در فقه اهل سنت فرزند می تواند پدر را کاندیدا کند اما قطعا پدر نمی تواند فرزند را کاندیدای خلافت کند. مدینه با یزید بیعت نکرد و معاویه نتوانست از مردم مدینه بیعت بگیرد. دلیلش این بود که نخبگان مدینه پاسخ منفی دادند و مردم هم پشت آنها را گرفتند

از مخاطبین محترم درخواست می شود به جای خبر کد 763769 که با عنوان «امام حسین(ع) هرگز به دنبال شکستن بیعت نبود/ مسأله بیعت امام(ع) فردی نیست» در تاریخ 21 مهر ماه منتشر شد، از این خبر استفاده کنند.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با تأکید بر اینکه امام حسین (ع) هرگز به دنبال بیعت با یزید نبود، گفت: اباعبدالله الحسین (ع) می گوید «این آدم نا بکار مرا بین تیغه شمشیر و ذلت بیعت قرار داده است». ایشان می گوید خداوند و پیامبر (ص) به این بیعت راضی نیستند.

به گزارش جماران ، حجت الاسلام و المسلمین دکتر داود فیرحی در آخرین شب عزاداری بنیاد امید ایرانیان با بیان اینکه عنوان بحث امشب من «عاشورا و مسأله بیعت است» گفت: علت این انتخاب این است که واژه بیعت یکی از پر تکرار ترین مباحث تاریخ عاشورا است. به طوری که اساساً آغاز تحولات هم با این کلمه شروع می شود.

وی افزود: تاریخ را اینگونه می خوانیم که در اواخر سال۶۰ هجری، پیغامی به مدینه می آید و مردم مدینه مطلع می شوند که معاویه از دنیا رفته است. از لحن این پیغام و تحرک مدینه امام حسین (ع) این پیش بینی را می کند که احتمالاً طغیانگر آل امیه از دنیا رفته است. نقطه مرکزی نامه این است که نخبگان مدینه را بگیرید و رهایشان نکنید تا بیعت کنند. یعنی نامه با دستور اخذ بیعت تمام می شود.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران ادامه داد: امام حسین در پاسخ به استاندار مدینه جمله ای دارد که می فرماید «مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد» و دعوا هم از همین جا شروع می شود. یعنی یک تعارض و تضاد سیاسی که از یک طرف اصرار به بیعت و از طرف دیگر امتناع از طرف امام؛ معنی قضیه این است که این دو نیروی بزرگ جهان اسلام در مقابل هم قرار خواهند گرفت.

وی با بیان اینکه با این مقدمه سه سؤال خیلی مهم در این زمینه مطرح می شود، تصریح کرد: یکی اینکه اساساً بیعت چیست و چه نقشی در تمدن اسلامی دارد؟ امروز معادل بیعت را رأی و انتخابات گرفته اند. دوم اینکه آیا اجبار در بیعت جایز است؟ یعنی می شود کسی را مجبور به رأی دادن و حتی رای دادن به کس خاصی کرد؟ سوال سوم اینکه اساساً چرا امام از بیعت امتناع می کنند؟

فیرحی خاطرنشان کرد: بیعت یکی از کلیدی ترین مفاهیم فراموش شده جهان اسلام است که هم اهل تشیع و هم اهل تسنن آن را دچار نسیان کرده اند. در واقع تشیع با تکیه بر مفهوم امامت احساس کرد که دیگر بیعت کارایی ندارد و اهل سنت هم خیلی زود به گردونه استبداد افتاد و کم‌کم مفهوم بیعت را فراموش کرد. در حالی که بیعت درخشان ترین محور کنترل نظم سیاسی در صدر اسلام بود و اهمیت شایانی داشت تا جایی که فرد زیرکی مانند معاویه نمی توانست از بند آن خلاص شود و مجبور بود که ظاهر بیعت را حفظ کند.

وی گفت: بیعت را خیلی ها توضیح داده اند اما یکی از توضیحات خیلی مهم بیعت توضیحی است که ابن خلدون دارد. این خلدون در تعریف بیعت می گوید «بیعت تعهد بر فرمانبرداری است.» مثل اینکه معامله ای شده  و امیر ملزم هست بعضی کارها مثل حفظ شریعت و رسیدگی به امور مسلمین را انجام دهد و از طرف دیگر هم شهروند مکلف به اطاعت است. یعنی بیعت یک طرفه نیست و مشروط به منافع شهروند و حفظ شریعت است و هر جایی که این اتفاق نمی افتاد بیعت هم متلاشی می شد.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران افزود: در ادبیات غربی واژه بیعت را به «شراکت» ترجمه کرده اند و به «مشارکت» ترجمه نکرده اند؛ چون مشارکت کمی اقتدارگرایانه تر است اما در شراکت طرفین سهم دارند و هیچ یک از طرفین نمی توانند یک جانبه شروط بیعت را بشکنند.

وی با اشاره به جامعه شناسی بیعت در سال های 50 تا 60 هجری قمری، اظهار داشت: انقلاب ها مشکلی دارند و آن بازگشت به سنت های قبل است و در اسلام هم این مشکل وجود داشت و جالب است که شتاب آن هم 50 ساله است. یعنی از ابتدای هجرت تا سال 50 هجری اهمیت زیادی دارد. سال 50 که حدود 10 سال از نیمه دوم خلافت معاویه را شامل  می شود از چند جهت اهمیت دارد که یکی از آنها از جهت سیاسی است. از لحاظ سیاسی جامعه دارد تغییر رژیمی را تجربه می کند؛ یعنی از خلافت دارد به خلافت شبیه سلطنت و سرانجام سلطنت تغییر می کند.

فیرحی خاطرنشان کرد: مرحوم مدرس نامه ای به احمد شاه می نویسد و می گوید «من به این دلیل از شما حمایت نمی کنم که شاه قاجار هستی و به این دلیل با رضاخان مخالفت نمی کنم؛ بلکه به این دلیل مخالفت می کنم که رژیم مشروطه دارد عوض می شود.» یعنی آن نظام دموکراتیک یا نسبتا دموکراتیک دارد به یک سلطنت اقتدارگرا و مطلق تبدیل می شود. دهه 50 هجری قمری چنین نشانه هایی را دارد در خودش نشان می دهد.

وی گفت: دومین ویژگی دهه 50 هجری که برای زندگی سیاسی مسلمانان ارزش مطالعه اساسی دارد تغییر نسل است؛ جامعه دارد دچار یک انقلاب نسل می شود و نسل اول صحابه به شدت دارد مثل برگ پاییزی می ریزد و نسل دوم روی کار می آید. اینها کسانی هستند که دنبال تقسیم میراث بنیانگذار هستند و به دنبال رسالت بنیانگذار نیستند. دارای دو تمدن بزرگ ایران و رم به مدینه سرازیر می شود و انباشت پول داشت نخستین مفاسد خود را نشان می داد.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران افزود: سومین مسأله دهه 50 هجری انقلاب قومی است که دارد در ذهن انسان ها شکل می گیرد. تقریبا از مدت ها قبل جامعه شاهد این است که برابری اولیه مسلمانی کم کم فرمول قبیله ای پیدا می کند و قریش خودش را میراثدار پیامبر (ص) می داند و سرباز پیامبر (ص) نمی داند که رسالت پیامبر (ص) که عدالت جویی و برابری است را دنبال کند.

وی ادامه داد: دلیل اینکه اسلام در آن دوره رشد کرد این است که معدل هزیه ای که به شهروند تحمیل می کرد از دولت های رقیب کمتر بود. یعنی اداره ارزان دولت وجود داشت. به همین دلیل بین اقتصاد شهروند و علایق مذهبی شهروند ارتباط وجود داشت. اما از دوره بنی امیه دولت هم گران و هم نابرابر می شود و هم قبیله گرایی دارد رشد می کند. یکی از محصولات قبیله گرایی خود یزید بن معاویه است.

فیرحی با بیان اینکه اهل سنت از یزید دفاع می کنند و ما از او کاریکاتور می سازیم، تصریح کرد: یزید در دوران خلیفه سوم که اوج اموی گرایی است متولد می شود. اما در دوره حکومت یزید شقاقی در خاندان اموی ایجاد می شود و تبدیل به شاخه مروانی (که قوی ترین شاخه است) و شاخه بنی معاویه (که در زوال است) می شود. در واقع یکی از مهمترین علل شتاب معاویه برای بیعت کنترل بنی مروان است. تاریخ این طور توضیح می دهد که یزید هم متوجه شد مردم شام متمایل به بنی مروان هستند. بنابر این اولین کاندیدای آنها یعنی عبدالرحمان را به قتل می رساند. ما مجموعه ترورهایی را بین سال های 51 تا 60 هجری داریم. یکی از مهمترین ترورها ترور عبدالرحمان بن ابوبکر است که سال 53 در مسیر مکه کشته شد.

وی اظهار داشت: در مورد یزید گفته اند که بخش عمده زندگی خود را صحرانشین بود و از سال 49 که نشانه های شهادت امام حسن (ع) دیده می شود به دارالعماره می آید و ظرف 10 سال تحت تعلیم بزرگان عرب قرار می گیرد و در جنگ قسطنطنیه هم شرکت کرده و سال 51 هم به همراه پدرش به مکه رفته که مقدمه ای برای مطرح کردن یزید بوده است. سرانجام از سال 52 بزرگان قبایل را جمع می کند تا از آنها برای یزید بیعت بگیرد.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران گفت: در فقه اهل سنت فرزند می تواند پدر را کاندیدا کند اما قطعا پدر نمی تواند فرزند را کاندیدای خلافت کند. مدینه با یزید بیعت نکرد و معاویه نتوانست از مردم مدینه بیعت بگیرد. دلیلش این بود که نخبگان مدینه پاسخ منفی دادند و مردم هم پشت آنها را گرفتند. معاویه برای اینکه این قضیه را شکست تلقی نکند از ابوبکر نقل کرد که اگر در جهان اسلام دو خلیفه پیدا شد یک نفر را بکشید؛ یعنی نمی شود با دو نفر بیعت کرد. بنابر این طرفین را راضی کردند که بیعت برای زمان بعد از مرگ معاویه بماند.

وی تصریح کرد: نامه سال 60 می گوید که مردم مدینه نباید بهانه داشته باشند و باید بیعت کنند. بزرگان مدینه عبدالله بن زبیر، عبدالرحمان بن ابوبکر، عبدالله بن عمر و حسین بن علی (ع) هستند که نفوذ خیلی سنگینی دارند اما فشار اجتماعی اجازه نمی دهد که بیعت کنند. بعد از امام حسین (ع) هم قیام زبیر نشان داد که ابن زبیری ها نمی توانند تن به بیعت دهند.

فیرحی افزود: روانشناسی اجتماعی می گوید نخبگان خیلی آزاد نیستند که حتی اگر دلشان خواست با دولت معامله کنند. چون جامعه الزامات بزرگی دارد آن نخبه خیلی زود فراموش می شود. از یک نخبه سیاسی مذهبی این است که در این پیچ های تاریخی نقش خود را ایفا کند. امام حسین (ع) می گوید «مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد». بعضی از علمای آن دوره گفتند که بعضی افراد با اکراه بیعت کرده اند و شما هم بیعت کنید. حتی بعضی فقها گفته اند که طلحه و زبیر به اکراه با علی (ع) بیعت کرده اند و خود حضرت به شدت انکار می کند و می گوید من از شما بیعت نخواستم و شما با من بیعت کردید.

وی خاطرنشان کرد: در سنت عربی بیعت نکردن آسان بود اما بیعت شکستن ننگ بسیار بزرگی تلقی می شد و اباعبدالله (ع) نمی خواست به این سمت حرکت کند و دیگران هم حرکت نکردند. اما اباعبدالله الحسین (ع) می گوید «این آدم نا بکار مرا بین تیغه شمشیر و ذلت بیعت قرار داده است.» ایشان می گوید خداوند و پیامبر (ص) به این بیعت راضی نیستند و ساخت اجتماعی هم به او اجازه نمی دهد که چنین کاری را انجام دهد.

استاد علوم سیاسی دانشگاه تهران با تأکید بر اینکه مفهوم بیعت یکی از کلیدی ترین مفاهیم در تحلیل واقعه عاشورا است، اظهار داشت: اگر این شاه کلید را حذف کنیم احتمالا امکان تحلیل را از دست بدهیم. این وضعیت به قدری مهم است که برای اباعبدالله (ع) می ارزد این همه هزینه بدهد. امام سجاد (ع) که در واقعه کربلا حدود 22 سال سن داشت جمله هایی می گوید که نشان می دهد مسأله گفتمان است؛ یعنی خانواده پذیرفته که حسین (ع) نباید بیعت کند. یعنی برای کوچک و بزرگ این خاندان مفهوم است که حسین (ع) دارد چه تصمیمی می گیرد.

وی تصریح کرد: یعنی کسی که اسیر است، شکنجه می شود و کسی که کشته می شود همه می فهمند که چه اتفاقی افتاده است. جمله زیبای زینب (ع) که «جز زیبایی چیزی ندیدم» یعنی می فهمد که چه معامله ای انجام داده است. مسأله این نیست که تحت فشار جامعه است اما او هم دارد آگاهانه مسأله را پیش می برد.

بدین وسیله از دکتر داود فیرحی و مخاطبین محترم بابت اشتباه در انعکاس خبر این سخنرانی، که به دلیل پاره ای مشکلات رخ داد، پوزش می خواهیم.

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
4 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.