دراین مطلب آمده است: آن زمان که برای تفریح پای بساط می نشستم هیچ گاه فکر نمی کردم روزی این چنین گرفتار شوم. در نگاه چشمان خمارش و لابه لای حرف هایش می توان بارقه هایی از امید را یافت. گلایه هم دارد و دلش پر است، آن قدر که می گوید اگر از سوی مسئولان حمایت می شدم عاقبتم این گونه نمی شد.به گفته خودش 48 ساله است و چهره اش هم همین حدود را نشان می دهد، ظاهرش را نحیف کرده و دندان هایش را از او گرفته است. خانواده اش را هم که به گفته «اصغر» بهترین حامیانش بودند هم قربانی کرده است.
اعتیاد در بهار جوانی
اصغر که شروع اعتیادش در بهار جوانی زندگی اش همزمان بوده است به خبرنگار ما می گوید: در 19سالگی اولین بار در جهنم اعتیاد پا گذاشتم و با حشیش شروع کردم. آن روزها جوان بودم و نمی دانستم اعتیاد چه بلایی بر سرم می آورد. تفریحی، مصرف می کردم و نمی دانستم در حال دود کردن بهترین سال های زندگی ام هستم. تحصیلاتم را به پایان نرساندم و دیپلم ناقص هستم. در گذشته به کار رنگ آمیزی ساختمان مشغول بودم، پس از ازدواج هنوز هم توان کار کردن داشتم و اعتیاد نتوانسته بود من را از پای در آورد. وی ادامه می دهد: هنگامی که اعتیاد چهره ام را تکیده کرد و خانواده ام هم متوجه شدند تصمیم به ترک آن گرفتم. همسرم و چهار پسرم نیز تلاش می کردند تا بتوانم اعتیادم را ترک کنم، اما چه فایده که یک دست صدا ندارد. من اگر چه توانستم ترک کنم، اما پس از آن دیگر نتوانستم به کار رنگ آمیزی باز گردم و مانند قبل کار کنم بنابراین بیکار شدم. فشار بیکاری و سختی های زندگی دوباره به سمت اعتیاد کشاند. اگر آن زمان از سوی نهاد و مسئولی حمایت می شدم شاید دیگر سراغ اعتیاد را نمی گرفتم.
از دست دادن بهترین حامیان
سخت تر از همه هنگامی بود که با مواد مخدر صنعتی آشنا شد و به گفته خودش هفت سالی است که شیشه می کشد. اعتیاد به مواد مخدر صنعتی خانواده اش را از او گرفت و تنها حامیانش را از دست داد. وی در ادامه داستان زندگی اش اظهار می کند: همسرم هنگامی که دریافت نمی تواند من را از اعتیاد ترک کند تصمیم به متارکه گرفت و من از آن زمان بهترین حامیانم را از دست دادم. با متارکه همسرم خانواده ام از هم پاشید. دیگر جایی حتی برای خوابیدن نداشتم و آواره کوچه و خیابان شدم. هرجا که نیاز به خواب داشته باشم می خوابم، در کوچه، خیابان یا پارک، تفاوتی نمی کند. اگر چه چهار پسر خوب دارم، اما نمی خواهم من را با این وضعیت ببینند، دورادور آن ها را می بینم و از نبودن در کنارشان حسرت می خورم.وی تصریح می کند: چهار خواهر و دو برادر دارم. پدرم زیر غصه های اعتیاد من و زندگی بر باد رفته ام دوامی نیاورد و این دنیا را با همه غصه ها و سختی هایش ترک کرد. مادرم اگر چه در قید حیات است، اما با بیماری دست و پنجه نرم می کند و من هم هفته ای یک بار به او سر می زنم تا احوالش را بپرسم. اما هنگامی که از نزدش می روم از خواهران و برادرانم می شونم که حال او نامساعدتر شده است، زیرا غصه زندگی و شرایط من را می خورد و پس از هر دیدار بیماری اش تشدید می شود.
جای خالی حمایت مسئولان
حرف هایش به جایی می رسد که پر گلایه می شود. می گوید: 30 سال معتاد بودم، اگر چه خامی کردم و معتاد شدم، اما پس از آن بارها و بارها برای ترک اقدام کردم. همین سال گذشته بود که به کمپ رفتم و ترک کردم، اما چه فایده! پس از آن به دنبال کار گشتم تا بتوانم خرج خوراک و پوشاکم را به دست آورم اما کدام کار؟ کدام حمایت؟ بیکاری سبب شد دوباره به اعتیاد رو آورم. بسیاری از هم پاتوقی هایم هم به دلیل بیکاری نتوانستند به پاکی خود ادامه دهند. هنگامی که یک معتاد ترک می کند نمی تواند به راحتی کاری پیدا کند، زیرا مردم به او اعتماد ندارند، باید مسئولان از ما حمایت کنند تا دوباره در گرداب اعتیاد نیفتیم. اما مسئولان ما را رها می کنند و حمایتی نمی شویم. به همین دلیل بسیاری از معتادان نمی توانند پاکی خود را حفظ کنند. من هم چون بیکارم نتوانستم پاک بمانم چون آن چه بعد از ترک مهم است داشتن شغل دائمی و حمایت است.
اعتیاد ماندگار است
وی خاطرنشان می کند: با وجود این که جثه ام نحیف و توانم برای کار کردن کم شده است اما روزانه 30 تا 35 هزار تومان از جمع آوری ضایعات به دست می آورم که بیشتر این پول صرف هزینه های اعتیادم می شود. زندگی ام یکنواخت شده است، همه هدفم پیدا کردن ضایعات است تا بتوانم بفروشم و خرج اعتیادم را تامین کنم. او از جوانان می خواهد هرگز وارد بازی مرگ آور اعتیاد نشوند. اعتیاد مرگ تدریجی است، این بازی به گونه ای است که اولین و آخرین اشتباه فرد است، هنگامی که فرد اولین دود مواد مخدر را تجربه کند دیگر راهی برای جبران ندارد، نباید در این راه وارد شد، زیرا با اولین دود و به حساب تفریح، فرد در این راه باقی خواهد ماند و هنگامی به خود می آید که 10 تا 15 سال از بهترین سال های زندگی خود را معتاد بوده است.«اصغر» در حالی که کیسه اش را مرتب می کند آخرین جملاتش را می گوید: همان طور که در مدت سه تا چهار روز می توانم به یک معتاد تمام عیار تبدیل شوم در همین مدت هم می توانم ترک کنم، اما کاش مسئولان من و افراد مثل من را به حال خودمان رها نکنند، ما هم عضوی از همین جامعه هستیم، اگرحمایتمان می کردند به زندگی باز می گشتیم. سرش را پایین می اندازد و در حوالی میدان کارگر راهش را پی می گیرد تا بتواند در میان زباله ها بطری های پلاستیکی بیشتری پیدا کند و آن ها را بفروشد.
8006**3213
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.