به گزارش ایرنا، مرحوم قاسم دشتی در سال 1337 در یک منطقه محروم آبادان به نام ابوالحسن به دنیا آمد.
وی در سال 44 وارد دبستان دولتی بهار شد و شش سال بعد برای ادامه تحصیل به دبیرستان دکتر فلاح (شریعتی فعلی) آبادان وارد و در رشته طبیعی ادامه داد و در سال پنجم طبیعی چون کمتر به درس خواندن می رسید و مجبور بود برای امرار و معاش خانواده کار کند، یک سال از درس عقب افتاد.
در سال 56 دیپلم گرفت و چون شوق زیادی برای ادامه تحصیل داشت پاسپورت گرفت تا برای تحصیل در رشته پزشکی به هندوستان برود اما چون پشتوانه مالی نداشت و کسی نبود که از او حمایت کند از ادامه تحصیل منصرف شد و به خدمت سربازی رفت اما بعد از مدتی معاف شد.
در جریان انقلاب اسلامی دائم در مجالس سخنرانی ضد رژیم شاه شرکت داشت و نوارهای امام راحل را پخش می کرد و در همین ایام نیز به کار در بیمارستان فارابی آبادان مشغول شد.
با شروع جنگ تحمیلی در شهریور 59 زمانی که خرمشهر و آبادان زیر بمباران شدید گلوله های خمپاره قرار گرفت، قاسم دشتی مجبور شد به همراه پدر، مادر و خواهرش این شهر را ترک و هرمزگان را پناهگاه خود قرار دهند.
وی پس از چندی وارد جهاد سازندگی منطقه جناح و بستک در استان هرمزگان شد. در همین ایام اعلام شد که متولدین سال 37 خود را معرفی کنند و او بی درنگ به خدمت نظام وظیفه رفت و حدود هشت ماه در هوانیروز اصفهان خدمت کرد و دوباره معاف شد.
او پس از تماس با اداره کار و امتحان و گزینش به استخدام خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران(ایرنا) واحد بندرعباس در آمد.
در ابتدای کار برای گذراندن یک دوره آموزشی به تهران رفت و 20 روز در تهران بود که پدرش از دنیا رفت اما او با تلاشی خستگی ناپذیر نشان داد که از عهده کار در خبرگزاری بر می آید.
وی نخستین کسی بود که با تلاش و پیگیری مداوم ساختمان خبرگزاری را در سال 62 در خیابان فاطمیه بندرعباس روبروی مسجد فاطمیه بنا نهاد.
عکس های به جا مانده از دیدار و تهیه خبر از سفر رییس جمهوری و مردان سیاسی آن روز کشور نشان از اخلاص و تلاش های شبانه روزی و عشق و علاقه مرحوم دشتی به حرفه خبرنگاری را نشان می دهد؛ حرفه ای که هنوز در بین مردم و مسوولان این کشور ناشناخته است.
قاسم دشتی در تیرماه سال 65 در سالگرد شهادت آیت الله بهشتی و درحالی که برای کمک به همکاران خود که در مسیر بندرلنگه دچار سانحه شده بودند، رفته بود، در 20 کیلومتری بندرلنگه بر اثر سانحه رانندگی جان خود را از دست داد و نشان داد که قدم گذاشتن در عرصه خبر و رسانه، ایثار، سخت کوشی و عشق و جان فشانی می خواهد.

** فرزندانی که راه پدر را ادامه دادند
قرارمان را تاکید کردم ساعت 11 روز پنجشنبه 11 مرداد باشد، زودتر از خودش وارد محل کارش در یکی از روزنامه های محلی هرمزگان شدم، مرضیه از زمانی که به یاد دارم روحیه سرزنده داشته و همیشه لبخند بر لب داشت، ظاهرش را همیشه شاد نشان می دهد و سختی های روزگار و عرصه دشوار خبر را برای خودش آسان می گیرد.
هوای مرداد هر چند برای ما خبرنگاران طاقت فرسا شده اما وقتی روی خوش و گشاده روی همکاری را می بینی دلت سر زنده می شود و شوق نوشتن پیدا می کنی، مرضیه با همان لبخند همیشگی و صورت پر از عرق وارد تحریریه روزنامه شد، بعد از احوالپرسی ها و نالیدن از هوای گرم این وقت روز لیوان آبش عطش مرا برید.
می گوید: پدر و مادرم شهریور 61 باهم ازدواج می کنند و من سال 63 و صدیقه در سال 65 به دنیا آمدیم، زمانی که پدرم را از دست دادیم من حدودا دو ساله بودم هیچ کداممان پدر را به یاد نداریم اما از تعریف هایی که از مادر و عمویم شنیدم می گفتند مسوول خبرگزاری و انسان سخت کوش و پرتلاشی بوده است و به دلیل همین عشق و علاقه و سخت کوشی هایش جانش را از دست داد.
می گوید: بنیاد شهید عنوان شهید را برای پدرم ثبت نکرد و صرفا همکاران خبرگزاری ایرنا خودشان از قاسم دشتی به عنوان شهید یاد کردند و ما زیر نظر بنیاد شهید نیستیم. بعد از درگذشت پدرم و برای این که ما بسیار کم سن و سال بودیم و در نبود پدر احساس تنهایی و غربت نکنیم به پیشنهاد مادربزرگم، عموی کوچکتر من که مجرد بود با مادرم ازدواج کرد و ما ایشان را پدر صدا می زنیم، حالا مرضیه و صدیقه یک خواهر و سه برادر دیگر هم دارند.
مرضیه و صدیقه دشتی دو یادگار دهه 60 مرحوم قاسم دشتی هستند که به دلیل عشق و علاقه به کار پدر راه او را ادامه دادند و در عرصه خبر با عشق و علاقه قلم زدند.
مرضیه متولد سال 63 سال ها به عنوان خبرنگار بیش از 15سال را در روزنامه محلی ندای هرمزگان مشغول کار است و صدیقه متولد سال 65 نیز این عرصه را از سال 85 با باشگاه خبرنگاران و معاونت اطلاعات و اخبار صدا و سیمای مرکز خلیج فارس آغاز کرد و سال ها در این نهاد عاشقانه کار کرد.
وی از همکاران پدرش از حسن جعفری اسم می برد که هم به لحاظ معنوی و هم مادی به خانواده مرحوم دشتی سر می زد و جویای حالشان بوده، اما بعد از رفتن این همکار صمیمی پدر از بندرعباس از وی خبر چندانی نداشتند تا این که روز پنجشنبه 11مرداد با شماره آقای جعفری تماس گرفت و بعد از چند سال خاطرات پدر و همکار پدر با خبر را مرور کرد.
حسن جعفری در این تماس تلفنی گفت: یک روز قبل از آن تصادف تلخ برای قاسم دشتی و آقای طاهرپور، برای تهیه گزارشی که دقیق یادم نیست وزیر نیرو یا وزیر جهاد به هرمزگان آمده بود، عازم بندرلنگه شدیم و در مسیر بندرلنگه به سمت پارسیان دچار سانحه رانندگی شدیم؛ قاسم دشتی و آقای طاهرپور نیز با اطلاع از این سانحه و برای کمک به ما عازم بندرلنگه می شوند اما خود با تصادفی تلخ روبرو شدند که منجر به فوت آقای دشتی شد.
مرضیه از خانم نارنجی، آقایان طاهرپور و هدایت الله عبداللهی به عنوان دیگر همکاران پدرش در خبرگزاری ایرنا نام برد.
هدایت الله عبداللهی دیگر همکار دهه 60 خبرگزاری ایرنا در بندرعباس است که در تماس تلفنی از قاسم دشتی به عنوان همکار پرتلاش و از خبرنگاران توانمند و کاربلد خبرگزاری جمهوری اسلامی یاد می کند.
وی می افزاید: در سال 64 که وارد ایرنا بندرعباس شدم ایشان چند سالی بود که در آن مرکز به فعالیت خبرنگاری مشغول بود و در نخستین روزهای فعالیت خبرنگاری دو درس مهم صداقت خبری و صداقت مخبری را از قاسم دشتی آموختم.
عبداللهی برخورداری از سعه صدر و نوع دوستی، تنفر از غیبت و مخالفت جدی با دروغگویی را از دیگر خصلت های مهم انسانی، رفتاری و اخلاقی قاسم دشتی در فعالیت حرفه ای خبرنگاری یاد می کند.
این خبرنگار دهه 60 در خبرگزاری ایرنا در بندرعباس می گوید: آن مرحوم تاکید می کرد که در فعالیت خبری به هیچ قیمت نباید صداقت را فدای مصلحت کرد و آنچه در خبر برای مردم منعکس می شود، باید دقیق و واقعی باشد به همین دلیل مرحوم دشتی همواره در مقابل خواسته منابع خبری که خواستار وارونه جلوه دادن برخی امور یا منعکس نشدن بخشی از واقعیت ها بودند، ایستادگی می کرد.
به گفته وی، وقت شناسی یکی دیگر از ویژگی های قاسم دشتی بود و با تکیه بر این ویژگی، آن مرحوم در ماموریت های خبری همواره پیشتاز سایر خبرنگاران بود و در قرارهای مصاحبه بدون هیچ تاخیری حضور می یافت.
این همکار قاسم دشتی ادامه می دهد: هم چنین قلم روان و داشتن شم خبری از ویژگی های حرفه ای آن مرحوم بود؛ به همین دلیل خبرهای منتشر شده توسط وی عمدتا در روزنامه ها و نشریات استانی و سراسری بدون تغییر منعکس می شد.

** اگر امکانات خوبی بود شاید پدرم زنده می ماند
مرحوم دشتی با شنیدن خبر سانحه همکاران خود عازم بندرلنگه می شوند، آن ها وقتی به 20 کیلومتری جاده بندرلنگه وارد می شوند به دلیل وضعیت نامساعد جاده، خودرو از کنترل آقای طاهرپور خارج و به سمت پرتگاه پرت می شود، خودش دچار شکستگی دست می شود اما همکارش از خودرو پرت می شود و سرش می شکافد؛ بسیار سخت است جان دادن کسی که یکسال در برابر ناملایمات روزگار و سختی ها همراه هم بوده اند، برای انعکاس واقعیت های خوب و تلخ به موقع و با عشق و ایمان باهم بوده اند، لبخند زده اند و ...
دهه شصت سال های جنگ است، هر روز خبر از شهادت دریادلان از جبهه ها می رسد، خبرهای تلخ و شیرین از جبهه ها، از فتح عملیات ها، از ترورهای منافقین در شهر، از سفرهای مسوولان کشوری به استان برای افتتاح طرح های عمرانی، این بار 2 خبرنگار در یک جاده ای ناهموار دچار حادثه ای تلخ شده اند، خبرنگاری که همکارش با سرخونین درحال جان دادن است، با هر زحمتی که هست بیمارستان شهید بهشتی بندرلنگه را از این حادثه ناگوار مطلع می کنند، هرچند که آمبولانس از راه می رسد و پیکر خونین یک خبرنگار سخت کوش را با خود حمل می کند اما ناگهان بنزین آمبولانس تمام می شود و یک خبرنگار در این آمبولانس درحال جان دادن است، خبرنگاری که آرزویش رسیدن به بیمارستانی است که همکارش را نجات دهد، این جاده ناهموار و کمبود امکانات دلهره و اضطراب عجیبی به دل طاهرپور انداخته اما قاسم دشتی خبرنگار سخت کوش و وفادار ایرنا در مسیر جان می دهد و به لقاءالله می پیوندد.
از مرضیه خواستیم با شماره بهزاد طاهرپور، دیگر همکار پدرش تماس بگیرد، با همان تماس اول آقای طاهرپور جوابش را داد و گفت: سلام خوبید جناب طاهرپور. صدای پشت تلفن اما برای آقای طاهرپور ناشناس بود وقتی مرضیه خود را دختر قاسم دشتی از بندرعباس معرفی کرد به یکباره صدای پشت تلفن لرزان شد. فورا گفت خدا رحمت کند پدرت را. هر موقع به یاد ایشان می افتم برایش فاتحه می خوانم.
طاهرپور مرضیه را دلداری می داد و مرضیه اشک می ریخت، اولین بار بود که صدای طاهرپور را می شنید کسی که پشت فرمان ماشین بوده و همکار پدرش که آن لحظه های تلخ را هنوز به یاد دارد. هر روز که یاد پدرت می افتم برای روح او فاتحه می خوانم.
گریه امانش نمی دهد گوشی را از مرضیه گرفتم و با آقای طاهرپور هم صحبت شدم، می گوید از آن حادثه 32 سال می گذرد، من و قاسم دشتی برای کمک به همکارانمان رفتیم اما شاید دست تقدیر این بود که ما خودمان گرفتار حادثه شویم اما من هنوز به یاد قاسم هستم.
بعد از اتمام گفتگویم با بهزاد طاهرپور مرضیه درحالی که اشک می ریخت، می گوید: علت اصلی مرگ پدرم به دلیل کمبود امکانات بوده است اگر امکانات خوبی بود شاید پدرم زنده می ماند.
9887/7408
گزارش از فرنگیس حمزه یی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.