گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛ بخش اول/

حجت الاسلام و المسلمین نقویان: یک وجهی دیدن امام درست نیست

حجت الاسلام و المسلمین نقویان با اشاره به موقعیت امروز کشور گفت: امروز 40 سال است که این کشور دست ماست، رسانه هایش، امکاناتش، تبلیغاتش همه دست ماست، اگر دشمن کیلومترها آن طرف تر نشسته است و تبلیغ می کند، ما در خانه مردم هستیم، چه طور ما نتوانستیم با تبلیغات نظر مردم را جلب کنیم و دشمن می تواند؟! این یک فرافکنی نیست؟ این یک مسیر را اشتباه رفتن نیست؟ این یک آدرس غلط دادن نیست؟

پایگاه خبری جماران: حضرت امام در موارد متعددی در ارتباط با حوزه و حوزویان که عملکرد آن ها می تواند اثرات بسیار قابل توجهی داشته باشد، توصیه و رهنمودهایی داشتند، به همین مناسبت در ارتباط با نگاه ایشان در این رابطه با حجت الاسلام و المسلمین نقویان به گفت و گو پرداختیم.

بخش اول این گفت و گو در ادامه خواهد آمد:

آقای نقویان! از دیدگاه شما، نگاه حضرت امام به حوزه های علمیه چگونه بود؟ و چه انتظاری از حوزه های علمیه داشتند؟

امام رضوان الله تعالی علیه به نظر من یک نگاه چند وجهی به حوزه داشتند. یعنی نمی خواستند حوزه صرفا در فضای علمی خاص پیش رود و عالمانی به دور از حقیقت و حقایق جاری در جامعه در آن باشند، که در پیام هایی به مرحوم حاج احمد آقا نیز صریحا این را فرموده بودند که نه گوشه نشینی و عزلت نشینی و دوری از هیاهوی جمع و جامعه بودن نشان از تقواست، و نه در متن جامعه و سیاست و اجتماع بودن نشانه ی این که فرد دنیا زده شده است، و الا بایستی انبیا همه دنیازده می بودند، چون در متن مبارزه با طواغیت روزگار بودند، و حتی فکر می کنم اشاره به حضرت سلیمان هم می کنند که ایشان نیز هر دو جنبه را داشتند، هم جنبه دنیایی و هم جنبه معنوی.

حضرت امام از سویی با این دید به حوزه ها نگاه می کردند و از آن طرف آلوده نشدن روحانیت به مادی گرایی، دنیازدگی، دنیاگرایی را در نظر داشتند، و البته این کاری است کارستان. کسی در رده خود حضرت امام می خواهد که در راس یک حکومت از منظر سیاسی قرار بگیرد و در عین حال به تعبیر خودش همان زیّ طلبگی را هم فراموش نکند، اما این که در این مسیر امام چه قدر توانستند مثل خودشان تربیت کنند جای بحث دارد.

شما به عنوان روحانی که امروز ما در خدمت شما هستیم بفرمایید آخوند یا روحانی به چه معناست؟ و ویژگی های آن چیست؟ از یک جهت چیزی که معنای خود کلمه به آن اشاره دارد و از جهت دیگر این که مردم به چه کسی آخوند می گفتند و آن فرد چه ویژگی هایی داشت؟ فرق آخوند، طلبه و ملا چیست؟ این ها در گذشته یکی بوده اند یا متفاوت بودند؟

ببینید امام به نظر من شخصیتی جدای از عناوینی مثل آخوند، روحانی، حجت الاسلام، آیت الله، ثقه الاسلام، آیت الله العظمی بود.

نمونه ای در این رابطه عرض می کنم. در نجف یکی از عزیزانی که رساله را برای ایشان تنظیم می کردند همان القاب و عناوین معمول را برای ایشان روی جلد رساله ایشان نوشتند، امام با دیدن آن ها برآشفتند و گفتند تمام این ها را در رودخانه بریزید. آیت الله قوچانی که امام جماعت مسجد میدان کاج در سعادت آباد هستند، مسئول این کار بودند و خود ایشان این مورد را تعریف می کردند، و می گفتند، با سختی توانستیم عناوین را عوض کنیم و وقتی برای چاپ به چاپخانه بردیم، مسئول چاپخانه تعجب کرده بود که برخی جور دیگری می گویند.

ما کاری با اسم و عنوان نداریم، که کلمه آخوند، روحانی، حجت الاسلام دکتر، حجت الاسلام آیت الله دکتر و... وجود دارد، امام به تعبیر خودش زیّ طلبگی تعریف کرده بود و جمع بین دو عنصر که جمع آن کارستان است و به تعبیرات خودش آخوندی را می پسندید که اولا در رشته ی آخوندی باسواد باشد، یعنی با یک کتاب، مصاحبه، فیلم و عنوان و جزوه نشود او را به سمت دیگری برد، آدمی که خودش دانش تخصصی یک رشته علمی را دارد، با دو تا مقاله و کتاب و جنجال و هیاهو و چند فیلم و زنده باد مرده باد، کج و راست نمی شود، باسواد به معنای واقعی کلمه. او یک مطهری می پسندید، یک بهشتی می پسندید، یک مفتح می پسندید؛ ثانیا این که جمع بین هردو را بتواند داشته باشد، به تعبیر خودش زی طلبگی که در فرمایشاتش داشت و زی طلبگی را تعریف می کرد، و مرتب به روحانیت در مورد آلوده نشدن به دنیا، غرق نشدن در دنیا، به ذخایر دنیا گرفتار نیامدن، جاذبه های دنیا او را نفریفتن تذکر می داد.

نمونه ی دیگر این که وقتی آیت الله بروجردی از دنیا می رود، همه مراسم ختم می گیرند، و امام حاضر نمی شود ختم بگیرد، بعدها که در این مورد با او مصاحبه می شود می فرماید که از ختم گرفتن برای یک مرجع معنی دیگری نیز استخراج می شود، و آن این که بعد از ایشان ما هستیم، و من نمی خواستم این جهت خودش را نشان بدهد.

هرگز حضور حاضر غایب شنیده ای/ من در میان جمع و دلم جای دیگر است

او یک چنین فضایی را برای روحانیت می دید که باسواد باشد، آگاه به مسائل دنیا و سیاست و انواع حقه بازی ها و کلک ها و مشکلاتی که به عنوان چیزهای دیگر سر مردم و جامعه می آورند باشد، در متن حادثه باشد، از آن طرف آلوده به دنیازدگی هم نباشد و بتواند از لابه لای همه این تونل های تنگ و تاریک سالم بیرون بیاید، به قول حافظ: آشنایان ره عشق در این بحر عمیق/ غرقه گشتند و نگشتند به آب آلوده

این غرقه شدن و به آب آلوده نشدن آرمان امام بود و خودش توانست در این معرکه ها سر سلامت بیرون ببرد و بر دامن آن اوج و عظمتش گردی از دنیازدگی ننشیند، ولی این که چه قدر توانست کسی مثل خودش را تربیت بکند جای بحث دارد، که راجع به آن صحبت شود؛ دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر/ کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست*گفتند یافت می نشود جسته ایم ما/ گفت آن چه یافت می نشود آنم آرزوست

حضرت امام در مورد حوزه ها در نامه ای که خدمتتان هست که مربوط به تاریخ 13 خرداد سال 66 است، بر پرهیز از تشریفات تاکید کردند که در موارد متعدد دیگری نیز این موضوع آمده است، مثلا امام در جایی می گویند: «...این تشریفات باعث می شود روحانیت شکست بخورد...» تشریفات مد نظر امام چیست؟ آیا امروز به همان روش دوری از تشریفات عمل می شود؟ یا زمان خود ایشان در وضعیت مد نظر ایشان قرار گرفتیم؟

ببینید ما یک جمع بین دو مفهوم باید بکنیم، امام در نجف و امام در ایران بعد از انقلاب؛ امام در نجف حتی وقتی طلبه ها می خواستند از منزل ایشان تا حرم حضرت امیر علیه السلام، همراه ایشان بروند که مثلا با یک بهجت و انبساط خاطری حرکت کنند اجازه نمی داد وگاهی با اخم می گفت: شما چرا دنبال من می آیید؟ می گفتند: آقا ما می خواهیم حرم برویم، می گفت: پس یا جلو بروید و یا صبر کنید من بروم بعد بیایید. از این که عده ای دنبال او باشند و باعث تشریفات و عظمتی برای او شوند منزجر و فراری بود، اما وقتی انقلاب شد و امام آمد، مجبور شد چیزهایی را بپذیرد. در نجف در خیابان هم می شد امام را دید، ولی آیا در ایران و بعد از انقلاب هم می شد؟ نه، پاسدار و مراقب و بادیگارد داشت، اگر می خواست جایی برود حتما با دو سه تا ماشین حرکت می کرد، در جماران کسی نمی توانست به راحتی برود و امام را ببیند و حتی خیلی ها ممکن بود می رفتند و ناامید بر می گشتند، اما این امام همان امام بود، امامی که یک روز اجازه نمی داد دو طلبه همراه او از منزلش تا حرم حضرت امیر راه بیفتند و از این خودش را مبرا می کرد و دور نگه می داشت، حالا اجازه می دهد کلی پاسدار و چند حلقه مراقبت و دستگاه های مراقبتی حضور داشته باشند.

همین امام را باز در یک تصویر و چهره ی دیگری می بینیم، وقتی که جنگ شد به امام گفتند اجازه بدهید ما یک پناهگاه برای شما بسازیم و ظاهرا امام اجازه نداد، گفت: هر وقت همه تهران و مردمی که زیر بمباران هستند پناهگاه داشتند، آن وقت برای من هم بسازید ولی ظاهرا همه ندارند و گروه مشخصی دارند، اگر قرار است بمبی بیاید، بر سر من هم بیاید آن چه که بر سر ملت ما می آید.

باید مثل یک منشور همه این وجوه را دید؛ اقتضای زمان را دید، اقتضای مکان را دید، اقتضای حوادث را دید و حالات مختلف او را دید و بعد نتیجه گرفت. بعضی ها فقط یک وجه آن را می بینند،  بزرگ می کنند و می خواهند از صرف آن یک وجه و یک جهت نتیجه بگیرند که به نظر من آن نتیجه درست نیست. امام پول های کلان در دستش بود، وجوهات زیاد برای ایشان می آمد و قدرت سیاسی اول کشور بود، یک وقتی یکی از مجله های معروف خارجی عکس او را به عنوان مرد سال زد، اگر مثل یک منشور تمام این وجوه را مورد توجه قرار دهیم، می توانیم برآیند همه را و مجموعه همه این جهات را مورد مطالعه قرار دهیم، که امام چه شخصیتی بود، یک چیزی شبیه جمله جامع الاضداد.

که البته نباید توقع داشته باشیم که همه روحانیون، مراجع، و همه کسانی که بعدها جای امام نشستند، کپی برابر اصل باشند، او یک ویژگی هایی داشت که منحصر به فرد بود، اما می شود مقداری به او نزدیک شد، مقداری از چیزهایی که او به شدت از آن چیزها اجتناب می کرد و از آن منزجر بود، به آن ها نظر انداخت و کسانی که ادعا می کنند که ما می خواهیم پیرو امام باشیم، همچنان تفکر امام در جامعه باشد، همچنان جای امام قرار بگیریم باید حداقل در آن بخش ها شباهت هایی به امام داشته باشند.

سوال همین بود حاج آقا؛ آیا جهت گیری حوزه های علمیه در راستای همان فرمایشات و نقطه نظرات حضرت امام که می خواستند حوزه ها به آن سمت حرکت کنند، هست یا نیست؟

ببینید به نظر من این یک بحث مفصلی را می طلبد. ما اقتضای زمان را داریم، خود امام یک وقتی در مباحث فقهی و اجتماعی مقتضیات زمان و مکان را مطرح می کردند، اقتضای مکان را داریم، اقتضای سیاست های روز را داریم، نیازهای جامعه را داریم، زمانی بود که امام در نجف و همچنین در قم که زندگی می کردند، خدمتگزار داشتند، ایشان چرا خدمتگزار داشت؟ آیا یک طلبه امروز می تواند برای خودش خدمتگزار بگیرد؟ پول خدمتگزار از کجا می آورد؟ آیا همه اقتضائات روزگاری که امام در قم و نجف زندگی می کرد، امروز هست؟ و یا بسیار متفاوت شده است، ما تازه از بسیاری از ریزه کاری های زندگی امام خبر نداریم، امام از بودجه های عمومی یعنی همین وجوهات برای زندگی شخصی خودش چه قدر استفاده می کرد؟ به فرزندان خودش چه قدر شهریه می داد؟ ما فقط آن قدر می دانیم که امام زندگی بسیار ساده ای داشت، ولی در عین حال به اقتضائات زمان خودش پایبند بود.

حجت الاسلام و المسلمین نقویان

 از جانب دیگر او در مصرف وجوهات بسیار سختگیر بود. یادم است آقای قرائتی شبه استفتائی از ایشان داشت و پرسیده بود که من به فلان اداره و فلان اداره می روم، ماشین این اداره می رود آن اداره، بنزین آن اداره می آید به این اداره، امام فرموده بود نه باید هرکدام برای همان اداره باشد، ایشان گفته بودند من استعفا می دهم، چون نمی توانم مشخص کنم چه قدر بنزین برای هر کدام از اداره ها مصرف می شود؛ امام به او یک اجازه ویژه داد که با این اجازه مخصوص می توانی این کار را بکنی، ولی این یک فتوای عمومی نیست.

حالا دو بحث باید کنیم، تعداد اندکی از روحانیونی که بعد از انقلاب در مجموعه های سیاسی قرار گرفتند، رئیس فلان اداره شدند، قاضی شدند، رئیس قوه قضائیه شدند، رئیس قوه مجریه شدند، وزیر و وکیل شدند، که اقتضائاتی دارند که باید در آن جا ورود ویژه ای داشت، اما عده ای هستند که مشغول طلبگی صرف هستند، این ها یک زندگی باید داشته باشند، این افراد همسر و فرزند دارند، معیشت می خواهند، روزی بود که اتومبیل لازم نبود، امروز مثلا طلبه ای که در پردیسان قم زندگی می کند، و باید هر روز حدود 20 کیلومتر آن طرف تر بیاید، و بعضی از روزها خرید کند.

 آیا داشتن یک اتومبیل پراید که بعضی آن را اتومبیل نمی دانند، نمونه ی دنیازدگی است؟ با استناد به اینکه بگوییم امام در زمان خودش اتومبیل نداشت. آیا کسی دیده است امام پشت فرمان ماشین بنشیند؟! عکسی از امام در این موقعیت هست؟! خب این ها به همان اقتضای زمان و مکان برمی گردد، که ما باید به اقتضای زمان، مکان وسعت فکر و نظری ایجاد کنیم. آیا فرزندان خود حضرت امام، نوادگان خود حضرت امام دقیقا به زندگی پدربزرگشان، با همان روش و منش و سیره عمل می کنند و یا مجبورند به اقتضای روز و زمان و مکان وارد یک نمونه های دیگری از زندگی شوند؟

عرض کردم امام یک نسخه منحصر به فردی در بعضی قسمت ها بود که نمی شود زیاد از او الگوی تام و تمام گرفت. ما بایستی یک سری اقتضائات دیگری را در نظر بگیریم، اما آن بُعدِ آلوده نشدن به خاطر پست و میز و قدرت و شأن خود را پایین نیاوردن، پابرجاست.

نمونه ای عرض کنم یکی از وزرای رئیس جمهور قبلی خودش تعریف می کرد، می گفت ما خدمت رهبری ممنوع الکلام بودیم، آقای رئیس جمهور دستور داده بود که ما آن جا حق صحبت نداریم، گفت در یک جلسه ای که ما بودیم خود رهبری به من گفتند شما هم از وزارتخانه ای که هستید گزارش دهید، که آقای رئیس جمهور اشاره کردند که گزارش دهید، من یک گزارشی دادم و دو بیت شعر هم در انتهای گزارشم نسبت به رهبری برای احترام خواندم، فردا یا پس فردا در جلسه هیئت دولت با لحن زشت و زننده ای که نمی خواهم آن عبارت را به کار ببرم آقای وزیر را مورد تمسخر و توهین قرار می دهد، که آن روز آن آقای وزیر به من گله می کرد که در آن زمان از لحاظ اخلاقی چه مشکلاتی داشتیم، من آن جا به آقای وزیر نگفتم که مگر این پست چه قدر ارزش داشت که به خاطر این که آن را نگه دارید حاضر بودید تن به هر خفت و خاری بدهید، هر تحقیر و توهینی را بپذیرید؟!

 آیا امام چنین روشی داشت که شما پستی را قبول کنید و هر تحقیری هم که شدید آن را حفظ کنید؟ اتفاقا او برعکس بود. مرتب برای مسئولین، از رئیس جمهور یا دیگران کاری می کرد که این پست ها چیز پایینی باشد، گاهی می فرمود که آدم باید چه قدر حقیر باشد که این چیزها را برای خود مقام بداند؟!حالا کسی بگوید که من هم مثلا در همین نظام رئیس یک مجموعه ای هستم، اصلا این نظام نمی خواسته که تو این جا باشی، تو لایق این نبودی که در این نظام پست بگیری. ولی اندک اندک این مسیر عوض شد و گرفتار همچین آدم هایی شدیم که برای پست و میز مجبور هستند هر تحقیر و توهین و هر نوع سبک سری را قبول کند که این پست و میز را از دست ندهند. ما چه کردیم که آن مسیر تا این حد به انحطاط کشیده شد، که این نیاز به تحلیل و بررسی و جست و جو دارد.

حجت الاسلام و المسلمین نقویان

امام یک نسخه منحصر به فردی بود؛ از آن طرف می خواست حوزه مستقل باشد. با این که یک حکومت اسلامی دایر کرده بود ولی اجازه نمی داد حوزه به حکومتیان وابسته باشد و می گفت درآمد و شهریه حوزه باید مشخص باشد، از همان مسیر طلبگی خودش، از همان مسیری که مردم با افتخار یک طلبه خوب را حاضرند تامین کنند؛ در حدی که ببینند روحیه طلبگی اش را حفظ کرده است. مردم با احترامات کامل و بی منت پول را می دهند. مردم ضرب المثلی دارند می گویند الهی پول برای دوا و دکتر ندهی، اگر هم جایی فرد مریضی می خواهد چند میلیون به جراح مغز و اعصاب بدهد با آن دعا که جمع کنیم می بینیم از اجبار است، ولی هیچ گاه نشده که کسی که هدیه ای می خواهد برای طلبه بیاورد و یا خمسی را می خواهد بدهد، آن جا هم همان جمله را به کار ببرد، بلکه با احترام و افتخار می دهد، و اگر آن آقا بپذیرد بسیار خوشحال می شود؛ مژده بده مژده بده یار پسندید مرا

جمع بین این مفاهیم که شما در متن مسائل سیاسی باشی، اما زیّ طلبگی که تعبیر حضرت امام بود را نیز حفظ کنی، مردم هم تو را به عنوان شخصیت معنوی بپذیرند، گرفتار زخارف دنیا نشوی، اقتضائات زمانه هم مراعات بشود، اهمیت دارد. مثلا بگوییم امام مگر موبایل داشت؟ تو چرا موبایل داری؟ این حرف نامربوطی است. امام یا نیاز به موبایل نداشت و یا اصلا در زمان امام موبایل وجود نداشت، من امروز نمی توانم بدون موبایل زندگی کنم، اگر امروز کسی موبایل نداشته باشد مردم به او چه می گویند؟ جامعه چه می گوید؟ زندگی اش از نظر ارتباطات چه طور می گذرد؟ پس حفظ اقتضائات روز، آلوده نشدن که بخشی از آن نداشتن است، بخشی داشتن و دل نبستن است، -که مثالی در مورد زندگی امام در نجف و قم زدم – و بخشی از آن با مردم همراه بودن و زندگی از متوسط مردم به پایین تر داشتن است، همه این اقتضائات را باید جمع کرد؛ ضمن این که حکومت اسلامی حق ندارد مردم را در فقر و فلاکت نگه دارد و بگوییم آقا چون عده ی زیادی از مردم در فقر و فلاکت هستند، طلبه هم در حد فقیرترین افراد جامعه زندگی کند، فقیرترین افراد جامعه در چهارراه ها گدایی می کنند، طلبه هم برود گدایی کند؟! چون این ها فقیرترینند.

یک نکته ای هم از دل این درمی آید که مردم از تعاملات، رفت و آمدها، نشست و برخاست ها، میل ها، کنش ها و واکنش ها می فهمند و از مجموع این حالات مفهومی انتزاع می کنند به نام دلبستگی به دنیا و یا عدم دلبستگی به دنیا، مردم در حالاتش، رفتارش، گفتگوهایش، نشست و برخاست هایش، استفاده هایش، سوار و پیاده شدن از ماشین، دعوت شدن به این جلسه و آن جلسه، زندگی خصوصی، همسر و فرزندش، جشن و عزاداریش می فهمند که این آدم دلبستگی هم به این دنیا دارد یا نه وارستگی دارد. این مفهومی است که از این مجموعه انتزاع می شود و مردم این را خوب تشخیص می دهند، جدای از بعضی هیاهوها و تبلیغات و تخریب و تائید ها، که آن ها هم موقت است و مردم روزی می فهمند که مثلا شهید بهشتی آلوده نبود.

شهید مطهری وقتی در قلهک ساکن شدند، بعضی از این آدم های نادان گفتند: شما چرا در قلهک زندگی می کنید، شما مثلا باید در یافت آباد زندگی کنید، فرمود: نه، من شرایطم طوری است که باید در این منطقه تهران باشم، چه بسا کسی در یافت آباد باشد و دنیا از او دل برده باشد، یکی هم در قلهک باشد و زندگی شبه زاهدانه ای داشته باشد، و این ها را ما بعد از این همه سال فهمیدیم.

یک نکته ی دیگر هم هست و آن این که بعضی از طلبه ها در عسرت تمام زندگی می کنند و مردم خبر ندارند، و حوزه ها با کمبود منابع مالی برای تامین همه افراد مواجه اند، و من معتقدم که حوزه های علمیه اگر می بینند که نمی توانند از همین منابعی که مردم در اختیار می گذارند، یعنی همان روشی که امام داشت، طلبه ها را تامین کند، حق ندارد طلبه بپذیرند، که طلبه نصف روز را درس بخواند و نصف روز را مسافرکشی کند. من طلبه ای را سراغ دارم که می گوید نصف روز را در کارواش کار می کنم، چون ماهی 500 هزار تومان شهریه کفاف زندگی ام را نمی دهد، حتی زندگی در پایین ترین نقطه شهر، با یک همسر و یک فرزند، حوزه مجبور به پذیرش طلبه است؟! کم گوی و گزیده گوی چون در/ تا زندک تو جهان شود پر

اگر حوزه نمی تواند از همین منابع اندک مخارج را تامین کند، حق پذیرش طلبه ندارد، که در این صورت آماری از کسب درآمدهای حوزه باشد که اعتماد مردم به حوزه ضعیف شود، و مردم بگویند دیگر به شما وجوهات نمی دهیم، حوزه باید ببیند چه قدر توان اداره دارد و با همین متدینین که حوزه را اداره می کنند، ادامه دهد، و آن وقت یکی مرد جنگی به از صد هزار.

سوالی که این جا پیش می آید این که در اسلام داریم کسی که علم آموزی می کند، شهریه دریافت کند، و امروز این شهریه صرفا به طلبه ها داده می شود، چرا دانشجویان سایر علوم نباید از این مورد برخوردار باشند؟

این سوال سوالی است که خیلی از مردم و دانشجوها می پرسند، جواب آن واضح است، دانشجو 4 سال درس می خواند، و بعد از آن مهندس می شود و یا آقای دکتر می شود، و مشغول به کار می شود و درآمدش جبران گذشته را می کند و به علاوه اضافه درآمد هم خواهد داشت، ولی طلبه قرار است تمام عمر طلبه باشد. یعنی اگر قرار است 50 سال بعد از ورود به طلبگی عمر کند، کل آن مدت به نام طلبه است، و ضمن این که درس او مثل درس دانشگاه نیست که 4 سال بخواند و تمام شود، فارغ التحصیل شود، ما در مجموعه طلبگی چیزی به نام فارغ التحصیلی نداریم، اگر باشد یک مفهوم نسبی داریم، ثالثا خود مردم هستند که این طلبه را تامین می کنند و می گویند که من شما را تامین می کنم و شما جامعه ای که به سمت بی دینی می رود و فرزندان ما را که از دین و خدا و پیغمبر و قیامت و قرآن و مفاهیم دینی، دور می کنند با منشتان، گفتارتان، پرسش و پاسخ و جواب سوال فراوان دادن، حفظ کنید، درست مثل طبیبی که به او می گویند هر چیزی خواستی به شما می دهم و فرزندم را معالجه کن، این جا هم مردم می گویند من زندگی شما را تامین می کنم، شما فکر فرزند مرا معالجه کن، فکر همسر و خانواده مرا معالجه کن.

پس این مردم اند که زندگی طلبه ها را اداره و تمشیت می کنند و با افتخار هم این کار را می کنند، مردم مسلمان راضی نیستند که طلبه صبح تا ظهر را درس بخواند و بعد از ظهر در کارواش کار کند یا مسافرکشی کند، و بعد هم در مساجد نماز جماعت بخواند، این که می شود مثل سایر مشاغل، و اصلا کل سیره حوزه های علمیه را از زمان شیخ طوسی ببینید به همین سبک است، و مردم این کار را می کردند، منتها یک تعهد نانوشته هم این جا هست و آن این که به این شرط است که دنیازده نشوی.

می گویند مرحوم آقای صفایی حایری یک مثالی می زد و می فرمود: که من اگر جایی دارم جواب پرسشی را می دهم، یعنی سر خیابانی کسی پرسیده این آیه قرآن یعنی چه، جبر و اختیار یعنی چه، فلان مساله دینی یعنی چه و من جواب این را می دهم، و کسی به من بگوید امام زمان(عج) در کوچه بغلی هستند، اگر الان بیایی می توانی آقا را زیارت کنی، اگر من دویدم و رفتم به زیارت آقا، قطعا آقا به من اخم خواهد کرد که چرا به این جا آمدی، بگویم عمری دنبال زیارت شما بودم و آمدم شما را ببینم، امام زمان می گوید: نه تو ترک پست کردی، پست تو در کوچه بغلی بود که جواب سوال می دادی، چرا آن جا را ترک کردی و آمدی؟ آمدی من را ببینی که چه شود؟ آن جا که بودی من تو را دعا می کردم، این جا که آمدی من از تو ناراحتم، طلبگی یک چنین ماموریت همه جایی و همگانی دارد.

بنده بارها شده است که سر خیابان پشت چراغ قرمز کسی گفته من سوال دارم، من رفتم آن طرف ایستادم و آمده سوال پرسیده و جواب را به اندازه ای که بلدم بگویم ارائه داده ام.

وقت و بی وقت، شب و روز، طلبه مثل یک مامور آماده باش است، و به قول اطبا، on call است، که برای او شب و روز، سفر، خواب و بیداری، تعطیلی ندارد. نمی شود زمانی بگوییم جمعه است و حاج آقا در تعطیلات هستند، یا در شهر دیگری هستند. وقتی زندگی طلبگی را تعریف کنیم، می بینیم سیستم، سیستمی است که باید از جایی تامین شوند، و آن جا هم خود مردم هستند. چرا امام نمی گذاشت طلبه حقوق بگیر دولت باشد و به بودجه های رسمی دولت وابسته باشد؟! چرا این دوره آقای رئیس جمهور کمک هایی که به حوزه می شود، را برای اولین بار -تا جایی که من یادم است- اعلام کرد، عده ای برآشفتند و راضی نبودند، در حالی که باید روشن شود و ببینند در کجا و به چه کسی کمک شده است؟ و در چه جایی مصرف شده است؟ و مردم از شفافیت خوشحال می شوند نه از پنهان کاری، و وقتی باب پنهان کاری باز شود گمان می کنند حتما خبرهای دیگری هم هست و قسمتی از آن را به ما گفتند، و مرتب حوزه در محاق بی اعتمادی می رود و این بدترین ضربه برای حوزه است، که مردم حس کنند تو با همین 500 هزار تومان زندگی می کنی یا دو میلیون و پانصد هزار تومان هم از کسی دیگر یواشکی می گیری، اگر بگوید من 3 میلیون تومان می گیرم واین هم زندگی ام است، مردم خیلی خوشحال تر هستند، تا بفهمند یک بخش را به ظاهر می گیری و بخشی را پنهانی، ولو این که آن که به ظاهر می گیری بیشتر باشد و آن که پنهانی دریافت می کنی کمتر باشد، اما خارج از شفاف سازی های این چنینی مردم همیشه ناراحت اند و سوال برایشان ایجاد می شود و برآیند کل آن می شود بی اعتمادی، که بزرگترین آفتی است که حوزه های ما را تهدید می کند.

من یک وقتی عرض کردم زمانی بود که فتوایی از مرجع حوزوی صادر شد، که استعمال توتون و تنباکو حرام است و در حکم جنگ با امام زمان(عج)؛ در کاخ اعلیحضرت آن روز خواستند قلیان بکشند، به خانمی گفته شد قلیان بیاور، گفت: نه میرزا حرام کرده است، شاه برمی آشوبد و می گوید: میرزا کیست؟! خانم می گوید: میرزا همان کسی است که مرا بر تو حلال کرده است و همان میرزا این را حرام کرده است، یعنی فتوای یک مرجع بزرگوار تا کاخ شاه اثر و نفوذ داشت. امروز می بینیم بحث می شود که کسانی که نیاز ندارند، یارانه نگیرند، و فتوای مراجع را هم می آورند ولی باز هم مردم کوچه و بازار مسلمان هم به آن عمل نمی کنند. ما چه کردیم که فتوا به آن قداست و عظمت که تا کاخ شاه نفوذ داشت امروز در کوی و برزن و بازار ما مورد بی اعتنایی است، این اعلام عزای عمومی می خواهد، نه اگر یک جنایتکاری بمبی گذاشت که ساختمانی از بین رفت، بگوییم عزا عزاست امروز؛ نه عزا عزا آن روزیست که فتوای دین زیر پا گذاشته شود. ببنیم چه کردیم و کجاها مردم را نسبت به خودمان بی اعتماد کردیم.

حجت الاسلام و المسلمین نقویان

حوزه اگر می بیند با همان منابع حوزوی نمی تواند پاسخگوی مراجعات باشد، باید مراجعات را کم کند، و بگوید امسال به جای هزار طلبه، صد طلبه خواهیم داشت، منتها این تعداد را درست تربیت می کنیم و نیازهای اولیه آن ها را تامین می کنیم که طلبه مجبور نشود نصف روز را در کارواش کار کند، چون این طلبه باید یک عمر درس بخواند و طلبه باشد و باید یک روزگاری را به حداقل هایی اکتفا کند تا بعد آرام آرام از آن حداقل ها بالاتر بیاید، اما اگر همین حداقل ها را هم حوزه نتواند تامین کند امکان ندارد، مگر امام زمان ما را مواخذه می کند که چرا ده طلبه را تبدیل به صد طلبه نکردی، می گوییم نیاز به بودجه داشت که ما نداشتیم، جواب امام زمان را می توان داد که نیاز به منابعی وجود دارد، اما منابع کافی وجود ندارد.

حتی اگر خود طلبه ها را هم در نظر نگیریم، خانواده های آنان نیاز به امکاناتی دارند، و لذا این جا حوزه باید تمشیت مدیریتی کند و ببیند اگر نمی تواند از همین منابعی که قرن ها حوزه تامین شده حوزه ها را اداره کند، جذب طلبه کمتری داشته باشد. شما نمی بینید این گونه سوالات و اشکالات در سابق حوزه وجود داشته باشد، که مردم بگویند طلبه ای که درس می خواند چرا پول دریافت می کند و دانشجویان این پول را دریافت نمی کنند، و این به این خاطر است که مردم می بینند بودجه هایی محرمانه به این بخش ها تعلق می گیرد و مردمی که وجوهات می دادند، دست می کشند.

در این صورت ممکن است مشکل دیگری ایجاد شود و آن این که همین امروز که تعداد طلبه های بیشتری جذب می شود دسترسی برای دریافت پاسخ سوالات راحت نیست، و باید زمان زیادی را برای دریافت پاسخ سوالی از روحانیون صرف کرد و ممکن است پاسخ مناسب هم دریافت نشود، اگر جذب حوزه ها کمتر نیز بشود این مشکل شدت پیدا نمی کند؟ و مورد دیگر این که مردم تمایل به پرداخت وجوهات ندارند شاید به این دلیل است که مردم خروجی کار روحانیت را نمی بینند، این طور نیست؟

جواب این سوال این است که روحانیون زیادی هستند، و ما می بینیم، اما کسی که بتواند جواب سوال افراد را بدهد زیاد دیده نمی شود، نه این که من طلبه نمی بینم، چون اگر در خیابان مدت کوتاهی را توقف کنیم حتما طلبه ای خواهیم دید، ولی مساله این است که نمی دانیم آن فرد می تواند جواب سوال را بدهد یا نه، و حس می کنیم فلان آقا می تواند جواب سوال را بدهد. مثل این که پزشک زیاد داریم، ولی جراح متخصص مغز و اعصاب زیاد نیست، این جا من با شما موافقم که طلبه ای که بتوانیم تربیت کنیم و او در دنیا و امواج شبهات امروز مثل نجات غریقی که بتواند موجی را پشت سر بگذارد و غریقی را نجات دهد باشد کم داریم، که بتواند جواب سوال حجاب، مباحث فقهی، جبر و اختیار، شبهات سیاسی، فتاوای فقهی، سوالات قرآنی پیچیده را جواب دهد، بتواند روایات جعلی و غیرجعلی را تشخیص دهد، بتواند مباحث خانوادگی پیچیده امروز را پاسخ دهد، شبهه هایی که شیاطین در دنیا ایجاد می کنند را پاسخ دهد، و اگر مردم ببینند طلبه ای می تواند این کارها را بکند و به این صورت فعالیت کند خود مردم آن را به خوبی تامین می کنند، مثل این که فردی تومور مغزی داشته باشد، و به مرگ منجر می شود، بگویند این پزشک حاضر است 50 میلیون بگیرد و آن را عمل کند، فرد حاضر است پرداخت کند، حال اگر تومور فکری داشته باشد و زندگی معنوی او را با مرگ مواجه می کند، و طلبه ای این مشکل را رفع می کند، آن فرد حاضر است هدیه ای را با افتخار به طلبه تقدیم کند.

یک بار در قم مدرسه ای غیرانتفاعی مرا دعوت کرده بودند که برای خانواده دانش آموزان صحبت کنم. مدرسه ی افراد متول بود، مدیر مدرسه می گفت ما نتوانستیم روحانی پیدا کنیم که برای نماز بیاید و بتواند با دانش آموزان انس پیدا کند و پاسخگوی سوالات بچه ها باشد در حالی که مشکلی نداریم که هر مبلغی را هم که لازم باشد برای هدیه و تامین و ماهیانه به او پرداخت کنیم، و هر فردی را که آوردیم دانش آموزان از اطراف او پراکنده شدند و نتوانسته است سوالات را پاسخ دهد، این مورد در قم بوده است که مرکز دینی است، یعنی مردم اقبال طرفینی می خواهند، البته ما نمی گوییم که همه در سطح شهید مطهری شوند، مگر در دانشگاه همه پرفسور حسابی می شوند؟! یا پروفسور قریب می شوند؟! ولی در سطح خودش باید پاسخگو باشد، مثل پزشکی که در همان سطح که تحصیلات دارد می تواند پاسخگو باشد.

حوزه باید این ها را تامین کند و بتواند پاسخ نیازهای روز مردم را بدهد، وقتی مردم ببینند شخصیت هایی هستند که در دنیای پر از آشوب فکری و اخلاقی و سیاسی امروز می توانند مامن و پناهگاهی باشند آن ها را با افتخار تامین می کنند، که آن فرد هم احساس نکند که مردم با منت هدیه ای می دهند. من سال هاست در این کسوت و جامعه زندگی می کنم و می بینم با احترام تمام و امتنان هدیه را می دهند، یعنی خودشان منت می پذیرند و هدیه را می دهند، و لذا ما باید بتوانیم جمع بین هر دو کنیم، هم پاسخگوی نیازهای روز باشیم و هم قناعت زندگی طلبگی را کنیم، و من نباید بگویم که برادر من از من کوچکتر است، کمتر درس خوانده و زندگی مرفه تری دارد، این درست نیست و باید ببینید اگر طلبه موفقی بودید میزان اقبال و تاثیر شما در جامعه بسیار بود، ولی برادر شما صرفا یک زندگی مادی دارد، و این بخش هایی است که قابل مقایسه نیست.

بنابراین فردی که پاسخگوی نیازهای فکری شما باشد کم است، و عملا حوزه اگر می توانست همان طور که در بعضی از رشته ها کنکورهای خاص برگزار می شود، کنکور برگزار کند و چون با برترین ها کار دارد، از برترین ها نیرو می گرفت، مسائل تا حدودی مرتفع می شد. خدا پیامبران را از برترین ها برگزیده است، شما هیچ گاه پیغمبر دیوانه یا ساده لوح ندیده اید، چرا که خدا نخبه ها را برگزیده است، حوزه هم باید نخبه ها را برگزیند و سیره هم باید سیره پیامبران باشد، هیچ کس به پیامبران نمی گفت شما زراندوزی کردید، دنیا شما را گول زده است، و چه قدر پول و امکانات مادی دارید، جمع بین این دو که زندگی عادی داشتند اما نخبگان فکری جامعه بودند، این بسیار مهم است و حوزه ها که به نظر من میراث داران انبیا هستند باید بتوانند دراین مسیر انسان هایی را تربیت کنند.

موضوع دیگر این که با در نظر گرفتن این که امروز بین مردم و روحانیت فاصله ایجاد شده، به معنای شکست اسلام است؟ با توجه به این که جملاتی از امام وجود دارد که «... شکست روحانیت شکست، اسلام است...».

نمی شود گفت شکست روحانیت، ولی می شود گفت سرشکستگی پاره ای از روحانیت، و ما امروز با بعضی از کارهایی که کردیم، بعضی از روش هایی که اتخاذ کردیم، بعضی از پنهان کاری هایی که کردیم و بعدها برملا شده، مراقبت هایی که از اطرافیانمان نکردیم و از پست و اسم و عنوان ما سوء استفاده هایی شده، خبرهای پنهانی که بعدا برملا شده، بلا شک مجموعه این ها یک سرشکستگی هایی را برای روحانیت ایجاد کرده، ولی از طرف دیگر همان طور که از آیت الله جوادی آملی هم به تازگی جمله عجیبی در رسانه ها پخش شد که امیدوارم این جمله درست نبوده باشد، ولی ظاهرا درست است که فرمودند: با این اتفاقاتی که افتاده ممکن است مردم روزی ما را به دریا بریزند، هیچ وقت از آقای جوادی آملی می پرسیم آیا شما در زمان شاه هم چنین جمله ای گفته بودید که ممکن است مردم ما را به دریا بریزند؟ چرا در نظام جمهوری اسلامی دارید این حرف را می زنید؟ ما چه کردیم؟ روحانیت کجا اشتباه رفته است؟ کجا کج رفته است؟

امروز این کلیپ حضرت امام دست به دست می شود که می گویند: «بترسید‌‎ ‎‌از آن روزی که مردم بفهمند در باطن ذات شما چیست، و یک انفجار حاصل بشود. از‌‎ ‎‌آن روز بترسید که ممکن است یکی از «ایام الله » ـ خدای نخواسته ـ باز پیدا بشود. و آن‌‎ ‎‌روز دیگر قضیه این نیست که برگردیم به 22 بهمن. قضیه ‌‌[‌‌این‌‌]‌‌ است که فاتحه همه ما را‌‎ ‎‌می خوانند!» (صحیفه امام، جلد14، ص 280) 

این ها نشان می دهد که اگر آمایش و نظرسنجی به صورت کاملا بی طرفانه انجام شود، و میزان اعتقاد و باوری که مردم به روحانیت در مجموعه کلانش در اوایل انقلاب داشتند و امروز دارند، مقایسه شود معلوم می شود که بخش مهم و عمده ای از میزان نفوذ ما و میزان باورها و اعتقادات مردم به روحانیت افول کرده است، و قطعا من می توانم به ضرس قاطع بگویم که بخش اصلی این مربوط به تبلیغات دشمن نیست که بعضی سریع به گردن دشمن می اندازند و می گویند دشمن کار می کند. قطعا اگر کسی این جا این حرف را زد، اشتباه فاحشی می کند و یا قطعا پنهان کاری می کند، نه این جا به عملکرد خود ما برمی گردد، و بعضی سریع مقایسه می کنند و می گویند زمان حضرت علی(ع) هم عده ای می گفتند: علی نماز نمی خواند، این مقایسه قطعا مقایسه اشتباهی است. زمان حضرت علی(ع) این همه رسانه نبود، رادیو، تلویزیون، سایت، سخنرانی عمومی که همه جا پخش شود نبود، موبایل نبود، این مقایسه مقایسه غلطی است که من نام علی را بیاورم؛ در خلوتی که ره نیست پیغمبر صبا را/ آن جا که می رساند پیغام های ما را

به آن ساحت نباید نزدیک شویم، که اصلا هیچ قرابتی با آن جایگاه نداریم، ولی امکاناتی که ما امروز داریم برای نشان دادن حقایق خودمان، آن روز نبود؛ امروز 40 سال است که این کشور دست ماست، رسانه هایش، امکاناتش، تبلیغاتش همه دست ماست، اگر دشمن کیلومترها آن طرف تر نشسته است و تبلیغ می کند، ما در خانه مردم هستیم، چه طور ما نتوانستیم با تبلیغات نظر مردم را جلب کنیم و دشمن می تواند؟! این یک فرافکنی نیست؟ این یک مسیر را اشتباه رفتن نیست؟ این یک آدرس غلط دادن نیست؟ و ما بایستی درست عمل می کردیم، امروز می گویند فلان آقا مصدر فلان است، بله خودش خوب است پسرش بد عمل می کند، من چرا مراقب پسرم نباید باشم و چرا حواسم نیست که پسرم از موقعیت من می تواند سوء استفاده کند و این را مراقبت نکنم، چون دیگر این مورد استثنا نیست، و در حال تبدیل به قاعده است که اگر می خواهی در فلانی نفوذ کنی باید فلانی را ببینی و در این مجموعه ما بیلان کار خیلی موفقی نداشتیم و بایستی به درگاه خدا بنالیم تا کمکمان کند و به همان مسیر صحیح برگردیم.

الآن من آدم هایی را می بینم که می گویند ما از دور روحانی می دیدیم سلام می کردیم و به طرف او می رفتیم، و امروز اگر مردم روحانی ببینند خیلی اوقات مسیرشان را کج می کنند و این که چرا به این روز افتادیم نیاز به تحلیل جدی دارد، و نیاز به برگشت از مسیرهای اشتباه دارد و حوزه این پتانسیل را دارد، این را می توانم به زرس قاطع بگویم که این ظرفیت در آن هست که بتواند آن جایگاه رفیع و قداست مآب خودش را داشته باشد، و این مردم همان مردم اند و این جا آن جمله بلند امام را باید بار دیگر بگوییم که آمریکا هیچ غلطی نمی تواند بکند، و اگر هر جایگاه قداست خودش را حفظ کند بزرگتر از آمریکا هم هیچ غلطی نمی تواند بکند، مگر این که ما خودمان با رفتارمان به این قداست خدشه وارد کنیم، که کردیم و حواسمان نبوده است و حالا گرفتار آن شدیم.

امام در جملاتی این مضمون را مطرح کردند که چیزی که باعث بدگمانی مردم می شود، عدم توجه به موازین اسلامی است، یعنی امروز از موازین اسلامی دور شدیم و برای اصلاح باید به این موازین برگردیم؟

جوری که من از سیره و سخن ایشان برداشت کردم، نظرشان این بود که روحانیت مصادر و مرجع حکومت نباشد، به معنای ورود در جزئیات، یعنی پست سیاسی قبول نکند، آخوند رئیس جمهور و نماینده مجلس و وزیر نشود، اگر به صورت ساده مطرح کنیم این می شود، من همیشه سعی می کنم از کلی گویی پرهیز کنم، امام این را می خواست. چرا به خلاف میلش تن داد؟ می گویند به اضطرار و از روی ناچاری؛ الضرورات تبیح المحذورات. ضرورت ها او را به این سمت کشاند، و گرنه نظرشان از ابتدا این بود که یک آخوند مصدر یک پست سیاسی نباشد، پستی که در آن خیلی چیزها هست، خود امام در زمان خودش رئیس قوه قضاییه از حوزه می فرستاد، که جواب آن همان است که مجبور می شد، و اگر یک روزی می دید که مثلا در بین خود آقایان غیر حوزوی کسی هست که بتواند این پست را به عهده بگیرد، او را اولی می دانست از این که یک عمامه به سر را بگذارد، و می گفت روحانیت باید یک نحوه نظارت بکند نه یک نحوه دخالت، حالا جمع این نظارت با دخالت چه می شود؟ این ها حلقه های مفقوده ای است که در این سال ها به آن ها پرداخته نشده است.

نظارت، نظارت موثر است، نه سخنرانی، شما سخنرانی بکن، همان طور که زمان شاه هم سخنرانی می فرمودید، کسی به سخنرانی شما گوش نمی داد، شاه و وزرا کار خودشان را می کردند و شما هم سخنرانی می کردید، آن ها قدرت داشتند می توانستند به شما لطمه و ضربه ای بزنند، حبس و شکنجه تان کنند، می کردند، آیا الآن هم باید همان طور باشد؟ ولی فقیه یعنی کسی که فقط سخنرانی کند؟ تذکر دهد؟ هشدار دهد؟ دیگران هم می خواهند عمل بکنند می خواهند عمل نکنند؟ ایشان فقط بگوید من موافق برجام هستم یا نیستم، اما دیگر رئیس جمهور و وزرا می دانند که می خواهند عمل بکنند یا نکنند.

مبانی این ها تا جایی که من خبر دارم منقح نشده است، به صورت دستورالعمل اجرایی درنیامده، و باز نشده است، حوزه بعد از این 30- 40 سال این را بررسی کند که چرا امام نظرش این بود که حوزویان وارد مصادر اجرایی نشوند، و از طرف دیگر در راس نظام یک شخصیت حوزوی حضور داشته باشد و بتواند امر و نهی کند، عزل و نصب کند، تنفیذ بکند، تنفیذ یعنی وقتی اکثریت قریب به اتفاق و قاطبه مردم به کسی رای دادند و رئیس جمهور شده، اگر شما به عنوان رهبر نظام آن حکم را تنفیذ نکنی، تمام آن آراء بی فایده است، و اگر تنفیذ کردی آن آراء قابل اجرا و عمل می شود. این موارد باید کاملا مطرح شود، که آیا آن تنفیذ یک تنفیذ تشریفاتی است؟ مثل زمان شاه یک توشیح ملوکانه است؟ که بگوییم الحمدلله ما مشرف شدیم خدمت حضرت آقا و ایشان توشیح فرمودند، یا امام می تواند آن را تائید نکند و اگر تائید نکرد، رئیس جمهور اگر با رای تمام مردم هم باشد، ارزشی ندارد. این ها مواردی است که باید به دقت مطرح شود ومشخص و اجرایی و کاربردی شود.

در زمان امام روحانی مسئول عقیدتی فلان نیروی نظامی و انتظامی قرار گرفت، این مسئول عقیدتی یعنی چه؟ یعنی که اگر در ارتش کسی خواست درجه بگیرد، آن نماینده ولی فقیه هم باید نظر بدهد، اگر نظر او جلب نشود تا جایی که خبر دارم این درجه به او داده نمی شود، در سپاه نماینده ولی فقیه باید حضور رسمی داشته باشد، صرفا امام جماعت و معلم اخلاق نیست.

هر چه هم که از زمان امام جلوتر آمدیم این نقش روحانیت در ارکان سیاسی، قوی تر و پررنگ تر شده است، و مردم در مجموع این نظام را به روحانیت می شناسند و همه چیز را از دید و نگاه و نظر ما می بینند، تا جایی که در کوچه و بازار عنوان حکومت آخوندی بر آن گذاشته شده است. آیا ما همه لوازم این امر را می پذیریم؟ اگر نمی پذیریم باید فکر دیگری کرد.

بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم؛ و آن طرح نو چه خواهد بود؟ تئوری آن چیست؟ ایده هایش چگونه است؟ ما در راس یک ولی فقیه جامع الشرایط نافذالامر داشته باشیم، ولی همه تبعات و آثار حکومت به پای ما نوشته نشود. آیا ما طرح و نقشه این را آماده کرده ایم؟ یا جلو می رویم تا خود آقا امام زمان امور را درست کند، و می خواهیم از زیر بار این همه عوارض منفی شانه خالی کنیم.

چند جلسه خدمت رهبری با حضور همه مسئولین ارشد نظام، به عنوان آسیب های اجتماعی تشکیل شده است، و چند جلسه هم در حاشیه آن ما از طرف دفتر مقام معظم رهبری دعوت شده ایم، و حرف هایی از بستن شبکه های مجازی، تا مسائل اقتصادی و ناهنجاری های اجتماعی، مساله مواد مخدر و اعتیاد سنگینی که الآن در جامعه هست، تا حدود 11میلیون حاشیه نشینی که به شکل معضل اجتماعی می شود، تا بیکاری جوانان، تا آمار بالای مراجعه مردم به قوه قضاییه و این همه نزاع و دعواها که نبایستی در این جامعه دینی وجود داشته باشد، تا آمار اختلاس های کلان که هر روز آبروی نظام را می برد، تا آمار طلاق و از هم پاشیدگی خانواده -که به نظر من مهم ترین چیزی که می تواند نظام را حفظ کند، حفظ قداست خانه و خانواده است-، زده شده است.

بالاترین شخصیت هایی که ما به آن ها احترام می گذاریم معصومین ما هستند، که قرآن به عنوان اهل البیت، یعنی اهل خانه از آن ها یاد می کند؛ جالب است نمی گوید اهل العلم، اهل التقوا، اهل الملکوت، اهل الله، اهل الدین، اهل العصمت، این عنوان اهل بیت مفهوم بسیار ارزشمند و کلیدی است، ما امروز می بینیم آمار طلاق رو به افزایش است.

چرا این نظام بعد از 40 سال این همه ناهنجاری را داشته باشیم؟ کجا اشتباه کرده ایم؟ چرا امروز مردم دسترسی شان به مسئولین هر روز کمتر می شود؟ من در کشورهای اروپایی دیدم که فردی می گفت: من با رئیس جمهور کار داشتم، نامه ای نوشتم و به صندوق پست انداختم، سه روز بعد جواب آمد، جوابی که مساله را حل کند، نه این که بگوید نامه شما دریافت شد، در حال بررسی است، امروز کسی می تواند بگوید من نامه نوشتم به رئیس جمهور، رهبری، وزیر، و فلان مسئول و سه روز بعد جواب آمد؟! آیا مردم این دسترسی کار راه اندازانه ای دارند؟

چرا امروز دادگاه های ما انقدر شلوغ است؟ آمار داده اند که در سال 15 میلیون پرونده داریم، یعنی حداقل 30 میلیون فرد درگیر پرونده هستند، در حالی که پرونده هایی داریم که تعداد بالایی شاکی دارند، اگر افراد غیرفعال اجتماعی را از جمعیت خارج کنیم، یعنی همه جامعه ی فعال همین 30 میلیون نفر گرفتار قوه قضاییه هستند.

ما کجا را اشتباه رفته ایم؟ چرا آقایان نمی خواهند برگردند؟ چرا یک شبکه اجتماعی مثل تلگرام که بسته می شود این هم هیجان ایجاد می کند؟ و چرا این همه به آن مراجعه کردند، من اخیرا در جلسه ای که دفتر مقام معظم رهبری برگزار کردند حضور داشتم و با یکی از مسئولان فضای مجازی دیداری داشتیم؛ گفتم: که می گویید این شبکه، 40 میلیون کاربر دارد، 40 میلیون یعنی همه افراد جامعه (اگر افراد غیرفعال را از 80 میلیون خارج کنیم) یک دلیل این است که این یک رسانه دو طرفه است، دیالوگ برقرار می کند، منبر نیست که کسی یک طرف بنشیند و حرف بزند و دیگران گوش کنند و هر چه مقام بالاتر باشد الزام به گوش کردن بیشتر باشد، این جا فرد می تواند اظهار نظر کند و انتقاد کند، اگر دریچه دوربین تلویزیون را بازتر می کردید، این چنین نمی شد، همان طور که رهبری در زمان انتخابات می گوید حتی اگر من و نظام را قبول ندارید در انتخابات شرکت کنید، یعنی این رای برای ما مهم و موثر است، برای استقلال ما، برای امنیت ما و برگ برنده ای در برابر دشمنان ماست، پس همیشه همین طور عمل کنید، در مسائل اقتصادی چرا مردم را دخیل نمی کنید؟ در مسائل سیاسی چرا نظرات همه یک طرفه می شود؟ در مسائل اخلاقی و خانوادگی چرا به این نحو عمل می شود، و اگر در آن ها دریچه بازتر می شد این هجوم به تلگرام صورت نمی پذیرفت.

اگر آقایان توجه کنند ما با این مردم خوبی که داریم، می توانیم گل براندازیم و می در ساغر اندازیم و طرحی نو دراندازیم، به شرطی که مسئولین ارشد نظام تن به اقتضائات بدهند و از آن جایگاه های بعضا «خودساخته» و «اطرافیان ساخته» بیرون بیایند.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.