در این یادداشت به قلم اسماعیل عسلی آمده است: بعدازظهر پنجشنبه هر چه تلاش کردم به قصد مطالعه عینکم را که در یکی از اتاق ها گذاشته بودم پیدا کنم موفق نشدم ناچار رو به تلویزیون دراز کشیدم و کنترل را از این کانال به آن کانال حواله دادم تا این که دیدم آقای ولایتی در شبکه سه سیما با یکی از مجریان فرهنگور که معمولاً با دغدغه هایی از همین جنس برنامه هایی درخور تعمق را ساماندهی می کند مشغول گفتگوست.
وقتی متوجه محتوای گفتگو که پیرامون شخصیت تاریخی ذوالقرنین دور می زد شدم صدایش را بلندتر کردم و گوش جان سپردم. سخن بر سر مصداق واقعی شخصیتی بود به نام ذوالقرنین که نامش در قرآن آمده و به عنوان یکی از صالحین و فرمانروایان باشوکت و خدمتگزار به مردم از او یاد شده است. ناگفته نگذارم آقای ولایتی از آن آدم های چند پیشه است که گاهی در خلوتی خودخواسته با کنجکاوی خاصی به سراغ موضوعات گره خورده تاریخی می رود و اگر چه رشته ی تخصصی ایشان پزشکی است، اما اگر کسی سخنان وی پیرامون برخی موضوعات تاریخی را با وسواس دنبال کند از این همه نکته سنجی ایشان در این حوزه دچار شگفتی می شود. چند هفته پیش نیز مصاحبه ای از ایشان دیدم که راجع به درصد نژاد آریایی های ساکن در ایران بود.
بدون این که بخواهم خود را مرید رویکردهای سیاسی ایشان بدانم باید بگویم ویژگی دیگر آقای ولایتی شجاعتی است که برای ورود به برخی مسایل چالش برانگیز تاریخی دارد و این که ایشان با عوام زدگی میانه ای ندارد و فله ای حرف نمی زند نیز یکی دیگر از ویژگی های مثبت اوست. به هر تقدیر ایشان با متانت و حوصله ای که نشان می داد علاقه ای به درآمیختن احساسات وطنی با رسالت تاریخ پژوهی که به اصول آن پایبند است ندارد، وارد بحث شد و ابتدا با دلایل متقن ثابت نمود که اسکندر مقدونی نمی تواند تعبیر خوبی برای ذوالقرنین باشد چرا که اسکندر اولاً فردی فاسد الاخلاق بوده و ثانیاً از غرب به شرق رفته و از شرق به غرب نرفته است. وی همچنین نسبت دادن برخی افسانه ها به اسکندر را ناشی از غروری دانست که موجب می شد ساکنان کشورهای فتح شده توسط اسکندر غلبه ی فردی با خصوصیات یک انسان معمولی را بر خویش برنتابند و مسایلی از این قبیل.
ایشان در قسمت بعدی سخنان خود به سراغ یکی دیگر از شخصیت هایی رفت که بر اساس احتمال ضعیف مطرح شده، مصداق ذوالقرنین باشد و گفت: زیدی های یمنی به این باور دامن زده اند که ذوالقرنین یکی از ملوک یمن است البته وی این سخن را نیز با دلایل محکم رد کرد تا این که رسید به کوروش کبیر و مجری برنامه وعده داد که ایشان در برنامه آینده برای اثبات این که ذوالقرنین همان کوروش هخامنشی است اقامه دلیل کند.
هر چند آقای ولایتی در میانه گفتگوی خود از بزرگانی چون ابوالکلام آزاد، مودودی، علامه طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی و نورعلی گنابادی نام برد و اذعان داشت که این شخصیت ها نیز با ارائه دلایل متعدد بر مطابقت ویژگی های کورش کبیر با ذوالقرنین تأکید ورزیده اند.
به هر تقدیر صرف نظر از این که آقای ولایتی از ابتدای پیروزی انقلاب مورد اعتماد شخصیت های درجه اول و با نفوذ نظام بوده و به موازات برخورداری از چنین منزلتی همواره در مناصب و موقعیت های حساس به عنوان وزیر، مشاور و عضو موثر برخی از نهادهای مشورتی، عنصری دلسوز برای کشور تشخیص داده شده اند، اگر تنها بخواهیم با عنایت به پژوهش های هدفمند و ژرف تاریخی که داشته اند، عیاری برای سخنان ایشان در نظر بگیریم که بالا هم خواهد بود، باید به اظهار نظرهایی از این دست بها بدهیم.
با این وصف باید بپذیریم که اگر گروه هایی از مردم به کورش اظهار علاقه می کنند در واقع کسی را بزرگ می دارند که قرآن او را صالح و خدمتگزار دانسته و همچنین باید بپذیریم که ایجاد حساسیت و هر گونه بازدارندگی از چنین رویکردی به سوء استفاده هایی منجر می شود که سر در آبشخور تفرقه افکنی و دامن زدن به برخی صف بندی ها دارد که با وحدت رویه ای که کشور نیازمند آن است در یک راستا نیست.
برخی به دلیل کم اطلاعی، تجلیل از کوروش در منابع یهودی را نقطه تاریکی در زندگی وی تلقی می کنند، در حالی که آیین یهود در زمان فرمانروایی کوروش و پیش از ظهور حضرت عیسی (ع) تنها آیین برحق مبتنی بر یکتاپرستی به تأسی از روش و منش حضرت ابراهیم (ع) بوده و نجات یهودیان از بردگی یکی از شاهکارهای تاریخی است که در کتب مقدس نیز از آن به نیکی یاد شده است.
برخی نیز تحت تأثیر رسوبات ذهنی بر جای مانده از گونه ای انقلابی گری عوامانه، تصور می کنند که تمامی افتخارات و توفیقات باستانی که پیش از تمدن اسلامی به دست آمده از جمله آنچه پیرامون کوروش گفته می شود موهوم است و ریشه در افسانه ها دارد، در حالی که اگر چنین بود در چندین کتاب مقدس از جمله قرآن به خدمات و خصوصیات و فضایل انسانی ارزنده کوروش اشاره نمی شد.
برخی به غلط تصور می کنند که ارجمند دانستن شخصیت های ملی و هم تراز دانستن آنها با شخصیت های مورد تأیید الهی، از جایگاه معنوی پیشوایان دینی می کاهد و رشته های متولیان امور دینی را پنبه می کند. در حالی که چنین تکریم و بزرگداشتی در قرآن صورت گرفته نه در یک اثر معمولی!
ناگفته پیداست که اگر نظر غالب همان چیزی باشد که بزرگانی چون علامه طباطبایی، آیت الله مکارم شیرازی، ابوالکلام آزاد، مودودی و بسیاری از مستشرقین غربی که ذی نفع هم نبوده اند، گفته اند، تمامی مسیرهای سوء استفاده از حساسیت روی این شخصیت تاریخی مسدود می شود و از آن پس کسانی که به پاسارگاد می روند نیز با این احساس قدم به این محدوده می گذارند که از آرامگاه شخصیتی مورد تأیید قرآن و اسلام بازدید می کنند و بی تردید صلوات و فاتحه را که از شعائر اسلامی است نیز فراموش نخواهند کرد.
به موازات چنین امتیازاتی، بازدید گردشگران خارجی از مقبره کورش کبیر این خاصیت را دارد که آنها کوروش را شخصیتی دو وجهی می بینند که مانند حضرت سلیمان (ع) هم شوکت مادی داشته و هم مراتب معنوی و ما از این گونه شخصیت های تاریخی که هم مروّج ارزش های انسانی بوده اند و هم در خدمت مردم و کشور کم نداشته ایم.
بالاخره باید روزی این تصور کودکانه که بزرگداشت گذشتگان خصوصاً شخصیت های باستانی نفی اکنونیان است را رها کرد، اصولاً زمانی به این گونه تقابل ها دامن زده می شود که عده ای نادانسته و از روی جهالت به حساسیت های بیهوده دامن بزنند و آب به آسیاب بیگانگان بریزند. ما در روزگاری زندگی می کنیم که آگر آمریکایی ها و اروپایی ها یک فسیل در بیابانی برهوت در کشورشان پیدا کنند آنقدر پیرامون آن تبلیغ می کنند تا میلیون ها جهانگرد را به آنجا بکشانند و برای مردم خودشان ایجاد شغل کنند، با این وصف آیا منصفانه است که در استانی مانند فارس و شهری مانند شیراز با وجود این همه آثار تاریخی و باستانی تعداد گردشگران آن از امارات متحده عربی که قرن ها خراجگزار ایرانیان بوده اند و چیزی جز هتل هایی که غربی ها برای آنها ساخته اند، برای عرضه ندارند، کمتر باشد!
لذا نگاه به شخصیت هایی نظیر کوروش باید از دریچه فرصت باشد نه تهدید!
اگر با توجه به این همه شواهد تاریخی چنین باوری غلبه پیدا کند و پذیرفته شود که کوروش همان ذوالقرنین است که در قرآن از او به نیکی یاد شده، آنگاه هر گونه رفتار و حرکتی در مجاورت آرامگاه او نیز توام با وقار و متانت و نشأت گرفته از احساسی سرشار از معنویت خواهد بود. باید قبول کنیم که دامن زدن به برخی حساسیت ها ریشه در موضع گیری های حساب نشده دارد، کما این که در مورد برخی از شخصیت های زنده نیز شاهد چنین رویکردهای غلطی هستیم که گاه به تحقیر و مظلومیت آنها می انجامد و گاه از آنها قهرمان می سازد! حقیقتاً گاهی آدم دچار شگفتی می شود که چرا برخی مسأله ای به این سادگی را متوجه نمی شوند و دائم در حال ترسیم خط و مرز بین مردم هستند. این دیوارها و نرده های فلزی که صفوف را از هم جدا می کند و به ذهنیت خواص و عوام بودن مردم دامن می زند و همچنین حصارهای ذهنی که تداعی کننده چیرگی طبقه ای بر طبقات دیگر است را بردارید، چرا که از دل این خط کشی ها چیزی جز کینه و مبارزه منفی به وجود نمی آید.
به قول مولانا:
کنگره ویران کنید از منجنیق
تا رود فرق از میان این فریق
6114 / 2027
دریافت کننده: علی اکبر خرامش ** انتشاردهنده: سیداحمد نجفی
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.