نوروزی که گذشت یک خبر سیاسی بیش از همه سر و صدا کرد. طرح الحاق حیران و حتی آستارا به استان اردبیل؛ موضوعی که سال ها بین سیاسیون و نمایندگان استان های اردبیل و ترک تبار دهان به دهان می چرخد و محل اختلاف دو استان گیلان و اردبیل است.
در پی اظهارنظر فرماندار آستارا که از بازگرداندن قانونی نگهداری حدود 20 کیلومتر از گردنه حیران محور آستارا – اردبیل به شهرستان آستارا خبر داده بود و با توجه به تقسیم بندی قانونی جغرافیایی اعلام کرده بود: «این شهرستان، خاک سرزمینی مردم گیلان است»؛ ابتدا بدری، نماینده اردبیل از مسوولان گیلان خواست به ماجراجویی خود درباره حیران پایان دهند سپس نادر قاضی پور نماینده ارومیه هم در پاسخ حیران را جزو «ملک لاینفک آذربایجان و اردبیل» قلمداد کرد و در جواب وی نمایندگان گیلانی چون نماینده آستارا و رشت با طرح این بحث که بیان چنین موضوعاتی چیزی جز خدشه به نظام و اتحاد ملی نیست، طعنه ای به این نماینده پرحاشیه زدند که بهتر است فلانی، همان گلابی خود را بخورد.
تا اینجای کار روال مرسوم همین بوده است. یعنی پاسخ های سیاسیون دو استانی که با هم اختلاف نظر دارند.
استان ها و شهرهای زیادی هستند که در دهه های اخیر تنش های زیادی بر سر پیوستن به استانی دیگر را دارند. توجیه آنان یا به خاطر قرابت های قومی و زبانی است و یا نزدیکی جغرافیایی به مرکز استان همجوار. باید پذیرفت نمی توان نقشه یک کشور را آنقدر تغییر داد تا همه شهرها از نظر زمانی به طور مساوی به مرکز هر استان راه داشته باشند. البته این جدای مساله زبانی و قومی است به عنوان نمونه بخش های زیادی از غرب مازندران زبانشان گیلکی است و از نظر مرکزیت به رشت نزدیکترند تا ساری، برخی از روستاهای قزوین هم نزدیکی و قرابت بسیاری با مردمان شهرستان رودبار در گیلان دارند. با این حال سعی مسوولان عالی رتبه و سیاسیون استان بر این بوده است که به مسایل قومی و منطقه ای دامن نزنند اگر هم اظهار نظری صورت گرفته بر اساس تقسیم بندی نقشه جغرافیایی کشور است.
اما موضوع دیگری که وجود دارد این است که خود مردمان این شهرها یا روستاها چرا و به چه دلیل دل در گرو استان دیگری دارند؟ شاخص های جغرافیایی یا قومی تعیین کننده است یا آنها از مسایلی در رنج اند که زبان گویایی برای طرح آن ندارند مثلا این که از مرکز استان از نظر اعتبارات و بودجه، ایجاد زیرساخت های توسعه و پروژه های عمرانی همواره در محرومیت اند و احساس می کنند با پیوستن به استانی دیگر اتفاقی شگرف در وضعیت زندگی و شهر و روستایشان به وجود می آید در حالی که تلاش دولت ها تعیین بودجه ای عادلانه برای همه استان هاست.
رقم بودجه دولت در سال 97 گیلان 21 هزار میلیارد ریال و اردبیل 13 هزار میلیارد ریال است از این رو نمی توان تعبیر کرد اگر بخشی از گیلان به استانی دیگر یا استانی دیگر به گیلان بپیوندند اتفاق شگرفی در توسعه آنان اتفاق خواهد افتاد.
تنها یک راه باقی می ماند و آن نهادسازی و ایجاد علقه های فرهنگی و اجتماعی است. به استان همجوار کاری نداریم اما ما گیلانی ها برای حیران چه کردیم؟ همین دو سال پیش بود که سر و صدای ویلاسازی و زمین خواری در حیران همه توجهات را به این منطقه زیبا جلب کرد. حال چقدر مسوولین گیلانی که می گویند حیران برای ماست، از تداوم این روند در حیران و جای جای بهشت گیلان جلوگیری کرده اند؟ چقدر برای اهالی محروم آن منطقه امکانات زیرساختی یا درآمد زایی از طریق بومگردی و آموزش جامعه محلی ایجاد کرده اند؟ چقدر در این روستا جشنواره های محلی و بومی برپا کرده اند؟ به جوانان آن برای حل مشکلات اشتغال و اعطای تسهیلات خوداشتغالی کمک کرده اند؟ از سرمایه گذاران برای اجرای طرح های تفریحی در آنجا استقبال کرده اند؟ چقدر ماشین آلات و تجهیزات مناسب راهداری، برای باز پس گیری 20 کیلومتر جاده حیران آستارا از استان اردبیل فراهم کرده اند؟ و …
هفته قبل بود که گروه های محیط زیستی گیلان و اردبیل در اتحادی مثال‌زدنی برای پاکسازی گردنه حیران از زباله اقدام کردند. چقدر این اقدام خوب و دلگرم کننده بود. حال با تنش های چند روز اخیر سیاسیون که بیشتر به شعارهای انتخاباتی سال بعد نزدیک است تا دلسوزی برای مردم حیران، این اقدام خوب فرهنگ دوستان دو استان برای حیران کدر شد.
چه دردناک است در شبکه های اجتماعی بانویی اردبیلی را می بینیم که بر سر تابلوی حیران با دو پا ایستاده و شعری به ترکی می خواند. لابد او هم می گوید «حیران» برای ماست! کاش به هر زبانی که برای حیران می خواند، دلش برای این منطقه زیبا می سوخت و پا بر نامش نمی نهاد.
2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.