فراموش شدگان رادیو!

مهدی فوادیان گزارشگر رادیو است که گرچه بیشتر او را با گزارش های ورزشی می شناسیم ولی او در روزگار جنگ هم سابقه کار داشته است؛ گرچه بی مهری مدیران رادیو این روزها او را از خانه اش رانده است.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش جی پلاس، اولین مواجهه من در رادیو با او بود. مردی جدی، خوش مشرب با صدایی که تمامی مولفه های رادیویی را در برداشت. او یکی از گزارشگران و گویندگان باسابقه رادیو در حوزه ورزش بود که با عنوان حاج مهدی فوادیان زبانزد خاص و عام بوده و هنوز هست.

مهدی فوادیان به همراه گروه گزارشگران قدیمی رادیو مثل محمد امام جمعه، اردشیر تفقد، محمود شهریاری و... سال های طلایی را در رادیو سپری کردند؛ سال هایی که با وقایع انقلاب و روزهای جنگ همراه بود و رادیو به عنوان تنها همراه مردم در آن روزهای خاص حضور جدی و پررنگی داشت.

اما در این روزها مهدی فوادیان جایی دورتر از رادیو در یک نهاد ورزشی روزگار را سپری می کند و از بی حرمتی ها و اتفاقات تلخ رادیو دل شکسته است. مردی که سال های طلایی عمر خود را در رادیو گذرانده و شاگردان موفقی تربیت کرده این روزها کمتر سراغی از او در این رسانه گرفته می شود. به همین بهانه به سراغش رفتیم تا شنونده حرف ها و خاطراتش باشیم.

*حکایت دلبستگی شما به رادیو زبانزد است و خیلی از قدیمی های رادیو  این موضوع را تایید می کنند، این همه علاقه و شیفتگی چطور شکل گرفت؟

-از شش هفت سالگی دلبسته رادیو شدم و یکجور شیدایی نسبت به این رسانه در من بوجود آمد. زمان ما رادیوهای لامپی در خانواده ها بود و من از همان سال های کودکی انس عجیبی با رادیو داشتم. خاطرم است چون مادرم بسیار مذهبی بود در ایام محرم و صفر رادیو را جمع می کرد و شنیدن رادیو در خانه ما ممنوع بود. حال آن روزهای من دیدنی بود!

زمانی که تست دادم و وارد رادیو شدم همه اهالی و قدیمی های رادیو را از صدایشان می شناختم حتی مثلا مهدی شرفی را که از تهیه کنندگان قدر رادیو بود به خوبی می شناختم و به همین دلیل خیلی زود با اهالی قدیمی رادیو اخت شدم.

*حضور شما در رادیو چه طور رقم خورد؟ با این همه علاقه باید داستان جالبی داشته باشد.

-دقیقا داستان جالبی دارد. من از قبل از انقلاب به دنبال حضور در رادیو بودم اما به هر دلیل ممکن نشد تا اینکه به سال ۶۳ در بحبوحه جنگ رسیدیم. آن سال‌ها، روزگار جنگ و حماسه و ایثار بود و حال و هوای انقلاب همه جا دیده می شد. من هم آن دوران در نیروی انتظامی فعلی که هنوز تجمیع نشده بود با نام حاج مهدی شناخته می شدم. یادم می آید روزی یکی از دوستانم که از علاقه من به رادیو خبر داشت گفت رادیو در حال تست گرفتن است و من دیگر سر از پا نمی شناختم. به خاطر دارم روزی که برف سنگینی در تهران آمده بود به اتفاق یکی از دوستانم برای انجام کاری به ساختمان دادگستری میدان ارگ که دیوار به دیوار ساختمان قدیمی رادیو تهران است، رفتم و همانجا چند مرحله تست صدا و گزارش و اجرا دادم و در نهایت وصال معشوق دست داد!

*قبل از تست رادیویی دوره ای هم گذرانده بودید؟

-به هیچ وجه. هیچ کدام از دوستان و همدوره ای های من کلاس یا دوره ای ندیده بودند البته بعدها و در حین کار آموزش‌های زیادی دیدیم.

*زمانی که پذیرفته شدید شرایط چه طور رقم خورد؟ پیشکسوت‌ها، جوان هایی مثل شما را می پذیرفتند؟

-آن زمان یک شبکه رادیویی وجود داشت و جو رادیو بسیار حرفه ای بود البته اهالی رادیو به جوان ها محل نمی دادند. خاطرم است ۶ ماه به میدان ارگ می آمدم و در اتاق گزارش می نشستم تا ساعت چهار که با سرویس رادیو برمی گشتم و کسی به من محل نمی داد. ۶ ماه کار من همین بود! تنها کسی که کمی با من صحبت می کرد اردشیر تفقد بود که ادیت نوارهای رادیویی را به من یاد داد. بعد از این مدت یک روز برای برنامه ای که صبح ها پخش می شد به دنبال گزارشگر بودند که با مدیر عامل بانک کشاورزی صحب کند، مدیر گروه گزارش گفت این آقا مدت هاست که هر روز اینجاست می توانیم از او استفاده کنیم. البته اول با واکنش تهیه کننده برنامه مواجه شد اما در نهایت پذیرفت و دستگاه ناگرا را به من دادند و رفتم و از ۶ سوالی که به من دادند چهار سوال را خیلی خوب پرسیدم. این اولین گزارش من بود که از رادیو پخش شد و شروع کار من این گونه رقم خورد، بعد هم پیشنهادها یکی یکی شروع شد.

آن زمان باید حداقل ۲ سال تولیدی کار می کردیم و حق اجرای برنامه زنده نداشتیم، اما من خیلی زود وارد برنامه های زنده شدم. یادم می آید برنامه «خانواده» از برنامه های پرشنونده رادیو بود و من گزرشگر رسمی این برنامه شدم و هر روز حضور داشتم.

*این که می گویید پرشنونده یعنی چه تعداد مخاطب داشتید، آماری وجود داشت یا صرفا از بازخوردها متوجه می شدید؟

-آمار که قطعا به شکل امروزی وجود نداشت، اما از بازخوردها، تماس های مردمی و تاثیرگذاری در مثلا فلان سازمان و ارگان می شد فهمید که کار گرفته است یا نه. ذکر خاطره ای از آن روزها شاید راهگشا باشد؛ روزی داشتم از یک مغازه خربزه می خریدم که فروشنده نگاهی به من کرد و گفت شما آقای فوادیان رادیو نیستی؟ خیلی تعجب کردم. به او گفتم از کجا مرا می شناسید گفت من هر روز رادیو گوش می کنم و صدای من برایش آشنا بود! این فقط یک نمونه کوچک بود. حتی در شهرستان ها هم اهالی رادیو محبوب دل مردم بودند. دوره ای چون گزارشگر مجلس و نخست وزیری بودم بسیار سرشناس شده بودم و حتی برای حل مشکلات هم به ما مراجعه می کردند، البته گویندگان به اندازه ما گزارشگران معروف نبودند.

*این شهرت و محبوبیت چقدر کارساز بود؟ آیا رادیو هم می توانست مثل برنامه های تلویریونی جریان سازی کند یا فلان دستگاه را که کم کاری کرده به پاسخگویی وادار کند؟ می خواهم از تاثیرگذاری رادیو در لایه های مختلف جامعه بیشتر صحبت کنیم.

-بسیار زیاد. اصلا با حالا مقایسه نکنید!

آن زمان برنامه «سلام صبح به خیر» از برنامه های مهم رادیو بود و آقای پورمحمدی مرا به عنوان گزارشگر این برنامه انتخاب کرد و 6 سال هر روز گزارشگر ثابت این برنامه بودم. البته بعد که رادیو به صورت تخصصی وارد حوزه ورزش شد من هم بیشتر به سمت برنامه های ورزشی رفتم. خاطرم است به دلیل علاقه بیش از حد به رادیو کارهای جالبی در بخش گزارش انجام می دادم مثلا برنامه ای در مورد اعتیاد داشتیم و من به زندان قصر می رفتم و حرف های زندانیان را ضبط می کردم و بعد حرف ها را برای خانواده آنها پخش می کردم. احساسات تحریک شده آنها از رادیو پخش می شد و این برنامه تاثیر بسیاری روی مردم داشت. شاید الان برای مردم غیرقابل باور باشد ولی زمانی از روستایی گزارشی تهیه کردم که اهالی آنجا آب گرم نداشتند و در شرایط سختی زندگی می کردند. باور نمی کنید فردا تمام اهالی روستا صاحب آبگرمکن شدند. رادیو این چنین تاثیری داشت.

مردم رادیو را به عنوان رسانه صادق قبول داشتند و هرچه رادیو می گفت می پذیرفتند. یا حتی در روزهای جنگ هر هفته ما در جبهه ها در حال تهیه گزارش بودیم و مردم اتفاقات جنگ را از طریق رادیو پیگیری می کردند، آن روزها رادیو شنیده می شد و بسیار بیشتر از حالا، رسانه مردم بود. دستاورد صداقت مدیران و دست اندرکاران رادیو، اقبال مردم بود.

*و این روزها هنوز رادیو در بین مردم، رسانه صادق و موفقی است؟

- نمی دانم (فکر می کند) واقعا نمی دانم چون من در فضای رادیو حضور ندارم واقعا نمی دانم، اما هیچ چیز شبیه گذشته نیست. برنامه سازی با سال های گذشته خیلی تفاوت کرده است. مخاطب امروز رادیو معمولا در حرکت است و در راه و ماشین رادیو را می شنود. البته اگر بشنود به نظرم نیاز شنیداری او تامین نمی شود. بعید می دانم مردم هنوز آن اطمینان سابق را به رادیو داشته باشند. جنس کار فرق کرده است و مردم صداقت را از بی صداقتی تشخیص می دهند.

*یکی از دوره های طلایی کار شما در رادیو زمان جنگ بود؛ روزهایی سخت و پر از خاطره. رادیو شما را موظف به حضور در مناطق جنگی کرده بود؟

-نه اصلا اجباری نبود. بچه ها عاشقانه برای تهیه گزارش به جبهه می رفتند مثلا یکی از دوستانم اکبر سعیدی بود که شهید شد. ما تلاش می کردیم در همان حال و هوا هم گزارش های جالب توجهی بگیریم. خاطره جالبی بگویم در عملیات کربلای ۵ که بزرگترین عملیات دوران جنگ بود جاده ای وجود داشت به نام مرگ که زیر آتش عراقیان بود. من به آن منطقه رفتم که با بچه های جهاد صحبت کنم، در میان گفتگو هواپیماهای عراقی آمدند و راکت باران را شروع کردند. من دراز کشیدم اما میکروفن در دستم بود که این جریان حدود ۵۰ ثانیه طول کشید. وقتی به خودم که آمدم دیدم میکروفن را مقابل دهان آن فرد گرفتم و او هنوز دارد صحبت می کند و توضیح می دهد (می خندد) انگار نه انگار زیر رگبار و آتش بودیم. همین  گزارش یکی از بهترین و پرشنونده ترین گزارش های رادیو شد. باور می کنید اگر صدای دستگاه ضبط را در  اتاق زیاد می کردیم به دلیل  شدت صدای موج، شیشه ها خرد می شد! ولی متاسفانه  و باز هم متاسفانه هیچ اثری از این گزارش ها در آرشیو رادیو نیست.

آرشیو رادیو تمام کارهای ماندگار را نابود کرد. من حدود ۱۲ نوار تحویل آرشیو رادیو دادم اما اثری از هیچ کدام نیست و صد حیف که هیچ نشانی از این زحمات به جا نمانده است.

گفتگویی با عالی ترین مقام اجرایی کشور داشتم که بسیار شنیدنی بود اما حالا در دسترس نیست. یا برای برنامه ای تصمیم گرفتم با مقام معظم رهبری صحبت کنم که آن زمان رییس جمهور وقت بودند. آنجا راه پله ای بود که زیر آن قایم شدم به محض ورود حضرت آیت الله خامنه ای با میکروفن مقابلشان قرار گرفتم و گفتم فوادیان هستم از رادیو(می خندد). حضرت آقا تقریبا بچه های رادیو را می شناختند، گفتم من سه دقیقه با شما کار دارم ایشان گفتند بپرس. من سوالی پرسیدم که ایشان گفتند سوالت فقط چهار دقیقه طول کشید. آن گفتگو هم بسیار جذاب بود، اما کجاست؟ نمی دانم! این یعنی درکی از کار رادیو بین تصمیم گیران وجود ندارد، انگار اصلا برایشان مهم نیست، این نمونه برای مقایسه مدیران آن سال ها با مدیران فعلی کافیست. ما اینگونه عاشق بودیم و حتی گاهی شب ها در رادیو می خوابیدیم تا کار زمین نماند، اما حالا انگیزه ای به چشم نمی خورد.

*در تمام این سال ها مشکلات مالی هم داشتید؟

-من تا زمانی که در رادیو کار می کردم یک بار هم به امور مالی مراجعه نکردم که ببینم چه قدر پول می گیرم. نه فقط من، همه این گونه بودند فقط گاهی می شنیدیم به ما پاداش دادند. اصلا فضای رادیو مادی نبود و هیچکس به دنبال مسایل مالی نبود. البته این روزها از آن عشق و علاقه خبری نیست.

*ظاهرا آن روزها سازمان هوای کارمندانش را بیشتر از حالا داشته است.

-البته که اینطور بود و کسی در رادیو لنگ پول نبود، اما نکته مهم این است که سطح زندگی هم با امروز متفاوت بود. اوایل انقلاب سطح توقعات خیلی پایین بود و زندگی ما شبیه هم بود. یک بخاری داشتیم در اتاق کوچک و اینطور زندگی می کردیم. سخت هم نمی گذشت اما الان اینطور نیست و ما همه درگیر تجملات شدیم و همه چیز سخت شده است.

البته مدیران سیستم موظف هستند در این شرایط به پرسنل رسیدگی کنند تا آنها به راحتی کار کنند، اما ظاهرا مدیرانی از این دست وجود ندارند.

*با همه عشق و علاقه ای که در حرف هایتان موج می زند چرا از رادیو رفتید؟

-سوال خوبی است (فکر می کند). ما فکر می کردیم اگر روزی بگویند نیایید رادیو آن روز زمان مرگ ماست. کسی در رادیو با من برخورد نامطلوب نداشت و البته جرات هم نداشت. در مقطعی که مشاور رادیو تهران و مدیر گروه گزارشگران بودم مدیر وقت رادیو تهران خدمت بزرگی به من کرد و حال من را از رادیو بهم زد و من خدمت او را فراموش نمی کنم! ما معتاد به رادیو بودیم و ایشان کاری کرد که از رادیو رها شدم. او کاری کرد که من از رادیو بدم آمد.

*باید باور کنم کسی که عاشق رادیوست از رادیو متنفر شود؟

-حرف شما درست است عشق به رادیو کم رنگ نمی شود، اما من و همدوره ای هایم دل شکسته ایم. نسل ما صادقانه کار کرد، هر جای دنیا بودیم قطعا قدردان ما بودند اما مدیران فعلی رادیو به راحتی از این سرمایه عظیم گذشتند و این درست نیست. آقای اینانلو  روزی به آقای حسن خجسته که آن روزها معاون صدا  بود گفت بزرگترین اشتباهت این است که این نیروها را درست استفاده نکردی اگر قرار باشد شبیه این افرد تربیت کنی سال ها طول می کشد.

هیچ کس به ما یاد نداد، ما خود در کوران حوادث آموختیم و پخته شدیم، این تجربه های ناب در دسترس است اما چه کسی اهمیت می دهد؟ ما می توانیم داشته هایمان را به نسل جدید منتقل کنیم ولی بچه های قدیمی رادیو الان کجا هستند؟ در شرایطی که حضور این افراد بسیار موثر است به راحتی کنار گذاشته می شوند. خود این آدم ها فردا روزی پا به سن می گذارند آیا همین رفتار را با خودشان می پسندند؟ متاسفانه قدر نمی دانند و از کنار ما می گذرند...

*چه قدر تلاش کردید در این سال ها نیروهای جوان را تربیت کنید؟

-خیلی زیاد. برخوردهایی که با خود من شد انگیزه فراوانی در من ایجاد کرده تا آموخته هایم را به نسل جدید منتقل کنم. در مقطعی مدیریت وقت رادیو از من خوست گروه گزارشگران را  تشکیل دهم، تقریبا از حدود ۵۰۰ نفر تست گرفتیم و در مجموع ۵ نفر را انتخاب کردیم و باور کنید تمام رادیو اعم از مدیران و گویندگان و برنامه سازان و... همیشه و همه جا گفتند قوی ترین گزارشگران در آن مقطع همان بچه های رادیو تهران بودند. هنوز هم بهترین هستند ولی متاسفانه  بعد از آن دیگر کسی با این سیستم تربیت نشد. اصلا مگر از همین بچه ها درست استفاده کردند؟ بعضی اوقات که تماسی می گیرم یا پیگیر حال و هوایشان می شوم از برخوردهایی که با این بچه ها شده تاسف می خورم. آنها بی انگیزه و اصلا خرد شده اند! من به قول معروف بازنشسته شدم اما این بچه هایی که تربیت کردیم همگی جوان و سرشار از انرژی و خلاقیت هستند. چرا باید توانایی آنها هدر برود؟ بعد این همه سال هیچ وضعیت مشخصی از لحاظ استخدام ندارند! این یعنی قدر نیروهایشان را نمی دانند. حیف و دوصد حیف که کار دست کاردان نیست.

*با همه این حرف ها فکر می کنید رادیو می تواند به روزهای اوج برگردد؟

-بدون شک. اگر قدر آدم های موجود را بدانیم و اهالی رادیو را دعوت به کار کنیم؛ چراکه نه. کسی که مثلا در وزارت کار هست بعد از سی سال بازنشسته می شود اما بی توجهی به اهالی رادیو اثرات تخریبی دارد. چه قدر باید بگذرد تا مثلا صدایی مثل بهزاد فراهانی در رادیو شنیده شود. من نمایش های که در کودکی با صدای او شنیدم هنوز به خاطر دارم و از ذهنم پاک نمی شود. قدر آدم ها را بدانیم و تا این اتفاق نیفتد رادیو به جای اصلی خود بازنمی گردد.

*در شرایط فعلی اگر از شما دعوت کنند به رادیو بازمی گردید؟

-نمی دانم. به این موضوع فکر نکردم اما رادیو به امثال من بسیار لطمه زد و قدر ما را ندانست. ما خیلی می توانستیم به رادیو کمک کنیم اما نگذاشتند. ما هنوز سیستمی برای آموزش به گزارشگران نداریم و در این سال ها هیچ کاری انجام نشده است. بر خلاف تصور فعلی، گزارشگری در رایو حرف اول را می زند نه گویندگی، اما چرا به گزارشگران بها داده نمی شود. عطا الله بهمنش که بود؟ گزارشگر رادیویی که محال است کسی او را فراموش کند.

این سوال شما سخت است و جوابش را نمی دانم، ولی فکر نمی کنم دیگر کسی از ما برای حضور در رادیو دعوت کند؛ ما فراموش شدگان رادیو هستیم.

 

دیدگاه تان را بنویسید