هویت خبرنگاری اگرچه در شمار سخت ترین ها رقم خورده؛ اما به پاس این هویت، موقعیت هایی در اختیار خبرنگاران قرار می گیرد که کمتر نصیب دیگر کسان می شود.
گروه خبری ایرنا گیلان بدین سبب، در آستانه 28 اردیبهشت ماه - روز جهانی موزه - به دعوت یکی از مجموعه داران عشایری استان به سوباتان، سرزمینی بر فراز آشیان عقاب ها راهی شد.
می بایست رشت را به سوی غرب گیلان طی می کردیم و در گذر از مسیر جنگل های مه آلود، در شهرستان تالش به بهمن جلیلی - دانش آموخته حقوق و از مدرسان دانشگاه که امروز به یکی از چهره های گرشگری گیلان تبدیل شده و آماده می شود تا با مجموعه عشایری اش به کشورهای دور سفر کند - می پیوستیم تا با خودرو سخت نورد او، راهی سوباتان شویم.
راه به سوی ارتفاع نهادیم؛ راه خاکی و پیچ در پیچ است اما جلیلی که به همراه خانواده میزبان گروه ایرناست، در قامت راهنمایی مسلط فارغ از تکان های شدید ماشین در نورد سنگ های سخت، توضیح می دهد: امروز سوباتان در هندسه گردشگری گیلان به بهشت ایران زمین شهرت یافته و هر ساله هزاران گردشگر داخلی و خارجی را با بسته ای از انواع گردشگری تخصصی میزبان می شود.
مسیر سراسر منظره است و اینک ما خود جزئی از منظره بودیم، عکاس ایرنا که مدام لنزها را در حرکت پر فراز و نشیب پاترول جابجا می کند، می گوید: هیچ نیازی به بستن کادر نیست؛ هر کادری ببندی ، عکس است، جلیلی با تایید حرفش این منطقه را بهشت عکاسان می نامد.
در تلاطم راه، اندکی سفر بر مسافران خبری شهر آلوده سخت می شود که جلیلی با درک این موضوع به بهانه بازدید از گورکلان سنگی 2 هزار و 500ساله، خودرو را در روستای رزه ییلاق شکردشت متوقف می کند و ما را به سمت مسیر جنگلی کوتاه پر شیب هدایت می کند و شاخه های تمشک را به کناری می زند و گور سنگی غار مانندی هویدا می شود.
او همچنان که نگران زمین خوردن ماست و مدام ما را به احتیاط دعوت می کند، توضیح می دهد: این گورها کلان سنگی است و مردگان را با ادواتشان کنار یکدیگر می چیدند.
عضو مجموعه داران کشور توضیح می دهد: این منطقه سراسر تمدن و تاریخ است و بر همین اساس تصمیم گرفتم موزه مردم شناسی دایر کنم تا هویت و غنای این سرزمین را به نسل نو بسپارم، به همین عشق موزه ام را وقف مشروط کرده ام.
جلیلی می گوید: وقف مشروط به این معنا تا زمانیکه پس از من خانواده ام با طیب خاطر ادامه دهنده راهم باشند، این موزه در اختیار آنان باشد اما در غیر این صورت، موزه عشایر سوباتان با همه ادواتش باید در اختیار سازمان میراث فرهنگی قرار گیرد.
در مسیر راه رودخانه ها زلال بودند و او ادامه می دهد: فراموش نمی کنم اشک های حاج نبی الله باقری بزرگ خاندان قوم تخت لویی سوباتان را آنگاه که در تایید ایجاد موزه سوباتان، عزیزترین ادوات این قوم از جمله نحره (کوزه سفالین کره گیری) ای کهن به یادگار از قوم و همسرش را به من سپرد.
وی ادامه داد: حاج نبی الله 13 قلم از 200 قلم شیء کهن موجود در موزه سوباتان را به من اهدا کرد و برای همیشه در فرهنگ مردم شناسی این سرزمین جاودان شد.
زهره یاهو - همسر جلیلی و از طایفه شاندرمنی های سوباتان است - سخن به دست می گیرد و می گوید: پنهان نمی کنم که تورگردی، گردشگری سوباتان و ایجاد موزه عشایری، وضعیت اقتصادی ما را بسیار بهبود بخشیده است.
وی با اشتیاق توضیح می دهد که در همه نمایشگاه های بین المللی گردشگری به همراه پسران، عروس ها و نوه هایشان سیاه چادر عشایری بر پا می کنند و فرهنگ و تمدن عشایر تالش را به جای جای کشور معرفی می کنند.
یاهو می افزاید: عماد، نوه هفت هشت ساله این خانواده با افتخار خود را جلیلی سوباتانی معرفی و به پوشیدن لباس محلی عشایر افتخار می کند.
جلیلی در بلندی جاده خاکی در سایه سار درختانی عظیم، خودرو را به موازات چایخانه محلی نگه می دارد و می گوید: معماری بومی سوباتان به سه عنصر چوب ، کاهگل و سنگ استوار است و خوشبختانه بدلیل سختی راه این ییلاق گیلان تا حدودی از هجوم تخریبگر گردشگران درامان مانده اما کاش! اجازه ندهند معماری بومی این سرزمین آلوده شهرنشینی شود.
طعم گس و خوش عطر چای ایرانی را در مناظری تجربه کردیم که به نقاشی های واقع گرا می مانست و باز مسیر پر پیچ و تاب خاکی را راهی شدیم که جلیلی، در میان مسیرهایی که هر لحظه بیشتر به پلان های عباس کیارستمی شبیه می شد، ایستاد و از عکاس ایرنا خواست عکس پرنده ای در نزدیکی را ثبت کند؛ عقاب بود که بر فراز آشیانش در پی شکار گشت می زد.
باز هم تب و تاب راه آغاز شد و باغ های توتون و گردو را در عطر جنگل طی می کردیم تا دشت هایی فراخ با اسب هایی روان نمایان می شد و آنقدر ادامه یافت تا بر فراز سوباتان ایستادیم؛ خانه هایی با معماری بومی و سقف های شیب دار نمایان شدند و در باریک راهی خاکی در میان گل های وحشی زرد رنگ - که رنگ زردش در پالت هیچ نقاشی یافت نمی شد - ایستادیم و صدای چشمه در راز و نیاز باد و آسمان جان می بخشید.
به کلبه چوبین عشایری مردم شناسی عشایری سوباتان رسیده بودیم که جلیلی لباس محلی بر تن کرد؛ در چوبی موزه را گشود و همان اول بر لباس محلی مادر مرحوم دست کشید که آن را با بغضی در گلو، همه انگیزه ایجاد این مجموعه می داند.
متحیر بودیم؛ فضای چوبی در عطر تاریخ و قدمت آکنده بود و هیچگاه به ذهنمان خطور نمی کرد بتوان بر تاریخ و قدمت، فارغ از حفاظ و ویترین های مدرن دست کشید.
جلیلی توضیح داد: هیچ گاه و هیچ گاه دزدی در سوباتان رخ نداده و ذوقم آن گاه شکفت که گروه توریستی فوق تخصصان سوئدی پس از بازدید از موزه، شروع به کف زدن گروهی کردند و گفتند: نخستین موزه ای است که زندگی واقعی یک قوم را لمس کردیم.
چوب های سرخدار و درخت گیلاس جنگلی که در گذر زمان به چرم می مانست، ادواتی را ساخته بود که اگرچه در سالیان دور سختی زندگی هموار می کردند اما امروز کلامی از تاریخ بودند و صدای زمان از هریک از آنان به گوش می رسید.
در کهن سرای سوباتان بر تاریخ و قدمت دست کشیدیم و با دیدن پیه سوز چند صد ساله مطالعه و جا کتابی که به خورجینی کوچک می مانست، دانستیم ایرانیان هماره با کتاب و فرهنگ عجین بوده اند و کاش این فرهنگ در سرزمینمان جان گرفته و مستدام بماند.
جلیلی گفت: این موزه را با توانمندی شخصی و به حمایت وام بی بهره ای از سوی رضا علیزاده مدیرکل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری گیلان دایر کردم و در نظر دارم به سبب استقبال گردشگران آن را ارتقاء بخشیده و طرح بوم گردی خویش را در این منطقه وسعت بخشم.
هجوم باد در و پنجره چوبی را به هم می کوبید و گل های وحشی پای کلبه های چوبی و کاهگلی را به این و سو آن سو می کشاند که همسر آقای جلیلی به تناول غذای محلی دعوتمان کرد؛ سفره ای محلی گستردند که دست بافته بانوان همان سرزمین بود و توضیح داد: گردشگران در اینجا به خوردن غذاهای بومی چون ساجی چی (گوشت بره و ماست) ، پنیر سرخ شده و مرغ شکم پر دعوت می شوند.
پس از تجربه طعمی ناب از غذای محلی سوباتان بار دیگر پاترول نوردی آغاز شد و این بار طبیعت، ورای گنجایش ذهن بود و با خود گفتیم کاش! پای گردشگران ویرانگر هرگز به این سرزمین های بکر باز نشود.
پاترول باریک راه خاکی را در میان آواز باد و طبیعت در می نوردید که ضربه های تبر بانوی تبر به دست بر کوه هیزم های خشکیده نظرمان را جلب کرد و با اشاره دست عمو فیضی به کلبه ای دعوت شدیم که خود، موزه بود و فرهنگشان را فخرشان می دانستند.
عمو فیضی با کلاهی نمدین و چوب دستی زیبا که به آثار هنری می مانست، هر حرکت چوب دست را گویای کلامی با خانواده می دانست و در حالیکه دست بافته های پشمین خانواده را بر دیوار می کوبید، می گفت فرهنگمان موجب افتخار است و به حفظ آن مفتخریم.
به غروب نزدیک می شدیم و می بایست باز می گشتیم اما نیک می دانستیم لذت های این بهشت چشم، در سوباتان بی پایان است؛ در گذر از روستاهای قوری دره و بیده پشت در ارتفاع، ناخودآگاه با خود تکرار کردم « بالا رو ، بالا رو، بند نگه بشکن / آمده ام، آمده ام، بوی دگر می شنوم، باد دگر می گذرد ...
باد امان نمی داد، درهای خودرو به سختی باز می شد؛ بار دیگر به موزه و قدمت پناه بردیم که جلیلی چراغ هایی که با منبع خورشیدی کار می کردند را روشن کرد و نحره پیرمرد که داستانش را در راه برایمان گفته بود، از بالای خمره تنومند زندیه برداشت، آرام بر زمین نهاد و شعر بانوان آن سرزمین را برایمان خواند؛ دستی به سر و روی موزه کشید، بار بستیم و راه به سوی کشاکش جاده نهادیم ...
بیست و هشتم اردیبهشت ماه، روز جهانی موزه و میراث فرهنگی نامگذاری شده است.
گزارش از: مرضیه ضامن
1881 / 2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.