یکی از خاطرات کسانی که دهه 60 را به‌یاد دارند، همدلی و مهربانی مردم به یکدیگر است. روستاییان و مردم کم‌بضاعت شاید بیشتر از بقیه خوبی‌های این دهه را به‌یاد دارند.
در آن سال‌ها روستاییان در زمان کاشت و برداشت محصول هیچ‌گاه دست‌تنها ماندند. مردم شهرها روزهای تعطیل و حتی روزهای عادی در گرمای تیر و مرداد به کمک آنها می‌رفتند.

روستاییانی که بیمار بودند یا کسانی که پول دوا و درمان نداشتند، چشم به راه پزشکانی بودند که از راه می‌رسیدند و برای دردهای آنها، دارو می‌آورند. بچه‌ها می‌دانستند که مردان و زنان مهربان در راهند، آنها با کتاب و لوازم‌التحریر می‌آیند و دنیای کوچکشان را پر از شادی می‌کنند.

به مرور اما این همدلی‌ها کم‌رنگ شد و حالا در نیمه دوم دهه 90 تقریبا دست‌نیافتنی شده است. در چنین شرایطی وقتی فردی، خودخواسته و با نیت خیر دست به کار می‌شود و قدم نیکویی برای روستاییان و کودکان محروم برمی‌دارد، مانند ستاره‌ای می‌درخشد و همه نگاه‌ها را به سمت خود جلب می‌کند؛ یعنی بازهم هستند کسانی که به فکر هم‌نوعان خود هستند و همدلی و مهربانی را ترویج می‌کنند؟ بله‌! نسل آدم‌های خوب هرگز ور نمی‌افتد.

یکی از این آدم‌های خوب اسماعیل آذری‌نژاد است؛ روحانی اهل دهدشت که چند سالی است به قصه‌گوی بچه‌های روستاهای کهگیلویه و بویراحمد تبدیل شده است. با او همصحبت شدیم تا برایمان بگوید با چه قصد و نیتی این کار را شروع کرد و اکنون در کجای مسیر است.

چه عواملی باعث شد برای بچه‌های مناطق محروم کتاب ببرید؟

سن کودکی، مقطع حساسی از رشد هر انسانی است که نباید به‌سادگی از کنار آن گذشت و کتاب بهترین منبع برای پرورش روح و روان کودکان است. پنج سال است که فعالیت‌های فرهنگی خود در روستاها و مناطق محروم را شروع کرده‌ام و می‌دانم که بچه‌های این مناطق بشدت در فقر کتاب به‌سر می‌برند. خانواده‌های روستایی برای بچه‌ها کتاب نمی‌خرند و در مدارس هم کتابخانه وجود ندارد. این دلایل باعث شد تا کتابخوانی برای بچه‌های روستایی را شروع کنم.

در آیه‌ای از ‌قرآن به این نکته اشاره شده که‌ای‌پیامبر برای مردم قصه بگو تا آنها به فکر واداشته شوند. قصه‌خوانی برای بچه‌ها را شروع کردم تا آنها با کتاب انس بگیرند. بر این باورم زندگی کسی که با کتاب مانوس می‌شود با زندگی مردم عادی فرق دارد.

وقتی به روستاها می‌رفتم، می‌دیدم که خلاقیت و نوع رفتار و گفتار برخی کودکان خوب و آگاهانه نیست و تنها راه برون‌رفت از این وضعیت را در این دیدم که بچه‌ها را به مطالعه کتاب تشویق کنم.

محرومیت را می‌توان به دو دسته تقسیم کرد؛ گروهی محروم از ثروت هستند و بخش زیادی محروم از محبت و اندیشه خوب. به نظر می‌رسد محرومیت از ثروت به اندازه محرومیت از محبت و دانش، آسیب‌زا نیست، به نظرتان مطالعه کتاب می‌تواند به کودکی که از نظر روانی و عاطفی آسیب‌دیده است، کمک کند؟

بله! محرومیت از محبت خیلی بدتر از کمبود ثروت و پول است. معتقدم گاهی یک بچه روستایی، ثروتمندتر از بچه‌ای است که در شمال شهر تهران زندگی می‌کند.

بچه‌ای که والدینش یا پدربزرگ و مادربزرگش برایش قصه تعریف می‌کنند، ثروتمندتر از بچه‌ای است که در بهترین خانه و با امکانات عالی زندگی می‌کند اما ارتباط کلامی با پدر و مادرش ندارد.

تاثیر خانواده و شرایط عاطفی‌ای که بچه در آن بزرگ می‌شود آنقدر زیاد است که کل شخصیت او تا پایان عمر را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

یادم هست همراه همسرم به یک روستا رفته بودیم و به بچه‌ها داستان‌نویسی خلاقانه آموزش می‌دادیم، به آنها چند کلمه می‌دادیم تا داستان بنویسند.

وقتی همسرم داستان‌ها را مطالعه کرد، گفت یکی از بچه‌ها در داستانش از کلمات خشن و منفی استفاده کرده است. بعد متوجه شدم که این بچه در خانواده‌ای زندگی می‌کند که والدین و بزرگ‌ترهایش مهربان نیستند و از ادبیات خشنی استفاده می‌کنند.

بچه‌ها از اطرافیانشان یاد می‌گیرند که چگونه رفتار کرده و صحبت کنند. کسی که مدام در معرض کلمات خشن است، حتما آدم سخت و خشنی می‌شود اما از طرفی اگر بچه‌ای حتی اگر در جامعه و خانواده خشنی زندگی می‌کند در معرض کتاب‌های خوب قرار گیرد و عواطف و احساسش با طراوت شود، در رفتار و گفتارش تغییرات مثبت ایجاد می‌شود. یکی از اهداف ما این است که فضای ذهنی و عاطفی بچه‌ها را زیبا کنیم. در توانم نیست که خانواده‌ها را تغییر دهم اما می‌توانم با یک کتاب فضای ذهنی بچه‌ها را تغییر بدهم.

یعنی تصمیم دارید با کتابخوانی سطح آگاهی بچه‌ها را ارتقا دهید تا انتخاب‌های درست‌تری داشته باشند؟

تصمیم داریم فکر کردن را در بچه‌ها تقویت کنیم تا خودشان راهشان را پیدا کرده و حرکت کنند. در اصل کتاب محرک آنها برای یافتن راه‌تازه است.

بنابراین دوره زمانی که با بچه‌ها همراهی می‌کنید، طولانی است، چون نمی‌توان با یکی دو ماه چنین پروژه‌ای را به ثمر رساند.

ما مستمر با بچه‌ها کار می‌کنیم. این‌طور نیست که مثلا یک ماه با یک روستا کار کنیم و بعد آن را رها کنیم. سال گذشته فعالیت فرهنگی در چهار‌روستا را شروع کردیم که بزه‌کاری در آنها زیاد بود. با همراهی طلبه‌هایی که در حوزه شهرمان هستند، گروهی را تشکیل داده و شروع به کتابخوانی، قصه‌گویی، ورزش و… برای بچه‌های این روستاها کردیم و این کار را به صورت مستمر ادامه می‌دهیم. خودم معمولا هر روز عصر به این روستاها سر می‌زنم و طلبه‌ها تعطیلات به آنجا می‌روند. گاهی از خود روستاییانی که باسوادند و انگیزه فعالیت‌های فرهنگی دارند، استفاده می‌کنم و از آنها می‌خواهم بچه‌ها را دور هم جمع کنند و برایشان کتاب بخوانند.

اگر این افراد نیاز مالی داشته باشند، پولی به آنها می‌دهم تا برای بچه‌ها کتاب بخوانند. اوایل فقط خودم به روستاها می‌رفتم و برای بچه‌ها کتاب می‌بردم. اما الان از معلمان مدارس هم کمک می‌گیرم که برای بچه‌ها کتاب بخوانند و قصه تعریف کنند.

می‌گویند اگر قرار است دنیای بهتری داشته باشیم باید از خودمان شروع کنیم، گویا شما همین شعار را عملی کرده‌اید، این انگیزه چطور در شما به وجود آمد و تقویت شد؟

در سال اول که به روستاها می‌رفتم، کتاب‌های بچه خودم را برای کودکان روستایی می‌بردم، چون روستاها واقعا در مضیقه کتاب هستند. در شهرها چند کتابخانه عمومی وجود دارد اما کتابخانه‌های عمومی منتظر می‌مانند که افراد به سراغ آنها بروند و کتاب بگیرند، اما تفاوت کار ما با کتابخانه‌ها این است که ما سراغ بچه‌ها می‌رویم و برایشان کتاب می‌بریم. وقتی کارم را شروع کردم به این فکر نکردم که این وظیفه دولت، نهاد کتابخانه‌ها، آموزش و پرورش و … است. اوایل ماهی یک بار به روستاها می‌رفتم. به مرور این رفت و آمد زیاد شد چون تاثیر کتاب در روحیه و رفتار بچه‌ها را دیدم. از طرفی دوستان و آشنایانم خیلی تشویقم کردند و این انگیزه فعالیتم را بیشتر کرد. حتی گروهی کارم را نقد می‌کنند و نقاط ضعف و قوتش را می‌گویند که همین باعث می‌شود کارم را وسیع‌تر کنم و از دیگران هم کمک بگیرم.

در شبکه‌های اجتماعی مانند توییتر و اینستاگرام فعال هستید. این فضاها چه کمکی به شما کرد؟

کمک‌های مردمی به فعالیت فرهنگی‌ای که شروع کرده‌ام، خیلی زیاد است که مسبب آن شبکه‌های اجتماعی است. مردم از طریق فضای مجازی با فعالیت‌های من آشنا شده و کمکم می‌کنند. مثلا به‌من پیغام می‌دهند و 50 جلد کتاب برایم می‌فرستند که آنها را به روستاها ببرم. از طرفی شبکه‌های اجتماعی باعث شد تا دیگران هم با نوع فعالیت ما آشنا شده و از آن الگو بگیرند و در شهرها و روستاهای دیگر تکرارش کنند. برخی از مذهبی‌ها به من ایراد می‌گیرند که داری ریا می‌کنی و گروهی از تحصیل‌کرده‌ها می‌گویند داری شوآف و خودنمایی می‌کنی‌! اما واقعیت این است که این حرف‌ها تاثیری بر روی کارم ندارد. من به نتیجه فعالیتم نگاه می‌کنم، تاثیرش را می‌بینم و به راهم ادامه می‌دهم.

در دهه 60 رفتارهای مشابه کار شما زیاد بود اما به مرور این روحیه کمرنگ شد. به‌نظرتان چرا این اتفاق افتاد؟

به نظرم رفتار مسئولان تاثیر زیادی در تغییر رفتار مردم دارد؛ اختلاس‌ها و تفاوت زندگی مردم با مسئولان مردم را از خدمت‌رسانی و همدلی با یکدیگر سرخورده کرد. به نظرم اوایل انقلاب مردم و مسئولان در کنار هم بودند و یکدیگر را درک می‌کردند.اگر جایی دولت کمبود داشت مردم پای کار بودند و همراهی می‌کردند. اما الان مثلا می‌گویند وظیفه اداره ارشاد است که به روستاها کتاب برساند. اکنون هم‌گروه‌های جهادی فعالیت‌هایی دارند، اما کارشان بیشتر روی سازندگی و ساخت و ساز متمرکز است و در زمینه فرهنگ فعالیت جهادی خاصی انجام نمی‌دهند.
6110
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.