داستان جوانی که پیشنهاد ۶۰۰ میلیون دلاری را رد کرد!

آرون لیوای میلیاردر جوان می‌گوید:ما می‌خواستیم یک شرکت مستقل داشته باشیم. ولی از طرف دیگر نیز مطمئن نبودیم که آیا تصمیم درستی گرفته‌ایم یا نه.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، روزنامه دنیای اقتصاد نوشت: آرون لیوای برای راه‌اندازی شرکت Box (که امروزه یکی از مشهورترین شرکت‌های فعال در زمینه رایانش ابری است)‌، از ادامه تحصیل انصراف داد و درست بعد از 6سال، این فرصت را پیدا کرده بود که استارت‌آپ خود را با قیمت بالایی به فروش برساند اما به درستی تصور می‌کرد فروش در آن زمان اشتباه است.  شرکت Citrix در آن زمان برای خرید Box، 600 میلیون دلار پیشنهاد داد ولی لیوای و دیگر شرکایش در آخر مذاکرات این پیشنهاد را رد کردند. لیوای اعتراف کرده است که مدت‌ها بعد از این تصمیم، ذهنش درگیر این قضیه بود.

وی در مصاحبه‌ای با Business Insiders گفت: «این فرصت برای یک شرکت نوپا و سرمایه گذارانش، موقعیت مالی بسیار عالی محسوب می‌شود و تصمیم‌گیری پیرامون این موضوع، در آن زمان واقعا سخت بود. ما از یک طرف می‌توانستیم یک درآمد تضمین شده و بدون ریسک داشته باشیم و از طرف دیگر، ادامه کسب‌وکار اما با تردید و احتمالات فراوان روبه‌رو بود و همین مساله، تصمیم‌گیری را سخت‌تر می‌کرد.» 

یکی از شرکای لیوای که قبلا در موقعیت مشابهی قرار گرفته بود، به وی پیشنهاد کرد که کسب‌وکاری را که دوست دارد به پول نفروشد. لیوای و دیگر شرکایش در این مورد سردرگم شده بودند و بعد از مشاوره و جلسه‌های فراوان تصمیم گرفتند به راهی که آغاز کرده‌اند، ادامه دهند.  هفته‌های بعد از تصمیم‌گیری، سخت‌ترین زمان از دید این افراد بود. 
لیوای به خاطر می‌آورد: «درست بعد از اینکه تصمیم خود را قطعی کردیم، ماه‌ها در ترس به سر بردیم. من شب‌ها کابوس می‌دیدم، آیا واقعا تصمیم درستی گرفته بودیم؟ ما هر گز نمی‌توانستیم به عقب برگردیم و دوباره انتخاب کنیم. تصمیم بسیار ترسناکی بود.»

خوشبختانه، لیوای تصمیم درستی گرفت. چند سال بعد و در سن 29 سالگی، وی سهام شرکت Box را برای تبدیل شدن به یک شرکت سهامی عام عرضه کرد و این شرکت حالا سرمایه‌ای معادل 2 میلیارد دلار دارد. لیوای در پاسخ به پرسش بیزینس اینسایدر درمورد احساسش در رد پیشنهاد 600 میلیون دلاری گفت: چالش بسیار بزرگی بود. افراد بسیاری اعتقاد داشتند که فروش گزینه بهتری است و برخی همکاران و شرکای من تنها قسمتی از آنها بودند.مرحله پیچیده‌ای بود زیرا شرکت ما در آن زمان تقریبا نوپا بود و در مرحله‌های اولیه رشد خود قرار داشت. 

در آن زمان نمی‌توانستیم پیش‌بینی کنیم آینده شرکت در 5 یا 10 سال آینده چگونه است. با بازاری پررقابت و همچنین با شرکت‌های بسیار بزرگ‌تر و قدرتمندتری روبه‌رو بودیم. انکار نمی‌کنم که پیشنهاد فوق‌العاده وسوسه انگیزی بود. فروش شرکت می‌توانست نتیجه مالی بسیار خوبی هم برای کارمندان و هم سرمایه گذاران در پی داشته باشد و تصمیم‌گیری بسیار سخت بود.

از یک طرف، شرکت می‌توانست یک نتیجه تضمین شده عالی داشته باشد و تمام ریسک‌ها از میان برداشته می‌شد. از طرف دیگر نیز حفظ شرکت یک ریسک بزرگ بود و نتیجه احتمالی و نامعلومی پیش‌رو داشت. تصمیم‌گیری ماه‌ها زمان برد. من از مشاوران و افرادی که قبلا در موقعیت‌های مشابه قرار گرفته بودند، مشورت گرفتم. با بسیاری از موسسان، رهبران و مدیران مشورت کردم که هرکدام نیز نظرهای مختلفی داشتند. 

برخی می‌گفتند هرگز پیشنهادی بهتر از این نخواهم داشت و برخی دیگر می‌گفتند فرصتی که برای رشد ماحصل زحمات و شرکت مورد علاقه‌ات در دست داری، بیشتر می‌ارزد.نتیجه این شد که تصمیم گرفتیم به مدت 24 ساعت در اتاق یک هتل خود را محبوس کنیم و شرط کردیم تا زمانی‌که تصمیم خود را نگرفته‌ایم، از اتاق‌هایمان خارج نشویم. بالاخره تصمیم به عدم فروش گرفتیم. می‌خواستیم فرصت رشد و رونق دادن به شرکت دست پرورده خودمان را در دست‌مان بگیریم.

در آخر به این نتیجه رسیدیم که اهداف ما برای توسعه این شرکت بیشتر از پول پیشنهاد شده می‌ارزد. اما درست بعد از تصمیم نهایی، برای ماه‌ها احساس ترس داشتیم. ولی حداقل از یک چیز مطمئن بودیم: ما می‌خواستیم یک شرکت مستقل داشته باشیم. ولی از طرف دیگر نیز مطمئن نبودیم که آیا تصمیم درستی گرفته‌ایم یا نه. به‌دلیل این شک و دودلی من تا هفته‌ها کابوس می‌دیدم. تا مدت‌ها درگیر این مساله بودیم و بالاخره به سختی از این مرحله عبور کردیم.

 

دیدگاه تان را بنویسید