انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !Reviewed by نیما ملک پور on Aug 15Rating: 5.0
این نوشته آخرین مقاله منتشر شده دنیل جفریس، از فعالان حوزه فناوری و ارزهای دیجیتال است. در این مقاله درباره اهمیت نرم‌افزارهای آزاد و متن‌باز و لزوم حفظ حریم شخصی توسط شرکت‌های بزرگ صحبت شده است.

اولین دفعه‌ای که با لینوکس آشنا شدم را هرگز از یاد نمی‌برم؛ این دیدار همانند یک تجربه مقدس برای من بود.

این آشنایی صاعقه‌ای بود که به سر من اصابت کرد. می‌دانستم که در حال دیدن یک چیز جدید و متفاوت هستم، یک اصلاح بنیادی، شگفت‌انگیز و حتی خطرناک! خطرناک به خاطر اینکه قدرت بازنشاندن دوباره اکوسیستم نرم‌افزارها را بر پلتفرمی جدید شاهد بودیم.

بیشتر از هر چیز می‌خواستم که در این حرکت نقشی داشته باشم تا در آینده بگویم من هم در تغییر جهان سهمی داشتم!

با همه این اوصاف لینوکس و متن‌باز (Open Source) بودن دنیا را تغییر داد.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

اگر از زمان حال به گذشته نگاه کنیم، شاید بگویید که این امر واضحی بود که لینوکس جهان را تغییر خواهد داد اما به این سادگی‌ها هم نبود. فکر می‌کنم به اندازه کافی سن دارم تا جنگ‌هایی که بر سر متن‌باز بودن روی داد را به یاد آورم. یادم می‌آید که یک‌بار کارفرمایم به من گفت که لینوکس چیز مزخرفی است و من باید سولاریس یاد بگیرم چرا که هزاران فرصت شغلی برای سولاریس در آن زمان وجود داشت. من به او گفتم که دیوانه است و در کمتر از ۱۰ سال دیگر سولاریس وجود نخواهد داشت. بعد از گفتن این حرف او جوری مرا نگاه می‌کرد که انگار من دو سر روی تنم داشتم.

این حرف‌ها به زمانی برمی‌گردد که رد هت لینوکس در جعبه‌هایی در مغازه‌های فرای الکترونیک (Fry’s Electronic) فروخته می‌شد و استیو بالمر لینوکس را «کمونیسم» و «سرطان» می‌خواند.

ولی هم اکنون زمانه تغییر کرده و حتی بالمر نیز به اشتباه خود پی برده است. متن‌باز جهان را بلعیده است و دیگر کسی در کومون‌ها زندگی نمی‌کند.

کسب‌وکارها در رونق اقتصادی هستند و این لینوکس است که در به‌صورت اساسی در حال حرکت دادن همه چیز از ابرکامپیوترها گرفته تا گوشی‌های هوشمند و برنامه‌های هوش مصنوعی است.

در دنیای امروز دیگر حالت پیش‌فرض همه چیز روی متن‌باز قرار دارد. همه تکنولوژی‌های بزرگ از سرویس‌های ابری و هوش مصنوعی و غیره گرفته، در این بستر به وجود می‌آیند. اگر شما هنوز جوان هستید و به تازگی در دنیای تکنولوژی قدم گذاشته‌اید، متن‌باز بودن برای شما مانند یک درخت و رودخانه‌ای است که از اول وجود داشته و تصور جهان بدون آن برای شما ناممکن است. در دنیای امروز گیت‌هاب و تیم‌های توسعه‌دهنده که در سرتاسر جهان پخش شده‌اند، یک هنجار تکنولوژیکی محسوب می‌شوند.

شاید متوجه شده باشید که دیگر شنیدن اخباری مانند خرید گیت‌هاب به مبلغ ۷٫۵ میلیارد دلار توسط مایکروسافتی که در انحصارطلبی سررشته دارد، عجیب نیست.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

اگر با سایت اسلش‌دات در گذشته آشنا بودید، ظهور سایت ردیت را به عنوان ضربه‌ای مهلک به این سایت می‌دیدید. تصویر استاندارد برای مایکروسافت در روزهای قدیمی اسلش‌دات، بیل‌گیتس با چشمانی سایبورگی بود. مایکروسافت ماده تاریک متن‌باز محسوب می‌شد. در واقع اگر می‌توانستید سایرون از ارباب حلقه‌ها، بورگ‌ها از استارترک و دارت ویدر از جنگ‌ ستارگان را با هم ترکیب کنید، به مایکروسافت آن دوران می‌رسیدید.

فلسفه مایکروسافت در آن دوران این سه عبارت بود: «به آغوش بگیر، آن را گسترش بده و بکش»

آن‌ها پروژه‌های متن‌باز را می‌گرفتند و لایه‌های انحصاری خود را در آن تزریق می‌کردند و با قلاب و چنگال‌هایشان آن را فاسد می‌کردند. همانند بورگ‌ها هدف آن‌ها تغذیه از این پروژه‌ها بود. میل انحصارطلبی آن‌ها همانند ویروسی بود که از درون همه چیز را آلوده می‌کرد و به کنترل درمی‌آورد.

اما امروزه مایکروسافت تمامی سیستم‌ عامل‌های دیگر را در آغوش می‌گیرد و از شعار «ویندوز همه جا» به بازی‌ها، هوش مصنوعی، سرویس‌های ابری عمومی و عرصه‌های دیگر حرکت کرده‌ است. شما حتی می‌توانید بر روی ویندوزتان زیرسیستم لینوکس نصب کنید.

این خارق العادست!

اما جنگ متن‌باز بودن و انحصار طلبی هنوز پایان نیافته است. در واقع این جنگ تازه شروع شده است.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

امروز خط مقدم جنگ به جایی انتقال یافته که هرگز فکرش را نمی‌کردم. این جنگ قدیمی بین نرم‌افزارهای متن‌باز و انحصاری به نقطه‌ای رسیده که شبیه جنگ با چوب و چماق در برابر سلاح‌های هسته‌ای شده است.

یادمان نرود که برنده این جنگ همه چیز را خواهد برد!

متن باز بودن یک سبک زندگی است!

متن‌باز بودن تنها به معنی امکان دانلود سورس کد و تغییر دادن آن نیست، بلکه راه و رسم زندگی و نگرش به جهان است.

اما بگذارید با بخش کد شروع کنیم:

سوالی که در ابتدا پرسیده می‌شد این بود که متن‌باز برای جهان بهتر است یا متن‌بسته؟

آیا با متن‌باز بودن مزیت رقابتی شرکت‌هایی که میلیاردها دلار برای ساخت امپراطوری‌ انحصارطلبانه خود صرف کرده‌اند را از بین نمی‌بریم؟

آیا متن‌باز قادر به ارائه نتایج سال‌ها تحقیق‌ و توسعه گروه‌هایی که در خفا کار می‌کرده‌اند، خواهد شد یا اینکه آن‌ها چیز قابل توجهی برای ارائه نخواهند داشت؟

همانند یک اقتصاد نوپا که در بدو ظهورش محصولات بی کیفیتی عرضه می‌کند اما در نهایت با گذشت زمان تکامل می‌یابد، متن‌باز نیز زمان زیادی صرف کرد تا پروژه‌های خلاقانه را در حوزه خود پرورش دهد.

در اوایل متن‌باز همانند ژاپن در دهه‌های ۶۰ و ۷۰ بود؛ «محصول ساخت ژاپن» به این معنی بود که محصول ارزانی می‌خرید. اما در دهه ۸۰ و ۹۰ اقتصاد ژاپن جهش چشمگیری کرد و شرکت‌های غول‌پیکری از آن سر برآوردند. پس از گذشت زمان آن‌ها تولیدکننده محصولاتی -از ماشین‌ها گرفته تا تلویزیون و پخش‌کننده‌های موسیقی- بودند که تقاضای فراوانی در جهان برایشان وجود داشت.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

این قضیه با متن‌باز هم تکرار شد. در اوایل دهه ۹۰ متن‌باز حرف خاصی برای زدن نداشت و تنها نقطه‌ قوت آن کاهش هزینه‌ها بود. در آن زمان پروژه‌های تحقیق‌ و تو‌سعه با متن‌بسته‌ انجام می‌شد. شرکت‌های بزرگ میلیاردها دلار برای توسعه ایده‌هایشان از وب‌سرور‌ها تا پایگاه‌های داده و موتورهای تجزیه‌-تحلیل صرف می‌کردند. اما با گذشت زمان متن‌باز در سطوح بالاتری قرار گرفت. لینوکس به ساخت و گسترش مدلی در مقیاس بزرگ که توزیع شده و در جهت توسعه‌ یافتن آغوشش را باز کرده بود، کمک شایانی کرد. پس از این بود که بسیاری از پروژه‌ها وارد صحنه شدند و وب‌سرور حاکم از Netscape و IIS به آپاچی تغییر کرد.

اتفاق جالبی که بعداً رخ داد این بود که پروژه‌ها دیگر به‌صورت متن‌باز کار خود را شروع می‌کردند.

امروزه متن‌باز را به عنوان حالت پیش‌فرض برای انجام پروژه‌ها برمی‌گزینند. سرویس ابری، هوش مصنوعی، کلان‌داده، گوشی‌های همراه و سیستم‌عامل‌های مجازی همه از اینجا کار خود را شروع کردند. در گذشته انتظار داشتیم این چیزها را نتیجه‌ای از آزمایشگاه شرکت‌ها ببینیم. در این راه شرکت‌ها فهمیدند که به اشتراک‌ گذاشتن پروژه نتایج بهتری دارد.

آن‌ها نمی‌توانند هر کسی را که لازم دارند برای مقاصد ساخت نرم‌افزار استخدام کنند. حتی اگر قصد انجام این کار را داشته باشند بعضاً با میلیون‌ها میلیون خط کد مواجه هستند. آن‌ها به اکوسیستم گسترده‌تری از برنامه‌نویسان احتیاج دارند که نتوان آن‌ها را خرید یا اذیت کرد. برنامه‌نویسانی که هر جا دوست داشته باشند کار کنند و این امر برای آن‌ها ارزشمند تلقی شود.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

بنابراین شرکت‌ها تصمیم گرفتند که ظاهر دوستی را حفظ کرده و با توسعه هسته‌های پویا، از آن‌ها به صورت اشتراکی استفاده کنند.

شاید شرکت‌ها، چارچوب‌های مالکانه خود را بر روی هسته‌های اصلی نرم‌افزار پیاده کنند (Open-Core model)، اما باید بدانید که این روش نیز به متن‌باز بودن پروژه‌ها کمک می‌کند. در چند سال اخیر برخی از شرکت‌های بزرگ به دلیل اینکه تعداد این چارچوب‌های مالکانه را در اوپن‌استک افزایش دادند، از بین رفتند. بیشتر افزونه‌هایی که این شرکت‌ها در این پلتفرم استفاده می‌کردند، ظاهر خوبی داشتند، مراحل نصبشان در سطوح بالاتری بود و برای آن‌ها به‌روزرسانی عرضه می‌شد. در واقع آن‌ها از ظاهر زشت اوپن‌استک و مدل توسعه و دموکراتیک آن در اوایل تأسیس سوء استفاده کردند..

در ابتدا ظاهر جذاب این نرم‌افزارها آن‌ها را در برابر شکل زمخت پلتفرم رایانش ابری، قدرتمند نشان می‌داد. آن‌ها به سرعت با شبکه‌سازی قوی و واسط کاربری عالی در حال گسترش بودند.

اما در نهایت چون نتوانستند خود را با تغییرات سریع زیر لایه‌های استک که از ده‌ها هزار برنامه‌نویس در سرتاسر جهان تشکیل شده بود وفق دهند، یکی پس از دیگری شکست خوردند. آن‌ها مجبور شدند که توسعه خود را در نسخه‌های قدیمی متوقف کنند و با باگ‌هایی که در نسخه‌های جدیدتر برطرف شده بودند، سر و کله بزنند.

مدل‌های متن‌باز در ابتدا به کندی پیش می‌روند اما جهت خود را حفظ می‌کنند. افرادی که در این گروه‌ها هستند با یکدیگر به توافق می‌رسند و در فواصل دور از هم کار می‌کنند.

برنده واقعی همیشه این گروه‌ها هستند!

آن‌ها همانند دریایی هستند که سنگ‌های سخت و محکم ساحل را به شن و ماسه تبدیل می‌کند. در انتها هیچ سنگی نمی‌تواند در برابر قدرت پایدار دریای همیشه خروشان بایستد.

همان‌طور که چرچیل گفته بود:

دموکراسی بدترین شیوهٔ حکومت است، البته به جز بقیهٔ شیوه‌ها که هر از گاهی امتحان شده‌اند.

در حقیقت رشد و تغییر جامعه از این راه می‌گذرد. ما به عنوان یک جامعه با باز گذاشتن آغوشمان به تغییرات و پوست انداختن ساختارهای تاریخ گذشته و ایده‌های منقضی توسعه می‌یابیم. افکار قدیمی باید با چارچوب‌های باز جایگزین شوند تا خلاقیت را در مرزهای دانش ببینیم نه در مرکز آن.

این جایی است که در آن ایستاده‌ایم. متن‌باز و نرم‌افزارهای آزاد این بازی را برنده شده‌اند (و یا اینکه ما این‌طور فکر می‌کنیم)

اما با این وجود هنوز هم تهدیدها و خطرات جدیدی را در افق توسعه می‌توان یافت.

اقیانوس بزرگ تجربه‌های انسانی

جنگ بعدی در دهه‌های بعدی بر روی اطلاعات و الگوریتم‌های بسته خواهد بود. مجله اکونومیست داده و اطلاعات را در قرن حاضر «نفت جدید» عنوان کرده است.

بسیاری از غول‌های تکنولوژی مانند گوگل، آمازون و فیس‌بوک کلان داده‌هایی که از تجربه کاربران بدست آمده را جمع آوری می‌کنند. با گذشت هر ثانیه این ثروت روی هم انباشته شده و گسترده‌تر و عمیق‌تر می‌شود. دلیلش هم این است که هر کجا می‌رویم، در دنیای مجازی ردپایی از خودمان به جا می‌گذاریم.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

 

دنباله‌های پشت سرمان تنها شامل ایمیل‌ها و یا آن رستوران ایتالیایی که با اوبر رفته‌ایم یا گروه‌های موسیقی مورد علاقه‌مان نیست؛ آن‌ها یک هویت دیجیتالی از اینکه ما چه کسی هستیم و به چه چیزهایی اعتقاد داریم، در اختیار دارند.

این شرکت‌ها ما را از پدران و مادرانمان هم بهتر می‌شناسند. آن‌ها می‌دانند که ما با چه کسانی صحبت می‌کنیم، چه کسانی را دوست داریم و از چه کسانی بدمان می‌آید، کجا کار می‌کنیم، چه چیزی می‌خواهیم بگوییم و درباره چه چیزهایی خیال‌پردازی می‌کنیم.

الگوریتم‌‌ آن‌ها در عمق زندگی ما فرو رفته و در هر ثانیه‌ای از عمر ما که می‌گذرد، ما را بیشتر کالبدشکافی می‌کند و بیشتر درباره ما یاد می‌گیرد. در آینده‌ای نه چندان دور، آن‌ها ما را از خودمان هم بهتر خواهند شناخت.

حتی همین الان هم در بسیاری از جنبه‌ها به این قدرت دست یافته‌اند.

در کتاب انسان خداگونه: تاریخ مختصر آینده از یووال نوح هراری، درباره یک تحقیق که فیس‌بوک درباره الگوریتمش انجام داد، نوشته است:

الگوریتم فیس‌بوک قضاوت بهتری درباره شخصیت یک فرد و سرشت‌ او در مقایسه با دوستانش، والدینش و همسرش دارد. هنگامی که پیش‌بینی‌های الگوریتم در مقایسه با پیش‌بینی همکاران، دوستان، اعضای خانواده و همسر یک شخص مورد آزمایش قرار گرفت، نتیجه شگفت‌انگیز بود. الگوریتم تنها با ۱۰ لایک می‌توانست نظرات همکاران را پیش‌بینی کند. برای اینکه نظرات دوستان را پیش‌بینی کند، به ۷۰ لایک و نظرات والدین را با ۱۵۰ لایک می‌توانست پیش‌بینی کند. تعداد لایک‌هایی که الگوریتم با استفاده از آن می‌توانست همانند همسر شخص او را ارزیابی کند، ۳۰۰ عدد بود. به عبارت دیگر اگر روی حساب فیس‌بوکتان تا به الان ۳۰۰ بار دکمه لایک را فشار داده باشید، فیس‌بوک می‌تواند نظرات و خواسته‌های شما را بهتر از همسرتان پیش‌بینی کند.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

افراد زیادی نیستند که درکی از میزان وقتی که در فضای مجازی سپری می‌کنند، داشته باشند.

ما از جهان غیر دیجیتالی در دهه ۷۰ و ۸۰ ، به دنیایی رسیده‌ایم که دیجیتال در هر جنبه‌ای از آن وارد شده است.

با هر کسی که صحبت می‌کنیم، هر چیزی که می‌خریم، هر جایی که می‌رویم یا اقامت می‌کنیم و به هر چیزی که در زندگی فکر می‌کنیم، همه این اطلاعات در پایگاه داده‌ای در گوشه‌ای از اینترنت پشت یک فایروال قدرتمند، به‌ مانند یک کپی از ما در حال زندگی کردن است. شاید شما یکی از آن افرادی باشید که می‌گویند: برایم مهم نیست که چه چیزی درباره‌ام می‌دانند، چرا که چیزی برای مخفی‌ کردن ندارم.

اما شاید همین اطلاعات نه چندان مهم از نظرتان، بیانگر واقعیت‌های بزرگی درباره شما باشد؛ بطوریکه بقیه از اینکه شما واقعاً چه کسی هستید و کجاها می‌روید و وقت خود را چگونه سپری می‌کنید، اطلاع یابند.

حتی با فرض اینکه دانستن «شما چه کسی هستید» مهم نباشد، انسان‌ها دانسته یا ندانسته همیشه چیزی برای قایم کردن دارند!

آیا این را قبول ندارید؟!

در یکی از گفتگو‌های معروف تِد‌ تاک، گلِن گرینوالد گفت:

اگر واقعا باور دارید که چیزی برای مخفی کردن ندارید، پسورد ایمیل خصوصیتان را برای سه ماه به من بدهید. در این مدت هرچیز جالبی که در ایمیلتان پیدا کنم را در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک خواهم گذاشت.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

هنوز هم باور دارید که چیزی برای مخفی کردن ندارید؟!

شاید درباره همسایه یا فامیل و دوستانتان چیزی گفته باشید که دوست ندارید بقیه از آن مطلع شوند. شاید رئیستان را یک عوضی خطاب کرده‌اید، یا درباره برخی ویژگی‌های دوستانتان که از آن متنفرید، چیزی به آن‌ها نگفته‌اید، یا هم اینکه سابقه استفاده از مواد مخدر دارید و از سرکارتان خودکار کش می‌روید.

یا که اصلاً شاید شما تنها با اوبر و لیفت این طرف و آن طرف می‌روید.

این شرکت‌ها می‌دانند که شما اغلب کی و کجا هستید. از کارت‌های اعتباری استفاده کنید تا فهمیدن اینکه در زمان مشخصی کجا بودید، برای آن‌ها ساده‌تر شود. چه چیزی خریده‌اید و به دیدن چه کسی رفته‌اید؟ به دنبال چه چیزی هستید و چه چیزهایی را دوست دارید و اغلب چه مواقعی به کافه مورد علاقه‌تان می‌روید؟

این‌ها سؤالاتی است که جواب آن را در اختیار دارند. راستی فرقی ندارد حکومت دموکراتیک باشد یا تمامیت‌خواه، همه آن‌ها این اطلاعات را با رغبت تمام می‌گیرند تا پروفایل‌های کلان توزیع شده‌ای برای شهروندانشان درست کنند. اگر در کشوری شاخص از نظر دموکراسی زندگی کنید، شاید این‌ها برای شما مسئله‌ی مهمی نباشد. به هر حال آن‌ها همیشه دنبال آدم بدها می‌روند، مگر نه؟!

مشکل اساسی این است که آدم بدها دیگر آن افراد شرور گذشته نیستند و قدرتی در اختیار دارند که تصورش سخت است.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

اگر به زمانی که همه چیز ساده بود بنگریم، شاید همه این‌ها را در قالب سیاست می‌دیدیم. چپ‌ها هنگام به قدرت رسیدن حمل اسلحه را و راست‌ها مراکز سقط جنین را مورد انتقاد قرار می‌دادند.

اما در زمان بغرنج کنونی که همه چیز پیچیده شده است، همه این داده‌های کلان مانند یک نیروی شیطانی و تاریک است که در زیر زمین می‌خزد و آماده بیرون آمدن و تکه تکه کردن ماست. هنگامی که بیماران روانی کنترل جامعه را در دست بگیرند، دیگر چیزی طبق قوانین پیش نمی‌رود، به این صورت که ما کلید کنترل کامل را در اختیار آن‌ها گذاشته‌ایم.

احتمال دارد آن‌ها با این اطلاعات مخالفان خود را از بین ببرند، روزنامه نگاران را خلع سلاح کنند و فعالان اجتماعی را شکنجه کرده و ترس و وحشت را سرتاسر سرزمین پخش کنند.

شاید فکر کنید این اتفاق هرگز رخ نمی‌دهد. آیا فکر می‌کنید که در یک دموکراسی و جامعه سطح بالا زندگی می‌کنید؟

اشتباه می‌کنید!

جوامع می‌توانند سقوط کنند. این قانون تاریخ است و استثنایی هم در آن وجود ندارد.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

به هرکجا که نگاه می‌کنیم، دموکراسی به دلایل طبیعی یا غیرطبیعی در حال جان دادن است و نسل جدیدی از هیولاها در حال استثمار جوامع قانونمندی هستند که پس از جنگ‌ جهانی دوم به وجود آمدند. نسل محبوبی که پس از جنگ‌ جهانی شکل گرفت، در حال از بین رفتن است. دیگر افراد کمی زنده‌ مانده‌اند تا وحشت رژیم‌های فاشیستی و کمونیستی آن دوران و کشته شدن ۵۰ میلیون نفر را به یاد داشته باشند. هنگامی که خاطرات تیره‌وتار می‌شوند، تاریکی دوباره شروع به چیره شدن می‌کند. ابتدا در گوشه و کنار جامعه و بدون اینکه بقیه را متوجه خود کند قدرت خود را پس می‌گیرد و ناگهان حمله‌ور می‌شود.

اگر دقت کنید می‌بینید که این بیماران روانی در جامعه یک چیز را خیلی خوب می‌دانند. قوانین حاکم بر جامعه واقعی نیستند. آن‌ها فقط توهمی از تصوراتمان می‌باشند. قوانین چیزهایی هستند که نسل‌های مختلفی از مردان و زنان بر روی آن به توافق می‌رسند و طی فرایند پیچیده ضمنی و صریحی در سطوح ناخودآگاه و درونی هر فرد شکل می‌گیرد. در طول زمان این قوانین مثل چسب جامعه را کنار یکدیگر نگه می‌دارد. آن ها به ما یک رویای مشترک و دلیلی برای کار کردن در سرتاسر بخش‌های گسترده یک جامعه را می‌دهند. قوانین داستان‌های خیالی هستند که دهه‌ها و قرن‌ها برای ما تعریف شده‌اند و این امکان را به ما می‌دهند که در زمان و مکان تعریف شده‌ای برای هدف مشترکی کار کنیم.

اما بیماران روانی قوانین را به چشم دیگری می‌بینند: افسانه‌های بزرگ قدیمی. تنها کاری که برای سقوط جامعه لازم است انجام دهند، از بین بردن ایمان ما به این قوانین است.

این دقیقاً کاری است که آن‌ها انجام می‌دهند. آن‌ها تناقض‌های ذاتی و راه‌های گریز قوانین را پیدا می‌کنند و با سوءاستفاده از آن‌ها جامعه را استثمار می‌کنند. هرچقدر بیشتر این کار را انجام دهند، بیشتر پایه‌های اساسی جامعه را سست می‌کنند. درزه‌های کوچک در جامعه به شکاف‌ها و در نهایت به شکستگی‌های گسترش یافته‌ای ختم می‌شوند.

کمی بعد از این اتفاقات اعتماد به قوانین از بین خواهد رفت و جامعه و انسان‌ها سقوط خواهند کرد.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

در طول تاریخ بارها و بارها این مسیر را از آزادی به سمت انحطاط مشاهده کرده‌ایم، جوامع سقوط می‌کنند و سَردمداران قدرتمند و دیوانه‌ای در مرکز امور قرار می‌گیرند و دیگر کفن پوسیده آزادی را باید خاک کرد.

وقتی این افراد به قدرت برسند دیگر اختیار خودمان را نیز از دست خواهیم داد.

همان‌طور که یودا در جنگ ستارگان می‌گوید: ترس منجر به خشم، خشم منجر به نفرت و نفرت و به رنج و عذاب ختم می‌شود.

این یک طوفان سهمگین است که برای دهه‌ها کسی جلودارش نبوده، و همانند سرطان هزاران نفر را مبتلا کرده است و هنگامی که نابود شود، هزاران یا میلیون‌ها نفر را که را با خود از بین خواهد برد.

اما برای متوقف کردن آن تنها یک شانس داریم. باید قبل از اینکه کار از کار بگذرد، خیلی سریع عمل کنیم. می‌توانیم قبل از اینکه هرج‌ و مرج آغاز گردد این کار را انجام دهیم، یا در آخرالزمان و بین گرد و غبار دنیای فرو ریخته از آن برای ساخت دنیای جدید استفاده کنیم. انتخاب این دست خودمان است.

راه‌حل کار چیست؟ متن‌باز و غیرمتمرکز کردن همه چیز.

از همه داده‌ها گرفته تا مدل‌های کسب‌وکار و کد منبع و الگوریتم‌ها.

خودتان را آزاد کنید

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

متن‎باز و غیرمتمرکزسازی چیزی بیشتر از کدهای برنامه‌نویسی است. متن‌باز می‌تواند دنیای ما را از حالت فعلی تغییر دهد و سیستمی پایدارتر فراهم کند که جوابگوی نیازهای ما باشد.

هنگامی که حکومت استونی درصدد مدرنیزه کردن کشور کوچکش برآمد، باخبر بود که کلید انقلاب دموکراسی دیجیتالی در شفافیت امور، آزاد گذاشتن، فدراسیون و غیرمتمرکزسازی می‌باشد.

تا به حال از خودتان پرسیده‌اید که یک حکومت سالم واقعاً چگونه است؟

حکومت سالم تشکیل شده از وزنه‌هایی است که برای جلوگیری از قدرت یافتن گروهی بر گروه دیگر و تصاحب قدرت توسط جناح‌ها برای مدت طولانی، طراحی شده است.

البته فطرت انسان او را به سمت کنترل همه چیز سوق می‌دهد، اما همیشه به دنبال آن فاجعه‌ای در پیش است.

چرا که همه فکر می‌کنند حق با خودشان است و بقیه در اشتباهند. نه، نه این درباره شما صحت دارد! در واقع سمت و سوی من صحیح است و من از آن اطلاع دارم!

دیدید!؟ این همان مشکل اساسی است که وجود دارد.

دانیل بورستین مورخ آمریکایی می‌گوید که بزرگ‌ترین مانع بر سر راه پیشرفت، جهل نیست، بلکه توهم دانش است.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

دنیل بورستین (Daniel Boorstin)

ما همه فکر می‌کنیم که حقیقت را کشف کرده‌ایم ولی این درست نیست و هیچ‌وقت دیگر هم نمی‌تواند درست باشد.

واقعیت از این حکایت دارد که هیچ‌کدام از ما به صورت تمام و کمال درست نمی‌گوییم. ما مجموع حاصل از وقایع موجود یا حتی چیزی نزدیک به آن را نمی‌بینیم. حقیقت این است که هر کدام از ما قطعات کوچکی از یک ماشین بیولوژیکی خیلی خیلی بزرگ هستیم.

ما قادر نیستیم هر چیزی که آن بیرون برای دیدن و دانستن وجود دارد را درک کنیم. هر کدام از ما بطور ناامیدکننده‌ای محدود هستیم. اطلاعات خیلی زیادی در این جهان وجود دارد که پردازش آن از تصور ما خارج است. اگر بخواهیم همه این اطلاعات را با مغزهای کوچکمان انجام دهیم، احتمالاً پس از لحظاتی جان به جان آفرین تسلیم شویم.

هر گروهی و جناحی این تصور را دارد که تمامی جواب‌ها را در اختیار دارد؛ بسا که این توهمی بزرگ به اندازه فکر و خیالشان است. هوشمندانه‌ترین طراحی سیاسی اجازه روی کار آمدن قدرت‌های مختلف سیاسی را برای دوره‌های زمانی گوناگون می‌دهد و از این که در انتهای دوره، جناح سرکار از قدرت کناره می‌گیرد، مطمئن می‌شود.

اما امروزه محدود کردن این طراحی به سطوح دولتی جوابگو نیست.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

ما در بطن تمرکز فرو رفته‌ایم و مراکز قدرتمندی ساخته‌ایم که نابود شدن آن‌ها برایمان هزینه خیلی زیادی خواهد داشت. هر وب‌سایت بزرگ اطلاعات ارزشمندی از کاربران و بازدیدکنندگان دارد و هر لحظه امکان دارد با حملات هکرها این اطلاعات به سرقت رفته یا از بین بروند. می‌توانم بگویم که هیچ سازمان بزرگی بر روی زمین وجود ندارد که در دهه اخیر از رخنه اطلاعات در مقیاس بزرگ ضربه نخورده باشد.

اگر باز هم حرف من را باور نمی‌کنید، بهتر است به این وب‌سایت سر بزنید و خودتان ببینید که چه تعداد از این مراکزی که به آن‌ها اعتماد دارید، دچار رخنه امنیتی و درز اطلاعات شده‌اند. اشکالی ندارد هر چقدر که لازم است وقت بگذارید و ببینید که آیا کسب‌وکارهایی که با آن‌ها سروکار داشته‌اید تا به حال اطلاعات شخصیتان از شماره تأمین اجتماعی گرفته تا کارت‌های اعتباری و جاهایی که دوست دارید و کسانی که به آن‌ها علاقه دارید را از دست داده‌اند یا نه.

وقت روبرو شدن با واقعیت فرا رسیده است:

چیزی به نام مراکز متمرکز مورد اعتماد وجود ندارد.

دلیلش هم این است که این مراکز سیال هستند و با تغییر افرادی که آن‌ها را اداره می‌کند، عوض می‌شوند. به اکوئیفاکس فکر کنید. یکی از بزرگ‌ترین کارت‌های اعتباری آمریکا که با حمله سایبری در سال ۲۰۱۷ اطلاعات نیمی از مردم آمریکا را در اختیار هکرها قرار داد.

راستش را بخواهید این مراکز هنوز هم «مورد اعتماد» هستند.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

بله این درست است. ما نمی‌توانیم آن‌ها را از زنجیره اعتماد جدا کنیم. علی‌رغم این واقعیت که آن‌ها امنیت ضعیفی دارند که منجر شده اطلاعات نیمی از مردم آمریکا به سرقت برود، نمی‌توانیم آن‌ها را از جایشان تکان دهیم. هنگامی که یک کارت اعتباری را تأیید می‌کنید یا کسی پس‌زمینه شما را بازبینی می‌کند، دوباره دارید از رفیق قدیمی‌مان، اکوئیفاکس استفاده می‌کنید. اصلاً مهم نیست! آن‌ها می‌توانند از راه‌های دیگری نظیر شرکت‌های فرعی که برای نظارت بر کارت‌های اعتباری دارند، پول دربیاورند. به هر حال شاید شما هم جزء کسانی باشید که اطلاعاتشان از دست رفته است و باید کسی باشد که بر روی کارت شما نظارت داشته باشد!

جواب راه‌حل خارج کردن تمام آن‌ها از معادلات است. ما این کار را تنها با سیستم‌های باز، شفاف و غیرمتمرکز می‌توانیم انجام دهیم.

به متن‌باز در سطح سیستماتیک نگاه کنید. اعتماد متن‌باز، حکومت متن‌باز، هویت متن‌باز، داده‌های متن‌باز، الگوریتم‌های متن‌باز. کلمات قشنگی به نظر می‌آیند، این‌طور نیست؟! اما به منظور رسیدن به این کلمات باید کنترل داده‌های خودمان را در درست بگیریم.

این کاری بود که کشور استونی هنگام ساخت سیستم جدید انجام داد. آن‌ها فرض را بر مصون از خطا بودن نهادهایشان نگذاشتند و در تلاش برای کنترل کامل شهروندهایشان برنیامدند. در واقع آن‌ها خلاف این کارها را انجام دادند.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

داده‌ها دیگر به‌صورت متمرکز نگه‌داری نمی‌شد تا ریسک اتفاقاتی مانند اکوئیفاکس کاهش یابد. در عوض پلتفرم داده دولتی X-Road ، اجازه انتقال اطلاعات سرورهای شخصی را از طریق رمزگذاری سرتاسر می‌دهد. در این پلتفرم هر کس داده‌های خودش را نگه‌داری می‌کند

دندان‌‌پزشکتان، مدرسه فرزندتان و بانک‌ها هر کدام داده‌های خود را نگه‌داری می‌کنند. هنگامی که کاربر درخواست اطلاعات می‌کند، همانند قایقی قفل شده که در کانال حرکت می‌کند، این اطلاعات را دریافت خواهد کرد.

ما برای رسیدن به حکومتی همانند حکومت دیجیتال استونی نباید وقت را تلف کنیم. در واقع اگر بخواهیم رو به جلو هم حرکت کنیم با مانع بزرگی روبرو می‌شویم، چرا که بیشتر حکومت‌ها علاقه‌ای به این کار ندارند.

برای همین است که پروژه‌هایی مانند IOVO و هزاران پروژه دیگر وجود دارند که هدف آن‌ها برگرداندن اطلاعات به دست خودمان است. این پروژه‌ها به ما اجازه می‌دهند که اختیار داده‌های خودمان را داشته باشیم و اینکه چه کسی در چه زمانی و چگونه از این اطلاعات استفاده کند را ما تعیین کنیم. این کار دست شرکت‌های بزرگ را از کنترل ما و سوء استفاده از این داده‌ها جهت ساخت مدل‌های هوش مصنوعی درباره ما و فروش آن‌ها به خودمان کوتاه می‌کند.

زمان مقابله با آن‌ها فرا رسیده است.

بگذارید این شرکت‌ها تاوان دسترسی‌های نامحدود به اطلاعات ما را بدهند. این کاری است که ارزهای دیجیتال برای ما می‌توانند انجام دهند. شما نمی‌توانید تراکنش مبالغ جزئی را با پول فیات انجام دهید، اما این کار با ارزهای دیجیتال امکان‌پذیر است.

شاید در ابتدا بتوانند در مقابل این خیزش مقاومت کنند اما دریای خروشان، سنگ‌های محکم ساحل را خرد خواهد کرد.

اما نهایتا آن‌ها نیز از این سیستم جدید خوشحال خواهند بود.

می‌پرسید چرا؟

زیرا آن‌ها دیگر به سیستم‌های امنیتی پیچیده و هزینه‌بر برای تامین امنیت این داده‌ها نیاز نخواهند داشت. زنجیره‌های غیرمتمرکزی که در آینده اطلاعات ما را با رمزگذاری غیرقابل شکستی حفظ کرده و امکان دسترسی انحصاری را برای ما فراهم خواهند کرد. در این تصویر از آینده هرکس یک پروفایل و داشبورد دیجیتالی خواهد داشت تا اطلاعاتی را که دوست دارد با هر کس که می‌خواهد به اشتراک بگذارد.

انقلاب متن‌باز (OpenSource) بودن همه چیز !

اوبر غیرمتمرکز را تصور کنید. آن‌ها دیگر سیستم شناسایی هویتی و پروسه ثبت‌نام قبلی را نخواهند داشت. شما تنها پروفایل خودتان را برای آن‌ها می‌فرستید و به آن‌ها اجازه دسترسی داده و عملیات پرداخت به این صورت انجام می‌شود. آن‌ها دیگر درباره هک شدن و به سرقت رفتن اطلاعات نگران نخواهند بو؛ چراکه دیگر آن‌ها اطلاعات شما را نگه‌داری نمی‌کنند.

و هنگامی که آن‌ها تصمیم داشته باشند که یک مدل هوش مصنوعی با استفاده از اطلاعات شما طراحی کنند تا راه‌حل‌های بهتری برای شما ارائه دهد، باید بابت این داده‌ها از طریق تراکنش‌های جزئی هزینه بپردازند یا اینکه شما به سادگی می‌توانید پیشنهاد آن‌ها را رد کنید و اطلاعات خود را در اختیارشان قرار ندهید.

هنگامی که لیفت غیرمتمرکز ایجاد شود، شما پروفایل خودتان را خواهید داشت و آن‌ها از سیستم قبلی استفاده خواهند کرد. سیستمی که دیگر به تک تک افراد متصل نیست.

آری! این‌گونه تکامل می‌یابیم و سیستم جدید را جایگزین قبلی می‌کنیم.

اینترنت کارهای روزمره نظیر ارسال بسته‌های اطلاعات در سرتاسر جهان را برای ما ساده‌تر کرد. در سطح بعدی باید عملکرد سیستم را به صورت خودکار درآوریم. هنگامی که هرکس کارت شناسایی غیرمتمرکز و کیف اطلاعات شخصی خود را در اختیار دارد، هر شخص یک پروفایل جهانی خواهد داشت که اختیار اشتراک‌گذاری آن در دست خودش خواهد بود و شرکت‌های بزرگ دیگر وظیفه نگه‌داری و حفظ این اطلاعات را نخواهند داشت.

در ابتدا شرکت‌ها و نهادها در برابر سیستم جدید مقاومت خواهند کرد و برای وفق دادن خود با آن علاقه‌ای نشان نخواهند داد؛ البته این کار را شاید به خاطر نداشتن آینده‌نگری یا اینکه به این امور عادت پیدا کرده‌اند، انجام دهند. اما به زودی درمی‌یابند که با شرکت‌های جدید که طبق سیستم جدید بنا می‌شوند، نمی‌توانند رقابت کنند. هزینه‌ها امانشان را خواهد برید و جز پذیرش سیستم جدید و همراهی با متن‌باز و تمرکززدایی چاره دیگری نخواهند داشت.

کلید حل مشکلات مربوط به حریم خصوصی این نیست که به حکومت‌هایمان التماس کنیم که این کار را برای ما انجام دهند. تنها باید تله موش را کار بگذاریم و آن‌ها خودشان به دام خواهند افتاد.

منبع: hackernoon
print

دیدگاه تان را بنویسید