جوان دهه هشتاد جهانی‌تر و بازتر نگاه می‌کند. طبعاً با آرمان‌های انتزاعی جوان دهه شصت تا حدود زیادی فاصله دارد. ولی به نظر من در ارزش‌های اصیل خود که در پاسخ‌های پیشین متذکر شدم تفاوت چندانی با جوانان پیشین ندارد. هرچند در شیوه تحقق این ارزش‌ها تفاوت کلی با قبلی‌ها دارند.

"جوان دهه هشتاد جهانی‌تر و بازتر نگاه می‌کند" این جمله، پاسخ عباس عبدی به این پرسش است: «جوان دهه هشتاد، با جوان دهه شصت چه تفاوت‌هایی دارد»؟ از روزنامه نگاری که سالها است به عنوان یکی از تحلیل گران مسایل اجتماعی شناخته می شود، از نسبت جوانان و جمهوری اسلامی پرسیده ایم تا در سی و دومین سال پیروزی انقلاب، به بازخوانی نقش نسل جوان در ظهور و ثبوت نظام و همچنین بررسی اندیشه امام و کارنامه نظام درباره جوانان بپردازیم. عباس عبدی، از یک سو انقلاب را انقلاب نسل جوان می خواند و از سوی دیگر در سنجش مشروعیت نظام در میان نسل جوان می گوید:" باید منتظر ماند تا فرضت دیگری برای سنجش این مسأله پدید آید."
آیا انقلاب اسلامی، انقلاب نسل جوان بود؟ جوانان دهه پنجاه چه می‌خواستند و چه ویژگی‌هایی داشتند که به انقلاب رسیدند؟
اگرچه در مراحل اولیه انقلاب اسلامی و پیش از سال 1356، جوانان نقش اصلی را در فعالیت‌های سیاسی داشتند، و از این نظر می‌توان این مرحله از انقلاب را به نسل جوان انتساب داد، ولی در مراحل پیشرفته‌تر انقلاب که منجر به پیروزی آن شد، تمام طبقات و گروه‌های اجتماعی و نسلی اعم از جوان یا میانسال در آن شرکت کردند و انقلاب در مرحله اصلی خودش مختص به نسل جوان نبود.
چرا و چگونه نسل جوان دهه پنجاه و شصت، پشت سر امام خمینی، بسیج شدند؟ امام چه ویژگی‌هایی و چه نگاهی به جوانان داشت و جوانان چه چیزی در این شخصیت دیدند؟ می‌دانید که آن زمان، چهره‌های مدرن و اندیشه‌های برجسته و مترقی دیگری هم بودند.

از نظر آن نسل جوان، رهبران سیاسی سنتی فاقد صلاحیت و صلابت و قدرت لازم برای پیشبرد یک جنبش انقلابی بودند، ضمن آنکه آن رهبران هم چنین داعیه‌ای نداشتند، در این میان امام خمینی به چند دلیل مورد توجه این نسل قرار گرفت. پایداری و استقامت ایشان در جریان خرداد 1342 و پس از آن، تجربه جدیدی در فضای سیاسی ایران بود. از سوی دیگر گرایش به اسلام در دهه چهل و پنجاه خورشیدی، زمینه را برای رجوع به یک رهبری مذهبی فراهم کرد. بعلاوه ایشان نزد مذهبی‌های بزرگتر اعم از روحانی و غیر روحانی محبوبیت و اعتبار بالایی داشتند و عملاً آنان تبلیغ ایشان را نیز می‌کردند. ولی دلیل مهم دیگر نحوه برخورد امام با نسل جوان و روشنفکر بود که در فضای سیاسی یک سده اخیر ایران منحصر به فرد است. رفتار ایشان با این نسل براساس جذب کامل و بدون دفع بود و برخلاف سایر روحانیون هم‌نسل خودشان با تمام قدرت کوشیدند که نسل جوان را به خود جذب کنند. من درباره این رفتار امام مقاله‌ای پژوهشی نوشته‌ام که به زودی منتشر خواهد شد.
متولیان انقلاب و مدیران دهه شصت عموماً جوان بودند. این نسل، چگونه و با تکیه بر کدام توانایی، کشور را مدیریت کرد؟
بخش مهمی از مدیریت دهه شصت متأثر از اینرسی انقلاب بود. اگرچه مدیریت آن دوره نسل جوان بی‌هزینه نیز نبود، ولی برخلاف تحلیل و تصور عموم ناظران داخلی و خارجی که تصور می‌کردند این مجموعه قادر به اداره کشور نیستند و حتی بسیاری از نیروهای داخلی با اعتقاد به همین فرض بود که وارد فاز مسلحانه شدند، ولی در عمل و علی‌رغم تمامی درگیری‌های داخلی، جنگ خارجی و تحریم و افت شدید قیمت نفت و رشد شدید جمعیت، تمامیت ارضی کشور و امنیت ملی آن حفظ شد، و اگر امروز حتی با یکی از این بحران‌ها مواجه شویم، معلوم نیست که این بحران چگونه اداره خواهد شد؟ یکی از دلایل مهم آن نیز حضور مدیران جوان بود که شایستگی‌ها و از جان گذشتگی‌های خود را پیش از انقلاب ثابت کرده بودند و چنان نبود که مثل برخی‌ها در زمان کنونی براساس رانت و روابط در مصادر امور قرار گیرند.
اکثراً مدیران جوان دهه شصت، همچنان طی سه دهه بعد مدیر جامعه بودند. در یک تحلیل تطبیقی، آیا ارتباطی بین تغییرات سنی این مدیران در دوران جوانی، میانسالی و پیری با دهه‌های جنگ، سازندگی، اصلاحات و فضای فعلی دارد؟

تداوم مدیریت این نسل دلایل خاص خود را داشت. از یک سو به علت جوان بودن آنان در بدو انقلاب، این امکان را داشتند که زمان بیشتری را در مدیریت حضور یابند، از سوی دیگر مسایل پیش آمده پس از انقلاب و اشکالاتی که در روند طبیعی جامعه پیش آمد و بعضاً نیز کمابیش هرکسی در آن مسئولیت دارد، موجب شد که گردش نخبگان و آمدن نیروهای دیگر در حد انتظار و معمول انجام نشود، اما تغییرات رخ داده در این مدیران محصول چند عامل گوناگون و نه فقط تغییرات سنی در آنان بود. تغییرات جهانی، تغییرات نگرشی در جامعه و نیز تجربیات گذشته و شکست‌ها و پیروزی‌های پیشین، در مجموع موجب چنین تغییراتی شد.
نسل دهه دوم انقلاب، در مقایسه با نسل دهه اول، چقدر توانست انقلاب و باورهای انقلابی را در خود هضم کند و آنرا بپذیرد؟ نسل دهه سوم چطور؟ نسل دهه چهارم؟
در آغاز باید درباره مفهوم باورهای انقلابی اتفاق نظر داشت. اولین ویژگی این باورها، اعتقاد به ضرورت و نیز اعتبار نظرات مردم درباره چگونگی اداره امور جامعه است. اگر انقلاب شد، به این دلیل بود که رژیم گذشته با این اصل بنیادی مخالف بود و مانع تحقق حاکمیت مردم و تعیین سرنوشت خودشان می‌شد. در واقع اگر رژیم شاه، به نوعی، حداقلی از دموکراسی را رعایت می‌کرد، هیچگاه انقلابی رخ نمی‌داد. پس انقلاب پاسخ به نپذیرفتن این اصل از سوی رژیم گذشته بود. با این حساب باید گفت نه تنها نسل دوم، بلکه نسل‌های سوم و چهارم نیز به این ارزش بنیادین اعتقاد دارند و با اطمینان می‌توانم بگویم که درک آنان از این اصل ژرف‌تر از نسل‌های پیشین است، زیرا این درک بر تجربیات چند دهه اخیر مبتنی است و لذا عمق بیشتری دارد. هم‌چنین اگر باورهای انقلابی را مشمول برخی ارزش‌های دیگر از جمله استقلال، عدالت، مبارزه با فساد، دفاع از آزادی و... بدانیم در این صورت باز هم خواهم گفت که گرایش به این ارزش‌ها در بطن جامعه کمتر نشده است، هرچند ابعاد این درک متفاوت از گذشته و به نظر من عمیق‌تر شده است. ولی اگر منظور شما گرایش‌های خاص مذهبی یا رادیکال و در تقابل با نظام جهانی باشد، گمان نمی‌کنم که این گرایش‌ها ثابت مانده باشد. همچنان که انقلابیون پیشین هم حق ندارند با اتکای به سازوکارهای قدرت و حکومت بخواهند دیگران در این زمینه‌ها مانند آنان فکر و عمل کنند، که اگر چنین نمایند، چیزی جز استبداد و شکست آن آرمان‌ها را شاهد نخواهند بود. شاید یکی از مهم‌ترین دلایل ضعف این نوع ارزش‌ها ناشی از همین رفتار برخی از انقلابیون بود که خواستند آن ارزشها را از طریق زور به نسل‌های جدید منتقل کنند. اگر چنین کاری امکان‌پذیر بود، شاه پیش از آنان موفق به تزریق ارزش‌های مورد نظر خودش به جامعه می‌شد.
آیا قائل به وجود شکاف نسلی هستید؟ اگر آری، شکاف نسلی در کدام دهه و به چه دلیلی روی داد؟
بحث درباره شکاف نسلی معضل و پیچیده است. سه نوع شکاف نسلی داریم. یک نوع آن طبیعی است و به وضعیت سنی و موقعیت عمومی آنان برمی‌گردد و پس از گذشت زمان نیز جوانان به مرحله میانسالی می‌رسند و مشابه میان سالان پیشین می‌شوند. نوع دیگری از شکاف نسلی ناشی از تحولات اجتماعی است. اگر نسل امروز به اینترنت و ماهواره دسترسی دارد و نسل پیشین دسترسی نداشته است، طبعاً این وضعیت بر ویژگی‌های آنان تأثیر می‌گذارد، حتی اگر بعداً میانسال شوند. ولی نوع بدخیم شکاف نسلی، ناشی از اجتماعی نشدن جوانان است. به این معنا که فضای عمومی واجد آزادی کافی نباشد، و نیز نهادهای اجتماعی‌کننده ناکارکردی باشند، در این صورت جوانان در مسیری متفاوت از پدرانشان اجتماعی می‌شوند به طوری که می‌توان آنان را به عنوان عضوی از جامعه‌ای دیگر معرفی کرد. شکاف خطرناکی که باید از آن اجتناب کرد، از نوع اخیر است.
جوان دهه هشتاد، با جوان دهه شصت چه تفاوت‌هایی دارد؟ چقدر با باورهای دهه شصت و پنجاه هم‌ذات‌پنداری می‌کند؟ آیا با توجه به رفتارهای سیاسی اخیر، می‌توان گفت، جامعه ایران، در تاریخ مدرن یک حرکت دورانی دارد؟
جوان دهه هشتاد جهانی‌تر و بازتر نگاه می‌کند. طبعاً با آرمان‌های انتزاعی جوان دهه شصت تا حدود زیادی فاصله دارد. ولی به نظر من در ارزش‌های اصیل خود که در پاسخ‌های پیشین متذکر شدم تفاوت چندانی با جوانان پیشین ندارد. هرچند در شیوه تحقق این ارزش‌ها تفاوت کلی با قبلی‌ها دارند. متأسفانه به نظر می‌رسد که شاهد این حرکت‌های تکراری در عرصه سیاسی ایران هستیم. و این نیز ناشی از ساختار اقتصادی کشور است که در ساختار سیاسی انعکاس پیدا کرده است.
به نظر شما، جوانان دهه پنجاه و شصت که اکنون در دوران پیری به سر می‌برند، چقدر با آرمان‌ها و باورهای دوران جوانی‌شان، خویشاوندی دارند و چقدر از آنها دور شده‌اند؟
قضاوت کلی درباره آنان نمی‌توان داشت، ولی نکته مهم این است که آنان علی‌رغم آنکه به بخشی از آن آرمان‌ها پای‌بند هستند، ولی نوعی شکست و عدم موفقیت را در تحقق آنها احساس می‌کنند و شاید برخی از آنان خود را نیز در این وضع مسئول بدانند و از این حیث احساس خوبی نداشته باشند. و شاید یکی از دلایل تضعیف وضعیت آنان در برابر نسل جدید، همین احساس است.
اگر بخواهیم منحنی سیر تحول مفاهیمی چون، ارزش‌ها، آزادی، اخلاق، خداجویی، استقلال، استثمار، استبداد و... را در ذهن جوانان چهار دهه گذشته ترسیم کنیم، آیا به این نکته می‌رسیم که این مفاهیم تغییر مفهومی عمیقی یافته است؟ اگر آری، چقدر و چگونه؟
اول اینکه فراموش نکنیم ارزش‌ها معمولاً ثابت هستند، آنچه که درباره آنان اتفاق می‌افتد، تغییر سلسله مراتب ارزش‌ها است و نه حذف و جایگزینی آنها. به همین دلیل معتقدم که فقط سلسله‌مراتب ارزشی تغییر کرده است. به علاوه درک و فهم از ارزش‌ها و تحقق آنها دچار تحولات شدیدی شده است. برای نمونه در دهه پنجاه نگاه غالب جوانان برای رسیدن به عدالت از طریق دخالت و مدیریت دولت و حذف بخش خصوصی بود، ولی در حال حاضر چنین نگاهی تغییر یافته است، هرچند در هر دو حالت عدالت به عنوان یک ارزش و خواست مطلوب جامعه و جوانان است.
راه‌حل شکاف نسلی چیست؟ آیا به راه‌حل فرهنگی می‌اندیشید یا به راه‌حل سیاسی؟ این گره با چه رویکردی باز می‌شود؟
با توجه به پاسخ‌های پیشین راه‌حل مورد نظر بنده نیز روشن می‌باشد. باید از نوع سوم شکاف نسلی به طور کامل پرهیز کرد. برای این منظور آزادی رسانه‌ها و مشارکت اجتماعی و سیاسی و کارکردی کردن نهادهایی مثل رسانه‌ها و آموزش و پرورش ضروری است. به گمان بنده بدون اصلاح این موارد که وابسته به امور سیاسی است، پر کردن این شکاف امکان‌پذیر نخواهد بود.
آیا باید به ارزش‌های دهه های قبل بازگشت؟ چگونه؟

همان طور که گفتم بنیادی‌ترین ارزش‌های آن دهه که فقدان آن موجب انقلاب شد، کماکان مورد پذیرش است و اگر فقط مهم‌ترین آن که پذیرش مشارکت نامحدود سیاسی و آزادی در تعیین سرنوشت است تأمین شود، سایر موارد هم در مسیر حل قرار خواهند گرفت.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.