گیلان سراسر همایشی است از تاریخ و طبیعت و این بار غرب گیلان که خود تاریخی است به بلندای هزاران سال و به عطر جنگل و شالی ، دریا و باران شهره گشته و کاش! به تدبیر، بگذارند که بماند...
فصل تلاش برای روییدن دوباره شالی آغاز شده و کشاورزان راهی زمین ها شده اند تا نفس زمین به شخم تازه کنند؛ آوازه دست سازه های چوبین اوستا کریم محمدپور، فراتر از گیلان رفته و همین موضوع گروه ایرنا را برآن داشت تا راه سفر به غرب گیلان گذاشته و پس از گذار از تالاب انزلی، کاکاهای پر نقره ای بر فراز دریا، رضوانشهر و جاده های پیچ در پیچ جنگلی، میهمان اوستا کریم و همسرش در روستای شیر امیر محله پره سر شوند که مهربان بودند و میهان نواز ...
اردک های سر مخملین از شالی جسته، مانع از پارک خودروی ایرنا در کوچه های شنی روستا می شدند؛ حس خوشایندی بود که دیری نمی پایید آنگاه که با یک نگاه سریع به روستا می دیدی ویلاهای متمولین غیر گیلانی طبع روستا را سرد کرده اما خانه میزبان با شالیزارها با یک مرز باریک گلین جدا شده و بار دیگر حسی خوشایند جان می گیرد که حمیرا همسر اوستا کریم با لباس محلی و لهجه گرم تالشی به استقبال می آید و اوستا کریم هم 'چوخا (کت پشمین خشن بافت با شلواری از همان جنس و کلاه نمدی ، لباس محلی جنگل نشینان تالش) پوش' گروه ایرنا را به خانه و کارگاه چوبینه سازی دعوت می کند.
اتاقکی کوچک به قدر نشست یک نفر، کنج حیاط خانه با زیراندازهای پشمین و ابزاری که نشان جنگل داشت و دست هایی که 70 سال درخت را می نواخت و حنجره ای که به وسعت سالیان جنگل را می ستود...
وقتی اوستا کریم گرم کار شد و تکه چوبی را با ضربه های تیز 'دکنو (ابزاری شبیه تبری نازک)' بر پایه ای از تنه درخت شکل می داد، ناخودآگاه یاد پیرمرد پر جذبه کارتون شیرین دوران کودکی بچه های آلپ( آنت و لوسین ) بر اساس رمانی از پاتریشیا سن جان نویسنده انگلیسی به سرپرستی گویندگی هوشنگ مرادی کرمانی و موسیقی جایگزین مجید انتظامی افتادم که چگونه تکه های چوب را به اضمحلال جنگل، به ذوق و هنر جانی دوباره می بخشید تا لوسین بتواند دنی کوچک آسیب دیده را شاد کند.
اوستا کریم به زبان تالشی سخن می گفت و راه بلد تالش زبانمان حرف هایش را به فارسی بازگو می کرد؛ زاده جنگل بود و از کودکی چوپان اما ساخت دست سازه های چوبی آشپزخانه را در کودکی از شخصی آموخته بود که برایشان چوپانی می کرد؛ داغ و با تعصب در حالی که چوب را به قالب قاشق با ضربه های ریز تراش می داد، می گفت: جنگل زندگیست اما حیف! که دارد نابود می شود و هیچکس کاری نمی کند.
او ادامه می دهد: درخت های شمشاد چند صد ساله دچار آفت و همگی نابود شدند و من آنها را صبح ها از جنگل جمع می کنم در آب می خیسانم و ظرف های چوبین آشپزخانه درست می کنم؛ پس از ساخت، آنها را در مخلوطی از روغن و زردچوبه جلا می دهم.
اوستا کریم 15 فرزند دارد و نمی داند که سازه هایش یکی از شاخصه های صنایع دستی گیلان است و اداره ای به نام میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری را نمی شناسد .
اوستا کریم می گوید : گردشگران بسیاری به روستا می آیند و سفارش کار می دهند و می گویند ساخته هایش بسیار بهتر از مشابه خارجی است و برخی به رسم سوغات این دست سازه ها را به کشورهای دیگر می برند و همان ها سفارش بیشتر می دهند و می گویند اوستا کریم، خارجی ها دست سازه هایت را دوست دارند.
او فرق بین دست سازه هایش را با مشابه خارجی، به فرق بین روغن نباتی و کره گوسفندی که در دل جنگل از دام ها برمی آید، تشبیه می کند و می گوید : قابل قیاس نیستند اما می دانم ایرانیان چون کارهای چوبی جنگل های گیلان را نمی شناسند، حاضرند آنها را به قیمت های گزاف بخرند.
اوستا کریم پنج شش قاشق، کف گیر، کاسه و ... را از قطعه ای کوچک از شمشاد برآورده که بلند می شود، خرده چوب ها را از سر و لباس می تکاند و از گروه ایرنا عذر خواهی می کند تا به بازار هفتگی رضوانشهر برسد و سازه هایی که طی یک هفته ساخته را در بازار محلی بفروش برساند.
تنه کوچک درخت را می بوسد و کنار تنور نان پزی کنج حیاط می گذارد و می گوید: آیتی بهتر ازین می خواهید؟ و نگران زمزمه می کند؛ جنگل های گیلان رو به نابودی است برخی با آفت ، بخشی با قاچاق چوب و ادامه می دهد سواد ندارم اما می دانم که مسئولان با فکر می توانند جنگل را تازه کنند تا جنگل نمیرد؛ تنها با همین یک تکه کوچک درخت فروافتاده جنگلی میلیون ها چوب کبریت ساخته می شود اما اگر غافل شویم، یک دانه از همان چوب کبریت ها کافی است تا حافظه جنگل را در ذهن نسل های آینده به آتش بکشد.
اوستا کریم لباس هایش را عوض می کند، تراشه های چوبین فرو ریخته را پای درختان باغش در کنج دیگر خانه می ریزد و گروه ایرنا را همراه می شود تا کوله بار سازه های چوبینش را به چهارشنبه بازار رضوانشهر رسانده و در آن جا بساط کند.
اوستا کریم طی مسیر، خانه هایی با قدمت یکصد سال را به گروه ایرنا نشان می دهد که مربوط به خان هایی بوده که او برای آنان چوپانی می کرده و می گوید: خان ها ظالم بودند و امروز زندگی ها بسیار راحت تر شده و انسان ها حرمت یافته اند؛ تلاطم بازار هفتگی آرام آرام نمایان می شود و او پشمینه کلاهش را بر سر می فشارد و شالش را محکم تر دور صورت می پیچد و آماده کسب روزی می شود.
بازارهای هفتگی گیلان میراثی ماندگار است که از دیرباز تا امروز با حضور فعال مردم به بخش مهمی از فرهنگ این سرزمین کهن تبدیل شده و همواره به عنوان جاذبه فرهنگی اقتصادی در جذب گردشگر در تمام فصول موثر بوده است.
بازارهای هفتگی گیلان رنگین کمانی زیبا از جلوه های گوناگون رسم ها، سنت ها، آداب و انگاره های قومی و ملی را در یک روز از هفته در شهرهای مختلف به معرض نمایش می گذارد؛ این بازارها، محلی برای تبادل کالا، فروش محصولات روستایی و صنایع دستی و خرید کالاهای شهر به شهروندان، مسافران و گردشگران در طول سال است.
همراهش شدیم و بازار هفتگی رضوانشهر چه پر رونق بود و به بازار شب عید می مانست که چندین بانو با لباس های تالشی، سبدهای حصیری شان را به سازه های چوبین اوستا کریم می آراستند و ما می باید باز می گشتیم ...
گیلان، هماره مقصدی نو برای نوروز است ...
گزارش از: مرضیه ضامن
1881/2007
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.