پایگاه خبری جماران: احمد یوسف زاده نویسنده حوزه دفاع مقدس طی یادداشتی که در اختیار جماران قرار داد، نوشت:

 پنجشنبه شب دوازدهم بهمن در خدمت رهبر معظم انقلاب بودیم. بهمراه بیست سی نفر از نویسندگان دفاع مقدس و بچه های حوزه هنری. نوبت صحبت که به من رسید به ایشان گفتم آن بیست و سه نفر خیلی دوست دارن خدمت شما برسند گفتند  اونا که توی کشور پراکنده اند، گفتم اگه شما اجازه بفرمایین جمع میشن . گفتند مانعی ندارد بیایند و به یک نفر که کنار دستشون نشسته بود سفارش کردن.

من راجع به کتاب آن بیست و سه نفر به ایشان گفتم که به چهار زبان ترجمه شده خوشحال شدن. در بخشی از صحبتاشون  خطاب به نویسنده ها گفتند ماجرای این بچه ها مثل بیست و سه نفر و کتاب آقای طحانیان( یکی از اسرای کم سن) را در کتابهای کودکان و نوجوانان بیاورید.

یه حرکت جالب از ایشان:

یه انگشتر دادند به رییس حوزه هنری و گفتن دفعه پیش که آمده بودین یه جوان کاریکاتوریست انگشتر خواست اون انگشتر مال خودم بود اینو بهش بدین.

به من گفتند چند وقت پیش آقای حجتی کرمانی یه کتابی در مورد  انسان خیری در کرمان برای من آورد خیلی خوب بود الان اسم اون شخص رو فراموش کردم من گفتم اسمش عطا احمدی هست گفتند بله بله سلام منو به ایشون برسونید. روی کتابشون یه متنی هم نوشتم. من گفتم خودشون ندیدن با خنده گفتند خب نباید هم دیده باشند چون کتاب پیش منه. موقع رفتن هم یه بار دیگه اسم آقای احمدی رو پرسیدن.

من در ضمن صحبتام در مورد حماسه بچه های "اردوگاه اطفال" براشون توضیح دادم و گفتم بعد از جریان آن بیست و سه نفر، عراقی ها همه اسرای نوجوان رو در اردوگاهی که به اردوگاه اطفال معروف شد جمع کردند و اونجا ما در دو جبهه می جنگیدیم یکی عراقی ها و یکی هم جاسوس های ایرانی. گفتند بله خیلی از اسرا در دو جبهه میجنگیدند. بهشون گفتم که کتاب اردوگاه اطفال رو نوشته ام و در دست چاپه.

در ادامه صحبتهاشون باز هم از علاقه شون به کرمان یاد آوری کردند و فرمودند من به دلایل زیادی به کرمان علاقمندم یکی از دلایلش همین آقای حجتی کرمانی هستند.

مهدی طحانیان رو هم خیلی تحویل گرفتند و گفتند کتاب شما رو خوندم خیلی خوب بود. بعضی از ماجراهای کتاب که یادشون بود رو بازگو کردند من گفتم نکته جالب  کتاب آقای طحانیان قسمت مصاحبه شون با خبرنگار هندی بود. یادشون اومد.  گفتم اون خانم هندی چند ماه پیش اومد ایران. تعجب کردند و گفتند اصل ماجرا رو او میتونه تعریف کنه.

در اول صحبتم از موفقیت استان کرمان در حوزه ادبیات پایداری گفتم و یادآوری کردم که به همت چند استاد متعهد دانشگاه شهید باهنر کرمان برای اولین بار کرسی رشته ادبیات پایداری در مقطع کارشناسی ارشد این دانشگاه تاسیس شد و تا کنون هفت کنگره بزرگ با همکاری مرکز حفظ آثار برگزار شده که هفت مجموعه مقاله هم خروجی اش بوده.

ایشان در این زمینه پیشنهاد دادند که ارشد خوب است ولی مقطع کارشناسی هم دایر کنید.

از فرصت استفاده کرده عرض کردم حاج قاسم سلیمانی قول دادند از دفتر شما وقت بگیرند و اساتید دانشگاه که در این عرصه کار می کنند خدمت شما بیایند، گفتند خب حاج قاسم این کار را بکند.

در ادامه صحبت های من آقای حمید حسام پژوهشگر و نویسنده دفاع مقدس هم گفتند کرمان مثل همه عرصه ها که خط شکن بوده اینجا هم اولین دانشگاهی بود که کرسی ادبیات پایداری را بر اساس سرفصل های دروس پایه گذاری کرد و الان در ۱۰ دانشگاه کشور این رشته تدریس می شود.

در ضمن صحبت های دوستان در این نشست جایی فرصت پیش آمد و من از رهبری پرسیدم شما خاطرات روزانه هم می نویسید؟ گفتند بله مختصر می نویسم. 

در ضمن این دیدار دو بار با استکان کمر باریک چای برامون آوردن و نوعی کلوچه که فرصت مزه کردنش رو پیدا نکردم.

برام جالب بود وقتی آقای مومنی من رو معرفی کردن رهبری گفتند آها  از کرمان؟ گفتم بله گفتند اهل خود کرمانی گفتم اهل جنوب کرمان. فاریاب. ایشان این بیت سعدی را خواندند که :

قضا را من و پیری از فاریاب

رسیدیم در خاک مغرب به آب

 البته  با خنده اضافه کردند که منظور سعدی فاریاب افغانستان بوده.

وقت جلسه حدود یک ساعت و نیم بود و همراهان در مورد کارهایشان و دغدغه هایشان صحبت کردند و رهبری به دقت گوش دادند و توصیه هایی هم داشتند.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.