در این یادداشت آمده است: جهان قدیم است،بسیار قدیم و عمر جمیع آدمیان در برابر قدمت آن بسیار ناچیز. انسان موجودی متاخر است و تازه وارد که در گوشه کوچکی از این جهان پهناور که به آن کره زمین می گویند، سکنی گزیده است.
تا پیش از حضور آدمی بر کره زمین، حیات به گونه ای نظم یافته بود که اگر تهدیدی از بیرون آن را برهم نمی زد، می توانست با نظم خود یافته اش هزاران هزار سال بر دوام بماند.
انسان؛ این تازه وارد به مجموعه حیات، چونان میهمان ناخوانده ای، از نخستین روزهای حضورش در پی غلبه بر طبیعت برآمد و بناچار آن نظم پیشین را به نفع خویش به هم زد.
هر روز ابزاری تازه ساخت که قدرتی تازه در غلبه بر طبیعت به انسان می بخشید. انسان البته در روزگار شکار و دامپروری و کشاورزی، چندان تاثیرگذار و آسیب زا نبود.
لقمه نانی به کف می آورد و می خورد و اگر زخمی بر طبیعت می زد، طبیعت فرصت التیام آن را داشت و از این رو بود که نابودگری انسان چندان به چشم نمی آمد و مصیبت از زمانی رخ داد که عصر صنعت آغاز شد.
انسان چون به عصر صنعت پا نهاد و به ماشین مجهز شد، دیری نپایید که آب، خاک، کوه، جنگل و دریا را جولانگاه تاخت و تاز خود قرار داد و با رقابتی حریصانه بر سر کسب منابع ثروت، روند نابودی طبیعت را سریع تر کرد.
انسان سرش به کسب ثروت مشغول بود و از پیرامون خود در غفلت؛ به شکستن و بریدن و دریدن دلخوش! انسان فرزند طبیعت است و از بودن در دامان مادر خویش لذت می برد. ای دریغا از این مادرکشی!
برداشت بی رویه از منابع گوناگون آب و خاک، قطع درختان و تولید انواع و اقسام زباله با عمر چندین برابر آدمی در طبیعت و بسیاری رفتارهای دیگر همانا مادرکشی است.
انسان طبیعت را با استفاده از ماشین نابود می کند و سپس در چنبره ماشین خفه می شود و انسان از ماشین برای غلبه بر طبیعت استفاده می کند و مدتی بعد ماشین بر ضد خود او طغیان می کند.
درد وقتی فزونی می گیرد که به خاطر ‌آوریم همه این ویرانگری ها، تنها در همین سده اخیر به وقوع پیوسته اند و سراسر حیات آدمی بر روی زمین در مقایسه با قدمت جهان پلک برهم زدنی بیش نیست اما در این چشم بر هم زدن، آدمیان چهره زمین را به شدت دگرگون کرده اند.
اکنون انسان ها سودای دگرگونی کرات دیگر را به سر دارند و انسان برای دستیابی به رفاه بیشتر در حال تخریب محیط زیست خویش است و زندگی انسان روز به روز بیشتر اسیر آلودگی های صوتی، بصری و زیست محیطی می باشد.
دوران کنونی به عصر پسا صنعت مشهور است، انسان ناگزیر از تجدیدنظر در رفتار مخرب پیشین خود است. دوران غفلت به سر‌ آمده و نمی توان نانی را که در به کف آوردنش ابر و باد و مه و خورشید و فلک درکارند، بی اعتنا به دهان نهاد.
انسان نیازمند بازتعریف رابطه خویش با طبیعت است و برای برقراری یک رابطه کارآمد، لازم است رویکرد «صرفا بهره بردار» را به دیگرسو بیفکند و احسن الحالی خویش را در خوشحالی محیط پیرامونی خویش جست و جو کند.
فرزند برآمده از خاک، لازم است با تاملی دوباره در نظام حکیمانه الهی، پای پیام های طبیعت بنشیند و درس بیاموزد. عالم مظهر عظمت خداوند و هر ورقش دفتری است؛ معرفت کردگار. ثناگویان عظمت الهی را نشاید به هیچ گرفتن که «تسبیح گوی او نه بنی آدمند و بس»!
طبیعت زنده و باشعور است و انسان با جهانی ‏آگاه و هوشیار سر و کار دارد. اینکه ما با این زبان بیگانه ایم و آن را نمی فهمیم حاصل غفلت و نقص ماست.
این روزها همه جا سخن از توسعه پایدار است. هیچ توسعه و پیشرفتی بدون ارتباط مناسب با طبیعت و محیط زیست و بی توجهی به آثار و نتایج آن پایدار نیست. توسعه بی‌توجه به محیط زیست، سازی بدآهنگ و ناموزون را می ماند که گوشخراشی آن را فردا متوجه خواهیم شد.
فردایی که دیر است و جبرانش ناممکن است و یا هزینه هنگفتی به بار خواهد آورد. جهان ملک مشاع ماست اما ما مالکان آن نیستیم. ما مستاجران مستعجل این جهانیم و ماندنمان چندان نمی پاید.
از در تولد وارد می شویم و چون مرگ در رسد، ناچار از تخلیه این کهن سرای دیرپا هستیم. این چند صباح را «خوش نشین» باید بود! خوشا خوش نشینی که عمارت را قدر بنهد!
بحران های زیست محیطی که در سالهای اخیر یقه انسان را گرفته اند، موضوع حفاظت از محیط زیست را به یکی از مهم ترین مباحث کشورها، سازمان ها و نهادها تبدیل کرده است.
بحران فراتر از آن است که می پنداریم. هیچ انسانی از لطمات روز افزون محیط زیست برکنار نیست. شترِ آلودگیِ آب، خاک و هوا دیر یا زود دم خانه تمامی مردم زانو می زند و در آن روز فقیر، غنی، رئیس و مرئوس نمی شناسد.
حفظ محیط زیست با نفس کشیدن و ماندن یا نابودی انسان و دیگر جانداران ارتباط مستقیم دارد. محیط زیست سالم، شرط اولیه و اساسی یک زندگی سالم است و مرگ هر بوته سبز، مرگ ما انسان‌هاست؛ می دانم! سبزه ای را بکنم خواهم مرد.
امانتدار امین خداوند باشیم و شکرگزاری نعمت های او را در شکلی عملی تحقق ببخشیم: «اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک!» پاسداری از طبیعت، خدمت به خویشتن خویش است و برکت آن دیر یا زود به خود ما بازمی گردد. «تو اگر در تپش باغ خدا را دیدی‌، همت کن»
7420/ 5054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.