اگر فرهنگ را به تعبیر مقام معظم رهبری «همچون هوا برای زندگی انسانی بدانیم» یا همچون تور ماهی‌گیری فرض کنیم که کل جریانات را به مسیر مورد نظر خود می‌کشاند و در همه عرصه‌ها و زمینه‌ها بروز و ظهور دارد، فقر فرهنگی هم تأثیرات نامطلوب خود را در تمامی عرصه‌ها و زمینه‌ها بر جای می‌گذارد. از جمله این عرصه‌ها، «سیاست» است که فقر فرهنگی در این عرصه چه در میان حاکمان باشد و چه در میان مردمان،‌ سیاست را به دره سقوط می‌کشاند. اما سؤالی که همواره مطرح بوده است این است که چگونه فقر فرهنگی را از عرصه سیاست بزداییم؟ یعنی چه کنیم که حاکمان و مسئولان ظلم و ستم بر مردمان روا ندارند و بر مبنای درست و صحیح عمل کنند؟ و یا چه کنیم که مردمان در عرصه سیاسی درست انتخاب کنند، و درست عمل کنند؟ چرا که هر عملی و هر ظلم و ستمی از طرف حاکمان و هر انتخاب نادرست و ناصحیح از طرف مردمان، ریشه در فقر فرهنگی دارد که در میان حاکمان و مردمان جاری است. فقر فرهنگی است که حاکم ظلم و ستم روا می‌دارد و فقر فرهنگی است که مردمانی را به انتخابی نادرست می‌کشاند. در این مقال به علت محدودیت، تنها به راهکار رفع فقر فرهنگی در میان مردمان می‌پردازیم و راهکار رفع فقر فرهنگی در میان حاکمان را به مجالی دیگر می‌سپاریم.

در اینجا الگوهای مختلفی مطرح می‌شود. یکی از این الگوها، «دیکتاتوری صالح» است. این الگو معتقد است که مردم فهم اینکه چه چیزی درست و چه چیزی غلط است، ندارند. مردم رشد فرهنگی برای اینکه کدام نماینده،‌ رئیس‌جمهور و... برای آنها مناسب است، ندارند و خلاصه اینکه مردم به تعبیری از فقر فرهنگی رنج می‌برند و در نتیجه توان تشخیص آنان کم است و لذا باید در این عرصه یک فرد مقتدر و توانمند سر کار بیاید. مسئولان و نمایندگان را خود تعیین کند و همه امور زیر نظر او بدون کم و کاست اجرا شود تا اوضاع مملکت سامان یابد. از چنین الگویی تعبیر به «دیکتاتوری صالح» می‌کنند. در حکومت‌های کمونیستی تقریباً یک چنین الگویی شکل گرفت که حزب و در نهایت رئیس‌جمهور برای همه مردم تشخیص می‌داد که راه درست کدام است. نمایندگان هم توسط ایشان تعیین می‌شد. اما الگوی اسلامی چیست؟ آیا اسلام اجازه می‌دهد که حاکمی بدون رضایت مردم بر سر کار بیاید؟ آیا اسلام به فردی که خواهان اجرای اسلام است و می‌خواهد احکام و تعالیم اسلام را اجرا کند و مردم را رشد دهد و فقر فرهنگی آنان را درمان کند، مجوز می‌دهد که مشارکت و حضور مردم را در عرصه سیاسی محدود کند و خود تصمیم‌گیر و راهبر در این مسیر باشد؟

سیره ائمه معصومین(ع) به‌عنوان الگوهای اصیل اسلامی چنین روشی را که تحت عنوان «دیکتاتوری صالح» نامبرده می‌شود، تأیید نمی‌کند. اگر امامان به‌عنوان نمونه اصیل مطرح هستند، مراجعه به کلام و عمل ایشان می‌تواند راهبر ما در این مسیر باشد. حضرت علی(ع) یکی از این الگوها است. ایشان تا زمانی که مردم‌خواهان حکومت ایشان نبودند، نخواستند که بر مردم حکومت کنند و تنها زمانی زمام امور را به دست گرفتند که مردم به خانه ایشان هجوم برده و خود حکومت را به دست حضرت علی(ع) سپردند. با اینکه حضرت این حق را براساس ولایتی که خداوند مقرر کرده بود، داشتند؛ اما 25 سال سکوت کردند. امام حسن مجتبی(ع) نمونه‌ی دیگری از این شیوه است. ایشان زمانی که دیدند مردم همراه ایشان در مقابله با معاویه نیستند،‌ صلح کردند و از حکومت کناره کشیدند. حتی امام حسین(ع) نیز در شب عاشورا هیچ کس را به زور در لشگر خود نگه نمی‌دارند و به همه این آزادی را می‌دهند که خود در این لشگر باشند یا شبانه راه فرار را پیش گیرند. همه‌ی این شیوه‌ها، نشان از آن دارد که معصومین(ع) هیچ‌گاه نمی‌خواستند با اکراه و زور مردمان را به پیروی از حق بکشانند. آن مردم در اثر فقر فرهنگی و دنیاطلبی و دیگر عوامل، حضرت علی(ع) را 25 سال خانه‌نشین کردند، جبهه امام حسن(ع) را در جنگ با معاویه خالی نمودند و امام حسین(ع) را در کربلا تنها گذاشتند. اما آیا شیوه معصومین تغییر کرد؟ مشی این بزرگواران این‌گونه بود که مردم خود در اثر رشد فرهنگی،‌ حکومت صالحان را خواهان شوند. یکی از دلایل غیبت امام زمان(عج) را نیز همین امر می‌دانند که مردم در اثر نداشتن رشد فرهنگی و بینش دینی صلاحیت وجود امام را ندارند و لذا امام از دیدگان مردم پنهان می‌گردند تا زمانی که همه مردمان خود به این بلوغ فکری و فرهنگی دست یابند که حکومت صالحان بهترین راه و شیوه برای اصلاح امور است و خود، خواهان چنین فردی شوند و در چنین زمانی است که مصلح کل ظهور می‌یابد.

انقلاب اسلامی نیز با همین نگاه شکل گرفت. امام(ره) بارها و بارها می‌توانست نظر و تصمیم خود را به مردم بگوید و با توجه به جایگاه ایشان، مردم بلافاصله به حرف ایشان عمل می‌کردند. در ابتدای انقلاب اسلامی بود که بنی‌صدر در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد. وی یک سال بعد از پیروزی بر اثر ضعف عملکرد، توسط نمایندگان خود مردم و با حمایت مردم از کار برکنار شد. امام خمینی(ره) می‌توانست از همان ابتدا خود رئیس‌جمهور مطلوب را انتخاب کند تا این همه هزینه و امکانات تلف نشود، اما به‌گونه‌ای عمل کرد که مردم خود به این نتیجه رسیدند که بنی‌صدر شخص شایسته‌ای برای ریاست جمهوری نیست و همین فرایند خود منجر به رشد فرهنگی و بالندگی فکری مردم گردید که در انتخاب‌های خود بیشتر دقت ورزند. در هر صورت فقر فرهنگی مردمان در عرصه سیاست با زور و دستور و در مجموع با دیکتاتوری صالح ره به جایی نمی‌برد. از نظر اسلام عرصه سیاست جز با حضور و مشارکت مردم و در نهایت رضایت مردم نه امکان‌پذیر است و نه مشروع. حتی اگر هم مردمان دچار فقر فرهنگی هستند که در چنین عرصه‌ای دچار اشتباه می‌گردند، این مجوزی برای حذف مردم از عرصه سیاست نمی‌گردد. از همین رو است که مقام معظم رهبری در سخنان مختلف خود بر این نکته تأکید داشتند که اسلام اهل قهر و غلبه نیست تا شاید تصور اشتباه بعضی متولیان امور را در این باب اصلاح نمایند.

 

 

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.