گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

در گفت و گو با جماران؛

علیرضا علوی تبار: سدّ کشیدن در راه تحول، موجب تندتر شدن جامعه می شود/ در موقعیتی نیستیم که خطاهای گذشته را تکرار کنیم/ ناممکن کردن اصلاحات به معنای براندازی است

کینه نسبت به اصلاح طلبان آنقدر شدید بود که این آمادگی را پدید آورده بود تا سرحدّ درگیری و آشوب هم پیش بروند تا مانع از تجلی رای مردم در انتخاب یک اصلاح طلب شاخص شوند. میهن دوستی اقتضا می کرد که هیچ اقدام تنش زایی صورت نگیرد تا حداقل از ادامه تخریب زیرساخت های کشور جلوگیری شود.

پایگاه خبری جماران، سحر مهرابی: چند ماهی از انتخابات 1396 مطرح نشده که زمزمه ها عبور از روحانی توسط برخی افراد و جریانات مطرح شده است. از سویی رئیس دولت اصلاحات نیز که یکی از حامیان اصلی دولت روحانی به حساب می آید، ضمن بیان نظرات خود به دولت بار دیگر بر حمایت خود تاکید کرده است.

با توجه به توالی بحث عبور از روحانی با تجمعات اخیر در کشور، به نظر میرسد بد نیست ابعاد و چرایی بروز این زمزمه و آینده آن مورد بررسی قرار گیرد. در این زمینه علیرضا علوی تبار، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی در گفت و گو با جماران نکاتی را متذکر شد که مشروح این گفت و گو در ادامه خواهد آمد:

آقای علوی تبار! آیا آنچنان که برخی مدعی می شوند اصلاح طلبان در دفاع از روحانی دچار اشتباه استراتژیک شده اند و بحث عبور از روحانی که مطرح می شود نمودی از شکافی است که میان رئیس جمهور و حامیان اصلی وی رخ داده است؟

در مورد حمایت اصلاح طلبان از آقای روحانی توجه شما را به چند نکته جلب می کنم. اول اینکه آقای روحانی برای اصلاح طلبان چهره ناشناخته ای نبود. اصلاح طلبان مسن تر از مجلس اول و اصلاح طلبان میان سال از مرکز تحقیقات استراتژیک ایشان را می شناختند. البته مانند همه جریان های فکری و سیاسی کشور به تحولات ذهنی و رفتاری ایشان نیز واقف بودند.

تفاوت دیده گاه های ایشان در زمینه آرمان های سیاسی از یکسو و شیوه و روش تحقیق آنها از سوی دیگر به اصلاح طلبان مشخص بود. به علاوه ترکیب مشاوران وهسته اصلی همراه با ایشان مجموعه ای متفاوت از اصلاح طلبان بودند و نه خودشان و نه دیگران آنها را به عنوان اصلاح طلب نمی شناختند. آنها به عنوان مجموعه های محافظه کار اما منطقی و قابل گفتگو شناخته می شدند.                

دوم اینکه بعد از یک دوره کشمکش و درگیری و تلاش همه جانبه برای حذف اصلاح طلبان از عرصه سیاسی کشور، اصلاح طلبان امکان هرنوع اقدام سیاسی جمعی را نیز به دشواری فراهم می کردند چه رسد به معرفی یک نامزد خاص اصلاح طلب و حمایت از آن در یک انتخابات دارای محدودیت های فراوان.                            

سوم اینکه مشکلات کشور به معضل و در برخی از موارد به بحران تبدیل شده بود؛ لازم بود جریانی امور اجرایی کشور را به عهده گیرد که ضمن برخورداری از خرد اداره امور توسط جریان غالب در حاکمیت قابل پذیرش و تحمل باشد. کینه نسبت به اصلاح طلبان آنقدر شدید بود که این آمادگی را پدید آورده بود تا سرحدّ درگیری و آشوب هم پیش بروند تا مانع از تجلی رای مردم در انتخاب یک اصلاح طلب شاخص شوند. میهن دوستی اقتضا می کرد که هیچ اقدام تنش زایی صورت نگیرد تا حداقل از ادامه تخریب زیرساخت های کشور جلوگیری شود. نخست باید مطمئن می شدیم که بقای کشور و روند ها و روال های عادی اداره امور ایمن میشود و آن گاه به بهبود بخشی به اوضاع فکر می کردیم.     

برای گذر از بحران ها با کمترین تنش در عرصه سیاست واقعی ایران، نه درتوهم و آرزو و رویا آقای روحانی بهترین گزینه بود. درستی این انتخاب با پیروزی ایشان و دستیابی به برجام به خوبی ثابت شد. بحرانی که می رفت تا کشور را در آستانه تهدید کامل امنیت ملی پیش ببرد مهارشد و ایران به گونه ای آبرومند از موقعیت دشوار که در آن قرار داشت خارج گردید. اگر رویکرد شکل گرفته در جریان برجام ادامه می یافت، می شد به حل بسیاری از معضلات کشور امیدواربود. به علاوه عقلانیت دوباره به اداره کشور بازگشت. ممکن است نسبت به تیم طراح و مجری خط مشی ها انتقادات جدی داشته باشیم اما نمی توانیم انکار کنیم که الگوی رفتاری مقبول در دولت تصمیم گیری عقلانی است. بر مبنای آنچه گفتیم به نظریه تصمیم راهبردی اصلاح طلبان کاملا درست بوده است.

 این تصمیم بر مبنای گزینه های واقعی موجود و نگرانی از اوضاع کشور اتخاذ شده بود و هیچ توقع و توهمی پشت آن نبود. امروز هم اگر منصفانه به این موضوع بنگریم عدم تحقق بخش قابل ملاحظه ای از وعده های دولت ناشی از تصمیم گیری های نهاد های قدرتمند بیرون از دولت است. اگر دولت نتوانسته در تنش های منطقه ای غلبه کند باید دولت را سرزنش کرد یا نیروهایی که اختیاراتی دارند اما پاسخگو و مسئول نیستند و طراح و مجری خط مشی ها در نقاط پر مخاطره ای چون سوریه و یمن هستند؟

اگر دولت تسلطی بر عملکرد چند هلدینگ بزرگ غیر خصوصی و غیردولتی در اقتصاد ایران ندارد و از این رو بسیاری از خط مشی های اقتصادی اش به نتیجه نمی رسد، آیا باید دولت را سرزنش کرد؟ موانع عملکرد بهتر دولت برای همه ما روشن است اما به دلایل مختلف از بیان آن اجتناب می کنیم. بنابراین با توجه به واقعیت ها، تحلیل جدی و دور از احساسات و هیجان شرایط نشان نمی دهد که اصلاح طلبان اشتباه کرده باشند. اما اینکه حمیت و گزینش درست صورت گرفته به معنای راضی بودن از ترکیب دولت و توانایی عناصر محوری آن در پیشبرد امور نیست و برخی از مشاغل کلیدی دولت مانند سازمان برنامه و بودجه بانک مرکزی وزارت کشور و... بایستی توسط افرادی اداره شود که از نگاه راهبردی برخوردار بوده و در مورد توانمند بودن آنها توافق وجود داشته باشد.

 اصلاح طلب شاخص بودن مهم نیست مهم توانایی خروج از بحران ها در شرایط کنونی است. به نظر می رسد که در تعیین این ترکیب توجهی به تذکر ات منطقی خالی از شائبه امتیاز خواهی اصلاح طلبان برجسته نشده است. علاوه بر این، گاه اصلاح طلبان احساس می کنند که اقدامات انجام شده توسط دولت بیش از آنکه برای تحقق بخشیدن به یک راهبرد مشخص و از پیش اندیشیده باشد حالت انفعالی و واکنشی دارد. این اتفاق موجب هدر رفتن انرژی دولت می شود.

تصور من این است که بحرانی که تمامی نظام تصمیم گیری را فرا گرفته است در دولت نیز دیده می شود. اما به دلیل انتخابی بودن دولت توقع مقابله با این بحران بیشتر است تا نهاد های انتصابی. بنابراین می خواهم نتیجه بگیرم که اصلاح طلبان ضمن دفاع و حمایت از خود نسبت به ترکیب و عملکرد انتقادهای موجهی دارند که البته گاه در عرصه عمومی و گاه به شکل خصوصی بیان می کنند و اتحاد انتقادی خود را حفظ می کنند این را نباید جدایی تلقی کرد.

 

آیا مطرح شدن بحث عبور از روحانی به این معناست که اصلاح طلبان نمی خواهند مسئولیت انتخاب خود را بپذیرند و به قولی می خواهند شانه از بار مشکلات حاضر یا احتمالی خالی کنند تا خود را در موضع منتقد قرار داده و سرمایه اجتماعی خود را حفظ کنند؟

بحث عبور از روحانی توسط هیچ شاخصی طرح نشده است. در مورد انگیزه کسانی که آن را طرح می کنند نمی توانم اظهار نظرکنم. اما اگر منظور طراحان این شعار این است که ما به مرحله ای رسیده ایم که به خاطر افزایش توانایی های سیاسی خود می توانیم مطالباتی بالاتر از آنچه را که روحانی می تواند برآورده سازد، مطرح کنیم باید این افزایش توانایی را نشان دهند. توانایی های سیاسی در خیال شکل نمی گیرد و رشد نمی کند. شاخص دارد و کم و بیش قابل اندازه گیری است. یک شاخص مهم آن تعداد تشکیلات است. آیا توانسته ایم در این مدت برای انسجام تشکل های موجود و تعداد افراد سازماندهی شده در قالب آن ها بیفزاییم یا خیر؟

پس از هجوم به تشکل های اصلاح طلب در سطح ملی و انجمن های خاص اصلاح طلب مانند انجمن های اسلامی دانشجویان ایا این ضربه را پشت سر گذاشته ایم یا خیر؟ آیا سازمان های مردم نهاد گسترش یافته و قادر به بسیج و هدایت منابع به سمت اهداف مشخص اجتماعی شده اند یا هنوز با مشکلات خویش دست و پنجه نرم می کنند و در جلب اعتماد مردم با مشکل مواجه اند؟ آیا ظرفیت حکومت برای پذیرش منتقدان مسالمت جوافزایش یافته است؟ آیا فضای امنیتی کاهش یافته و میتوان بدون نگرانی از احضار مداوم به فعالیت قانونی و مسالمت جویانه سیاسی پرداخت؟ آیا عامه مردم فراغت بیشتری از تلاش معاش یافته اند و میتوانند نقش فعالتری در تامین نیازهای ثانویه ایفا کنند ؟و...

 منظورم از طرح این سوالات این است که اگر واقعا توانایی و دایره انتخاب و تحمل سیاسی در جامعه ما افزایش یافته است، اشکالی ندارد و می توان مطالبات سطح بالاتری را مطرح کرد و به فراتر از روحانی اندیشید. اما اگر این اتفاق ها نیافته است طرح مطالبات بدون زمینه تحقق تندروی است و باید از آن پرهیز کرد.      

  انتقاد از دولت روحانی بر مبنای معیار هایی چون برابر طلبی، مردم سالاری خواهی و توسعه فرهنگی و ... کاملا اقدامی مسئولانه است، اما این اقدام مسئولانه باید با انصاف تکمیل شود. ریشه کمبودها را بایستی دید. نباید دولت را مسئول وقایعی دانست که در حیطه اختیارش نیست و نمی تواند در مورد آنها تصمیم گرفته و اقدام کند. نقد غیر منصفانه شایسته یک جریان مسئولیت پذیر نیست و در نقد دولت حتما باید به مصالح ملی فکر کرد و آرمان های شخصی یا جریانی ما تنها در شرایط تامین امنیت ملی و گذر از بحران ها ممکن است. هرکجا میان خواست ما و ضرورتهای گذر از بحران ناگزیر از انتخاب شویم، میهن دوستی جهت ما را گذر از خواست خود تعیین می کند .

زمانی که بحث عبور مطرح میشود، باید هدف در پس آن وجود داشته باشد. مثلا در زمان ریاست جمهوری سید محمد خاتمی، بحث عبور از خاتمی مطرح شد، اما فرد یا راه مناسب تری برای رسیدن به آن پیش بینی نشده بود و از دل ابراز نارضایتی ها احمدی نژاد در آمد. حال این سوال مطرح است که آیا اساسا راهی بهتر یا فردی بهتر وجود دارد که برای رسیدن به آن از روحانی عبور کنیم؟

 

اگر صرفا باتوجه به معیار های ارزش و دوری و نزدیکی به آرمانهای مورد قبولتان به مسئله نگاه کنید، قطعا راههای بهتر و افراد مطلوب تر یافت می شوند. اما مسئله برسر میزان توانایی ما برای تحقق بخشیدن عملی به انتخاب های ارزشی است که انجام می دهیم. کافی نیست که ما فهرستی از افراد مناسب تر تهیه کنیم لازم است بررسی کنیم که تا چه حد می توانیم آنها را وارد عرصه رقابت کنیم و اطمینان حاصل کنیم که به طور منصفانه از امکانات عمومی می توانیم در حمایت از انها بهره بگیریم.

البته نباید تسلیم محدودیت های موجود شد. تلاش برای عبور از محدودیت ها و باز کردن فضای سیاسی خودش بخشی از واقعیت است که به واقعیت آینه شکل می دهد. اگر توان ایجاد یک نیروی اجتماعی تاثیرگزار داریم که می تواند بر محدودیت های تحمیلی غلبه کند، خوب است که از آن برای دستیابی به موقعیت های مطلوب تر بهره بگیریم؟ آنچه مرا نسبت به شعار های عبور از روحانی بدبین می کند بی توجهی به امکانات و مقدورات است و نه آرمان ها و هدف های آن. نگرانی دیگر من جمع بندی تجربه اقدامات تندروانه است که اغلب به عقب نشینی های بزرگ می انجامد. آدم هایی که با تکیه بر احساسات و قضاوتهای عاطفی خود و بدون توجه به مقدورات پرچمدار می شوند پس از برخورد با موانع و سدهای محکم نمی ایستند بلکه هزیمت می کنند.

نگرانم بالابردن توقعات در شرایط امروز با بیش از ایجاد تحرک و رفتن به سوی جلو منجر به سرخوردگی و ناامیدی شود. قوای حافظان وضع موجود و طرفداران دگرگونی بسیار نابرابر است اما جنبه دیگری نیز در طرح درخواست برای عبور وجود دارد که باید به آن توجه کرد. اولا طرح این شعار همه به اندیشیدن و گفتگو کردن وادار می کند. اگر مسئولان دولتی گمان کنند که هر اقدامی که نمایند و هر سخت گیری که کنند با تایید همراهی می شود، کمتر در مورد رفتارها و طرح های خود می اندیشند. باید مسئولان دولتی بدانند که نمی توان در سیاست چیزی را تضمین کرد، جامعه شرکت بیمه نیست.        

 برای آنکه نیروهای سیاسی از ما حمایت کنند باید برای اقناع آنها وقت صرف کنیم و به سخنانشان گوش دهیم. هرکس حمایت مرا می خواهد باید در تصمیم گیری هایش با من مشورت کند. طرح شعار عبور می تواند مسئولان را از خواب غفلت بیدار کند. ثانیا اصلاح طلبان شاخص نیز با این شعار از خواب غفلت بیدار می شوند و سازماندهی و گفتگو با هواداران اصلاحات را جدی تر تلقی می کنند. ثالثا این شعارها هشداری به حاکمیت نیز هست. اگر بر سر راه هر تحولی سدّ کشیده شود جامعه به سوی تندروتر شدن سوق داده میشود. به تدریج هیچ نیروهای میانه رو آماده گفتگو و توافق در عرصه رقابت سیاسی باقی نخواهد ماند. در جامعه ای که شدیدا نیازمند تغییر است ناممکن کردن اصلاحات حتی در صورت بسیار محافظه کاران آن به معنای ترویج انقلاب و براندازی است. شاید طرح این شعارها صاحبان قدرت را هم از خواب غفلت بیدار کند.

به نظر شما در حدود سه سالی که از دولت روحانی باقی مانده است چه اتفاقی خواهد افتاد و آیا بار دیگر مردم حاضر خواهند شد با تکرار ها به پا صندوق های رای بروند؟

 

زود است که در مورد چند سال آینده داوری کنیم. جامعه ما آنقدر دستخوش تحول است که کمتر می توان با تقریب قابل قبول آینده را در آن پیش بینی کرد. به گمانم اگر دولت فعلی بتواند ایران را از دام جنگ برهاند و مشکلات اقتصادی را نه اینکه لزوما حل کند، بلکه مهار کند و از تبدیل آنها به بحران جلوگیری نماید، باز هم می توان در یک انتخابات کم و بیش رقابتی مردم را به پای صندوق رای فراخواند. باید کاملا با احتیاط برخورد کرد عرصه سیاسی ایران این ظرفیت را دارد که به سوی ناممکن شدن سیاست ورزی حرکت کند. پیدایش این وضعیت تنها به عملکرد منتقدان و بهبود خواهان وابسته نیست بلکه به رفتار و اقدام حکومت بستگی دارد.

آرزو می کنم همه درک کنند که ما در موقعیتی نیستیم که خطاهای گذشته را تکرار کنیم. باید نگران حفظ ایران و زیر ساختهای آن بود. در این راه کمترین فداکاری مایه گذاشتن از آبروی اجتماعی و سیاسی است .

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.