد بزنید. اختلاف در جهاد ابتدایی است و در جهاد ابتدایی هم این چند دیدگاه وجود دارد که عرض کردم.

از نظر ما در قرآن یک نوع جهاد وجود دارد و آن جهاد دفاعی از مسلمانان است و حتی جهادی به عنوان دفاع از دیگران به خودی خود نداریم. جایی دفاع از دیگران مطرح است که با شما هم­پیمان باشند و آنان درخواست حمایت کرده و شما هم به این عنوان وارد جنگ شوید و مصالح مسلمانان هم برای ورود در این جنگ ایجاب کند. در آن صورت دفاع از دیگران دفاع از خود است و آن وصف عقیدتی ندارد وصف حقوقی و انسانی دارد و یک امر عقلایی و متداول بین جهانیان است.

اما ببینیم، آیات قرآن چه می­گویند. در این باره بین سوره­های مکی و مدنی هر چند تفاوت است، اما تفاوت ماهوی نیست. و اگر احیانا در آیات قبل از هجرت و بعد از هجرت تفاوت وجود دارد، در شرایط مسلمانان و روش برخورد با دشمنان وجود دارد، لذا این اختلاف در تشریع کلی جهاد نیست. در موضوع و زمینه جهاد است. حتی این را می­توان گفت که در نگاه کلی قرآن نسبت به برخورد با معارضان نیست، این معارضانی که اذیت و آزار می­کرده­اند، باید در برابر آنان اگر ممکن است ایستاد و از خود دفاع کرد، و مانع از آزار شد. لذا باید گفت در این دسته از آیات «اذن به جهاد» و یا «عدم اذن» مربوط به تفاوت موقعیت و شرایط تاریخی خود مسلمانان است که در دوره­ای نمی­توانستند از خود دفاع کنند و «دفاع از خود به منزله خودکشی بود.»

بدین­جهت این که کسانی گفته­اند برخورد پیامبر اکرم (ص) قبل از هجرت، با بعد از هجرت تفاوت پیدا کرده و پیامبر رحمت دیگر پیامبر رحمت نیست، این درست نیست. پیامبر رحمت در فتح مکه هم پیامبر رحمت بود که دشمنان دیرین خود را بخشید و فرمود: انتم الطلقا و باز فرمود: «الیوم یوم المرحمه» اما در دوره مکی که مسلمانان مجبور به هجرت می­شدند و یا به شعب ابی طالب پناهنده می­شدند اما از خود دفاع نمی­کردند، چون امکان دفاع نبود و دفاع نوعی خودکشی بود. اما پس از ملحق شدن مردم مدینه و تشکیل جامعه مدنی تغییر شرایط حاصل شده بود و برای دفاع از خود فرصت فراهم شده بود که در گذشته برای آنان میسر نبود و ناچار با شکنجه و اذیت و مهاجرت و مسائل دیگر مواجه بودند.

بنابراین دستور به جهاد در این دسته از آیات به دلیل تغییر شرایط مسلمانان بود و چون شرایط و موضوع عوض شده بود، حکم هم عوض شده است، نه اینکه فلسفه جهاد عوض شده باشد. پیغمبر عوض نشده است از حرفش برنگشته است. سخن افرادی مانند آقای شجاع الدین شفا این است که، گویی پیغمبر در زمانی که در مکه بود و موقعیتش ضعیف بود، آن حرف ها را می­زد، اما زمانی که موقعیتش قوی شد، حرف­هایش تغییر کرده است. خیر سخن و پیام او در اصل دگرگون نشده است، شرایط برای دفاع به نفع مسلمانان تغییر پیدا کرده است. برای فهم این مسئله باید به سراغ خود آیات رفت، چه آیاتی که در سوره­های مکی آمده و چه در سوره های مدنی.

تردیدی نیست که نخستین آیه­ای که مساله جهاد را مطرح کرده، آیه ۳۸ سوره حج است که مسئله جهاد مطرح و جهاد تشریع شده است، این آیه می­گوید: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ» «به کسانی که به جنگ بر سرشان تاخت آورده اند و مورد ستم قرار گرفته اند، رخصت داده شد و خدا بر پیروز گردانیدنشان تواناست». این آیه می‌گوید: به شما اجازه داده می شود که بجنگید زمانی که به شما ظلم می شود. بر طبق این آیه رسما «اذن» به جهاد داده شده و نه «امر» به جهاد شده است، گویی پیش از این مسلمانان حق جهاد نداشتند، چون «انتحار» بود.

یعنی مجوز برای جهاد دفاعی است و نه الزاما وجوب دفاع. یعنی شما در برابر ستمی که می­شوید، حق دفاع از خود و دیگر مسلمانان را دارید. این مجوز هم مربوط به عنوان ستم شدن: «بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا» است و خوب دقت شود که مسئله ایمان آوردن آنان نیست. یعنی ِأَنَّهُمْ تعلیل و علت اذنِ به قتال است. چون به شما ظلم می­شود و به شما ظلم می­کنند و چنین موقعیتی متفاوت فراهم شده که در اواخر مکه و انسجام مسلمانان است، حق داده می شود که از خودتان دفاع کنید، حال چرا قبل از این، اجازه دفاع داده نشده است؟

برای اینکه نمی­توانستند و دفاع آنها نوعی خودکشی بود و ممکن بود کسانی حاضر به فداکاری باشند ولی در حالی که مسلمانان در نهایت ضعف هستند، چنین کاری ثمره­ای ندارد و گرفتن حق و نشاندن باطل نمی­انجامد این کاری که هرچند از روی ایمان بخواهند انجام دهند و به نابودی این نونهال بیانجامد و از ریشه قطع شود، غیر عقلایی است. چون اگر می­خواستند این کار را بکنند بیشتر کشته می­شدند. در واقع زور نداشتند، گذاشتند زمانی که توانایی داشته باشند.

بنابراین فرق میان آیات مکی و مدنی در این است و اگر قبلا می­خواستند ایستادگی و مقاومت کنند همه شان از بین می­رفتند و دشمن همه آنان را تار و مار و قلع و قمع می­کرد. چون موقعیت مسلمانان تثبیت شد، به آنها این اجازه داده می­شود و می­گوید حالا دیگر می­توانید به­ایستید و مقاومت کنید. ببینید یک زمانی به کسی ظلم می شود می­گویند که فرار کن یا مخفی شو، به کشور دیگری برو، هجرت کن، اما یک زمانی است که دلیلی ندارد که فرد فرار کند، مخفی بشود و هجرت کند، بنابراین گفته می‌شود که می­توانید ایستادگی و مقاومت کنید.

!S2!

پس به نظر شما «پیدایی زمینه و امکان دفاع» در واقع «نتیجه بخش بودن» و به تعبیری «عقلانی بودن» دفاع زمینه نزول این آیات است؟

بله‌! شرایط به گونه ای تغییر کرده است، که دیگر می توانستند از خودشان دفاع کنند. ببینید یک مثال می‌زنم؛ زمانی یک دزدی می­آید داخل خیابان و چیزی از کسی می دزد، در شرایطی که دزد مسلح است و شما ابزار و توان دفاع از خود را در برابر سلاح او ندارید، در این شرایط چاره‌ای نیست. باید فرار کرد و خود را در جایی مخفی کرد تا از خودت محافظت کنی، اما در یک جایی شما در مقابل این دزد توان دفاع دارید، آن موقع دیگر دلیلی ندارد که فرار کنید. دوره قبل از نزول این آیات، دوره­ای بوده که دوره کمی جمعیت مسلمانان بوده، بنابراین ایستادگی مشکل بوده است.

یعنی آیات مکی بدین صورت و در این شرایط و زمان نازل شده بوده­اند؟

آیات مکی اینگونه و در این شرایط نازل شدند، پیش از این مسلمانان تحمل شکنجه می­کردند، تحقیر می­شدند و یا به هر راهی متوسل می­شدند تا خود را نگه­داری کنند و یا پیامبر اکرم (ص) آنان گفت که حبشه و یا جاهای دیگر بروید و یا در همان نزدیکی مکه شِعب ابی­طالب پناه گرفتند، پیامبر اکرم (ص) نیز به مدینه هجرت می کند.

بخش عظیمی از آیات جهاد در مدنی الاول که مسئله جهاد به صورت نرم و آرام مطرح شده باز در سیر تدریجی احکام ناظر به این شرایط است که جمعیت مسلمانان ضعیف و کم هستند، امکاناتشان کم است و نمی­توانند در مقابل دشمن با تمام وجود بایستند و اگر بایستند خودشان از بین می روند. اما وقتی که مسلمانان قدرت پیدا کردند آنجا دستور این است: «فَمَنِ اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَیْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَىٰ عَلَیْکُمْ ۚ وَاتَّقُوا اللَّهَ وَاعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ ( بقره ۱۹۴) پس هر کس بر شما تعدى کرد همان گونه که بر شما تعدى کرده بر او تعدى کنید و از خدا پروا بدارید و بدانید که خدا با تقواپیشگان است(۱۹۴) این بدین معنی است که اگر به شما تجاوز کردند به همان اندازه ای که آنها تجاوز کردند و نه بیشتر اقدام کنید.

این آیه نشان می­هد که اولا این تجویز در محدود دفاع است و ثانیا محدوده آن در پاسخ به اعتدای آن به اندازه مقابله است و نه بیشتر. این معنا در آیات دیگری هم هست که می گوید اگر آنها تسلیم شدند و دست از فتنه برداشتند به آنها کاری نداشته باشید: «وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْعَلِیمُ (انفال: ۶۱) و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گراى و بر خدا توکّل نما که او شنواى داناست. خوب این که می­گوید: ««وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها» اگر آنها درخواست صلح کردند، شما با آنها صلح کنید. در مقابل بیان می­کند: «فَإِنْ لَمْ یَعْتَزِلُوکُمْ وَ یُلْقُوا إِلَیْکُمُ السَّلَمَ وَ یَکُفُّوا أَیْدِیَهُمْ فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ ثَقِفْتُمُوهُمْ (نساء: ۹۱) پس اگر از شما کناره‏گیرى نکردند و به شما پیشنهاد صلح نکردند و از شما دست برنداشتند، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان. مثلا در صدر این آیات می­گوید: « وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ وَ لا تَعْتَدُوا إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ الْمُعْتَدِینَ (نساء: ۱۹۰) و در راه خدا، با کسانى که با شما مى‏جنگند، بجنگید، [ولى‏] از اندازه درنگذرید، زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمى‏دارد. قید: « الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُمْ» است. یعنی دلیل جواز قتال عمل و رفتار آنان است.

حتی در جایی دیگر به صورت کلی قرآن معیارهایی تعیین می­ کند و می­فرماید: «وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ» (مائده ۸) البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید، عدالت کنید که آن به تقوا نزدیکتر است و از خدا پروا دارید که خدا به آنچه انجام مى‏دهید آگاه است.

این نکته بسیار مهم است که خداوند می­گوید که اگر آنها با شما دشمنی می کنند. بدین معنا نیست که شما هم همانگونه برخورد کنید: « وَلاَ یَجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلاَّ تَعْدِلُواْ اعْدِلُواْ» عدالت کنید اگر دشمنان به شما دشمنی کردند، دیگر از حد عدالت خارج نشوید، اگر او حمله­ای کرد دیگر نگویید که بزنید و بکشید. اگر دشمن بودند در همان حد دشمنی­شان با آنها برخورد و رفتار کنید. نه این که به زن و بچه و خانه و درخت و مال و اموال و حیواناتشان کاری داشته باشید. جمله: «اعْدِلُواْ هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى» در این آیه بسیار مهم است. زیرا عدالت از تقوا به حساب می­آید.

بنابراین خداوند معیارهای زیادی را تعیین می­کند که وقتی ما این آیات را مورد توجه قرار می دهیم مشاهده می کنیم که این آیات نه تنها مسئله جهاد را به عنوان یک امر دفاعی و نه یک امر ابتدایی و آن هم محدود به عمل و رفتار آنان مطرح می کند؛ بلکه به اخلاق و عدالت هم دعوت می کند. این گونه آیات بسیار زیاد است.

اما در اینجا این پرسش مطرح است که اگر چنین است، در باره آن دسته از آیاتی که به صورت مطلق سخن از قتال با مشرکین می­کند، چه پاسخی دارید؟ مثلا در جایی می­گوید: « وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَکُونَ فِتْنَةٌ وَ یَکُونَ الدِّینُ لِلَّهِ فَإِنِ انْتَهَوْا فَلا عُدْوانَ إِلاَّ عَلَى الظَّالِمِینَ (بقره: ۱۹۳)» زیرا این آیه به صورت کلی سخن از قتال است؟

اولا این آیه در ادامه آیات قبلی سوره: وَ قاتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم» است و صورت کلی ندارد و منظور از این فتنه در اشاره به موضع و رفتار جنگ طلبان است. یعنی چون آنان می­جنگند، شما بجنگید: الَّذِینَ یُقاتِلُونَکُم». یعنی مجوز قتال با آنان قتال آنان است و نه چیز دیگر.

ثانیا: نباید فتنه را به معنای شرک کلی تعبیر کرد و نمی­خواهد بگوید: «فقاتلوا هم حتی لا یکون مشرک». کسی که ایجاد فتنه می­کند و هر روز جنگ راه می اندازد، و مدام نا امنی ایجاد می کند به او گفته می­شود که برو ! کار آن­ها را یکسره کن که هر روز ایجاد درد سر و فتنه نکند، جاده ها را نا امن نکند و متعرض به اموال مسلمانان نشوند.

معنای فتنه در اینجا به معنای مطلق شرک و کفر نیست، که برخی از مفسرین گفته­اند. چون سیاق آیات چیز دیگری غیر از جنگ عقیدتی است.

ثالثاً: وانگهی موضوع فتنه است و نه شرک، هرچند که در این داستان بر مشرکانی که فتنه­گر هستند، منطبق شده است. نه اینکه مشرکین را از بین ببرید وگرنه قرآن می توانست بگوید که «وحتی لا یکون مشرک» پس چرا نگفته است؟ چون در اینجا معلوم می شود که خصوصیت کاری را که آنها انجام می­دادند و هر روز ایجاد ناامنی می­کردند و بی ثباتی را برای مسلمانان فراهم می نمودند و به آنها متعرض می­شدند، به این دلیل گفته است.

جالب این است که شاید مهم­ترین بخش این آیات، مربوط به کسانی است که به جهاد ابتدایی قائلند که آیاتی است که در سوره توبه آمده است، مانند: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا قاتِلُوا الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ وَ لْیَجِدُوا فِیکُمْ غِلْظَةً وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ (توبه: ۱۲۳) اى کسانى که ایمان آورده‏اید، با کافرانى که مجاور شما هستند کارزار کنید، و آنان باید در شما خشونت بیابند، و بدانید که خدا با تقواپیشگان است. بیشترین تمرکز این افراد بر این سوره است. اما موضوع این آیات هم کفار مطلق نیست، بلکه کفاری هستند که به طور مرتب نا امنی ایجاد می­کنند و در اطراف شما و نزدیک شما هستند و کار را بر شما تنگ گرفته­اند و در شرایط سخت و دشوار و حملات دیگر قبایل آنان هم همکاری می­کنند، قرآن می­گوید برای ایجاد امنیت منطقه خودتان استراتژی شما این باشد، که پاکسازی از این گروه را از کسانی که مجاور شما هستند «الَّذِینَ یَلُونَکُمْ مِنَ الْکُفَّارِ» آغاز کنید.

!S3!

تمرکز اصلی کسانی که قرائت های جنگ طلبانه ارائه می دهند؛ بر آیات سوره توبه است.اما در سوره توبه خیلی جالب و روشن این مفاهیم بیان شده است. آنجا بسیاری از آیات غلاظ و شدادی راجع به مشرکین آمده است: «برَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ ﴿توبه۱ فَسِیحُواْ فِی الأَرْضِ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَأَنَّ اللّهَ مُخْزِی الْکَافِرِینَ ﴿ توبه۲ این آیات، اعلام بیزارى [و عدم تعهد] است از طرف خدا و پیامبرش نسبت به آن مشرکانى که با ایشان پیمان بسته‏اید. پس [اى مشرکان] چهار ماه [دیگر با امنیت کامل] در زمین بگردید و بدانید که شما نمى‏توانید خدا را به ستوه آورید و این خداست که رسواکننده کافران است.

در این آیات که می گوید این‌ها را بگیرید، بکشید، و حتی سوره بدون بسم الله شروع می­شود؛ موضوع بحث مشرک از آن جهت که مشرک است، مطرح نیست، چون می­گوید «إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» کسانی که از این مشرکان پیمان بستند و آن را شکستند، برائت می جوید از آن‌ها، نه برای اینکه مشرک هستند. بلکه به این دلیل که نقض عهد کردند. اصلا این آیات مطلق نیستند، زیرا نمی خواهد بگوید با همه مشرکین عالم جنگ کنید بلکه منظور مشرکین خاص هستند.

استدلال می­کند مگر کسانی پیمان بسته و از این جهت کم نگذاشته و علیه شما نایستاده و مخاصمه را دنبال نکرده­اند: «إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ مِنَ الْمُشْرِکِینَ ثُمَّ لَمْ یَنْقُصُوکُمْ شَیْئاً وَ لَمْ یُظاهِرُوا عَلَیْکُمْ أَحَداً» لذا آیه بسیار صریح و روشن است. در صدر آیه می­گوید: «إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ» و در ذیل می­گوید: «إِلاَّ الَّذِینَ عاهَدْتُمْ» پس روشن است که موضوع برائت و مقابله کسانی است که که عهد و پیمان بسته و نقض عهد کرده­اند. اینگونه جنگ را ابتدایی نمی­گویند و اگر کسی دشمنی و شرارت کرد، دفاع امری عقلایی است.

چنانکه ما امروزه در نظام های بین الملل یک سری پیمان ها را داریم، وقتی که پیمان دارید، باید به آن پیمان­ها پایبند باشید. ولو اینکه مسلمان نباشند. و اگر کسی نقض کرد، هرچند صدام به ظاهر مسلمان، باید با او جنگید.

اکنون کشورهایی در دنیا به جز این چند کشور مسلمان که در همسایگی داریم هستند. کشورهایی در دنیا هستند که در سازمان ملل با آنها هم پیمان شده ایم. یعنی آن کشورها عضو سازمان ملل­اند و ما هم عضو سازمان ملل­ایم، یک سری قوانین بین المللی وجود دارد که همه اعضا باید به آنها پایبند باشند. به فرض مثال ما حق تعرض به آنها را نداریم و آنها هم حق تعرض به ما را ندارند. اما اگر حالا کسی این پیمان را شکست و آن را نقض کرد طرفین مقابل هم حق دارند که با آن برخورد کنند.

خطاب این آیات به مشرکین مطلق نیست. منظور مشرکینی است که پیمان را شکسته اند. لذا الف و لام المشرکین در اینجا الف و لام عهد است، نه الف ولام جنس. یعنی درباره مطلق همه مشرکین ما حق جهاد نداریم، آن کسانی که خواستند از این آیات نتیجه بگیرند که جهاد، جهاد ابتدایی است؛ گفتند قرآن در این جا می گوید: فقاتلوهم حتی لا یکون فتنه، را درباره مشرکین گفته است، در صورتی که اینجا هم، جمله: عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ است. یعنی کسانی که با شما پیمان بسته و نقض عهد کرده، لذا در جایی که همین مشرک نقض عهدی نکرده، دلیل بر جهاد آنان نیست. این آیات اصلا نمی­خواهد این را بگوید که جهاد بر هر مشرکی جایز است. این آیات می­خواهد بگوید که این مشرکین خاصی که با پیامبر اکرم (ص) عهد و پیمان بستند و بعد پیمان خودشان را شکسته اند در مقابل آنهاحق دفاع دارید.

در اینجا یکبار آیات را می­خوانیم تا ببینیم چه این آیات چه می­گوید: «برَاءةٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى الَّذِینَ عَاهَدتُّم مِّنَ الْمُشْرِکِینَ بعد می گوید: وَأَذَانٌ مِّنَ اللّهِ وَرَسُولِهِ إِلَى النَّاسِ یَوْمَ الْحَجِّ الأَکْبَرِ أَنَّ اللّهَ بَرِیءٌ مِّنَ الْمُشْرِکِینَ وَرَسُولُهُ فَإِن تُبْتُمْ فَهُوَ خَیْرٌ لَّکُمْ وَإِن تَوَلَّیْتُمْ فَاعْلَمُواْ أَنَّکُمْ غَیْرُ مُعْجِزِی اللّهِ وَبَشِّرِ الَّذِینَ کَفَرُواْ بِعَذَابٍ أَلِیمٍ ﴿توبه۳ این آیات اعلامى است از جانب خدا و پیامبرش به مردم در روز حج اکبر که خدا و پیامبرش در برابر مشرکان دیگر تعهدى از نجنگیدن ندارند، با این حال اگر از کفر توبه کنید آن براى شما بهتر است و اگر روى بگردانید پس بدانید که شما خدا را درمانده نخواهید کرد و کسانى را که کفر ورزیدند از عذابى دردناک خبر ده.

این آیه اخطاری است به کسانی که پیمان صلح را شکسته و به همین دلیل می­گوید که دیگر آن خویشتنداری معنا ندارد. یعنی آنهایی که پیمان بستند و آن را نمی شکنند ما با آنها کاری نداریم. اما آنهایی که پیمان می­شکنند با آنها برخورد می­کنیم. آنهایی که ما با آنها پیمان بستیم که آنها حمله نکنند و ما هم حمله­ای نمی­کنیم.

آیات سوره توبه بعد از صلح حدیبیه نازل می شود؟

بله! این اعلام پس از صلح حدیبیه و تخلف مجدد آنان است، لذا می­گوید: «فَإِذَا انسَلَخَ الأَشْهُرُ الْحُرُمُ» وقتی که این ماه­های حرام گذشت که این فرصت مجددی است شاید در این فاصله آنان از جنگیدن و تخلف پشیمان شوند و لذا بعد می­گوید: فَاقْتُلُواْ الْمُشْرِکِینَ با اینها کارزار کنید. هر جا پیدایشان کردید بگیریدشان و آنها را محاصره کنید و آنها را زمین گیر کنید. چرا؟ چون اینها در مقابل پیامبر اکرم (ص) نقض پیمان کرده­اند. بعد می­گوید: «کَیْفَ یَکُونُ لِلْمُشْرِکِینَ عَهْدٌ عِندَ اللّهِ وَعِندَ رَسُولِهِ» چگونه با این کسان مماشات کند، با این که بارها پیمان شکسته، مشرکینی که نه عهدی می­گذارند و نه پیمانی می­شناشند و نه تعهداتشان را به جا می­آورند و همواره پیمان می­بندند و مدام نقض پیمان می­کنند. در مرحله بعد برای این تجویز جنگ که کاملا بیانگر دفاعی بودن جنگیدن است، می­گوید: «ألا تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُوا أَیْمَانَهُمْ وَهَمُّوا بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُمْ بَدَءُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ» ﴿توبه١٣﴾؛ چرا با گروهى که سوگندهاى خود را شکستند و بر آن شدند که فرستاده [خدا] را بیرون کنند و آنان بودند که نخستین‏بار [جنگ را] با شما آغاز کردند نمى‏جنگید آیا از آنان مى‏ترسید، با اینکه اگر مؤمنید خدا سزاوارتر است که از او بترسید.

می گوید چرا پیامبر اکرم (ص) با اینهایی که این گونه پیمان شکنی کردند و پیامبر را از شهر خودشان بیرون کردند مدارا می­کند؟ در این صورت این آیات نه تنها دلیل بر ابتدایی بودن جنگ نیست و از این آیات نمی­توان استفاده برد که ناظر به هر مشرکی است، بلکه آن صورت است که مسلمانان از سر ناچاری به این جنگ روی آورده به این دلیل: که اگر کسی همه این آیات را نگاه کند می­بیند که موضوع آنها موضوع جهاد ابتدایی و برای ایمان آوردن کافران و مشرکان نیست و ناظر به موضوع اجبار و الزام به دین نیست. در همین سوره توبه آیه ۱۴ می­گوید: «قَاتِلُوهُمْ یُعَذِّبْهُمُ اللَّهُ بِأَیْدِیکُمْ وَیُخْزِهِمْ وَیَنْصُرْکُمْ عَلَیْهِمْ وَیَشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنِینَ»؛ با آنان بجنگید خدا آنان را به دست‏شما عذاب و رسوایشان مى‏کند و شما را بر ایشان پیروزى مى‏بخشد و دل هاى گروه مؤمنان را خنک مى‏گرداند. یعنی با آنها بجنگید، چون این جنگ شما ناظر به آن­همه اذیت و آزاری است که به شما کرده زیرا تشفی صدور هنگامی است که پیش از این از کار آنان به تنگ آمده و قتل و غارت کرده و حال با این پیمان شکستن فرصت برای پاسخ دادن فراهم شده است.

مراد از قاتلوهم در اینجا چیست ؟

بله به معنای جنگیدن است و نه به معنای کشتن. یعنی طرح جنگ است و نه طرح کشتن آن هم با آنهایی که هر روز ایجاد ناامنی می­کنند و مدام اطراف مدینه را نا امن کرده و یا قبایل اطراف مدینه را تحریک می­کنند و آنجا را محاصره می­کنند. بنابراین اگر کسی به این آیات توجه کند می بیند که این آیات همه ناظر به جهاد دفاعی است و نه جهاد ابتدایی. البته جهاد دفاعی هم معیار واصول دارد. رعایت حقوق مخالف را دارد که آیات آن هم بسیار است.

در اینجا توجه به نکاتی دیگر در تفسیر این آیات اهمیت فراوان دارد؛‌ نخست بیان تفاوت شرایط قبل از هجرت با شرایط بعد از هجرت از نظر دیگر است، پیامبر اکرم (ص) قبلا اگر مماشاتی با این دشمنان می­کرد، این مماشات شکل فردی و یا گروهی آنان، گسترده نبود. تا پیامبر اکرم (ص) در مدینه جامعه اسلامی را تشکیل نداده بود، احساس خطر آنان محدود به اذیت و آزار موردی بود. اما با گسترش اسلام و روی آوری قبایل، احساس خطر آنان شدید و جدی بود، به همین دلیل روی به لشکرکشی آوردند و از قبایل دیگر کمک خواستند. جنگ بدر، احد، احزاب و حنین نمونه­ای از این جنگ­ها است.

نکته دوم این که پیش از تشکیل جامعه مدینه مسلمانان نمی­توانستند از حق خودشان به صورت جمعی و نظامی دفاع کنند، اصل عقلایی و تاکتیک جنگی می­گوید اگر نمی­توانی کار را به­پیش ببری، خودت را در معرض جنگ قرار نده، این خیلی طبیعی است: که انسان در شرایطی قرار گرفت که نتواند از خودش دفاع کند؛ نباید خودش را در معرض کشته شدن قرار دهد. برای مسلمانان و در راس آنها پیامبر اکرم (ص) در مرحله اول این شرایط و این موقعیت بود که نمی خواست این جمعیت قلیل را در معرض نابودی قرار دهد. خوب برای اینکه راه و هدفش را به پیش ببرد. یکی از راه­های آن تدبیر برای تحفظ آن جمعیت اندک و فراهم کردن فرصت برای شرایط بعدی است.

بنابراین، تا مسلمانان قدرت نگرفته بودند، توطئه­های مشرکین، کفار و دیگران در حد اذیت و آزار بود. اما وقتی که مسلمانان قدرت گرفتند، دشمنان هم شروع به لشکر کشی و تجهیز کردند تا جایی که در این مدت کم حیات باقیمانده پیامبر اکرم (ص) یعنی ده سال، ده ها غزوه و سریه در برابر پیامبر اکرم (ص) راه انداختن تا جایی که در حقیقت مسلمانان آرامش نداشته‌اند. در واقع این توطئه­ها و جنگ­ها باعث پاسخ پیامبر اکرم (ص) و مسلمانان بود و در بسیاری از موارد پیامبر اکرم (ص) تأمل می­کرد و هیچگاه پیش قدم نمی­شد.

جنگ هایی که خود پیامبر اکرم (ص) در آن حضور داشته است را غزوه می گفته­اند و جنگ هایی که پیامبر اکرم (ص) کسی را به جنگ می فرستاد و کسی دیگر فرماندهی می کرده را سریه می گفتند. حال نه در غزوات و نه در آن سریه های پیامبر اکرم (ص) هیچ کدام پیامبر اکرم (ص) ابتدا شروع به جنگ نکرده است. بلکه آنها کاری می کردند، جنگی و تهدیدی و اعمال نقشه­ای کردند، دخالتی یا تهدیدی می کردند و آنجاست که از پیامبر اکرم (ص) دستور می رسیده که از باب مقابله و یا پیشگیری بجنگند.

خوب طبیعی است که این جنگ­ها همگی دفاعی باشند و این سیره تفسیر بیانگر معنای آیات جهاد و اطلاق کلماتی است که در ظاهر صورت کلی دارد ولی ناظر به شرایط و موقعیت تاریخی روش مشرکان با مسلمانان است.

یعنی شما دلیل این جنگ­ها و توطئه­ها را از سوی مشرکان، ترس از قدرت گرفتن مسلمانان می دانید؟ و معتقدید که دو طرف به گونه ای سازمان یافته با یکدیگر مواجه می شدند؟

بله! وقتی که دیدند مسلمانان قدرت گرفته­اند، آنها هم به همان موازات حملات خود را گسترش دادند. قبلا کارهای دشمنان پیامبر اکرم (ص) در حد اذیت و آزارهای موردی بود مثل این که کسی را شکنجه کنند تا از اسلام برگردد و یا کسی را از خانه­اش بیرون کنند، مالش را بگیرند، زنش را بگیرند، اذیت وآزار کنند. اما وقتی که دیدند مسلمانان قدرتی شدند، دیگر لشکر کشی­های آنها هم شروع شد. پس فرق بین موقعیت مکه و مدینه یا قبل از هجرت و بعد از هجرت نه تغییر موضع پیامبر اکرم (ص) که رفتار دشمنان اسلام بوده است. دشمنان فهمیدند که اگر این نهال جدید را نخشکانند و در مقابلش نیاستند، دچار مشکل می‌شوند. در این باره قرآن در سوره محمد می­گوید: «کَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ یُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ الْکُفَّار» چون کشته‏اى است که جوانه خود برآورد و آن را مایه دهد تا ستبر شود و بر ساقه‏هاى خود بایستد و دهقانان را به شگفت آورد، تا از [انبوهىِ‏] آنان [خدا] کافران را به خشم دراندازد.

در این آیه دقیقا نگرش این کفار و فلسفه تشدید مخالفتها را نشان می­دهد و مسلمانان را به نهالی نورس تشبیه می­کند که تازه جوانه زده است. می­گفتند که قیچی کردن این نهال الان راحت است، اما زمانی که به درخت تنومندی تبدیل شد، دیگر نمی­توان آن را ارّه کرد. لذا دشمنان به مسلمانان فشار می­آوردند که آنها را از بین ببرند، مسلمانان مانند آن درختی است که کشاورز شب می­خوابد و صبح می­بیند که نهالش تنومندتر شده است.

بنابراین در این آیه مسلمانان را به نهالی تشبیه می­کند که نوجوان است و دشمنان طمع شان برای از بین بردن آن‌ها بیشتر می شود و با انواع و اقسام توطئه می­خواهند که نابودش کنند و پیامبر اکرم (ص) با انواع پیمان­ها تلاش می­کند که از جنگ پیشگیری کند و ایستادگی پیامبر اکرم (ص) در جنگ احزاب و فتح مکه در این راستا بود. لذا در جایی دیگر به مسلمانان نوید می­دهد که می­گوید: «یُرِیدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَاللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ» (الصف ۸) مى‏خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند و حال آنکه خدا - گر چه کافران را ناخوش افتد- نور خود را کامل خواهد گردانید. آنها می خواستند نور خدا را خاموش کنند اما نتوانستند که نور خدا را خاموش کنند.

نکته­ای که می خواهم وارد بحثش بشوم شاهدی دیگر به این که این آیات جهاد دفاعی است و نه ابتدایی و موضع پیامبر اکرم (ص) قبل از مدینه و بعد از مدینه فرق نکرده تعیین معیار برای برخورد با کفار در آیات مدنی الاواخر است.

این شاهد آیات ۷و۸ سوره ممتحنه است در این آیات تقریبا به صورت شفاف و گویا جهت­گیری جهاد مسلمانان را روشن می­کند که ما با چه کسانی می­جنگیم و با چه کسانی نمی­جنگیم؟ دیگر اینجا کسی نمی­تواند بگوید که این سوره ها مکی یا مدنی الاوائل و تغییر موضع پیامبر اکرم (ص) است. این جزء سوره­های آخر نزول در مدینه است که به پیامبر اکرم (ص) می­گوید: «لا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ لَمْ یُقَاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَلَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» (ممتحنه۸) خدا شما را از کسانى که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده‌اند، باز نمى‌دارد که با آنان نیکى کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست مى‌دارد.

خدا در این آیه می­گوید کسانی که با شما نمی­جنگند و شما را از دیارتان بیرون نمی­کنند و به شما ظلم نمی کنند، دلیلی ندارد که شما با آنها بجنگید. نه تنها بجنگید که باید به آنان به نیکی و عدل رفتار کنید: « أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ» یعنی یک قدم بالاتر از کار نداشتن و بی­طرف بودن با کفاری که با مسلمانان ندارند، به اینها بِرّ و نیکی کنید. آنهایی که مسلمان نیستند و هر دین و مذهبی هم که دارند اما به شما کاری ندارند با آنها مهربان باشید. این آیه چه چیزی را نشان می دهد؟ نشان می­دهد که موضع پیامبر اکرم (ص) یکی بوده و موضوع برخورد پیامبر اکرم (ص) موضع عقیدتی نبوده است. بحث جهاد با کفار و مشرکین جهاد برای ایمان آوردن آنان نیست. موضع با یهودیان و با اهل کتاب از باب عقیده و برای مسلمان کردن آنان نبوده است. بحث با کسانی است که با مسلمانان می­جنگند و اگر نمی­جنگند حق شهروندی آنان محفوظ است و باید که با آنان به نیکی و عدالت رفتار کرد.

بنابراین تأکید می­شود که ما دو شهروند، درجه اول و دوم نداریم. همه آنهایی که کاری با شما، جنگی و توطئه­ای ندارند، شهروند شما محسوب می­شوند و حق شهروندی خودشان را دارند. پس شما هم با آنها کاری نداشته باشید. « أَنْ تَبَرُّوهُمْ » به اینها خوبی کنید و « َتُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ» و با عدالت با آنها رفتار کنید. «إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُقْسِطِینَ» خدا دوست دارد وقتی با کفاری که با شما نمی­جنگند، شما با آنها خوبی می­کنید، این مایه دوستی خداست. با یک یهودی، با اهل کتاب، یا عناوین دیگر زیرا اینجا تعیین نمی­کند که این کسان چه گروه و دسته­ای هستند، در مثل امروز حتی با بهاییانی و یا مارکسیست­هایی که خدا را قبول ندارند، یا هر کسی که خلاف اعتقاد شما است، اما به توطئه ای علیه شما دامن نمی زند؛ و با شما کاری ندارد، دلیلی برای متعرض شدن به حقوق و آزادی­های آنان نیست و کسی حق برخورد ندارد. «إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیَارِکُمْ وَظَاهَرُوا عَلَى إِخْرَاجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ فَأُولَئِکَ هُمُ الظَّالِمُونَ. فقط خدا شما را از دوستى با کسانى باز مى‌دارد که در [کار] دین با شما جنگ کرده و شما را از خانه‌هایتان بیرون رانده و در بیرون‌راندنتان با یکدیگر هم­پشتى کرده‌اند و هر کس آنان را به دوستى گیرد، آنان همان ستمگرانند. لذا آیه دوم دیگر به صورت صریح می­گوید بدانید تنها با کسانی بجنگید که « قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ » آنهایی که با شما می­جنگند با ایشان بجنگید.

در اینجا هم قاتلوهم به معنای جنگیدن است؟

بله! به معنای جنگیدن است و نه کشتن. چون قتل فعل ثلاثی است. اما قاتل فعل ثلاثی مزید است. قاتل، یقاتل، مقاتل به معنی جنگ کردن، کارزار کردن و جنگیدن و رویاروی شدن است. با آن کسانی که با شما می جنگند، بجنگید. کشتن ممکن است یک دفعه­ای باشد، ممکن است فردی خواب باشد شما او را بکشید. یا اصلا حواسش پرت باشد و شما آن را بکشید و یا او را ترور کنید، این کشتن است. اما جنگیدن در میدان، اسباب و سازکارش هم متفاوت است. یک کسی با شما می­جنگد شما هم می خواهید با او بجنگید و در واقع یک حالت دو طرفه است. یعنی او می جنگد و شما هم می­جنگید. می گوید: «إِنَّمَا یَنْهَاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذِینَ قَاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَأَخْرَجُوکُمْ» آنهایی که با شما می جنگند، شما هم با آنها بجنگید. آنها شما راه آواره می­کنند، خوب شما از حق خودتان دفاع کنید.

لازم است در همین­جا اشاره کنم که پیامبر اکرم (ص) گاه در جنگ هایی مانند جنگ تبوک می­دید که دشمنان حرکت کرده­اند که وارد مدینه شوند. ایشان به عنوان یک تاکتیک جنگی که در همه دنیا مرسوم است، منتظر ورود آنان به منطقه مدینه نمی­شد تا کار از کار بگذرد، پیش دستی می­کند و تا قبل از اینکه آنها وارد شوند در مقابلشان می­ایستد و این طبیعی است. این یک امر عقلایی است که پیشگیری کند. به طور مثال اگر عراق به ما حمله کرد، بگوییم صبر کنیم تا به تهران برسد، بعد دفاع کنیم؟ طبیعی است که این کار را نمی­کنید، بلکه می روید و در مرزها جلوی آن را می­گیرید و از خودتان دفاع می کنید. پیامبر اکرم (ص) هم در جنگ تبوک به مرزهای جزیره العرب رفت تا پیش از نفوذ آنان دفاع کند.

از سوی دیگر تأیید کننده این تفسیر از آیات که جهاد ابتدایی نداریم، و اینکه این آیات ناظر به جهاد ابتدایی نیستند، آن دسته از آیات قرآن است که اکراه و اجبار در دین را ممنوع می­کند و به صورت مستقیم و غیر مستقیم پیامبر اکرم (ص) را از اجبار برحذر می­دارد. در جایی به صراحت از نا اکراهی بودن دین سخن می­گوید: «لا اکراه فی الدین» در دین اکراهی نیست. یا می­گوید؛ «وَلَوْ شَاء رَبُّکَ لآمَنَ مَن فِی الأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعًا أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یَکُونُواْ مُؤْمِنِینَ ﴿۹۹» و اگر پروردگار تو مى‏خواست قطعا هر که در زمین است همه آنها یکسر ایمان مى‏آوردند، پس آیا تو مردم را ناگزیر مى‏کنى که بگروند. یا در خطاب به پیامبر اکرم (ص) می­گوید: «وَ ما أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخافُ وَعِیدِ (ق: ۴۵) و تو به زور وادارنده آنان نیستى پس به [وسیله‏] قرآن هر که را از تهدید [من‏] مى‏ترسد پند ده. معنای این سخن این است که تو می خواهی کسانی را مجبور کنی که مومن بشوند. آیاتی دیگر می گویند «فَذَکِّرْ إِنَّما أَنْتَ مُذَکِّرٌ (۲۱) لَسْتَ عَلَیْهِمْ بِمُصَیْطِرٍ (غاشیه: ۲۲)» تو جبار هستی؟ چیره گر نیستی که بخواهی با زور و با ترس و اجبار و تهدید کردن، با جنگیدن دیگران را مومن کنی.

اگر کسی تمام این آیات را نگاه کند این آیات محکمات دعوت پیامبر اکرم (ص) است. آیات جهاد هم همین معنا را بیان می­کند و اگر کسانی که درباره جهاد تردیدی دارند این آیات معنای دیگری را به جز حق دفاع برای ستم شدگان نمی­فهمد. اگر کسی زندگی پیامبر اکرم (ص) را در تاریخ اسلام نگاه کند، در هیچ کدام از این غزوات و سریات پیامبر اکرم (ص)، نشانی از اینکه بخواهد افراد را به زور مومن کند، نمی‌بیند.

جالب این است که فقهای گذشته که معنای این آیات کاملا توجه داشته با تأثر از فقهای عامه گفته­اند این آیات به آیات جهاد نسخ شده است، اولا مبنای نسخ مستند به ادله معتبر نیست، وانگهی هم­زمان با آیات جهاد این آیات در سوره بقره آمده است، از طرف دیگر برخی از آیات مثل سوره ممتحنه مدنی الاواخر است و ناسخ نمی تواند مقدم بر منسوخ باشد.

بنابراین من اعتقاد دارم، همانطور که در کتاب «آزادی در قرآن» در فصل ششم نوشته­ام؛ جهاد ما جهاد ابتدایی نبوده، بلکه جهاد دفاعی بوده و آن معنایی هم که از جهاد ابتدایی و سه تفسیر از آن شده است. به دلایل گوناگون، دلایل آنها که به نوع قائلند درست نیست و محل اشکال و مناقشه است. هیچکدام­ از آیات جهاد، آیات جهاد ابتدایی نیستند و از این آیات مجوز جهاد برای دگراندیشان داده نشده و کسی این حق را ندارد که کسی را به خاطر اعتقادش آزار و اذیت کند و یا با او کاری که مانع وصول به حقش است، داشته باشد.

!S4!

برخی از کسانی که تفسیرهای جنگ طلبانه از قرآن ارائه می دهد؛ به ویژه مخالفان؛ هر چند در تحلیل های غیر مستند؛ اما به هر حال این اعتقاد مطرح می­کنند که خدای اسلام و خدای یهود یک خدای خشن و قهار و مقتدراست و به تبع دینشان هم خشن است، نظرتان در این باره چیست؟

ببیند، اولاً اینکه بگویند که یهود این­گونه است، یا مسیحیان آن­گونه است و آن را با ادیان مانند اسلام مقایسه کنند، بحثی مذهبی و کلامی است که در اینجا جای بحث کلامی نیست. شکی نیست که در بین این ادیان فرق است. اما این­ آموزه­های کلی و گوهری حضرت مسیح با حضرت موسی فرق است، اما من در یافته های و مطالعاتم فرقی میان پیام­ها و آموزه­های کلی ادیان ابراهیمی نمی­بینم. در کلیت شریعت آنان و حتی در مسائلی که به درک عقلی و اخلاقی باز می­گردد باز فرقی نیست. یعنی مثلا این یکی نمی­گوید در مقابل دشمن بجنگ و آن دیگری می­گوید وقتی دشمن حمله کرد خودت را تسلیم کن. دفاع از خود و خانواده و کشور و دین، دفاع عقلی و انسانی است. ممکن است بگویم شرایط حضرت موسی با شرایط حضرت عیسی در برخورد با دشمن و نوع دشمن و شیوه برخورد با آن فرق می کرده است. مانند اینکه شرایط پیامبر اکرم (ص) اسلام بین مکه و مدینه­اش فرق می­کرده است، نه اینکه در آموزه­های آنان و تعالیم­شان فرق می­کرده­اند. اما گوهر تعالیم همه پیامبران یکی است. به عبارت دیگر این می خواهم بگویم در آموزه­های همه انبیا، مسیرشان یکی است، به این معنا است که در متون کتاب­های دینی آنان مطالبی آمده که وصف تاریخی و سیاسی و اجتماعی خاص داشته که اگر از این اوصاف منسلخ شود، وصف کلی آن یکی است. لذا ممکن است تفاوت­هایی در بین آنها از نظر شرایط مخاطبان و موقعیت تاریخی و فرهنگی باشد که به شیوه عمل و مناسک و یا زبان تبلیغ و یا شکل مبارزه مربوط باشد. اما گوهر همه و به تعبیری گوهر دعوت همه یکی است.

همه پیامبران به توحید، و جهان آخرت و اخلاق دعوت کرده­اند. اما درباره پیامبر اکرم (ص) اسلام، اولاً در قرآن خدای اسلام هم خدای رحمان و رحیم است. خدای رحیم ودود است، خدای حلیم و کریم است، خدای غفور و ستار است، خدایی رؤف و علیم است. اگر اسما خدا را را در قرآن بشمارید می بینید که طبق یک اصل کلی: سبقت رحمته الی غضبه، یعنی رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. ۱۱۳ سوره قرآن آغازش با بسم الله الرحمن الرحیم است. یعنی با رحمن و رحیم است و نه با جبار. ۱۱۳ سوره همه اش با رحمن و رحیم است و اگر بسامد این کلمات را در قرآن هم نگاه کنید، می بیند تعداد صفات رحمانیت زیاد و ۶۲ بار ذکر شده است. ما هم در دعاها می­گویم: «یا من سبقت رحمت علی غضبه» ای کسی که رحمتت بر غضبت سبقت می­گیرد.

اما این صفاتی که احیاناً مانند جباریت و قهاریت درباره خداوند متعال آمده، ناظر به کید کافران و شر ظالمان و فاسقان و فاجران است.

در واقع در باره پیامبر اکرم (ص) آمده است: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم». (فتح: ۲۹) در مورد آن دشمنی که قدار جنایکاراست. او می جنگد و بی رحم است. خوب باید در مقابلش ایستاد و باید در قبال جبار جبار بود. اما این نوع برخورد با آن دشمنی است که می­جنگد. اما نه دشمنی که نمی­جنگد و کاری به کار دیگران ندارد، ما هم نباید با او کاری داشته باشیم. کسی که فکر می کند و عقیده ما را ندارد، هر عقیده ای می­خواهد داشته باشد، مسلمان باشد یا نباشد، فرقی نمی­کند، ما حق نداریم که متعرض او بشویم. حق نداریم حقوق او را ضایع کنیم، چون هر انسانی دارای حق است، چه مسلمان باشد، چه نباشد و هر عقیده­ای داشته باشد. فرقی از این جهت ندارد.

قرآن به صراحت می­گوید که هیچ انسانی را حق نداریم بدون جهت بکشیم: «مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعا». (مائده: 34) انسان به ما هو انسان. حق حیات دارد و حیات او هم بمانند حیات دگر موجودات زنده نیست. بلکه هر نفس بی گناهی را کسی بکشد، گویی همه مردم را کشته است.

از سوی دیگر در منطق قران بنی­آدم کرامت دارد، نه مسلمان یعنی انسان از آن جهت که انسان است، در میان موجودات بلندمرتبه است: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْر». (اسراء: 70) از این رو، انسان جدا از عقیده و نژاد و جنسیت حق و حقوقی به عنوان انسان دارد. حالا می­خواهد مسلمان باشد یا غیر مسلمان. از این جهت فرق ندارد.

خداوند مظهر صفات بسیاری است که جامع ارزش­ها است. انسان تلاش می­کند که به این صفات عالی برسد. اما در این این صفات برخی اصلی و برخی در مرتبه بعدی هستند. مانند صفت رازقیت به علم و یا رحمانیت. برخی از این صفات در شعاع صفت دیگر قرار می­گیرد. در قرآن یکی از این صفات که یاد شده شدت و قاطعیت در برابر افراد لجوج و عنود و ظالم و جنایکار است. مثل صفت جباریت و متکبر بودن خدا است. نسبت به همین صفت است که از ما می­خواهد که در برابر کافران یعنی کسانی که حق را می­شناسند و اما ایستادگی و لجاجت می کنند و در برابر حق ایستادگی می­کنند: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَماءُ بَیْنَهُم» ، الف و لام در الکفار الف و لام عهد است، نه هر کافری بلکه کافری که وصف آن پیش از این آمده است، لذا منظور همه کفار نیست، بلکه کفاری است که حق را می­شناسند و پرده پوشی می­کنند. در اینجا کفار در قرآن معنایی غیر از کفر در اصطلاح فقهی دارد. کفار کسانی هستند که عناد و لجاج دارند و عهد خود را با مسلمانان ­شکسته و به جنگ روی آورده­اند. آنهایی که مدام آزار می­دهند، آنهایی که مدام برای مسلمانان نقشه می­کشند، در مقابل نقشه آنها مسلمانان نباید بی تفاوت باشند، باید ایستادگی کنند، مقاومت کنند، خداوند هم همین انسان­ها را مورد خطاب برای عذاب دنیایی قرار داده است، حالا از این جهت فرقی بین مسلمان و غیر مسلمان هم نمی­کند.

جنگی که بیشتر محل بحث است. جنگی است که پیامبر اکرم (ص) با یهودیان بنی قریظه و بنی نضیر داشت، یعنی اول جنگ خندق و بعد جنگ خیبر بود. یکی از ایرادهایی که می گیرند این جنگ است. حالا برخی می گویند کشته های این جنگ هزار یا هفتصد نفر بودند که محل مناقشه است و یک روایت می گوید؛ که امام علی(ع) و زبیر این افراد را می کشند که در این روایت ها می گویند که این افراد به صورت انفرادی کشته می شوند و یا به عبارتی یکی، یکی سرشان را می زنند و زنها وبچه ها را هم به اسارت می بردند و...بحث این است.

این بحث را آخرین بار از زبان دکتر فرید العطاس شنیدم که می گفت در بررسی که من انجام دادم، دیدم که این دروغ است و اصلا امکان ندارد در این بازه زمانی ۲یا ۳ روز، دو نفر بتوانند این تعداد افراد را سر بزنند و این افراد هیچ عکس العملی هم نداشته باشند.

من در مقاله­ای مبسوط گفته­ام که این داستان در شکل تفسیر سنتی آن به شدت محل مناقشه و ناقض سخنان اینجانب در باره جهاد ابتدایی نیست و این داستان در شکل صحیح و مستند قرآنی آن اتفاقا مؤید نظر جهاد دفاعی است.

خصوصا که نقل رایج آن با شرایط آن عصر سازگار نیست و اصلا جایی برای نگه داشتن این تعداد افراد نداشتند که هفتصد تا آدم را زندانی کنند و آنها را نگهداری کنند. حداقل جای مورد نیاز ۷۰۰ متر است که این افراد را نگهداری کنند.

دکتر فرید العطاس هم به این نکته اشاره می کرد و می­گفتند این افراد را در خانه یک پیر زن یهودی بیوه نگه می­داشتند و اینها را یکی یکی می آوردند و سر می زدند و هیچ عکس العملی هم نداشتند.

همانطور که اشاره کردید من در مقاله خود که در مجله پژوهش­های قرآنی نشر یافته نوشته­ام که به لحاظ تفسیری، تاریخی و عقلی این داستان به شدت مشکوک و محل اشکال است. در آنجا طبق اسناد و مدارک گفته ام که این قصه ساخته و پرداخته یهودیان دوره بعد از پیامبر اکرم (ص) برای تخریب شخصیت پیامبر اکرم (ص) بوده است، البته جنگی و کارزاری بوده است. اما بحث جنگ هم از این قرار نبوده که پیامبر اکرم (ص) برود و با آنها بجنگد. بلکه آنها بودند که جنگیده­اند. در سوره احزاب به این داستان اشاره شده است: «وَ أَنْزَلَ الَّذِینَ ظاهَرُوهُمْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ مِنْ صَیاصِیهِمْ وَ قَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقاً تَقْتُلُونَ وَ تَأْسِرُونَ فَرِیقاً» (۲۶) «وَ أَوْرَثَکُمْ أَرْضَهُمْ وَ دِیارَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ وَ أَرْضاً لَمْ تَطَؤُها وَ کانَ اللَّهُ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدِیراً» (احزاب: ۲۷) «فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا»، در این جنگ طبق این آیه عده­ای کشته و عده­ای هم اسیر شدند. خوب همه مفسران گفته­اند که این آیه درباره یهود بنی قریظه است، آنها با پیامبر اکرم (ص) جنگیده اند. در این جنگ که پس از اینکه با پیامبر اکرم (ص) عهد بسته بودند و به پیامبر اکرم (ص) خیانت کرده، و ما مشرکین در جنگ احزاب همکاری کردند و چون برگشتند و خود را کاملا خیانتکار و مجرم می­دانستند، پیامبر اکرم (ص) آنها را محاصره کرده و خواستار تسلیم شد تا بر اساس عهد خود برخورد شود، اما آنان جنگیدند که برخی از آنها کشته و برخی هم اسیر شدند.

یعنی تسلیم شدن و تمام آن ها کشته نشدند ؟

نکته این داستان این است که بنی­قریظه که مغرور از قدرت و ثروت بودند، و در مشارکت با مشرکان در کنار پیامبر اکرم (ص) آتش بیار همه جنگ­های مدینه بودند و هر نوبت که عهد می­بستند، خیانت می­کردند، این نوبت دانستند که دیگر راه و گریزی نیست و لذا از قلعه خود پایین آمده و با پیامبر اکرم (ص) جنگیدند که برخی­هایشان کشته و برخی هم اسیر شدند: «فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا» و این قبل از خیبر بود. این آیه هم مربوط به این قصه نهایی آنان است و اگر کسی این آیه را نگاه کند که به همه جهت تقابل آنها اشاره شده است: «وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ مِن صَیَاصِیهِمْ وَقَذَفَ فِی قُلُوبِهِمُ الرُّعْبَ فَرِیقًا تَقْتُلُونَ وَتَأْسِرُونَ فَرِیقًا» ﴿احزاب۲۶ و کسانى از اهل کتاب را که با [مشرکان] همپشتى کرده بودند از دژهایشان به زیر آورد و در دلهایشان هراس افکند گروهى را مى‏کشتید و گروهى را اسیر مى‏کردید.

همچنین می گوید: «وَأَنزَلَ الَّذِینَ ظَاهَرُوهُم مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ» این‌ها نه این که در قلعه خود بلکه بیرون قلعه فرود آمدند، در حالی به پایین می آمدند که می ترسیدند، چرا؟ چون خیانت کرده بودند و می­دانستند که این جنگ، جنگی است که سرنوشت آنها را تعیین می کند.

«فریقا تقتلون» وقتی که پایین می آمدند، به عیان شرایط سخت و شکننده خود را درک می­کردند، زیرا هم­ محاصره بودند و هم جوابی و منطقی برای دفاع نداشتند، لذا قرآن می­گوید: عده ای از آنها کشته شدند و عده­ای اسیر: «تاسرون فریقا» و اسیر شدن پس از کشته شدن گروهی است. یعنی اول اسیر شدن نبوده و بعد کشته شدن. پس آنگونه که در تاریخ نقل کردند که همه آنها را کشتند و هیچ کدام را نگه نداشتند خیر این واقعیت داستان نیست. بلکه همه کشته نشدند. اینگونه نبوده؛ بلکه عده­ای از آنها کشته می­شوند و عده­ای هم در جریان قتال اسیر گرفته می­شوند.

نکته دیگر که به این داستان­سرایی پاسخ می­دهد تعداد مقتولان است. از این جهت در میان مورخان محل بحث است. تعداد کشته­ها از این جهت که در میدان جنگ باشد، یا در اسارت محل بحث است. آن داستانسرایی­ها 700 و هزار می­گفت که نامعقول است زیرا آنگونه که از قرائن و شواهد تاریخی پیداست حداکثر 100 نفر است. چون کشته شدگان در کل جنگ­های پیامبر اکرم (ص) آنگونه که آقای پروفسور حمید الله در کتاب جنگ­های پیامبر اکرم (ص) می گوید حدود صد و پنجاه وچند نفر، بودند حال افرادی که به دست مسلمانان کشته شدند، جزو این آمار است و این آمار براساس آمار کشته­ها برای تمام این غزوات است.

توجه کنید که پیامبر اکرم (ص) ده ها غزوه و سریه داشته و در طول این مدت سیزده ساله تعداد همه کشته­های مخالفان در تحقیقی میدانی به بیش از 352 نفر نمی­رسد و این نشان می­دهد که پیامبر اکرم (ص) شخصی جنگ طلبی و اهل خشونت نبوده و نمی­خواسته که کشتار کند. در تمام این غزوات ملاحظه کنید که این پیامبر اکرم (ص) نبوده که اقدام کرده و شما اگر تاریخ قصه فتح مکه را با دقت بخوانید، که نمونه بزرگی از غزوات پیامبر اکرم (ص) است، خیلی دقیق و کامل می­بینید که پیامبر اکرم (ص) چقدر نقشه می­کشد و تمهید می­کند تا جنگ اتفاق نیافتد. در دیگر جنگ­های پیامبر اکرم (ص) باز می­بینید که پیامبر اکرم (ص) سعی میکند که تا جایی که ممکن است جنگی اتفاق نیافتد جنگ احد و خندق که حتی به مدینه و از طراف مدینه کشید و مشرکان خود را از مکه و اطراف آن به پیامبر اکرم (ص) رساندند که کار مسلمانان را یکسره کنند، با این حال تا آنها شروع نکردند ایشان آغاز کننده جنگ نبود. اینکه در جایی هم که جنگ می شده، سعی می کرده که کشتار به حداقل برسد و سوم اینکه کشته هایی که کشته می شوند، اخلاقی باشد. یعنی غیر انسانی و همراه با خشونت نباشد، به فرض مثال اگر آنها در جنگ احد عموی پیامبر اکرم (ص) را مثله کردند، پیامبر اکرم (ص) و یارانش در پی مقابله به مثل نیستند و این کار را نمی کنند.

اینها نمونه­هایی است که نشان می­دهد جنگ­های پیامبر اکرم (ص) اولا به دلیل مشرک بودن یا غیرمسلمان بودن طرف مقابل نبوده است، یعنی به خاطر اعتقادشان با آنها جنگ نمی­کرده است و از این منظر اعتقادی نبوده است. بلکه به خاطر کارهای آنان بوده است. آنها آزار و اذیت می­کردند می جنگیده­اند. خوب پاسخ پیامبر اکرم (ص) به آن رفتارها دفاعی بوده است و مهم­تر اینکه جنگ­های پیامبر اکرم (ص) در محدوده اخلاق بوده، یعنی تا جایی که ضرورت بود، پیش می­رفتند، به حداقل از جنگ اکتفا می­­کردند و کاری که غیر اخلاقی بر اساس غیظ و غضب و انتقام­گیری نبوده است یا در نوع عمل خود ظلم یا بی­عدالتی نبوده است کسی را به خاطر برادر و یا پدر بکشند. قرآن بارها به این نکته تکیه دارد: « وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرى‏» (انعام: 164، اسراء: 15)، و هیچ بردارنده‏اى بار گناه دیگرى را بر نمى‏دارد، که ممکن از کسی عملی روی دهد و افرادی از نزدیکان او مجازات شود. خود پیامبر اکرم (ص) بر این مسئله مواظبت می­کرده است که اینگونه اتفاقات نیافتد و اگر جایی کسانی از مسلمانان زیاده­روی می کردند، بلافاصله پیامبر اکرم (ص) آنها را توبیخ و جبران می­کرده است.

چه دلیلی دارد که شخصیت پیامبر اکرم(ص) این گونه متفاوت با حقیقت در چنین تحلیل هایی بازتاب داده می شود؟

نکته­ای که می­خواهم عرض کنم این است که متاسفانه افراد بسیاری سعی دارند که شخصیت پیامبر اکرم (ص) را به گونه­ای جلوه دهند که به دنبال کشور گشایی بوده و دینش دین شمشیر است. عربستان آرم شمشیر را برای پرچم خود برگزیده است. این است که شخصیت پیامبر اکرم (ص) که رحمت و اخلاق و صبر و متانت است، ملکوک جلوه دهند. حتی کسانی ناخواسته و نادانسته آب به آسیاب دشمن می­ریزند و در باره جنگ ابتدایی نظریه­پردازی کرده و این ذهنیت را همراه با مستشرقان در باره سیره پیامبر اکرم (ص) دامن زده­اند و این اصلا با سیره و اخلاق پیامبر اکرم (ص) سازش ندارد، این دشمنان بودند که در نهایت قساوت و شقاوت با مسلمانان برخورد می­کردند و می­خواستند که پیامبر اکرم (ص) و اطرافیانش را نابود کنند. آنچه که بوده، عکس­العمل­ در برابر حرکت­های ایذایی آنان بوده است، نه حرکت تبلیغی و هدایتی پیامبر اکرم (ص). حرکت پیامبر در جنگ و جهادش حداقلی و از سر اجبار بوده است، اما تلاش و جنگ و اذیت دشمنان حداکثری و به قیمت نابود کردن اسلام و مسلمانان بوده است. امروز ببینید در رسانه­های غرب چه اسلام هراسی ایجاد کرده و از کاه کوه ساخته که متأسفانه عده­ای ابله هم کمک­کار آنان شده­اند.

در هرحال کار آنان برای ضربه زدن بوده و کار پیامبر اکرم (ص) برای دفاع و نگهداری این حرکت و آرمان، تا جایی که بتواند از توطئه­ها خودشان را نگاه دارند و تا این حد پیش می­رود که درباره برخورد منافقینی می­رسد که از یکطرفه در موقعیت­های حساس با همراهی نکردن و تضعیف نیرو کردن که از پشت خنجر می­زنند، نهایت مدارا را در شهر مدینه انجام می­دهد، در صورتی­که آنها مدام توطئه می­کنند، نقشه می­کشند و می­دانستند و پیامبر اکرم (ص) هم می­دانسته، این معنا را چنانکه در سوره منافقون احوالات آنان بیان می­کند، که دروغ می گفتند، مانع از همراهی دیگران می­شدند(آیات: 1-4) اما در عین حال پیامبر اکرم (ص) با تذکر و هشدار و یا واکنش منفی عمل می­کند. حتی کسانی مانند عبدالله بن ابی که سردمدار منافقین بوده است وقتی فوت می کند، پیامبر اکرم (ص) به تشیع جنازه اش می­رود و بر او نماز می­خواند. قرآن در آنجا به پیامبر اکرم (ص) می­گوید: «وَ لا تُصَلِّ عَلى‏ أَحَدٍ مِنْهُمْ ماتَ أَبَداً وَ لا تَقُمْ عَلى‏ قَبْرِهِ إِنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ ماتُوا وَ هُمْ فاسِقُونَ (توبه: ۸۴). چون بمیرند، بر هیچ یک از آنان نماز مکن و بر قبرشان نه­ایست. اینان به خدا و رسولش کافر شده‏اند و نافرمان مُرده‏اند. یا در جایی دیگر می­گوید: «اسْتَغْفِرْ لَهُمْ أَوْ لاَ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ إِن تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ سَبْعِینَ مَرَّةً فَلَن یَغْفِرَ اللّهُ لَهُمْ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَفَرُواْ بِاللّهِ وَرَسُولِهِ وَاللّهُ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ». چه براى آنان آمرزش بخواهى یا برایشان آمرزش نخواهى [یکسان است، حتّى‏] اگر هفتاد بار برایشان آمرزش طلب کنى هرگز خدا آنان را نخواهد آمرزید، چرا که آنان به خدا و فرستاده‏اش کفر ورزیدند، و خدا گروه فاسقان را هدایت نمى‏کند.

اما با این احوال پیامبر اکرم (ص) برخورد فیزیکی با آنان نکرد. بلکه پیامبر با این حال وظیفه خودش می­داند که برود و این کار را انجام بدهد. یعنی هم نماز بخواند و هم استغفار کند. یعنی آن چیزی که قرآن می­گوید میخواهد بگوید که فایده ندارد، خیال نکنید که این آمدن و استغفار نمودن دلیل بر مشروعیت و خوب بودن آنها باشد. اما آن رفتاری که خود پیامبر اکرم (ص) انجام می­دهد. حتی پسر عبدالله ابن ابی می­آید و می گوید اجازه بدهید من پدرم را بکشم و تمامش کنم. پیامبر اکرم (ص) به او می­گوید حق نداری این کار را بکنی. نمونه های خیلی زیادی در همین شهر مدینه وجود دارد که نشان می­دهد، پیامبر اکرم (ص) نه تنها جنگش جنگ ابتدایی نبوده و جنگ دفاعی بوده که نهایت رأفت و گذشت را با مخالفان داشته است. بلکه در جاهایی که در قبال یهود بنی قریضه، بنی­نضیر و بنی قیقاع عمل کرده، دفاعی بوده و آن هم به حداقل­ها اکتفا شده است. اگر شما تفسیر این دسته از آیات را بخواهید ببینید، من در همین فصل ششم جهاد در کتاب آزادی در قرآن آنها را آورده ام و نشان داده­ام که چقدر این آیات معنای طبیعی و ناظر به دفاع اولیه هر انسان از حقوق خود دارد، دیگر کسی نمی­تواند بگوید که این آیات مطلق است و ناظر به هردو جهاد است. خیر این آیات از حقوق کسانی دفاع می­کند که مشرکند، اما با مسلمانان پیمان بسته و مشرکان دیگر حقوق آنان را ضایع کرده است که پیامبر اکرم (ص) فقط در حد اینکه بخواهد از کیان اسلام و مسلمانان دفاع کند عمل کرده است.

نکته ای که دریغم می آید که به بحثمان افزود نشود؛ نحوه شکل گیری مدینه توسط پیامبر اکرم (ص) حکایت از یک هم زیستی و مسالمت عجیبی دارد، پیامبر با دو قومی که یهودی و نصرانی بودند و هم کیش او نبودند؛ بلکه مدام با هم در حال جنگ بودند؛ مدینه را بنا می کند.

بله، مدنیت را در جایی ایجاد می­کند که شهری است که ۶۰ هزار جمعیت داشته است. مسلمانان اولیه در آنجا اقلیت بودند. آرام آرام آنقدر رفتارش بر دیگران اثر می­کند که جمعیت شان اضافه می­شود. شما می بینید در بیعت عقبه اولی یا ثانیه پیامبر اکرم (ص) با کسانی بیعت می­کند که تعدادشان انگشت شمارند. وقتی می­آید به آنجا می گوید که شما با من بیعت می­کنید؟ می­گویند؛ بله! همه آنها از مذاهب مختلف بودند، هم یهودی و هم نصرانی و هم مشرک بودند و در همان شهر در کنار مسلمانان زندگی می­کردند و پیامبر اکرم (ص) هم کاری با کار آنها نداشتند. وقتی پیامبر اکرم (ص) کار داشتند که آنها توطئه و یا همکاری و یا حمله می­کردند، یا نقشه بر علیه مسلمانان می­کشیدند، تازه پیامبر اکرم (ص) هم مدام با تاخیر به آنان پاسخ می­دادند شاید که آنان متنبه شوند و یا شروع کننده رسمی نباشند تا پیش دستی به جنگ تلقی نشود.

و در واقع مدنیت در اینجا شکل می گیرد.

بله، مدنیت را هم در همین جا ایجاد می­کند. یعنی حقوق شهروندی همه مخالفین را رعایت می کند، یعنی در آن شهر حقوق مخالفین همه رعایت می شود. یهودی ها می آیند بر اساس دین خودشان حکم می کنند، مسیحیان هم می آیند بر اساس دین و قانون خودشان حکم می کنند. قرآن هم به صراحت این مسئله را بیان می کند که تو براساس کتاب خودشان با آنها رفتار کن. مثل این است که شما در اینجا مثل یک کشوری باشید که بگویند که آقا دستگاه قضاوت یهودی ها براساس قوانین خودشان باشد. مسیحیت بر اساس قوانین خودشان باشد. این چقدر مترقی است! که نمی خواهد در واقع یک ایدئولوژی را حاکم کند و بگوید که فقط اینها باید باشند و بقیه نباید باشند و مدام اذیت و آزارشان کنند.

جالب این است که آنها هم مراسم دینی خودشان را داشتند، کتاب خودشان را داشتند و هیچ کسی با آنها کاری نداشت. حتی یک نویسنده عرب هم هست که کتابی به نام مدینه الرسول نوشته است. در آن می گوید که مشرکین هم در آنجا با عقاید خودشان زندگی می کردند، در همان شهر مدینه هم مشرکینی وجود داشتند که زندگی می کردند و پیغمبر با آنها کاری نداشته است. با کسانی کار داشته که اهل جنگ بوده و می­خواسته­اند با اهل جنگ همکاری کنند.

بنابراین جهاد پیامبر اکرم (ص) و تعالیم قرآن به خاطر الزام و اجبار به عقیده و ایمان آوردن نبوده و هرگز این دسته از آیات جهاد به کسی مجوز کشتن غیر مسلمانان را به دلیل غیر مسلمان بودن او نداده است، و آنچه در این آیات آمده ناظر بحق دفاع مسلمانان برای حفظ و صیانت خود از هجمه دشمنان است. این تقریبا اصل و جان حرف من است. البته بحث های دیگری هم هست که فرصت طرحشان در اینجا نیست.

گفت و گو: خداد خادم

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.