• کدخبر: 849250
  • منبع: روزنامه اطلاعات
  • نسخه چاپی

یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

برخی صاحب‌نظران سه پدیدة مهم قرن بیستم میلادی را که به طور آشکار بر تحولات آینده زندگی بشر موثر خواهد بود، شامل تشکیل دولت اسرائیل، ظهور و پیروزی انقلاب اسلامی ایران و فروپاشی بلوک شرق می‌دانند. در این میان حتی منتقدان ایران کنونی به اهمیت و اثرگذاری مستمر و گستردة انقلاب اسلامی معترف بوده و آثار فرهنگی، اجتماعی و سیاسی این پدیده را قابل سنجش و اندازه‌گیری بیان می‌کنند؛ اما شاید آنچه بیش از هر علتی، انقلاب اسلامی را در جهان کنونی بارز و متمایز ساخت، بازگشتی در عرصه سیاست‌ورزی بود. این انقلاب که برخی آن را «انقلاب به نام خدا» نامیدند، رویکرد دوباره‌ای به نظریات مبتنی بر ضرورت اخلاق‌گرایی در سیاست داشت؛ امری که دارای سابقه دیرین در نظریه‌پردازی حکما و اندیشمندان تا قبل از ظهور دوره جدید و طرح اندیشه ماکیاولی بود.
از کنفوسیوس که بر فضیلت‌های اخلاقی در فلسفه سیاسی دوران باستان تأکید داشت تا افلاطون و سپس ارسطو، مهمترین اهداف حاکمان را «سعادت و سلامت اخلاقی جامعه» می‌دانستند. در واقع جایگاه اخلاق در عرصه سیاست تا قرون وسطی مهم‌ و مؤثر خوانده می‌شد. طی آن دوران نیز حکمرانان مسیحی به بهانه تأسّی از آموزه‌های مسیح(ع) قدرت را در دست گرفتند؛ اما اگرچه مسیحیت آیینی اخلاقی بود، اما آن نحوه استفاده از قدرت نتیجه‌ای منفی داشت. چنانچه سبب ایجاد رنسانس یا عصر نوزایش شد که خصوصیت بارزش نفی حاکمیت کلیسا و قبول حاکمیت علم بود. از معروف‌ترین نظریه‌پردازان این دوره، نیکولو ماکیاولی ایتالیایی بود. اگرچه دربارة او قضاوت‌های متفاوتی صورت گرفته، ولی به هر حال وی علم سیاست را متحول ساخت. قدرت کلیسا بر اثر ضعف و انحطاط اخلاقی اهالی آن رو به اضمحلال گذاشته و موجب بیزاری ماکیاولی از سنتها شده بود. در نهایت وی معیار متفاوتی از فضیلت مطرح کرد. مراد ماکیاولی از فضیلت،‌ «استعدادی است که شهریار را قادر می‌سازد تا از فرصت‌های ایجادشده (که به آنها بخت و اقبال می‌گوید) در هر اوضاع و احوال بهره‌گیری کند و بر عناصر ناسازگار در هر شرایطی غلبه یابد»؛ یعنی همچنان که معروف است، هدف می‌تواند وسیله را توجیه کند.
به عبارت دیگر از زمان افلاطون و ارسطو سیاست در ذیل اخلاق قرار داشت، اما با رنسانس و عصر ماکیاولی، جهان سیاست چرخشی در جهت متضاد یافت. از نظر ماکیاولی سیاست ذاتی مستقل از اخلاق دارد؛ زیرا سیاست «علم کسب قدرت» بوده و ممکن است هر لحظه با ارزش‌های اخلاقی در تعارض قرار گیرد.
در این میان البته جهان شرق و تاریخ اسلام نیز تجربیاتی را کسب کرد. تأکیدات فراوان اخلاقی در قرآن کریم و آموزه‌های پیامبر(ص) و بزرگان دین مؤید میزان ارتباط این تعالیم با عالم سیاست و حکومت‌داری بوده است. از نمونه‌های بارز این رویکرد قرآنی، بیان زندگانی انبیاست. برای مثال در داستان حضرت سلیمان(ع) و ملکه سبا می‌خوانیم: «قالت انّ الملوک اذا دخلوا قریهً افسدوها و جعلوا اعزّه اهلها اذلّه و کذلک یفعلون: [ملکه] گفت پادشاهان چون به شهری درآیند، آن را تباه و عزیزانش را خوار می‌گردانند و این‌گونه می‌کنند.»(نمل، 34)
خداوند در قرآن کریم جایگاه انسان و مقام والای او را مشخص کرده و می‌فرماید: «و لقد کرّمنا بنی‌آدم و حملناهم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضّلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا: به‌راستی ما فرزندان آدم را گرامی داشتیم و آنان را در خشکی و دریا [بر مرکب‌ها] برنشاندیم و از چیزهای پاکیزه به ایشان روزی دادیم و آنها را بر بسیاری از آفریده‌های خود برتری آشکار دادیم.»(اسراء،70)
پروردگار انسان‌ها حتی در قبال آنان که از آیین الهی روی برمی‌گردانند، خطاب به پیامبر(ص) می‌فرماید: «و ان تولّوا فانّما علیک البلاغ والله بصیرٌ بالعباد: اگر روی برتافتند، فقط رساندن پیام بر عهده توست و خداوند به امور بندگان بیناست.»(آل‌عمران، 20)
بر این اساس طی دوره کوتاهی از صدر اسلام که پیامبر در میان مردم حضور داشتند، نوعی از سیاستمداری و حکمرانی متکی بر اخلاق و عدالت تجربه شد؛ اما در روزگار امام اول علی(ع) شرایطی به وجود آمد که ایشان خاطرنشان کند: «سوگند به خدا که معاویه از من سیاستمدارتر نیست؛ اما او نیرنگ می‌زند و مرتکب انواع گناه می‌شود. اگر نیرنگ ناپسند و ناشایسته نبود، من سیاستمدارترین مردم بودم؛ ولی هر نیرنگی گناه است و هر گناهی یک نوع کفر است.» (نهج‌البلاغه، خطبه22)
امیر مؤمنان به کارگیری هر روشی را به منظور حفظ قدرت، مشروع نمی‌دانست، بلکه قدرت را متکی به اخلاق و جوانمردی می‌خواست. روایتی از ایشان است که می‌فرماید: «قدرت و توانمندی خصایص خوب انسان‌ها را ظاهر می‌کند و نیز خصایص بد انسان‌ها را آشکار می‌سازد.»
اندیشمندان مسلمان نیز در برهه‌های مختلف بر ضرورت تکیه به اخلاق در اداره جامعه تأکید داشتند. خواجه نظام‌الملک در تعریف خود از سیاست، به قضاوت در مظالم و عدل و سیرت نیکو ورزیدن اشاره می‌کند و فارابی فرماندهی و فرمانبری و خدمات حکومت خوب را سیاست می‌داند. از دید غزالی سیاست دانشی است که زندگی صلح‌جویانه را در این دنیا به مردمان می‌آموزد و همچنین وسیله‌ای است که راه رهایی در دنیایی دیگر را نشان می‌دهد. کواکبی هم سیاست را رهایی یافتن از رذیلت استبداد می‌داند.
در دوران معاصر و کمی پیشتر از آن، نیز شاهد حضور اندیشمندانی بوده‌ایم که نگاهی متفاوت از نگاه سلطانی به امر سیاست و درآمیختگی آن با دین داشتند؛ بزرگانی چون سیدجمال‌الدین اسدآبادی، شیخ محمد عبده و یا دکتر علی شریعتی. بسیاری از محققان حتی معتقدند اخلاق و عدالت اموری ماقبل دینی تلقی می‌شوند؛ یعنی دستورات دین موضوع گزاره‌های اخلاقی قرار می‌گیرند و از این منظر درباره عادلانه و اخلاقی بودن و نبودن آنها داوری می‌شود. به عبارت دیگر اخلاق مقیاس دین بوده و هیچ عالم و دین‌پژوهی رفتارها یا دستورات ضد اخلاقی را حکم شرعی و دینی نمی‌داند.
راه دشوار انقلاب
بی‌تردید آنچه ملت ایران را به انتخاب راه دشوار انقلاب تشویق کرد، آرمان‌هایی از این دست بود؛ اینکه آموزه‌های دینی متکی بر اخلاق و عدالت فردای ایران را بسازد؛ اینکه کرامت انسانی در حفاظ اخلاق و دیانت مصون بماند و اینکه دیگر ظالمی نباشد که آه مظلومی را برآورد. تأسیس جمهوری اسلامی در ایران بر اندیشه‌های بنیانگذار آن امام خمینی(ره) استوار بود که بر مقصد نهایی انبیا و اولیای الهی یعنی انسان‌سازی و تهذیب نفس تأکید داشت.
البته تأثیر زمان بر وقایع تاریخی و شخصیت افراد برجسته انکار ناپذیر بوده و دارای فواید و نیز آسیب‌های بالقوه‌ای است. از فواید گذر زمان، امکان ارزیابی، محک و رصد واقع‌بینانه وقایع یا اقدامات شخصیت‌ها بوده و دوستان و دشمنان می‌توانند دور از جبهه‌بندی و تعصب به طور منصفانه و بر اساس نتایج به دست‌آمده به ارزیابی موضوع بپردازند. چنانچه امروز می‌توان شخصیت امام را ارزیابی کرد و رفتار رویکرد ایشان را فارغ از برداشت‌های مقدس‌مآبانه و با جامعیتی که همه ابعاد شخصیتی آن بزرگ مرد پایبند به شریعت و طریقت را در بر گیرد، مورد بررسی قرار داد.
از سوی دیگر، مهمترین آسیب و آفت گذر زمان می‌تواند تحریف، تاویل و القای غیرواقع باشد. در مورد امام نیز مسئله تحریف دیدگاه‌ها یا نگاه تک‌بعدی و تحلیل‌های نادرست از کلام ایشان که با مجموعه افکار و مشی سیاسی و اجتماعی آن رهبر بزرگ انطباق ندارد، می‌تواند منشأ نگرانی‌های بسیار قرار گیرد؛ چنانچه در بعضی مفاهیم کلیدی مانند اصل جمهوریت دیده‌ایم برخی تلاش کرده‌اند این‌گونه القا کنند که اعتقاد امام به رأی مردم واقعی نبوده، بلکه از روی ملاحظه‌کاری صورت گرفته است! درحالی که سیره عملی امام نشان می‌دهد ایشان با پایبندی به اخلاق به هر چه مورد تأکید و یا حتی اشاره قرار می‌دادند، اعتقاد داشتند و این چنین نبود که به خاطر مصلحت و عوامفریبی یا دورویی، به مردم روی آورند؛ یعنی امری را مطرح کنند که به آن اعتقاد ندارند.
اگر امام به حقیقتی دست می‌یافتند، حتی اگر پیش از آن به ضد آن اعتقاد داشتند، نظر خود را ابراز و در جهت عکس حرکت پیشین خود اقدام می‌کردند؛ زیرا در سیاست خود صادق، در دیانت خود راسخ، در دنیای خویش مترقی و در معنویت خود بسیار ژرف بود؛ اما آیا می‌توان همین چهره را در تابلویی روشن و شفاف‌ برای نسلهای بعد ترسیم کرد؟
 

 

* ادامه این یادداشت فردا در همین لینک منتشر خواهد شد 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

  • کدخبر: 849250
  • منبع: روزنامه اطلاعات
  • نسخه چاپی

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.