پایگاه اطلاع رسانی جماران-آن چه در پی می آید متن کامل جلسه سوم درس گفتار تهذیب اخلاق است که توسط استاد دکتر احمد عابدی، استاد عرفان و فلسفه و فقه حوزه و دانشگاه القاء شده است.در این جلسه،عابدی با بیان این که اخلاق مربوط به روح انسان است و آداب به جسم او ارتباط دارد به تاثیر متقابل روج و بدن بر یکدیگر اشاره می کند.به اعتقاد وی، خستگی بدن چه بسا باعث پیدایش زذیلت هایی در انسان شود.عابدی، راز طول عمر مراجع عظام را قوت روح آنها می داند، که این قوت روح باعث می شود که بدن آنها را به خوبی حمل کند.در ادامه وی به بررسی خیر از نظر امام علی( ع) می پردازد
.در ادامه متن کامل این درس گفتار، خدمت خوانندگان گرامی تقدیم می شود.
اخلاق مربوط به روح و آداب مربوط به جسم انسان است
جلسه قبل، توضیحی عرض کردم بر این که اخلاق، مربوط به روح انسان است و آداب، مربوط به جسم انسان و ما باید هم اخلاق را رعایت کنیم و هم آداب را. ناخن گرفتن جزء آداب است، حمام رفتن، نوع لباس پوشیدن، نوع معاشرت با مردم، اینها آداب شرعی اند. مسائلی مثل توکل یا حسادت، وسواس یا عدم وسواس، اینها مربوط به اخلاق میشود و مربوط به روح انسان است. فعلاً بحث ما اخلاق است؛ گر چه آداب خودش خیلی در روایات مورد تأکید قرار گرفته است.
تاثیر متقابل روح و بدن بر یکدیگر
عرض کردم که کسی که میخواهد تهذیب نفس کند، باید توجه داشته باشد که نفس، تحت تأثیر مزاج است و مزاج، تحت تأثیر بدن. در واقع میشود بگوییم بدن بر روح، و روح بر بدن تأثیر متقابل دارد. کسی که مثلاً دچار کم خوابی میشود، همین کمخوابی بدن، یک رذایلی را در اخلاقش ایجاد میکند؛ یعنی روحش مرتکب یک رذایلی میشود. همچنین کسی که زیاد میخوابد، روحش دارای رذایلی میشود؛ چون تأثیر روح و بدن متعاکس است. یعنی روح روی بدن و بدن روی روح تأثیر میگذارد. شاهد خیلی خوبش هم این است اگر یک کسی صبح تا شب، بنایی کرده باشد، چون کسی که بنایی کار کند بدنش خسته است، اگر شب، یک کتاب فلسفی به دستش بدهی، میگوید: حالش را ندارم، نمیکشم. یعنی وقتی بدن خسته بود، روح خسته میشود. عکس این هم همین گونه است. فرض کنید اگر کسی، یک عزیزی را از دست داده و مثلا یکی از نزدیکانش مرده است، این الآن روحش آزرده است،در این اوضاع به او بگوییم فردا بیا و بنایی کار بکن! او نمیتواند. یعنی وقتی روح در اذیت است، بدن اذیت میشود، و با اذیت بدن، روح اذیت میشود یعنی تأثیر و تاثر متقابل است.
راز طول عمر مراجع تقلید چیست؟
بنابراین اگر کسی روحش با نشاط بود، مثلاً ذکر زیاد گفته، نماز شب خوانده، بدنِ چنین فردی، خیلی خوب می تواند کار کند. اما اگر کسی روحش کسل بود، مثلاً دعا نمیخواند، ذکر نمیخواند، چنین کسی این کار ظاهری را هم نمیتواند بکند. این که میبینیم مراجع تقلید زیاد عمر می کنند به همین خاطر است. وقتی که روح با نشاط است و با خدا و با معنویت است، بدن را میکشد. یعنی روح روی بدن اثر میگذارد و در نتیجه بدن، خیلی کار میکند. عکسش هم همینطوراست.
خیر چیست؟
بسیاری از فضایل و رذایل، مربوط به تعقل انسان است. در حکمت های آخر نهج البلاغه، در کلمات قصار، شماره نود و چهارم داریم: شخصی به امیرالمومنین (ع) عرض کرد که من الخیر؟ خیر چیست؟ چه چیز را خیر میگویند؟ امیرالمومنین (ع) طبق راویت فرمود که لَیس الخَیرُ بکثُرَه مالِکَ و ولدُکَ خیر به این نیست که پول آدم زیاد بشود یا فرزندش زیاد بشود؛ بلکه خیر به این است که کسی علمش زیاد بشود به أَنْ یَکْثُرَ عِلْمُکَ وَ یَعْظُمَ حِلْمُکَ علمش زیاد بشود و حلم و بردباریت زیاد بشود و أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ مباهات کنی بر مردم به خاطر عبادت خداوند. اولاً در یک نظر خیر معنیاش این است: آن چیزی که انسان آن را طلب میکند، این را خیر میگویند. هر چیزی را که انسان دارد دنبالش راه میرود را خیر میگویند. مثلاً فرض کنید اگرکسی به دنبال یک دختر راه افتاده و راه میرود، این خیر خودش را در این میداند. امیرالمومنین (ع) طبق روایت فرمود خیر به مال نیست.شما الآن توی خیابان نگاه کنید، مردمی که دارند راه
میروند، چند درصدشان دنبال پول میروند؟ هر کس دارد دنبال پول میرود؛ چرا که خیال کرده آن خیر، پول است. امیرالمومنین میفرماید پول خیر نیست.
هرکه درس خواند و فقیرتر شد، نشان این است که عالم تر شده است
بلکه اصلاً یکی از نشانههایی که آدم درس خوان میشود یا درس خوان نمیشود، این است که اگر دیدید هر چه بیشتر درس خواند پولش زیادتر شد یا کمتر شد، این یک نشانه است که آدم درس خوان شده یا نشده است. هر کسی که بیشتر درس خواند و پولدارتر شد، نشان این است که عالم نشده و هر کس هر چه بیشتر درس میخواند و فقیرتر شده، این شاهد این است که عالم تر شده است. من ازداد فی العلم رشدا و لم یزدد فی الدنیا زهداً لم یزدد من الله الا بعدا امثالش توی روایات خیلی هست.
زیاد شدن علم یکی از خیرات است
امیرالمومنین سلام الله علیه فرمود که خیر در مال نیست. در فرزند هم نیست. خیر به سه چیز است: یکی به این که ان یکثر علمه، علم آدم زیاد بشود؛ برای این که علم آدم زیاد بشود؛ اولاً باید مطالعه زیاد بکند، کتاب خیلی بخواند، هر کتابی لااقل ارزش این را دارد که آدم یک نگاهی بکند _ بعضی کتابها ارزش آن را دارد که انسان هزار بار آن را بخواند _ این خیلی زشت و بد است که گاهی من میبینم طلبهای، بلکه استادی، وقتی میخواهد سوره قرآن را پیدا بکند، فهرست قرآن را میآورد. این معلوم میشود که با قرآن اصلاً انس نداشته است. بعضی طلبهها، مثلاً وقتی بگویی فلان دعا در مفاتیح کجاست، باید برود دنبال فهرست. معلوم میشود که اصلاً با آن مفاهیم سر و کار نداشته است. پس خیر یکی این است که آدم علمش زیاد بشود. یعنی درس خیلی بخواند، مطالعه زیاد بکند.
دیگران را هم اهل علم و فهم بدانیم
در درس خواندن هم انسان باید دیگران را هم عالم بداند؛ فکر نکند که مثلاً فقط طلبهها درس میخوانند، یا فقط طلبهها چیز میفهمند. خیلیها خیلی درس میخوانند و خیلی دقت میکنند. من موقعی به بیمارستان رفته بودم، دکتری میخواست دست من را عمل بکند، یک اشتباهی پیش آمد، اول دست را سر کرد و گفت پنج دقیقه دیگر، این را عمل میکنم. بعد که این را جراحی کرد، گفت که من باید بیهوش کاملت میکردم، چون میخواهم عصب را عمل کنم. الآن هم دیگر نمیشود عصب را عمل کرد، چون بیهوش نمیشود کرد. به دکتر گفتم که من تحمل میکنم؛ چون می گفت دیگر بیهوش نمیشود کرد و باید همین جوری عصبش را عمل بکنم. گفتم طوری نیست عصب را عمل بکن، من هم تحمل میکنم ولی توضیح بده ببینم چکار داری میکنی؟ دست من را سر کرده بود و عمل، چهار، پنج ساعت طول کشید. در حین عمل دیدم که عصب دست، مثل یک نخ خیاطی بود. دکتر عصب دست را، که مثل نخ خیاطی بود، از عرض، سه قسمت کرد، به طوری که دیگر چشم اصلاً آن را نمیدید. بعد می خواست این عصب ها را، که این قدر ریز کرده بود، به هم بدوزد. دکتر میگفت که اگر در دوختن یکی از اینها اشتباه بکنم، هر کدام از یک انگشتت را تکان بدهی این تکان میخورد. آن موقع آن دکتر، شاید سیصد چهار صد هزار تومان پول از من گرفت. من که دیدم او چگونه عمل میکند، پیش خودم گفتم این دکتر سیصد هزار تومان برای سه چهار ساعت گرفته ولی اگر بیشتر از این هم میگرفت حقش است؛ چرا که در کارش این قدر دقت دارد. منظور این که فکر نکنید فقط ما روی یک مطلب دقت میکنیم؛ نه، خیلیها اهل دقت هستند، خیلیها چیز میفهمند. بقیه مردم را هم عالم حساب بکنیم.
در علم تواضع داشته باشیم
متأسفانه برخی عیب ها در ما هست که خیلی بد و ناپسند است.به برخی از عناوین کتاب ها دقت کنید؛ مثلاً ما کتاب مینویسیم با عنوان نهایة الدرایة، یعنی آخرین درجه فهم. یا منتهی الدرایة یعنی نهایت فهم. یا نهایة الافکار، نهایة الاصول، همهاش یعنی آخرین درجه، یعنی واقعاً آخرین درجه علمی، این نوشته و کتاب ما است؟ انسان باید در علم تواضع داشته باشد. غربیها بعضی وقت ها یک کتاب مینویسند و بسیار دقیق روی آن اسم می گذارند.مثلا اسم آن کتاب را میگذارند درآمدی بر فلان، حتی مقدمه هم نمیگویند. این تواضع است. یک وقت این گونه نشود که به جای تواضعی که باید در حوزه داشته باشیم، نهایت غرور را داشته باشیم. و تواضع را آنها داشته باشند. تواضع فقط این نیست من دمِ در بنشینم؛ این یک نمونهاش است که انسان دم در مینشیند. یک نمونهاش این است که دست مردم را ببوسیم. یک نمونهاش این است که کفش مردم را جفت بکنیم. یک نمونهاش هم در بحث علم است، که انسان متواضع باشد. مثلا بگوییم فلانی که آن حرف را گفته، این سخن او واضح البطلان است. واضح البطلان، هم غیبت است و هم نشانه غرور و تکبر. بنابر این سعی کنیم در علم خیلی احتیاط بکنیم. هم خودمان را خیلی عالم ندانیم و هم متواضع باشیم. بزرگان و علما را با عظمت و بزرگی یاد بکنیم و هم این که در نوشتن تواضعمان را نشان بدهیم. این که بگوییم فلانی هیچ چیز حالیش نیست، فلانی نفهمیده، کتاب نخوانده و چنین و چنان است، اینها غرور دل میآورد و خیلی برای حوزه بد است. مگر پیغمبر (ص) دست کارگر را نمیبوسد؟ یعنی ما باید این جوری باشیم.
حلم چیست؟
دوم این بود که امیرالمومنین (ع) فرمود خیر به این است که انسان، حلمش زیاد بشود:ان یعظم حلمک. تعظیم حلم چیست؟ اگر فرض کنید من میخواهم ببینم من حلم دارم یا ندارم، بردباری دارم یا ندارم، راه خیلی سادهاش این است که بیان می کنم. فرض کنید کسی حرفی را نقل میکند و این حرف را که از نظر من نادرست است، میشنوم. یک راهش این است که سریع پرخاش کنم به این سخن. راه دیگر این است که صبر می کنم تا ببینیم کل سخن چیست؟ از این طریق، خیلی راحت انسان میفهمد که چه کسی حلم دارد و چه کسی ندارد. من یک جایی هستم و یک آقایی دارد صحبت میکند. میبینم همه حرف هایی که می زند اشتباه است. چقدر تحمل دارم که صبر بکنم؟ احتمال این را نمیدهید که این حرفها را میگوید که بعد جوابش را بدهد؟ یا نه، همین که دیدم حرف نادرست است، پرخاش میکنیم. این، شاهد این است که حلم داریم یا نداریم. اگر انسان این احتمال را بدهد که شاید این حرفها را دارد میگوید که آخر بگوید که این حرفها نادرست بود، یا این حرفها جوابش این بود. این هم نکته دوم که خیر به این است که آدم حلمش، بردباریش، تحملش نسبت به چیزی که درست نمیداند، زیاد باشد.
مباهات به عبادت
سوم خیر از نظر علی (ع)این است که: أَنْ تُبَاهِیَ النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّکَ قبلاً تو فیضیه، وقتی آیت الله اراکی رضوان الله علیه، نماز میخواند، من یادم هست که قبل از انقلاب خیلیها بودند تا یک ساعت بعد از نماز شب تا یک ساعت بعد از نماز عشاء به سجده بودند یا دعا میخواندند. این قبل از اذان صبح، در فیضیه خیلی متعارف بود وخیابان، مثل روز چون رفت و آمدش زیاد بود. اغلب طلبههایی هم که میآمدند عرب بودند. این جور مباهات آدمی که خیر میخواهد، باید به عبادت باشد؛ به ذکر باشد.
علامه طباطبایی رضوان الله علیه، همیشه توی خیابان نماز میخواند. همیشه در راه رفتن در حال نماز بود. ما باید به این چیزها مباهات کنیم. بد است برای ما طلبهها، که مثلاً حتی یک دور صحیفه سجادیه را نخوانده باشیم. بعضی از همین مراجع بودند که قنوت نمازشان، مناجات خمس عشر بود. من یادم هست هر شب در قنوت نماز مغرب، یکی از مناجاتها را میخواند، در قنوت نماز عشاء، یکی دیگرش را میخواند، دوباره قبلش یکی دیگر را، هفتهای تکرار میشد. مناجات خمس عشر را در یک قنوت نماز می خواند و این خیلی مهم هست. در واقع کلش را میخواندند. مباهات بکنید به مردم نسبت با این چیزها. مثلاً فرض کنید چندبار ما تا حالا صحیفه علویه را خواندیم؟ کتاب صحیفهای که صحیفه حضرت علی (ع) است؟ دعاهای امیرالمومنین که این کتاب، خیلی جالب است. ما چندتا دعا سراغ داریم شبیه دعای توسل؟ متاسفانه شاید هیچی سراغ نداشته باشیم؛ در حالی که فراوان در کتابهای دعا هست.
من میشناسم، کت و شلواریهایی را که هیچ کتاب دعایی از سید بن طاووس نیست الا این که عمل کرده اند. به کتاب های مهج الدعوات یا جمال الأسبوع بکمال العمل المشروع نگاه کنید که در آن امده است که کسی که این کتاب را یک دور عمل بکند و در قبرستان راه برود، خداوند عذاب را از کل قبرستان برمیدارد. طلبهها، روحانیت باید مباهات کند به مردم به این که عبادت زیاد انجام بدهند.
ادامه دارد....