در این یادداشت آمده است: ما ایرانیان یا نشسته‌ایم یا در حال دویدن هستیم، یا افراط می‌کنیم و یا تفریط، حد وسط و اعتدال نداریم.
همه چیز برایمان یا سیاهِ سیاه است و یا سفیدِ سفید. به همین ترتیب آدم‌ها یا قدیس‌اند یا شیطان.هر چند به‌ تکرار و تند و تند جای شیاطین و قدیسان و بالعکس برایمان عوض می‌شود و بسیاری از اوقات اصلا نمی‌فهمیم آدمی که امروز تبدیل به شیطان شده، تا دیروز قدیس و پرستیدنی بود، چرا و چطور فرشته به شیطان بدل شد؟ نیاموخته‌ایم انسان، نه فرشته است نه شیطان. مسئله ساده و خیلی بدوی است، کسانی را که دوست داریم حتی صفات ناپسندشان، برایمان پسندیده است و کسانی را که دوست نداریم منش و اخلاق پسندیده آنها برایمان زشت و ناپسند جلوه می‌کند و این به دلیل سادگی بیش از حد ماست.
در این ماجرا عوام و خواص نداریم همه از این درد مشترک رنج می‌بریم. دیدن سازهای ناساز بین هنرمندان، نویسندگان، شعرا و... در این مملکت عادی و بدیهی است، چه رسد به مردم عادی کوچه و بازار! هر کدام برای برداشت‌ها و نگاه‌های افراطی خودمان هزاران ساعت حرف بی‌اساس و منطق داریم.
این رفتارها نشانه‌های روشنی بر بی‌سوادی است، هر چند بخواهیم آن را پشت واژه‌ها، لباس‌ها یا مدارک تحصیلی و... پنهان کنیم.
عاقلان دانند که نگاه همه یا هیچ عین نادانی است. تا زمانی که این بینش و نگرش را داریم که هر چیزی فقط 'له' یا 'علیه' ماست، راه به بیراهه می‌رویم.
در تاریخ ایرانی شخصیت‌هایی که تن به این سیاه و سفید نداده‌اند به تعداد انگشت‌های دست نیست و البته آنها هم قربانی تقلیل ‌گرایی دیرینه و کهن ایرانی بوده‌اند و سیاه و یا سفید دیده شده‌ و در نهایت همه سیاه دیده می‌شوند.
8066 انتشاردهنده:علی مولوی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.