صحیفه امام خمینی (س)

  • عنوان اهمیت قضاوت در اسلام
  • محل قم
  • مناسبت
  • تاریخ
  • موضوع اهمیت قضاوت در اسلام
  • حضار حضار: شرکت‏کنندگان در سمینار دادگاههای انقلاب و حکام شرع سراسر کشور

بسم اللّه‏ الرحمن الرحیم

اهمیت فوق‏العادۀ قضاوت

من اول به طورکلی عرض کنم که مسئلۀ قضاوت یک مسئلۀ بسیار خطیری است. شماها که قاضی هستید، بسیار برایتان خطرناک است. اگر ملاحظۀ روایات کرده باشید، می‏بینید که مسئله چقدر مشکل است. شما با اَعراض[1]مردم، با جان مردم، با اموال مردم، سروکار دارید. چنانچه خدای نخواسته به طور دقیق؛ به طور شایسته عمل نشود، علاوه بر مسئولیت شرعیه نسبت به اصل قضیه، یک مسئولیت بزرگتری هم هست. و آن این است که شما قاضی در جمهوری اسلامی هستید، و ممکن است که جمهوری اسلامی در خطر بیفتد؛ یعنی وِجهه‏اش یک وِجهۀ ناشایسته‏ای بشود. شما می‏دانید که الآن اشخاص مختلف با اغراض شیطانی در صدد این هستند که این چهرۀ اسلامی جمهوری را مُشوَّه کنند. یکی از راههای مشوَّه شدن، همین دادگاههاست که اگر خدای نخواسته در دادگاهها یک امر خلافی واقع بشود، این فقط به دادگاه صدمه نمی‏زند، به جمهوری فقط صدمه نمی‏زند، به اسلام ضربه می‏زند؛ صدمه، صدمه به اسلام است. اگر صدمه به اشخاص بود، ولو آن هم صحیح نبود، اما باز مطلبی بود؛ اما شما مواجهید با اینکه در کارهایتان یا وجهۀ اسلام را وجهۀ نورانی ـ آنطور که هست ـ جلوه بدهید؛ یا خدای نخواسته برخلاف آنطوری که اسلام هست جلوه بدهید. آن وقت دشمنها هم دامن بزنند به آن و بگویند که
خوب، یکوقتی ما گرفتار رژیم سابق بودیم؛ حالا هم گرفتار عبا و عمامه هستیم. البته شما هر چه هم کار خوب بکنید آنها حرفشان را می‏زنند؛ لکن بهانه به دست دادن مسئلۀ دیگری است. ما از اینکه آنها صحبتی بکنند، چیزی بنویسند، از آنش باکی نداریم. آنها باید البته به حسب مصالح خودشان، که همان مصالح شیطانی است و از دستشان رفته است آن چیزهایی که از آن استفاده می‏کردند، البته باید آنها صدایشان درآید؛ چه آنهایی که در داخل هستند، و چه آنهایی که در خارج هستند. البته آنها خواهند این صحبتها را کرد. لکن یکوقت صحبتی است بی‏پایه؛
[و]یکوقت یک بهانه‏ای دستشان ما می‏دهیم. وقتی یک بهانه دست آنها آمد، دیگر به هر طوری که دلشان بخواهد زیادش می‏کنند؛ کیفیتش را زیاد می‏کنند. حالا که شما یک دسته از مردم جانی را که همۀ مردم می‏دانستند اینهاجنایتکارند به سزایشان رساندید، حالا آن‏اشخاصی‏که درخارج هستند و آن طرفدارهای آنها این صحبتهایی را که دیدید می‏کنند. و ما توقع این را هم نداریم که کسانی که همه چیزشان را از دست داده‏اند با ما به طور مصالحه عمل بکنند، هیچ همچو توقعی نیست. البته باید از نصیری[2]اینها حمایت کنند و از هویدا[3]حمایت کنند و از محمدرضا حمایت کنند؛ از باب اینکه اینها اشخاصی بودند که راه چپاولگری را به اینها نشان داده بودند؛ و اینها کمک بودند برای آنها و آنها هم کمک بودند برای اینها، و چپاول می‏کردند. ما توقع این را نداشته باشیم که اینها برای نصیری نوحه سرایی نکنند یا برای هویدا یا برای امثال اینها. لکن ما یک وظیفۀ خطیری داریم که باید یک بهانه‏ای دست آنها ندهیم؛ یک مطلب خلافی واقع نشود در این دادگاهها با دست مثلاً قُضات ، یا خدای نخواسته آقایان، یا خدای نخواسته دادستانها یاپاسبانها یا امثال اینها. همۀ اینها الآن عضو جمهوری اسلامی هستند؛ عضو جمهوری اسلامی باید همه چیزش اسلامی باشد.

استقلال قاضی در امر قضاوت

مسئلۀ قضا هم که می‏دانید چقدر مسئلۀ مهمی است در شرع. سروکار شما با چه
چیزهایی هست که همۀ حیثیت اشخاص در دست شماست. باید البته با کمال احتیاط، و با کمال قدرت.

هم احتیاط باید در کار باشد؛ هم قدرت باید در کار باشد. کسی که مجرم است باید به جزای خودش برسد و توصیه از احدی قبول نباید بشود. من این را کراراً گفته‏ام، اگر از من توصیه برای کسی آمد، از دفتر من برای کسی توصیه آمد، از کسانی که به من مربوطند توصیه آمد، بزنید به دیوار! قاضی نباید تحت تأثیر کسی باشد. قاضی آزاد است و باید در محیط آزاد عمل بکند. توصیه‏ها را هیچ به آن اعتنا نکنید. اگر یکوقت توصیۀ بحقی است که خوب، آن وقت شما البته باید توصیۀ بحق را رسیدگی بکنید. بر فرض که توصیه هم نشود، باید رسیدگی بکنید. اگر خدای نخواسته یک توصیه‏ای است که ناحق است، هیچ نباید به آن اعتنا کرد. در هر صورت قاضی مستقل است و خودش باید نظر بدهد؛ لکن خدا را شاهد ببیند. این قلمی که دست می‏گیرد قلمی است که ممکن است که آبروی یک مُسْلِمی را از بین ببرد؛ و ممکن است احقاق حقی بکند. و همین‏طور در همۀ امورباید خدای تبارک و تعالی را ناظر و حاضر ببینید.

لزوم دقت و احتیاط در اجرای حدود

در قضیۀ جرمهایی که می‏شود، البته آنهایی که مربوط به دادگاههای انقلاب است آن امور انقلابی است که تشخیصش را شماها خودتان می‏دهید. یک امور دیگری هست، مثل کذبهایی که می‏شود، که در شرع حد دارد اینها، ثبوتش بسیار مشکل است. مثلاً در باب «زنا»[باید]چهار نفرآدم عادل شهادت بدهد که کَالْمِیلِ فِی‏المِکْحَلَة[4].

خدای تبارک و تعالی خواسته است که این امور زود کشف نشود. هم حفظ حیثیت اشخاص بشود ـ ولو به حسب واقع هم گناهکار باشند ـ و هم حفظ جهات در جامعه بشود. یا اگر اقرار بکند، یک دفعه اقرارش را اعتنا نکنند؛ نصیحتش کنند، به او بگویند اگر
این ثابت بشود تو چه خواهی شد، تو رَجم
[5]خواهی شد، تو مقتول خواهی شد. بعد مهلت به او بدهند. ثانیاً اگر آمد و اقرار کرد، باز ثانیاً توصیه به او بکنند که نکن؛ این کار درست نیست. و اگر در بار چهارم آمد اقرار کرد، آن وقت این است که حد بزند. آن هم حاکم شرع، مجتهد عادل. آنطور نباشد که از اطراف به ما هجوم بیاورند که به طور هرج و مرج واقع می‏شود. یکی از علمای شیراز، علمای محترم شیراز، به من کاغذ نوشت ـ دیروز، پریروز بود ـ نوشته بود که در این دادگاهها و در این چیزها راجع به این مسائل، مثل مسائل فحشا، خیلی زود حد زده می‏شود و ملاحظۀ حدود و جهات شرعی‏اش نمی‏شود، و شما یک فکری بکنید. خوب، حالا که آقایان تشریف دارند اینجا، بهترین موقعیت حالاست که ما بگوییم که اینطور امور را سرسری نگیرید. یا از باب اینکه این امور مربوط به انقلاب نیست، گوش نکنید به حرف و کنار بروید، هیچ کاری به آن نداشته باشید. یا اگر مبتلا شُدید، روی موازین شرع، به آنطوری که شارع مقدس فرموده است؛ نه اینکه حالا چون انقلاب است ما هرکس را دلمان خواست بزنیم، هر کس را دلمان خواست شلاق بزنیم، هر کس را دلمان خواست حبس بکنیم، هر کس را دلمان خواست خدای نخواسته اعدام بکنیم. مسئله اینها نیست، مسئلۀ اَعراض مسلمین است[که]باید حفظ بشود این اعراض، مجرد اینکه یکی آمده می‏گوید که فلان، فلان کار را کرد، خوب، اولاً این «عادل»است که این را می‏گوید؟ بیست نفر هم بگویند اعتنا نمی‏شود کرد. باید «عادل» باشد، روی موازین شرع «عدالت» داشته باشد، تا اینکه از او شهادت قبول بشود. و الاّ فرض کنید ده نفر آدمهای غیر ثابت‏العدالة[هم بیایند]یکوقت این است که شهرت همچو هست. اما یک همچو شهرتی امکان ندارد راجع به این امور مخفی. این یک امر مخفی است. این امور مخفی را یک همچو شهرتی[احتمال]ندارد. راجع به دزدی که رفته است سرِ گَردنه دزدی کرده آنجا ممکن است یکوقت شهرت پیدا بکند؛ اما راجع به این فَحشایی که بسیار در جاهای مختلف این کارها انجام می‏گیرد

همچو شهرتی حاصل نمی‏شود که علم پیدا بشود. باقی می‏ماند شهادت شهود، یا اقرار خودش. اقرار خودش هم در بسیار از اینها یک دفعه فایده ندارد، باید مکرر بشود، بعد از اینکه نصیحت بشود که بخواهیم برگردد، حد جاری نشود حتی‏الامکان.

لزوم عمل مأمورین انتظامی بر طبق موازین

همچو نباشد که خدای نخواسته هر که هرکاری کرد، یا هر که هر چه شنید، فوراً پاسبان برود دم در خانه‏اش! پاسبانها نباید بروند خانۀ مردم، مگر با دستوری که از طرف دادستان، از طرف دادگاه صادر می‏شود. روی موازین شرعیه، رفتن در حِرْز[6]مردم خلاف شرع است.

اهانت کردن به یک آدمی، ولو این آدم هم خودش یک آدم مخالفِ مثلاً چه باشد، باز حق اهانت نیست. این حق است که جزایش را به او بدهند، دیگر اهانت چرا به او بکنند؟ رفتن منزل، به خانواده‏اش تعرض کردن، به بچه‏هایش تعرض کردن، اینها اموری است که نباید بشود. ما می‏خواهیم اسلام باشد، ما نباید یک کاری بکنیم که بگویند که دادگاهها در زمان طاغوت هم این کارها را نمی‏کردند! خوب، به ما می‏گویند این حرفها را، ما چه می‏دانیم. باید شما آقایان علاج بکنید مسئله را. اگر می‏توانید علاج بکنید، علاج بکنید. والاّ الزامی ندارید که قاضی باشید. اگر می‏توانید روی موازین قضا، روی موازین اسلام، عمل بکنید، باید بکنید. چنانچه نمی‏توانید، واقعاً می‏بینید که محذور دارد، نمی‏شود، عرض می‏کنم که قدرت ندارید بروید جلو بگیرید، خوب، ممکن است کنار بروید. در هر صورت، مسئله مسئلۀ مهم است. نه از باب اینکه خود قضا مهم[است]؛ خودش بسیار مهم است؛ اما قضا یکوقت در یک محیطی است که نداریم اشخاصی که بخواهند صدمه به اصل اسلام بزنند؛ آنجا باید بگوییم قضا بسیار مهم است، و قاضی باید چه باشد و اینها. یکوقت وضع وضعی است که صدمه به اسلام می‏خواهند بزنند. این دیگر چند برابر می‏شود اهمیتش. باید همه ـ چه قضات، چه دادستانها، چه
پاسبانها، چه پاسدارها، و چه کمیته‏ها ـ همۀ اینها باید روی موازین شرع عمل بکنند. البته پاسدار، حق ندارد بدون اینکه قاضی یا فرض کنید دادستان اجازه به او بدهد کاری بکند. وقتی هم به او امر کرد، باید انجام بدهد؛ حق ندارد تخلف بکند. هرج و مرج نباید باشد حالا.

نفی هرج و مرج در انقلاب

حالا که ما انقلاب کردیم باید هرج و مرجی باشیم؟! خوب، انقلاب کردیم؛ انقلاب که نباید هرج و مرج باشد. انقلاب روی موازین اسلام باید باشد. نباید ما یک کلمۀ «انقلاب» بگذاریم و هر کاری دلمان می‏خواهد بکنیم بگوییم که انقلابی است! انقلابی یعنی چه؟ مگر اسلام عوض می‏شود در انقلاب؟! اسلام همان اسلام است. شما یک قدرت طاغوتی را کنار گذاشتید؛ حالا اسلام را می‏خواهید پیاده بکنید، احکام اسلام را می‏خواهید پیاده بکنید؛ باید با تمام احتیاطات لازم، با تمام دقتهای لازم، در این امور بررسی بشود یکوقت یک بیگناهی خدای نخواسته، روی یک مقاصدی که یک کسی ممکن است داشته باشد بیاید تهمت به او بزند، خدای نخواسته یک آدم بیگناهی چی بشود. و امروز هم همین‏طور که ملاحظه می‏کنید روز تهمت است! من نمی‏دانم چه جور شده است که هر که به هرکس دلش می‏خواهد هر چی می‏گوید! نمی‏داند که تهمت زدن به مؤمن جزایش چه هست پیش خدا. نمی‏داند غیبت کردن از مؤمن چی هست. نمی‏داند که هتک حرمت مؤمن، هتک حرمت‏اللّه‏ است، اینها را نمی‏دانند. هر که هر چه دلش می‏خواهد، حالا به هر کس، نه به یک نفر، نه به دو نفر، به اشخاص متقی تهمت می‏زنند! خوب، البته یک دسته هم هستند که می‏خواهند تهمت بزنند. اینها از یک اشخاصی ترس دارند، خوف دارند.

تلاش دشمن در جهت حذف افراد لایق

ما اولی که آمدیم در اینجا، و اینها خیال کردند که ما این اشخاص را، بعض این اشخاص را، نمی‏شناسیم، شروع کردند راجع به چند نفری که بیست سال من با آنها آشنا
[هستم]، مثل آقای دکتر یزدی[7]، آقای بنی‏صدر[8]آقای قطب‏زاده[9]، اینهایی که من بیست سال با آنها آشنا بودم و اینها بیست سال در خارج خدمت کردند به ضد اینها، به ضد رژیم، عمل کردند، به مجردی که اینها آمدند، فوراً هی کاغذ می‏آمد که اینها امریکایی هستند! اینها اصلاً مگر فارسی هم بلدند! نسبت به آقای یزدی می‏گویند مگر فارسی بلد است این؟! اینکه امریکایی است. آخر چرا باید انسان اینطور باشد. حالا از اینها یک قدری سست شدند، حالا افتادند به جان یک قشر دیگر. یک نفر آدمی راکه من بیست و چند سال است از نزدیک می‏شناسم، او پیش من درس خوانده، با من معاشر بوده، من همه چیزش را می‏دانم، حالا افتادند به جان مثل آقای دکتر بهشتی[10]. آقای دکتر بهشتی را از او می‏ترسند اینها، برای اینکه یک فرد لایقی است؛ و اینها نمی‏خواهند اینطور افراد باشند؛ می‏خواهند یکی‏یکی[هتک کنند]نوبت همه‏تان شاید برسد! یکی‏یکی، هر کس را یک جایی ببینند، یک کاری انجام می‏دهد می‏خواهند هتک حرمتش بکنند، یا ساقطش بکنند. امروز آمدند به من گفتند که نسبت به ایشان خیلی[حرف زده]می‏شود. من بیست و چند سال است، بیست و چند سال است که من ایشان را از نزدیک می‏شناسم. اینها خیال کردند اینها از خارج آمدند و حالا من تازه اینها را دیدم و نمی‏دانم اینها کی هستند! من می‏شناسم اینها را. مردم متقی هستند اینها. مردمی هستند که برای اسلام کار از آنها می‏آید. خوب، این مردمی که برای اسلام کار از آنها می‏آید یکی‏یکی را کنار بگذارم، کنار بگذارند، و همه را خلع سلاح بکنند، آن وقت کی دیگر باقی می‏ماند؟

الآن هر کس که در دولت باشد، هرکس که در شورا باشد، هر کس که در دادگاهها باشد، برایش می‏گویند. رایج شده است یک همچو مطلبی که بیخود برای اشخاص یک
مطالبی می‏گویند. بیجا برای اشخاص یک چیزهایی می‏گویند، باید احتراز بکنند. من نمی‏دانم این مردم چه مردمی هستند. مع‏الأسف در بین جوانهای ما هم اشخاصی هستند زودباور. به مجرد اینکه می‏گویند فلانی بله، امریکایی است، می‏بینیم که یک عده از جوانها هم باورشان می‏آید که امریکایی است! فلانی انگلیسی است. برنامۀ خود امریکاییها و انگلیسیها این است که اشخاص صحیح را به اسم انگلیسی و به اسم امریکایی ضایعش کنند؛ چون می‏دانند خودشان ضایع هستند! می‏دانند ملت پیش آنها چه جور هست اسم انگلیسی.

تهمت وابستگی به روحانیت

یک مطلبی بود که از سی‏سال، چهل سال، پیش از این من یادم است که آخوندها را وقتی می‏خواستند، روحانیون رامی‏خواستند طرد کنند، می‏گفتند اینها انگلیسی‏اند! خود آنها تزریق می‏کردند که بگویند انگلیسی‏اند برای ضایع کردن. الآن هم امریکایی بیشتر هست در کار. الآن هم اشخاص صحیح را خود آنها تزریق می‏کنند یا عمال آنها تزریق می‏کنند که بگویید این امریکایی است. مع‏الأسف بعض از اشخاص هم که حسن نیت دارند، سوءنیت ندارند، باورشان می‏آید و آنها هم می‏گویند این مطلب را، بدون اینکه بررسی بکنند. یک کسی را که من سی سال است می‏شناسم، مثلاً همین آقای دکتر یزدی و آقای دکتر بهشتی را در یک جایی من دیدم نوشته‏اند که اینها پیش فلانی رفتند و خواستند که بختیار[11]را ایشان چه بکند. اما آقای دکتر یزدی که همیشه مخالف بختیار بود که من در آنجا بودم. آقای دکتر بهشتی[هر]دفعه آمده پیش من راجع به بختیار یک کلمه نگفته. خوب، چرا باید مسلمان اینطور باشد؟ چرا باید یک مسلمی را[هتک حرمت کنند]من میل نداشتم اسم اشخاص را ببرم؛ لکن وظیفه می‏بینم که یک کسی را که می‏خواهند هتکش کنند، یک کسی را که می‏خواهند ضایعش کنند، برای اینکه نتواند خدمت بکند به اسلام، من وظیفۀ شرعی می‏دانم که یکوقتی دفاع بکنم از یک مسلمانی
که به درد ما می‏خورد، به درد اسلام می‏خورد؛ و خدمت کرده است؛ بیست سال پیش هم خدمت کرده؛ حالا بخواهند او را، عرض می‏کنم تضییعش کنند. فردا به شما هم می‏گویند به آنها هم می‏گویند، تا کی نوبت ما هم برسد! مسئله اینطوری است. می‏خواهند اینها اصلاً خلع سلاح کنند ما را. یکی یکی کنار بروند، کنار بروند، کنار بروند، چه بماند؟ آنها بمانند که مفسدند و فاسد هستند.

هشدار به جوانان و ملت ایران

اینها باید ملاحظه بشود. ملت ایران باید بدانند اینها را که یک اشخاص مفسد آمدند. جوانهای دانشگاهی بدانند این معنا راکه اینهایی که در دانشگاه می‏آیند تبلیغات سوء می‏کنند واز اشخاص مثلاً محترم آبروریزی می‏کنند نظر سوء دارند. اینها می‏خواهند که این نهضت به آخر نرسد. اینها می‏خواهند که همان مسائل برگردد. باید دانشگاهیها توجه به آن بکنند و سایر قشرهای ملت باید توجه به این معانی بکنند.

من امیدوارم که نتوانند این قشرهای فاسد یک صدمۀ اساسی به نهضت ما بزنند. و با جدیت آقایان همه ـ روحانیون، سایر طبقات، و این دادگاهها و این دادستانیها و اینها ـ این مسائل حل بشود؛ و اسلام ان‏شاءاللّه‏ به آنطوری که خدای تبارک و تعالی می‏خواهد در خارج تحقق پیدا بکند.

شأن دادگاه ویژۀ روحانیت

و این کلمه را من بگویم، خدای متعال می‏داند که من نسبت به آخوندهای فاسد آنقدر شدید هستم که نسبت به سایر مردم نیستم. ساواکی پیش من محترمتر است از آخوند فاسد! و خدای متعال می‏داند این را که قضیۀ دادگاه ویژه[12]اگر باشد، برای این نیست که دفاع باشد؛ برای این است که یک دسته اشخاص فاسد می‏خواهند اشخاص آبرومند را از بین ببرند؛ و اینکه آقایان طرح کردند که در محیط خود اینها باشد، برای اینکه خودشان هم می‏شناسند اینها را. والاّ ما ابداً نظر نداریم به اینکه اینها فرق داشته
باشند با سایرین. نخیر، فرق دارند. فرق این است که شیطنت
[و]ملعنتشان بیشتر از دیگران است. آنقدر صدمه‏ای که اسلام از یک آخوند فاسد می‏خورد از محمدرضا نمی‏خورد! در روایات هست که آخوند فاسد و ملاّی فاسد در جهنم از بوی تعفنش اهل جهنم در عذاب هستند. در این دنیا هم از بوی تعفن بعض از آخوندهای فاسد دنیا در عذاب است. ما طرفداری از عمامه نمی‏کنیم. ما طرفداری از اسلام می‏کنیم. این اسلام پیش شما باشد معظم هستید. پیش هر کس باشد معظم است. عمل نکردن به اسلام و خیانت کردن به اسلام[از]معمم باشد بدتر است از آن کسی که غیرمعمم باشد؛ برای اینکه ضررش به اسلام بیشتر از دیگران است. اما قضیۀ اینکه یک مطلبی باشد نیست. می‏خواهند هم همان دادگاههای عمومی باشد. هیچ فرقی به حال ما ندارد.

1 جمع عِرْض: آبرو. 
2 ـ نعمت‏اللّه‏ نصیری، رئیس ساواک در رژیم شاه.
3 ـ امیر عباس هویدا، سیزده سال در رژیم شاه نخست وزیر بود. 
4 ـ مثل میل سُرمه در سُرمه‏دان. 
5 ـ سنگسار. 
6 ـ جای محکم و استوار ، پناهگاه ، جایی که چیزی را در آن حفظ کنند. 
7 ـ آقای ابراهیم یزدی که هنگام ایراد سخنرانی، وزیر امور خارجۀ دولت موقت بود.
8 ـ آقای ابوالحسن بنی‏صدر که نخستین رئیس‏جمهوری اسلامی ایران شد.
9 ـ آقای صادق قطب‏زاده که هنگام ایراد سخنرانی، سرپرست رادیو و تلویزیون بود.
10 ـ آقای سید محمدحسینی بهشتی که هنگام ایراد سخنرانی، رئیس دیوانعالی کشور بود. 
11 ـ شاپور بختیار، آخرین نخست‏وزیر رژیم شاه. 
12 ـ دادگاه ویژۀ روحانیت.