روزگاری عجیب شده است و نوروزی عجیب تر… دیروز صدای رود در پس زمینه همه تصاویر و لحظه ها طنینی از آرامش و دلگرمی بود و امروز صدای خروش رودها در فیلم های دنیای مجازی تپش اضطراب و دلهره ای است برای مردمی که دیروز هراس کم آبی حیرانشان کرده بود و امروز تشویش طغیان و پر آبی.
مردمی که سالی سخت را به امید بهار سپری کردند و امروز ، بهارشان با اندوه گل آلودی همراه شده است.
مردمی که شبکه خبر برای شان کلاغ بدشگونی است که ثانیه به ثانیه از مرگ و اندوه قارقار می کند … مردمی که دیگر با خندوانه هم حتی نمی خندند و «دورهمی» شان که گاهی با کنایه و رمزنویسی از رنج ها و ناامیدی هاشان میگفت نیز اخطار عدم پخش می گیرد و در بازپخش به تیغ سانسور مجروح می شود.
مردمی که حق دارند بپرسند چرا سال ها با ممنوعیت زیسته اند … بپرسند چگونه است که تلگرام و اینستاگرام ، ساده ترین و کم خرج ترین راه همدلی های اجتماعی شان ممنوعه است و و این چه ممنوعه ای است که عالی ترین مقامات کشورشان در این ممنوعه ها فعالیت گسترده دارند؟!
مردمی که حق دارند بپرسند چگونه است که این همه سال بر طبل پرصدای تبلیغ حجاب کوبیده شده و اکنون بی حجابی عرف جامعه است و تازه این بی حجابی عامل اصلی سیل و بلایای طبیعی معرفی می گردد؟ حق دارند از تصمیم سازان کشور بپرسند که چگونه است این بدحجابی و بی حجابی در نزدیکترین مرزهای مان ، مثلا ترکیه ، باعث بلا و سیل و زلزله نمی شود؟
مردمی که حق دارند بپرسند چگونه است در مرزهای جنوبی مان با سهمی کمتر و لااقل برابر از برداشت نفت رفاه و سرانه درآمد بسی بهتر و بیشتر از سرزمینشان است ؟ آنان به مردم خود عزت و سلامت و زندگی ایمن بخشیده اند و ما با دنیا ستیزه کرده ایم و می کنیم و از کدام عزت ، کدام مصلحت ، کدام رفاه ، کدام حق شهروندی ، کدام ثبات و امنیت اقتصادی حرف می زنیم؟
حق دارند بپرسند چرا سال ها به فرزندانمان مرگ بر این و آن آموخته ایم و در آستانه نوجوانی برای فرستادن شان به همان سرزمینهای کفر و دشمنی نقشه کشیده ایم؟
سرزمین عجایبه اینجا … سالها برای مبارزه با مواد مخدر و مشروبات الکلی هزینه کرده ایم و اکنون …آمار معتادانمان خود گواه عملکرد ماست و در خبر خودمان از مسمومیت بیش از سیصد نفر در یک روز در یک شهر با مشروب مسموم سخن میگوییم …
سال ها مرگ را نثار کشورهایی کرده ایم که درصد بالایی از فرزندان سران مملکتی مان اقامت آنجا را گزیده اند و در هر ایام تعطیلی مردم مصیبت زده را رها می کنیم و به بهانه های مختلف درمانی، تحصیلی ، تفریحی راهی آنها می شویم و … سرزمین عجایبه اینجا…
کاش می فهمیدیم بیهوده سازها را شکستیم و صداها را ساکت کردیم و جای آنها گل و بلبل نشان دادیم و صدای موسیقی نمرد…
کاش می فهمیدیم جای خط کشی جنسیتی ، زنانه مردانه کردن خیابان ها ، عشق ورزیدن و اعتماد و
تقویت بنیان خانواده را بیاموزیم …
کاش می فهمیدیم جای بستن حساب سلبریتی ها و چهره های سرشناس که به کمک هموطنان بی پناهشان شتافته اند ، از خودمان بپرسیم چه کرده ایم که مردم خوشه های اعتماد را نصیب این چهره ها کرده اند و به نهادهای دولتی بی اعتمادند ؟ کاش می پرسیدیم که با گذشت این همه زمان و پس از این همه نشست و بخشنامه و صورت جلسه چه کرده ایم که هنوز زلزله زدگان کرمانشاه در کانکس و چادر منتظر بلای طبیعی دیگری اند؟
شادی نوروز را در یک اس ام اس تبریک خلاصه کردیم و یاری رسانی به سیل زدگان و مصیبت زدگان را نیز در همان اس ام اس …
کاش می فهمیدیم آنانی که روزی ویدیوها را از خانه ها جمع کردند، ماهواره ها را از پشت بام و شادی های کوچک را از مردم دریغ کردند ، شادی شان از چیست و اکنون نیز همچنان به عملکرد خود می بالند؟ میلیاردها تومان سرمایه این کشور را در شبکه هایی خرج کردیم که به راحتی جایشان را به یک کانال ماهواره ای بی کیفیت دادند … در صداو سیما غیر قرعه کشی و تبلیغ هفت هشتاد و ترویج بخت آزمایی چه داریم؟ چه کرده ایم که سلیقه سینمایی نسل فعلی ما جم تی وی و سلیقه موسیقیایی اینان ماکان بند و تتلوست؟ اکنون در موسیقی بومی برای عرضه به دنیا جز همان ملودی های پنجاه سال پیش چه داریم ؟ در سینما چه داریم که باید افسوس درگذشت بازیگر پیرمان که پیش از مرگش، صدها بار به دروغ کشتیمش را در نحسی سیزده نوروز به جان بخریم؟
کاش می پرسیدیم … کاش پاسخی می دادند…کاش …
7296/2007/
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.