یادداشت پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

بازخوانی زندگی سیاسی، اجتماعی مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی

آیتِ صبر و آموزگار تدبیر

پایگاه خبری جماران: حجت الاسلام و المسلمین رشید داودی از پژوهشگران حوزه علمیه قم طی یادداشتی نوشت:

بُهت قلم را می شود تجسّم کرد که چگونه همچون نگارنده، ناباورانه سیاه ای رقم می زند در شرح اولین سالگرد مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی؛ آنهم در شرایطی که هنوز در شرح چرایی و چگونگی این فقدان نا آگهیم. اما بالاخره درنگ و ماندن روا نبود و باید گذشت و تن داد به این سرنوشت محتوم انسان، چه که «کُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»؛

به ده ها دلیل عقلی، نقلی و عقلائی و به بلندای تجربه حیات بشری، ذات قدرت، چموش و سرکش است و همواره راکبان خود را به تجمیع اقتدار و انحصار نظر و استبداد رأی می کشاند. مگر آنکه انسان آنچنان علوّ و کمال پیدا کند که عنان نفس سرکش را در بر گیرد و فرو نشاند.

آری اگر نفس سرکش و قدرت چموش، همزاد پنداری کنند، راکب قدرت را به چنان مستی رسانند که از مرز طبیعت انسانی خارج و به خوی حیوانی برساند که ددمنشانه حکم کند و حکم راند.

اما آنان که عنان نفس خود، در بر گرفته و حاکم نفس گردند، آنسان که بر کرسی قدرت نشینند، محتاج سلطه بر مرکب چموش قدرت اند. و اگر آنرا رام خود گردانند، به حاکمی دادگر و داد ستان تبدیل می شوند.

و تاریخ بشر پر است از ناموری حاکمان مستبدی که شرح شهرتشان، در خوی حیوانی خلاصه می شود همچنانکه انگشت­شمار دادگران حاکمی نیز هستند که زینت تاریخ بشر و مایه مباهات انسان اند.

اسیران نفس، با تکیه بر کرسی قدرت، کسب اعتبار و آبرو می کنند اما حاکمان بر نفس، بر سریر قدرت اعتبار دهند و آبرو بخشند.

بر اساس اندیشه های ناب اسلامی و آموزه های عرفانی، آنگاه که انسان کامل بر مسند قدرت تکیه زند چنان اعتبار و ارزشی بر آن دهد که به هیچش مقایسه نشاید. نبی مکرم اسلام و امیر مؤمنان علیهما السلام مصداق أتمّ چنین حکمرانی هستند که چون نگینی بی مانند در تاریخ سیاست ورزی می درخشند.

در روزگار معاصر نیز تاریخ ایران شاهد انقلابی بود که رأسش مردی قرار گرفت که پیش از هرچیز، یک عارف خود ساخته بود که عنان نفس در اختیار داشت و زینت بخش جریده حاکمان نکونام شد.

مردی که شاگردان و یارانی ناب تربیت نمود که چون زبرالحدید بودند و راست قامتان جاودانه این مرز و بوم لقب گرفتند. و این نوشته در پی ذکر نام و شرح ناموری برجسته ترین این یاران و شاگردان است. کسی که یادگار امام آیت الله سید حسن خمینی او را شاگردی می خواند که «فخر» استاد خود بوده است و آیت الله جوادی آملی او را «شاگرد شدید القوای امام» لقب می دهد.

سخن از آیت الله هاشمی رفسنجانی است. مردی که ذکر نام و شرحی ناموری اش خارج از عهده نوشته حاضر است؛ و آنچه در پی می آید نمی از یم زندگانی درخشان این بزرگمرد تاریخ ایران و اسلام است.

فرزند حوزه

نوشتن از مردان بزرگ و به تعبیر امام «مردان تاریخ» دشوار است؛ و امروز سخن از مردی است که هیچ قطعه ای از تاریخ جمهوری اسلامی ایران، خالی از نام و نشان و رسم او نیست. فرزند حوزه بود و رسالت عملی اش را از رساله های علمی فرا گرفت اما چون خیل عظیم أقرانش، در حصارِ حجاب علم نماند.

مرحوم آیت الله هاشمی از اوایل دهه چهارم قرن چهاردهم، و در اوج جوانی سخنگوی اسلام ناب شد که دیانتش عجین با سیاست است. قرائتی از اسلامی که در بند احکام فردی منحصر نبود و برای مُلک و مردم و جامعه و حکومت برنامه دارد. اسلامی که ظلم و بی عدالتی را برنتافته و حکم به وجوب امر به معروف و نهی از منکر می کند. دو واجبی که مجرای اصیلشان اقامه عدل و حق، و مبارزه با ظلم و باطل است و نقد و نصیحت زمامداران و حاکمان سفارش مُؤکَّدش است.

آغاز رسالت عملی و مبارزه علنی

نخستین فعالیت‌ سیاسی مرحوم آیت‌الله هاشمی رفسنجانی، شرکت در تظاهراتی بود که در اعتراض به انتقال جسد رضاخان به ایران در سال 1329 انجام شد. هاشمی رفسنجانی در این باره گفته است: «روحانیت از این حرکت [اعتراض فدائیان اسلام به انتقال جسد رضاخان به ایران] در قم حمایت کرد، ما هم شرکت و همکاری کردیم. سخنرانی‌های سیدعبدالحسین واحدی در فیضیه، میدان آستانه و مسجد امام برای ما جالب بود و جاذبه داشت.»

در سال 1336 به همراه تنی چند از شاگردان امام همچون حضرات آیات مفتح، سبحانی، مکارم شیرازی، نوری همدانی و امام موسی صدر، نشریه مکتب تشیع را راه انداختند که با اقبال طلاب و علما و مردم مواجه شد و در عین حال حساسیت رژیم پهلوی را نیز برانگیخت. به همین دلیل این نشریه پس از انتشار هفت شماره توقیف شد.

سال 1337، آیت‌الله العظمی بروجردی بنا داشتند طلبه‌هایی را برای تبلیغ به خارج از کشور اعزام کنند. لذا گروهی از طلبه‌های جوان از جمله آقایان هاشمی رفسنجانی،  محمد مفتح، مهدوی کنی، نوری همدانی و امامی کاشانی که تعدادشان به ده نفر می‌رسید، را به تهران فرستادند. مرحوم هاشمی در این باره نوشته است: «آقای بروجردی تفکرات جهانی داشتند و مسئله تقریب مذاهب را همراه مرحوم شلتوت در مصر پیگیری می‌کردند. مشغول تاسیس پایگاه‌هایی برای شیعیان در آلمان و کشورهای دیگر بودند. فکر می‌کردند برای این کار نیاز به تربیت مبلغین است که زبان‌های دیگر را بدانند تا به نقاط مختلف دنیا اعزام کنند. ما 10 نفر انتخاب شدیم. تابستان که حوزه قم تعطیل بود ما را به مدرسه سپهسالار تهران آوردند تا علوم جدید مثل زبان، جغرافیا، فیزیک، شیمی و مباحثی را که فکر می‌کردند اطلاعات عمومی آن برای مبلغ لازم است بیاموزیم.  تاریخ و جغرافیا را هم به صورت مدرن تدریس می‌کردند.» با فرارسیدن ماه محرم، وی برای تبلیغ و ایراد سخن، از تهران به همدان رفت. پس از انجام سخنرانی، وی را بازداشت و به شهربانی منتقل کردند و دو روز در آنجا نگه داشتند. در اسناد ساواک راجع به اولین احضار به شهربانی مرحوم آقای هاشمی در تاریخ 11 مردادماه سال 1337، آمده است: «چون یکی از طلاب علوم دینی به نام اکبر هاشمی،‌ دانش‌آموز حوزه علمیه قم که به همدان آمده بود در روزهای تاسوعا و عاشورا مطالب تا اندازه‌ای تحریک‌آمیز ایراد می‌نموده، به وسیله ماموران به شهربانی احضار و با پرونده امر تحویل پادگان گردید. عده‌ای از علما و معتمدین شهر تقاضای استخلاص نامبرده را نموده. چون مشارالیه تا اندازه‌ای خردسال بوده و فرمانداری هم از وی تعهد و تضمین کرده که من بعد رعایت مقررات را نموده و در آن شهر توقف ننماید، مرخص شده است».‌‌

 

شاگرد امام و مرید او

مُرشد و استاد راهنمای مرحوم هاشمی در این رسالت عملی، رساله علمیه و مجلس درس مرحوم امام خمینی(س) بود. هاشمی از همان عنفوان جوانی چنان مجذوب روش و منش استاد می شود که او را مراد خویش می کند. مرادی که عالم است و شجاع و در او اثری از تحجُّر و زهد فروشی نمی بیند؛ استادی که بیگانه از مظاهر تملُق و جاه طلبی است. مرادی که به دنبال مرید پروری نبوده و مظاهر دنیا در نظرش خُرد و کوچکند. سید حسن خمینی به نقل از مرحوم هاشمی می گوید: «خود ایشان می گفت من به این خاطر به امام علاقمند شدم که ریاکار نبود».

و هاشمی گمشگته سیر کمالش را در طریقت استاد جُست. طریقی که در مقابل ظلم و بیداد، موضعش بجای سکوت، فریاد، و بجای عافیت طلبی، حضور در میدان مبارزه است. آری هاشمی سیر کمال خود را با جرعه نوشی از مکتب امام آموخت و دوشادوش مراد و استادش مبارزه را آغاز نمود.

مبارزی با یک عمر حبس، حصر، تبعید و شکنجه

او در ادامه مبارزه، بارها توسط نیروهای اطلاعاتی و امنیتی حکومت وقت، تحت تعقیب قرار گرفت به حبس و حصر درآمد. در ادامه مروری اجمالی بر این موارد ایشان اشاره می شود.

در پی تبعید امام(ره) به ترکیه در آبان ماه 1343، هاشمی رفسنجانی همگام با روحانیت مبارز به این اقدام رژیم پهلوی اعتراض کرد و به گزارش ساواک تهران، در بهمن 43 در هیئت زینبیه تهران منبر رفت و لایحه کاپیتولاسیون را به عهدنامه ترکمن چای تشبیه کرد. و چند روز بعد ،در 29 بهمن‌ماه ،به همراه تعدادی از علما و فضلای حوزه علمیه قم از جمله حضرات آیات شبیری زنجانی، خامنه‌ای، ، جنتی، نوری همدانی و ... در نامه ای از عملکرد دولت هویدا به شدت انتقاد کرد و خواستار آزادی امام(ره) شد. این نامه و سخنرانی‌های جلسات هیئت زینبیه باعث می‌شود تا در تاریخ دوم اسفند 43 سرلشکر مبصر رئیس شهربانی کل کشور، دستور دستگیری ایشان را صادر کند و 9 روز بعد ماموران رژیم او را در خیابان صفائیه قم بازداشت و تحت بازجویی قرار می دهند. هاشمی در این بازجویی در پاسخ به این سؤال که از چه کسی تقلید می‌کند، گفته بود: «از آیت‌الله خمینی تقلید می‌کنم و در برخی مسائل صاحب نظرم.»

دو روز بعد او را به تهران اعزام و به دستور سپهبد نصیری که به تازگی به ریاست ساواک منصوب شده بود، به زندان قزل قلعه تحویل داده می‌شود و پس از پنج ماه حبس در تاریخ 14 تیر 1344 آزاد می‌شود. اما ساواک تاکید می‌کند که کلیه اعمال و رفتار هاشمی باید تحت نظر قرار گیرد. هاشمی رفسنجانی بعد از آزادی از زندان همچنان به مبارزه ادامه داد و پس از کشف اساسنامه جامعه مدرسین حوزه علمیه قم مجبور شد به رفسنجان برود و مدتی در آنجا مخفی شود. پس از گذشت مدتی هاشمی بار دیگر وارد تهران شد و در مسجد موسی بن جعفر(ع) منبر می رفت. منبرهایی  که باعث می‌شود در تابستان سال 46 ساواک تهران او را احضار و مورد بازجویی قرار دهد. اما ادامه منبرهای روشنگرانه او موجب می شود که در 12 آبان همان سال با حکم نصیری و به اتهام «اقدام علیه امنیت داخلی مملکت» دستگیر می‌شود. پس از چند ماه حبس وی در تاریخ 17 اسفند همان سال آزاد می شود؛ اما کوتاه نیامدن و تداوم مبارزات و سخنرانی های روشنگرانه باعث شد در دی 1347 ساواک، دستور ممنوع‌المنبری وی را صادر کند. البته هاشمی بدون توجه به احضارهای ساواک به جلسات انصارالحسین(ع) می‌رفت و به بیان مباحث می‌پرداخت. ساواک همچنین برای کنترل وی، عملیات شنود را در منزل هاشمی رفسنجانی در قلهک فعال کرد.

سرانجام در 13 مهر 1350، ساواک هاشمی را به دلیل سخنرانی علیه برگزاری جشن‌های2500 ساله دستگیر کرد اما بهانه آن را، شرکت هاشمی رفسنجانی در چاپ کتاب «تحریرالوسیله» عنوان کردند. در همان روزها، دفتر نمایندگی ساواک در پاریس نامه‌ای از هاشمی رفسنجانی به امام خمینی(ره) کشف کرد که در آن هاشمی از امام(ره) به خاطر انتشار کتاب ولایت فقیه تشکر کرده بود. از آن پس، وی به مدت هفت ماه زندانی شد.

در سال 1356 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، کیفرخواستی برای هاشمی صادر شد و دادگاه او را به شش سال حبس محکوم شد که پس از اعتراض، در دادگاه تجدید نظر، او به سه سال حبس قطعی تقلیل یافت. اما هاشمی رفسنجانی به مبارزات خود تا سرنگونی رژیم شاهنشاهی ادامه داد.

به گواه اسناد سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) هاشمی رفسنجانی در همه فراز و فرودهای مبارزه و نهضت، نقش محوری و تعیین کننده ای داشته است، علیرغم اینکه به گواه همان اسناد، از نام آوری و نشان، فراری بوده است. در آن دوران و در بند مستبدان پهلوی، شدیدترین شکنجه ها را متحمل شد، بارها تا مرز شهادت پیش رفت، اما قد خم نکرد و تلخی این شدائد را به لبخند ادای تکلیف بدل ساخت. (برای توضیح بیشتر این نکته، سخنان دکتر مهاجرانی در مراسم بزرگداشت آیت الله هاشمی را ببینید)

در کانون مبارزه و حلقه وصل امام و یاران

سخن ازمردی است که در کانون و هسته اصلی مبارزه قرار داشت و حلقه وصل مبارزان با حضرت امام بود. در میان انقلابیون محبوس در زندان های رژیم ستم شاهی ، بیشترین شکنجه ها را دیده و به هنگامه فتح و ظفر، دست راست رهبر انقلاب و امام امت می شود. آیت الله امینی در این باره می گوید: «شما در هسته اصلی مبارزات قبل از انقلاب بودید، زندانی شدید، تبعید شدید، شکنجه شدید، ولی دست از همراهی امام عزیز و بزرگوارمان برنداشتید و پس از پیروزی انقلاب به عنوان یکی از استوانه های نظام در سمت های مختلف ... ، وفادارترین و دلسوزترین فرد به نظام، رهبری و مردم بودید». دکتر حسن روحانی نیز گفته است: «حضرت آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در آن دوران مبارزه، رابط ‌بین ‌ایران و نجف و نیز ایران و پاریس بودند و در زمان بازگشت بنیانگذار کبیر انقلاب اسلامی، ‌همواره از ‌یاران بسیار نزدیک امام خمینی(ره) به‌شمار می‌آمدند. حضرت آیت‌الله هاشمی ‌‌رفسنجانی شخصیتی بی‌‌بدیل در دوران نهضت و انقلاب اسلامی بودند.»‎

در شکل گیری نهضت، قیام مردم و سرانجام پیروزی انقلاب، مسائل مختلف و انگیزه های مادی و معنوی متعددی در میان انقلابیون وجود داشت، اما آنچیزی که هاشمی و امثال او را متمایز می ساخت این بود که هاشمی تمکن مالی و رفاه اقتصادی داشت، اما مبارزه را پیشه راه ساخت. هاشمی ذهن قوی و مستعدّ برای فراگیری علوم حوزوی و رسیدن به مراتب عالی دینی را دارا بود اما، گوشه عزلت و راحتِ حجره وحجابِ علم نظری را رها و به میدان خطیر جهاد و مبارزه گام نهاد.

او می توانست ادای وظیفه را در سخنوری و بیان احکام اللهی منحصر کند و پس از دستگیری و ایجاد منع، به بهانه سلب قدرت، میدان مبارزه را ترک و عافیت طلب کند و زیر بار شکنجه های وحشیانه ای که حتی حاضر به ذکر آنها نبود، نرود. یا کمر خم کند و تسلیم گردد شاید به مُلک ری برسد اما نه، او ایستادگی کرد و در تاریک خانه های ظلم پهلوی، چراغ امید و حق طلبی را روشن نمود، چرا که دردش نه علم و جاه و قدرت بود و نه مال و منال و ثروت که دردش درد دین بود لذا سالها حبس و شکنجه را به جان خرید اما از پای ننشست، و در زندان بجای تسلیم و یأس، مفسّر قرآن شد و آموزگار امید.

آماج ترور و تخریب

دوران سختی این بزرگمرد تاریخ معاصر به دوران ستمشاهی محدود نشد؛ و پس از فتح و ظفر، نیز آماج هجمه و ترور و تخریب قرار گرفت.

سلطنت طلبان سرنگون شده و دشمنان داخلی و خارجی انقلاب که یارای هجمه و حمله مستقیم به امام نبودند، آماج حملات خود را به سمت یاران نزدیک ایشان بردند. شهادت مطهری، بهشتی، رجایی، باهنر و ترور نافرجام هاشمی و خامنه ای را می توان در این زمره قرار داد.

امیدِ امام و معمارِ انقلاب

در ایام پیروزی انقلاب حضور آیت الله هاشمی در کنار امام خصوصا در مراسم اعطای حکم نخست وزیری مهندس بازرگان (15 بهمن 1357)، او را کانون توجهات داخلی و خارجی کرد چراکه این حضور نشانگر جایگاه خاص و ویژه ایشان نزد امام بود.

صراحت لهجه و شجاعت و جسارت بیان نظر کارشناسی خود در کنار، دوری از تملق و دروغ و پیشه سازی صداقت و حقیقت، همچنین کیاست و زیرکی و قدرت فهم و تحلیل وقایع و ... رفته رفته ارتباط هاشمی با امام را آنقدر نزدیک کرد که تبدیل به معتمد امین او شد و دیگر یاران نزدیک  نیز برای ارتباط با امام و حتی بیان نظر خویش او را واسطه قرار می دادند. و هاشمی به عنوان شخص دوم جمهوری اسلامی شناخته می شد. حجت الاسلام و المسلمین سید محمود دعایی در مورد این رابطه به درستی فرموده اند : «حقیقت این است که قبل از انقلاب ایشان [آیت الله هاشمی] تنها نیرویی بود که صد درصد مورد اعتماد و امید امام بود؛ به بیانی، امام به ایشان وابسته بود». (روزنامه شرق، 21/10/95) و این رابطه پس از پیروزی انقلاب شدیدتر هم شد. این مطلب را می توان در سخنان آیت الله العظمی وحید خراسانی به وضوح دید. «آقای هاشمی را سالیان متمادی است که می‌شناسم از همان اول انقلاب و خاطره‌ای تعریف کرد که وقتی آقای خمینی آمدند من [آیت الله وحید] وقت خواستم که خدمت ایشان برسم فوری وقت دادند و من [آیت‌الله وحید] به ملاقات ایشان رفتم. آقای وحید ادامه داد که من کنار آقای خمینی نشستم و روبروی ما آقای اشراقی داماد آقای خمینی نشسته بود دیدم یک شیخ جوانی آمد و فردی را مطرح کرد و گفت این آقا خوب است والی (استاندار) اصفهان باشد و ایشان قبول کرد چند دقیقه بعد آمد و فرد دیگری را به آقای خمینی معرفی کرد و گفت این آقا مناسب است استاندار فلان استان باشد باز هم او تایید کرد دوباره آمد خدمت آقای خمینی و گفت آقای امامی کاشانی مناسب است مسئول مدرسه سپهسالار باشد باز هم آقای خمینی قبول کرد آیت‌الله وحید ادامه داد برای من عجیب بود پیش خود گفتم این شیخ کیست که رهبر انقلاب اینهمه به او اعتماد دارد و حرف او را می‌پذیرد رو کردم به آقای اشراقی و گفتم این شیخ کیست او هم جواب داد ایشان آشیخ علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی است ...»

آیت الله مظاهری نیز با اشاره به قرابت نظری و عملی آقای هاشمی به امام راحل او را در زمره معماران انقلاب می خواند. «نقش دوران‌ساز این عالم مجاهد فی‌سبیل‌الله در نهضت شکوهمند امام راحل عظیم‌الشّأن«قدّس‌سرّه‌الشّریف» و قرابت فکری و روحی او با آن امام عزیز تا بدان پایه بود که او را باید به حقّ در ردیف یکی از معماران انقلاب و جمهوری اسلامی ایران به شمار آورد، معمار هنرمندی که آثار فکر مدبّرانه‌اش، در سرتاسر تاریخ انقلاب اسلامی، آشکار است».

امین بی بدیل و فرزند معنوی امام

این ارتباط و علقه شدید به گونه ای بود که سید حسن خمینی او را «یار بى همانند و فرزند معنوى امام» می خواند، تا پایان عمر شریف امام ادامه داشت و هاشمی نزدیکترین یاران به امام و به تعبیر آیت الله مظاهری «امین بی بدیل» ایشان بود. «قدرت فکری و هوشمندی عمیق و سیاست‌ ورزی همراه با عقلانیّت و اعتدال ایشان در کنار روح صفا و مهربانی و اخلاص و ایمان حقیقی، از این عالم آگاه و سیاست‌مدار مدبّر ، شخصیّتی ساخته بود که احدی نتوانست تا بدین حدّ،  اعتماد عمیق و محبّت بی‌نظیر امام بزرگوار را به خود جلب نماید و او همواره در قبل و پس از انقلاب ، امین بی‌بدیل آن رهبر کبیر بود و در همه عرصه‌های بزرگ و کوچک از سیاست‌گذاری‌های اصلی تا مسئولیّت دشوار دفاع مقدّس و همه تصمیمات مهم برای اداره کشور، مستشار مؤتمَن آن قائد راحل به شمار می‌آمد».

 

دارای صلاحیت رهبری

نفوذ کلام و صدق سخن در کنار ارتباط بی نظیرش با امام، موجب شد که پس از عروج ملکوتی روح خدا، در مجلس خبرگان به اشارتی و نقل خاطره ای از امام راحل، رییس جمهور وقت را به مقام و جایگاه رهبری برساند.

جایگاهی که بعدها مشخص شد امام آقای هاشمی را نیز در کنار آقای خامنه ای، واجد صلاحیت تصدی آن دانسته بودند. سرکار خانم زهرا مصطفوی دختر گرامی حضرت امام در نامه ای به رهبری در ماجرای رد صلاحیت آیت الله هاشمی در انتخابات ریاست جمهوری سال 92می نویسد «همان روزی که تأئید امام بر رهبری حضرتعالی را از زبان ایشان شنیدم و همواره آن نظریه را در مواقع لازم بیان کرده‌ام تأئید صلاحیت برادر آقای هاشمی را هم شنیدم زیرا امام بعد از نام جنابعالی نام ایشان را هم ذکر کردند».

این سخن را آقای دعایی نیز با تعبیر دیگری نقل کرده اند «امام برای بعد از رحلت خود، به دو نفر امید بسته بود که بتوانند کشور را اداره کنند؛ یکی آقای هاشمی و دیگری مقام معظم رهبری». (روزنامه شرق، 21/10/95)

از ترور فیزیکی تا ترورهای شخصیتی

در دوران حیات امام، علاوه بر ترور فیزیکی آقای هاشمی که با شکست مواجه شد و امام در واکنش به این ترور آن پیام تاریخی را صادر کرد: «مردان تاریخ تا آخر زنده هستند. بدخواهان باید بدانند هاشمی زنده‌است چون نهضت زنده‌است. آمریکا و دیگر ابرقدرت‌ها بدانند ملت ما زنده‌است... من به آقای هاشمی فرزند برومند اسلام تبریک می‌گویم که در راه هدف تا نزدیک شهادت به پیش رفته و سلامت و ادامه خدمت ایشان را از خدای تعالی خواستارم» ، بارها با ترور شخصیتی مواجه شد و امام بارها از این شاگرد ثابت قدم و صبور خود دفاع کردند.

پس از رحلت امام و در دوران رهبری آیت الله خامنه ای و ریاست جمهوری اش، نیز این روند تخریبی نه تنها پایان نپذیرفت که سیر صعودی یافت. گرچه امام در بین ما نبود اما هاشمی به عنوان یار و همراه امام و راوی صادق و مفسّر امین کلام ایشان بود. به گونه ای که رهبری حاضر در مواجهه تخریبگران آقای هاشمی که حتی او را به تخطّی از راه امام (ره) نیز متهم می‌کنند، با صراحت و قاطعیت تمام به حمایت از او پرداخته و می‌گویند: «امروز بحمدالله‌ در رأس‌ دستگاههای‌ اجرایی‌ کشور، کسی‌ است‌ که‌ امام‌ در تمام‌ طول‌ دوران‌ انقلاب‌ و قبل‌ از آن‌ و بیشتر از همه‌ بعد از انقلاب‌ تا لحظه‌ی‌ وفاتشان‌، نهایت‌ اعتماد و اطمینان‌ را به‌ او داشتند؛ رئیس‌جمهور ما. ایشان‌ کسی‌ است‌ که‌ این‌قدر مورد اعتماد امام‌ بود، این‌قدر به‌ امام‌ نزدیک‌ بود، حرفهای‌ امام‌ را بیشتر از آنها شنیده‌، درد دلهای‌ امام‌ را بیشتر از دیگران‌ شنیده‌ و خبر دارد. حالا عده‌یی‌ همین‌طور حرف‌ می‌زنند و اصلا نمی‌دانند که‌ حرف‌ دل ‌امام ‌چه ‌بود! مؤذن‌بانگ‌بی‌هنگام‌برداشت‌/ نمی‌داند که‌ چند از شب‌ گذشته‌ است‌«. (15/3/1369)

 

در دوران اصلاحات، آیت الله هاشمی سیبل افراطیون چپی شد و بی محابا بر او حمله کردند و تهمت های فراوانی را به ایشان و خانواده وی زدند؛ تهمتهایی که هر بار پس از تحقیق های قضایی صورت گرفته، کذب بودنش آشکار اما هیچ گاه پایان نمی پذیرفتند. در این سالها نه تنها دشمنان داخلی و خارجی که بدخواهان و قدرت طلبان داخلی نیز به جرگه تخریب کنندگان ایشان درآمدند.

اما بی گمان سیر ترور شخصیتی آیت الله هاشمی هیچگاه به اندازه دوران هشت ساله ریاست آقای احمدی نژاد نبود. در سال 84 عده ای تازه به دوران رسیده، بارها با عبارات مختلف به تخریب امین امام و رهبری پرداختند. به دنبال همان تخریب ها بود که آقای خامنه ای در دیدار مسؤولان قضایی به آن واکنش نشان داد و خواستار برخورد قضایی با تخریبگران شد:

«در خلال این انتخابات، برخى کارهایى انجام گرفت که بنده به عواملى که این کارها را انجام دادند، بدبینم؛ این تخریبهایى که صورت گرفت. بعضى از تخریبها البته از روى بى توجهى بود؛ ... لیکن بعضى از این تخریبها از روى غفلت نبود. تعدادى از نامزدهاى انتخابات ریاست جمهورى مورد تخریب قرار گرفتند؛ تخریبهاى غیر منصفانه و ناجوانمردانه؛ حتّى شخصیت موجهى مثل آقاى هاشمى رفسنجانى که شخصیت محترم و باسابقه‌اى است، از دم این تخریبها در امان نماند. این، حادثه ى بدى بود. ... امروز چون گذشته است، من نصیحت مى کنم؛ اما مسئولان قضایى و غیر قضایى، غیر از نصیحت، وظایف دیگر هم دارند؛ آنها عوامل این تخریبها را تعقیب کنند و آنها را پیدا کنند. ... مقصران اصلى بایستى مشخص شوند، که مطمئناً دست دشمن در کار است. بعضى اظهارات، متأسفانه عزیزترین قشرهاى این کشور، جوانانِ مؤمن و بسیجى، را زیر سؤال برد! این جور نیست، بلکه دستهاى دشمن است که در کار است براى فتنه انگیزى و براى ایجاد فساد». (دیدار رئیس و مسؤولان دستگاه قضایی، 7/4/1384)

اما این تخریب ها هرچه به جلو آمدیم شدیدتر و بی محاباتر می شد که اوج آن را می توان در مناظره های انتخاباتی سال 88 مشاهده نمود. سخنانی که با واکنش صریح رهبری ـ علیرغم اینکه در آن ایام رهبری بر نزدیکی نظر رییس جمهور به خودش سخن گفته بود ـ آنهم در خطبه های نماز جمعه (که حکم نماز دارند) شد. «آقاى هاشمى را همه میشناسند. من شناختم از ایشان مربوط به بعد از انقلاب و مسئولیتهاى بعد از انقلاب نیست؛ من از سال1336 - یعنى 52 سال قبل - ایشان را از نزدیک میشناسم. آقاى هاشمى از اصلى ترین افراد نهضت در دوران مبارزات بود؛ از مبارزین جدى و پیگیرِ قبل از انقلاب بود؛ بعد از پیروزى انقلاب از مؤثرترین شخصیتهاى جمهورى اسلامى در کنار امام بود؛ بعد از رحلت امام هم در کنار رهبرى تا امروز. این مرد بارها تا مرز شهادت پیش رفته. قبل از انقلاب اموال خودش را صرف انقلاب میکرد و به مبارزین میداد. اینها را جوانها خوب است بدانند. بعد از انقلاب ایشان مسئولیتهاى زیادى داشت: هشت سال رئیس جمهور بود؛ قبلش رئیس مجلس بود؛ بعد مسئولیتهاى دیگرى داشت. در طول این مدت هیچ موردى را سراغ نداریم که ایشان براى خودش از انقلاب یک اندوخته اى درست کرده باشد. اینها یک حقایقى است؛ اینها را باید دانست. در حساسترین مقاطع ایشان در خدمت انقلاب و نظام بوده.» (نماز جمعه، 29/3/1388)

انتخابات 84، 88 و 92؛ اوج گیری تخریب ها

پس از انتخابات ریاست جمهوری سال 88 بود که هجمه ها و تخریب ها علیه آقای هاشمی بی پرده تر از هر زمان دیگر ادامه یافت، و در هر کوی و برزن، هر که تریبونی به دست می آورد، شدیدترین ناسزاها و توهین ها را مرتکب می شد. در این ایام او را فتنه­گر، رأس فتنه، غرب گرا، غیر انقلابی، بی بصیرت، سازشکار، ضد ولایت فقیه و ... خواندند. برخی از نشریات که گویی دارای مصونیت آهنین بوده و هستند، شدیدترین اتهامات را به آقای هاشمی وارد می کردند و شوربختانه صداوسیما نیز چون ابزاری در اختیار این گروه افراط پیشه قرار گرفت و حتی در برنامه ای شعار مرگ بر هاشمی به روی آنتن رفت.

سرانجام خط آتش تخریب ـ که در سال 84 رهبری آن را به دنبال فتنه انگیزی خواده بود ـ ، به گونه ای شده بود که بسیاری از خواص را نیز فریفته بود و در سال 92 آیت الله هاشمی که علیرغم میل باطنی، در مقابل سیل درخواست های مراجع، علما، فرهیختگان و مردم برای کاندیداتوری در ریاست جمهوری قرار گرفت، ثبت نام نمود، شدت این حملات بیش از گذشته شد و سرانجام ناباورانه ترین خروجی تایید صلاحیت توسط شورای نگهبان اعلام شد و آیت الله هاشمی که همزمان با حکم رهبری در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام بود و امام صلاحیت ایشان برای حتی تصدی مقام رهبری نیز تایید کرده بودند، را رد صلاحیت کردند. آنهم در شرایطی که همه نظرسنجی های داخلی و خارجی او را فاتح قاطع انتخابات آنهم با با نصاب بالا می دانستند.

اما این رد صلاحیت که افراطیون تخریب پیشه آن را تیر خلاص بر پیکره شناسنامه انقلاب می خواندند و سخن از پایان عمر سیاسی آیت الله می راندند، به خواست اللهی آنچنان ورق را برگرداند که هاشمی به محبوبترین و ذی نفوذترین فرد کشور بدل شد. این محبوبیت به شکلی بود که با اشاره او مردم ناامید و سرخورده، با حضور در انتخابات، دکتر روحانی را به ریاست جمهوری رساندند. و سرانجام آیت الله هاشمی بجای آنکه رییس جمهور شود، رییس جمهور ساز شد.

این پیروزی تاریخی که ناکامی خط تخریب و افراط را رقم زده بود، آنان را چنان عصبی کرده بود که عنان از کف داده و بهت آور ترین تخریب ها و توهین ها را نثار آیت الله هاشمی کردند.

هاشمی به مثابه یک گفتمان

در سالهای اخیر هاشمی دیگر نه یک فرد یا نماد یک حزب که به مثابه یک گفتمان شده بود؛ گفتمان که در جامعه ی دچار آفت افراط و تفریط، خط اعتدال و تدبیر را ترسیم و ترویج می نمود. سید حسن خمینی در اینباره گفته است: «شاید هیچ کس را مانند ایشان نبینیم که خودش شخصا «گفتمان» انتخابات است و در بعضی انتخابات ها از روی حبّ به او و در بعضی از روی بغض نسبت او، رأی دادند. در همه انتخابات ریاست جمهوری بعد از انقلاب هاشمی گفتمان می شود. ... [شما] شخصیتی را نمی یابید که نه اندیشه او، بلکه خودش گفتمان نزاع های سیاسی و انتخاباتی باشد». این گفتمان پس از سال 92 آنچنان مورد اقبال اکثریت مردم قرار گرفت، که هر خواسته او به خواست اکثریت جامعه بدل می شد.

این محبوبیت بی نظیر در نامه سید حسن خمینی به آیت الله هاشمی در واکنش به رد صلاحیت ایشان، به خوبی بیان شده است : «من امروز چندان هم مکدّر نیستم : تلک الایّام نداولها بین الناس؛ ... ولی آنچه مرا از صمیم قلب خوشحال می کند بگونه ای که گاه دلم می خواهد امام و دیگر یارانش نیز بودند و این لحظات را  می دیدند - اقبال عمومی خارج از توصیفی است که زن و مرد، پیر و جوان، روستایی شهری، و در یک کلام اکثریتی قاطع از یکایک مردم این سرزمین پاک نسبت به شما پیدا کرده اند. این اقبال، اقبال به امام و ارزشهای امام است. اقبال به مردی است که از سالهای دهه سی تا به امروز  جزنام مبارک خمینی بر زبان نیاورده است؛ اقبال به روحانیت متعهد و مشکل گشای شیعه است ؛ اقبال به مفسری است که از حجاب تنگ الفاظ بیرون امده و اماده است اسلام را کارآمد و مذهب علی و فاطمه را جهان شمول معرفی کند. روزهای گذشته در میان زایران حرم امام، وقتی با اقبال بیش از90 درصد مردم نسبت به شما مواجه شدیم، برخود لرزیدم و خدمت جنابعالی هم عرض کردم که ملجأ آمال یک ملت بودن و نقطه کانونی امید ایشان شدن هم یک نعمت الهی است و هم یک وظیفه سخت را بر دوش شما قرار می دهد. از این پس نام هاشمی رفسنجانی تنها با مبارزه و انقلاب، دفاع مقدس و سازندگی گره نخورده است ، بلکه علاوه بر آن، نام شما توأم با امید به فردا، در حافظه مردم ایران نقشی برجسته خواهد یافت . و همین است که نام شما را جاودانه می سازد».

تخریب گران همه مرزها را می شکنند

محبوبیت اعجاب آور این یار امام و یاور انقلاب که در عمق وجود مردم نفوذ پیدا کرده بود، هاشمی را حاکم بر قلوب ساخته بود. در مقابل خط افراط و تخریب عصبانی تر از هر زمان و بی محاباتر از همه تاریخ زندگی آقای هاشمی، به توهین، تخریب و حتی تهدید ایشان روی آوردند و همه مرزهای دینی، عقلی، شرعی، عرفی و اخلاقی را در می نوردند. این ماجرا در انتخابات مجلس خبرگان رهبری و شورای اسلامی آنچنان شدت گرفت که لیست مورد نظر آیت الله هاشمی را در رسانه های تحت نفوذ حتی در رسانه ملی، به لیست انگلیسی نام نهادند و هاشمی را سرلیستِ لیست انگلیسی خواندند تا شاید این حربه کارگر افتد و تشفّی خاطرشان گردد؛ اما زهی خیال باطل که افراطیون هنوز درکی از حکومت بر قلب ها با حکومت بر رسانه ها نداشتند. و سرانجام مردم با رأی تاریخی و بی نظیر به لیست مورد نظر آیت الله هاشمی، او را به عنوان نفر اول خبرگان وارد مجلس کردند. در مورد این شکست سهمگین و ناباورانه و پیام ها و پیامدهای آن، که علیرغم رد صلاحیت های بی سابقه یارانِ آیت الله صورت گرفته بود، ماه ها می توان سخن گفت و نوشت.

آری آیت الله هاشمی که جرعه نوش مکتب خمینی کبیر بود، و دردش در مبارزه نه درد آب و نان و مال و منال که درد دین و عدالت و آزادی بود، و در مقابل همه ترورهای ظالمانه و ناجوانمردانه شخصی و شخصیتی، صبوری و شکیبایی بی نظیر ورزیده بود، سرفراز و سربلند بیرون آمد.

اما بازهم افراطیون تریبون دار اما مردم ندار، دست از بیراهه روی خود برنداشته و عبرت نگرفتند و در نهم دی امسال آیت الله هاشمی را کانون هجمه ها، تخریب ها و انگ ها قرار دادند و بی شرمانه ترین تهمت ها را به او زدند و حتی در یک مناظره که از صداوسیما پخش مستقیم می شد، یک از طرفین مناظره، نانجیبانه او را متهم به خیانت به کشور و مردم نمود.

بغض و ها و کینه ها در کنار عصبانیت های چند باره ناشی از شکست های پی در پی از گفتمان هاشمی، به گونه ای بود که تصور توقف آن ناممکن و یا دشوار بود به گونه ای که حتی کور سوی امیدی برای اصلاح دیده نمی شد. و شاید تنها چیزی که می توانست به عنوان خط توقف این جریان انحرافی باشد، فقدان هاشمی بود. و این احتمال با توجه به نشاط و سرزنده بودن و سلامت جسمانیِ کم نظیر یا بی نظیر در میان همسالان ایشان، بسیار بعید به نظر می رسید.

یک شنبه شب تلخ

اما غروب یک شنبه شب 19 دیماه، خبری تلخ و عجیب و غیر قابل باور جامعه را در بُهتی فراگیر فرو برد. خبری که با قاطعیت می توان گفت که هیچ کس در ابتدای شنیدنش آن را باور نکرد. اما این خبر به جای تکذیب، تصدیق شد. و امت امام، دوباره احساس یتیمی پیدا کردند. ایران اسلامی به ماتمکده ای بدل شد پر از سوال و شبهه و هراس و تردید نسبت آینده. و فردی را که امیر کبیر زمان می خواندند اما کبیرتر از امیران دوران بود، در شب شهادت امیر کبیر بال گشود و قلب پر درد و پر مهرش از تپش باز ایستاد.

اما در کمال ناباوری دیدیم که خط منحرفِ افراط و تخریبِ آیت الله حتی پس از مرگش نیز ساکت نشد و بی شرمانه ترین توهین ها را جسم بی روح و روح بزرگش نثار کردند تا نشان دهند که بهره ای از دین ، اخلاق، عقلانیت و حتی انسانیت نبرده اند.

 

سخن پایانی

فقدان شخصیتی که امید امام، انقلاب و مردم بود و در مبارزات دوران ستمشاهی رنج حصر و حبس و تبعید را بخاطر  پیروزی نهضت، به جان خرید، و پس از پیروزی انقلاب نیز در کنار ترور فیزیکی، کانون ترورهای شخصیتی قرار گرفت اما دم نزد و یک عمر صبوری پیشه ساخت، با غایت جان سوز است.

در روزگاری دشمنان داخلی و خارجی نظام بر جهل مردم سوار و بر آیت الله هاشمی هر چه می خواستند می نواختند اما خیل عظیمی از نخبگان و در رأس آنها امام عظیم الشأن به دفاع از او و یاران مظلومش می پرداخت؛ و در روزگار پس از امام نیز رهبری نظام در مقاطعی این وظیفه را ادا نمود. اما در این سال های اخیر که به لطف پیشرفت های شگفت انگیز رسانه های مجازی، که مردم آگاه شده و کمتر فریب پروپاگاندای دشمنان را می خوردند، بنگاه های لجن پراکنی و بوغ های تخریبی آن روی خود را نشان دادند و برخی از صاحب منصبان و تریبون داران، عَلَمدار تخریب آیت الله شدند. چه زیبا فرمود آیت اله امینی خطاب به یار سفرکرده و رفیق شصت ساله اش: «علی رغم آنکه همه دنیایت را فدای انقلاب و نظام کردی، در این اواخر به شما بی مهری های فراوان شد، مظلوم تر از شهید بهشتی بودی و تحمل و صبر کرده و مکررا در ناملایمات روزگار می فرمودید:" اگر صبر نکنم چه کنم؟! اصل نظام به خطر می افتد"،  اما از شما در مقابل عوام فریبان و دشمنان حقیقی و پنهان انقلاب که طرفدار دین منهای روحانیت بودند، حمایت نکردند».

آری در این سال های اخیر که تخریب ها و توهین ها به غایت فزونی یافته بود و مظلومیت همه وجود هاشمی را فرا گرفته بود، خیلی ها در حقش جفا کردند. برخی دانسته و عده ای نادانسته. خیلی ها جاه و جلال و مقام و قدرتشان را در دفاع نکردن از آیت الله هاشمی می دیدند همو که همه چیزش را برای دین و مذهب و پیروزی نهضت داده بود. در این سال ها چه دوستانی که جفاکار شدند با سکوتشان در مقابل تخریب ها و چه نارفیقانی که عَلَم تخریب علیه آیت الله برداشتند. اما آیت الله هاشمی به تصریح و تایید همه رفیقان و نارفیقانش، هیچگاه نارفیقی نکرد و بر عهد خویش ثابت قدم ماند.

او مجسمه مظلومیت شد و نماد صبر و شکیبایی، و همین بود که او را به چنان محبوبیتی رساند که همه دشمنان و بدخواهانش را متحیر ساخته بود. موج بنیان کن ثبت نام دقیقه نود او در انتخابات ریاست جمهوری، بُهت عظیم ردّ صلاحیت شدن و واکنش مدبرانه آیت الله و سرانجام اعجاز لیست انتخاباتی او در اسفند 94 که سربازان پایگاهش را بر سرداران ستاره دار رقیب، غالب ساخت. همه اینها نشانگر عمق ارتباط شخصی است که در تاریخ سیاست نظیری ندارد که این همه خود را در معرض خواست، اراده و رأی مردم قرار داد و در همه مراحل مهر تایید و مدال افتخار و انتخاب بگیرد.

شاید بتوان آخرین و تاریخی ترین مدال افتخار مردمی برای آیت الله را تشییع جنازه چند میلیونی او دانست. که پیر و جوان وخرد و یزرگ را هم دوش کرده تا رهسپار دیدار معبود و دیار باقی نمایند.

او رفت و در کنار مرادش آرام گرفت؛ اما نام و یاد و اندیشه و مرامش زنده است چون نهضت زنده است و مردم قدرشناس هستند. چه نیک فرمود آیت الله مظاهری که : «حقّ عظیم این حصن حصین انقلاب و ملّت که در همه صحنه‌های خطیر ، سنگ زیرین آسیای نظام جمهوری اسلامی بود و همواره به همدلی هرچه بیشتر نیروهای معتقد به اسلام و انقلاب می‌اندیشید و در این مسیر جفاهای فراوانی دید، هیچ‌گاه از یاد تاریخ ایران و اسلام نخواهد رفت و نام نیک و بلند او در صدر فهرست سابقونِ اوّلون از مجاهدان و خدمت‌گذاران به ملّت مسلمان ایران ثبت خواهد گردید. بی‌شکّ ملّت قدرشناس و فهیم ایران از این خادم راستینِ صالحِ دلسوزِ خود و از بیش از شصت سال تلاش و مجاهدت صادقانه و خدمت و همّت خالصانه او تجلیل خواهند کرد». و چه زیبا گفت یادگار امام در فراقش که «هاشمی در میان ما زنده است. با ما خواهد ماند و در جان و روان ایران جریان خواهد داشت چرا که به فرموده امام، هاشمی زنده است چون نهضت زنده است». 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.