یکی از شاگردان امام خمینی (س) در نجف ضمن بیان خاطراتی از دوران تحصیل در نجف، گفت: حاج آقا مصطفی، مرحوم آقای معرفت و آقای مصطفی اشرفی از کسانی بودند که در درس امام اشکال می کردند.

آنچه در ادامه می آید متن گفت و گوی خبرنگار جماران با آیت الله سید محمدعلی موسوی جزایری، نماینده ولی فقیه در استان خوزستان و عضو مجلس خبرگان رهبری، است:

حاج آقا! با توجه به حضور در نجف اشرف و نیز سالهای پس از انقلاب، خاطره ای از ملاقات با امام دارید؟

بله مکررا. یکی در نجف اشرف که در مسجد شیخ انصاری درس می فرمودند و در محضر درس شریفشان مشرف می شدیم. از منبر که پایین می آمدند می نشستند و به پله اول منبر تکیه می دادند و یکی یکی دور ایشان حلقه می زدیم و سؤالاتی که از درس باقی مانده بود را مطرح می کردیم و حضرت امام خیلی با تبسم و خوشحالی اظهار لطف می کردند و پاسخ می فرمودند که خاطرات شیرین آن هنوز در ذهنم هست.

یکی دیگر هم در جنگ است که شاید خاطرات دوران جنگ مورد نظر شما باشد، اویل جنگ که شرایط خیلی بغرنج و نابسامان بود یادم هست که خدمتشان می رسیدیم و حضرت امام دعا می فرمودند و تأکید می فرمودند که برگردیم و در سنگر خودمان باشیم و تأکید می فرمودند که ما قطعا پیروزیم و نباید در پیروزی خود شک کنیم. این فرمایشات حضرت امام خیلی برای ما روحیه بخش بود.

 

در کلاس های درس، امام با کسانی که اشکال می کردند چطور برخورد می کردند؟

خیلی با آغوش باز برخورد می کردند. خود حاج آقا مصطفی یکی از مستشکلین بحث بود، مرحوم آقای معرفت و آقای مصطفی اشرفی از دیگر این افراد بودند و نوبت به ما که می رسید اقل الطلاب بودیم و اینها بیشتر اشکال می کردند؛ مخصوصا مرحوم حاج آقا مصطفی.

مورد خاصی به یاد دارید؟

در مباحث «بیع» درگیر می شدند و بحث می کردند؛ حضرت امام پاسخ می دادند. البته گفتن جزئیات آن احتیاج به زمان بیشتر دارد.

چه سالی در کلاس درس امام حاضر بودید؟

دقیق یادم نیست ولی از حدود سال 46 تا 50 که صدام ما را اخراج کرد در خدمت حضرت امام بودیم.

اتفاقا خاطره ای یادم آمد که نشان می دهد حضرت امام چقدر به مستحبات پایبند بودند. یکی از مسائل این است که حرف زدن در حال عبور کراهت دارد. ما خیلی به این قضیه توجه نمی کردیم. آن موقع می خواستند مسجد جامع خرمشهر که مرکز رزمنده ها بود را بسازند و مؤمنین پیش ما آمدند و گفتند شما که به نجف می روید از امام اجازه بگیرید که ما برای تکمیل مسجد جامع از سهم امام خرج کنیم.

وقتی امام درس را تمام کردند ما در کوچه به دنبال ایشان دویدیم (آقایی به نام فرقانی آنجا بود) به آقای فرقانی گفتیم که می توانیم مطالبمان را در کوچه به امام بگوییم و در منزل مزاحم ایشان نشویم؟ گفتند بله.

این راهنمایی اشتباه بود و ایشان راهنمایی غلطی به ما کرد و ما رفتیم خودمان را به امام رساندیم و گفتیم که از خرمشهر آمده ایم؛ اهالی خرمشهر خدمت شما سلام رساندند و درخواست کردند که شما در صورت امکان اجازه صرف سهم امام در ساختمان مسجد جامع را بدهید. آیا شما اجازه می فرمایید؟ فرمود خیر. دوباره من تکرار کردم و دیدم غیر از کلمه «خیر» چیزی از زبان امام خارج نشد.

به فکر رفتم که چرا امام این طور برخورد کرد و اظهار محبتی نفرمود و به همین یک کلمه اکتفا کرد و متوجه شدم که حرف زدن در بین مسیر کراهت دارد. این طور حضرت امام در عمل به مستحبات مقید بودند. از موارد متعددی که خدمت ایشان می رسیدیم این خاطره در ذهن من مانده است.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند
نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.