گفتگوی اختصاصی پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران -تهران

ناگفته های علی رازینی از محاکمه عوامل منافقین در عملیات مرصاد

اعدامی های خدا زیاد بود. ولی اعدامی های ما زیاد نبود. یعنی آنهایی که راکت خورده و سوخته بودند زیاد بودند.

در طرحی به نام «صحیفه خوانی» با یاران امام و مسئولان جمهوری اسلامی در دوران حیات حضرت امام دیدار کرده و با تکیه بر نامه ها، احکام، اجازات و دستوراتی که حضرت امام خطاب به هر یک از این بزرگواران مرقوم کرده اند، گفت و گوهایی را با آنها انجام می دهد.

به مناسبت سالگرد حکمی که حضرت امام دوم مرداد ماه سال 1367، در خصوص تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ، به حجت الاسلام و المسلمین علی رازینی داده اند، برای بازخوانی و مرور حوادثی که منجر به صدور این حکم شد و همچنین ثمراتی که این حکم برای کشور داشت، با او دیدار و گفت و گو داشتیم.

عضو سابق مجلس خبرگان رهبری که اکنون ریاست شعبه 41 دیوان عالی کشور را بر عهده دارد، در منزل خود پذیرای ما بود و سؤالات مهمی را در خصوص حکم امام برای تشکیل دادگاه ویژه تخلفات جنگ، عملیات مرصاد، محاکمه منافقین و... از  او پرسیدیم و رازینی هم به عنوان رئیس وقت سازمان قضایی نیروهای مسلح با سعه صدر به تمام سؤالات ما پاسخ داد.

 

مشروح گفت و گوی خبرنگار جماران با حجت الاسلام و المسلمین علی رازینی را می توانید در اینجا بخوانید.

 

ناگفته های علی رازینی از محاکمه عوامل منافقین در عملیات مرصاد را در ادامه می خوانید:

می شود بفرمایید چه اسناد و مدارک و نقشه هایی از آنها به دست آوردید؟ چه چیزی می گفتند؟ چون فهم منطق منافقین برای ایستادن مقابل نظام و مردم خیلی مهم است. شاید شما در خلال این محاکمه ها به چیزهایی رسیده باشید که برای تاریخ گفتنی باشد.

ما چند روزی آنجا مستقر بودیم. شاید جمعا دو سه هفته طول کشید. همان طور که اشاره کردم بعد از اینکه امام قطعنامه را پذیرفته بود نمی توانستند حمله مهمی را انجام دهند. اما در عین حال، منافقین را سازمان دهی کردند و از خط اول کشور عبور دادند. یعنی همان 20 کیلومتری که معمولا نیروهای مسلح آنجا مستقر هستند. چون آتش توپخانه در مرز خیلی قابل اثبات نیست که چه کسی این کار را کرده است.

به هر حال، ساعات معینی این کار را انجام می دهند که نیروهای ما نتوانند جلوی آنها بایستند و عبور می کنند. با ساز و کارهای استثنائی عبور کردند. چون ما انواع ماشین از جمله سواری، اتوبوس و کامیون داریم که در جاده حرکت می کند؛ ابزارهای نظامی مثل تانک و نفربر هم داریم که باید با شنی حرکت کنند. اینها درست شده اند تا جایی که جاده نبود هم بتوانند عبور کنند. به آنها خودروهای زرهی ضد گلوله ای داده بودند که با لاستیک حرکت می کردند. یعنی این خودروها اهل جنگ نبودند که بتوانند از جاهای بدون جاده عبور و خط شکنی کنند و کار نظامی انجام دهند. طراحی آنها این بود که از جاده عبور کنند و جلو بروند. بنابر این چند هزار نفر با خودروهای ضد گلوله آمده بودند تا نیروهای مسلح داخل شهر نتوانند با آنها بجنگند. چون سلاح هایی مثل کلت و ژ3 روی اینها اثر نمی کرد.

بنا بوده که مقداری از آنها در شهرها مردم را معطل کنند و درگیر شوند و قسمت عمده آنها جلو بروند. چند واحد را یکی برای کرمانشاه، یکی برای همدان و یکی هم برای قزوین در نظر گرفته بودند. یعنی مثلا از چند تیپی که بودند، یک تیپ باید در کرمانشاه می ایستاد و مناطق مهمی مثل استانداری و صدا و سیما را بگیرد. بعد یک گروه هم در همدان بایستند و بجنگند. ولی ستون اصلی آنها حرکت کند و تا تهران بیاید. در تهران هم به زندان اوین، صدا و سیما و جاهای مختلف حمله کنند و تهران را بگیرند.

این را طراحی کرده بودند. اما در حدیث هست که خداوند دشمنان ما را از احمق ها آفریده، تحلیل درستی ندارند. چه بزرگ ترهای آنها که آمریکا و امثال ذلک باشد و چه نوچه های آنها، تحلیل درستی ندارند. برای اینکه بدانید تحلیل درستی ندارند به چه معنا است من یک خاطره عینی می گویم. اینها این تحلیل خام را داشتند که کشور در حال پاشیدن است و روحیه ندارند. تصور می کردند که این جمعیت از جاده آسفالت عبور می کنند و کسی نمی تواند جلوی آنها بایستد و به تهران می رسند و بعد هم صدام این حکومت را پشتیبانی می کند. شبیه کاری  که می خواستند در سوریه انجام دهند و یا در لیبی و جاهای دیگر انجام دادند؛ که جای پایی بگیرد و کشوری را اعلام موجودیت کنند و بقیه جنگ را بر عهده آن بگذارند.

ولی تا کِرند و سرپل ذهاب صدام آنها را پشتیبانی کرد و تا اسلام آباد آمدند. موفق شدند خود شهر اسلام آباد را هم بگیرند و با بعضی واحدهای نظامی هم برخورد کردند. تعدادی از ارتشی ها را شهید کردند و خود ما پیکر آنها را از پناهگاه بالا آوردیم. در مسیر اسلام آباد به سمت ایلام پادگانی به نام پادگان ابوذر هست. نیروهای مسلح ما از این پادگان با آنها جنگیدند و نیروهای داخل کشور هم به آنجا رفتند و آنها گیر کردند. به این معنا که یک نیرو از پادگان ابوذر، یعنی از جنوب به شمال، وارد این جاده شرقی غربی شدند و پشت آنها را بستند و نمی توانستند از آن طرف کمکی به آنها شود. از طرف روبرو هم از اسلام آباد به سمت کرمانشاه که آمدند، در جایی به نام چهارزبر متوقف شدند.

وقتی می خواهند جاده را احداث کنند کوه را می شکافند و دو قسمت می شود. در جایی دو ارتفاع پشت سر هم بوده و وقتی جاده  از آنجا عبور کرده تبدیل به چهار تپه شده است. چهارزبر به معنی چهار ارتفاع است.

آنجا مقرّ تاکتیکی یکی از واحدهای نظامی ما بوده است. لشکر انصارالحسین(ع) همدان آنجا مقرّ تاکتیکی داشت. منافقین نتوانستند از آنجا عبور کنند. به این جهت که اگر کسی از بالای تپه هم شلیک می کرد به اینها نمی خورد. سریع روی تپه ها مستقر می شدند و ماشین دیگری نمی توانست از آنجا عبور کند. چون دو جفت تپه بود، وقتی می خواستند تپه های اول را بگیرند، از تپه های بعدی به آنها تیراندازی می شد. نیروهایی که مستقر بودند نگذاشتند از آنجا عبور کنند.

از طرف دیگر، ترافیک آنجا امداد غیبی بود. به دلیل اینکه مردم آنجا عشایر و به پیاده روی آشنا هستند. مردم با منافقین نظر مساعدی نداشتند. وقتی دیدند منافقین آمده اند، سریع وسایل شخصی خودشان را جمع کردند و از آنجا خارج شدند. یک عده به روستاهای اطراف و کوهستان رفتند. عده ای هم بستگانی داشتند و به سمت کرمانشاه حرکت کردند. جمعیت زیادی پیاده و غیر پیاده راه افتادند. منافقین پشت اینها قرار گرفتند و نمی توانستند سریع حرکت کنند. این فرصت به وجود آمد که نیروهای تقویتی در چهارزبر مسقتر شدند و از اسلام آباد هم پشت آنها بسته شده بود.

یکی از خاطرات بسیار خوب زندگی ما هما جا بود. ما فتوحات اسلام در آنجا را دیدیم؛ که نیروهای هوانیروز آنها را تار و مار کرده بودند. چون آنها روی آسفالت بودند و جایی نمی توانستند بروند، هواپیماها و هلی کوپترهای نظامی ما با راکت آنها را زدند. چون جایی را بلد نبودند و فقط یک نقشه وسیع به آنها داده بودند که به سمت تهران بروند. بیش از این چیزی از کار نظامی بلد نبودند. تعداد زیادی از آنها کشته شدند و تعدادی هم به اطراف فرار کردند. فراری که بلد نبودند کجا بروند.

خاطره من از این مسأله به نقل یکی از نیروهای آنها بود که خودم با او صحبت کردم. جالب بود که ایشان می گفت ما را از کشورهای دیگر فراخوان کرده بودند. یعنی نیروهایی در اروپا، آمریکا و جاهای دیگر داشتند و وقتی می خواستند عملیات کنند، برای اینکه سیاهی لشکر آنها زیاد شود، گفته بودند ما داریم می رویم در ایران حکومت تشکیل دهیم. عده ای را آورده بودند.

از نیروهایی بوده که در قرارگاه اشرف ساکن نبوده است. می گفت ما که آمدیم و بعد متوقف شد و نتوانستیم پیش روی کنیم، دیدیم که از بالا با هلی کوپتر حمله می شود، گفتیم می رویم به خلق پناهنده می شویم. آنجا کوهستانی است. حرکت می کند و به جلو می رود و بعضی از خلق را می بیند و می رود که به آنها ملحق شود. می گوید ما از مجاهدین خلق هستیم. یک بچه به او می گوید اینجا بایستید تا بیایم. پدرش را خبر می کند. پدرش می پرسد شما از مجاهدین خلق هستید؟ می گوید بله. او را با طناب به درخت می بندند و بعد از اینکه کتک سیری به او زدند او را به نیروهای نظامی و انتظامی تحویل دادند. آنها هم بارجویی کردند و پرونده تشکیل دادند و به دادگاه آمد و محاکمه شد.

تصور آنها از مسأله بسیط، همراه با نادانی، بچگانه و احمقانه بود.  اصلا روی ایران و شرایط ایران شناخت نداشتند. الآن همین طور است. در دهه قبل بیشتر بود و حالا کمتر شده است. به دلیل وسایل ارتباط جمعی و فضای مجازی از این جهت بهتر شده است. گاهی تصور بعضی ایرانی های ما که مقیم خارج از کشور هستند این است که در ایران وضع خیلی خراب است. مثلا فکر می کنند در ایران ارزاق گیر نمی آید. می ترسند به ایران بیایند و فکر می کنند نیروهای ما آنها را دستگیر می کنند. مثلا اگر پدرش فوت کرده و می خواهد در مراسم ترحیم شرکت کند، می ترسد که مبادا در فرودگاه او را بگیرند. اگر کسی هم می آید در ساک خود مقداری مواد غذایی می آورد که مبادا با مشکل روبرو شود. وقتی ارزاق فراوان در اینجا می بینند تعجب می کنند.

یعنی شناخت درستی از ملت ندارند. با تحلیل نادرست تصور کردند که عصر راه می افتند و تا پایان شب به تهران رسیده اند. در کاخ های تهران مستقر می شوند و حکومت را به دست می گیرند. اما نتوانستند تا کرمانشاه هم برسند. یعنی فقط توانستند شهر اسلام آباد را در حد اشغال فرمانداری بگیرند. بعضی از نظامیانی که مقاومت کرده بودند را هم به پناهگاهی در فرمانداری اسلامی آباد برده بودند. ما رفتیم به آنجا سر بزنیم و دیدیم یک پیکر آنجا است. شناسایی کردیم و دیدیم سرگردی است که فرمانده یکی از  گردان های ما بوده است. همکاری نکرده بود. او را گرفته، تیر خلاص زده و شهید کرده بودند. من با یکی از دوستان داخل یک پتو سربازی گذاشتیم و از پناهگاه بیرون آوردیم و واحدهای ارتش شناسایی کرده و بردند.

به هر حال، یک عملیات پر خسارت برای منافقین بود. منافقین عملیات های آفتاب و چلچراغ را هم داشتند. ولی عملیات سوم آنها به نام فروغ جاودان کاری کرد که به طور کلی فکر عملیات کردن از سر آنها بیرون برود و از خواب بیدار شدند. چون عملیات های آفتاب و چلچراغ عملیات های سطحی کنار مرزی بودند. با نیروهای مرزی درگیر شدند و مقداری اسیر دادند. اما اینجا داخل آمدند و با خلق روبرو شدند. مردم هم پاسخ خوبی به آنها دادند و عبرت خوبی برای آنها شد.

روزی که ما از کرمانشاه به طرف اسلام آباد آمدیم، واقعا روز خوبی بود و دیدیم که چقدر کار نیروهای مسلح با عظمت بوده است. دانه دانه منافقین را از خانه های تیمی دستگیر و سؤال و جواب و محاکمه می کردیم و به زندان و  یا اعدام محکوم می شدند. خدا یک جا اعدامشان کرده بود. یعنی تعداد زیادی از آنها در واحدها سوخته شده بودند. یعنی از همان بالا که هلی کوپتر و یا راکت زده بود، در واحدهای خودشان سوخته بودند.

در محاکمه ها از انگیزه های آنها می پرسیدید؟

بله

چه انگیزه هایی داشتند؟

آنچه آنها می گفتند تحلیل درستی نیست. ممکن بود عذرخواهی کنند و یا بگویند ناآگاهانه این کارها را کرده ایم. مسائلی مثل این می گفتند که ما را گول زده اند. ولی افرادی که محاکمه شدند کسانی بودند که وابستگی به منافقین داشتند. البته تعدادی از ارتشی ها یا نظامیان اسیر ما هم با آنها همکاری کرده بودند. تعدادی از آنها هم به حبس محکوم و بعد آزاد شدند. ولی منافقین نوعا اعدام شدند.

اعدام منافقین در زندان ها بعد از همین عملیات مرصاد، در سه دهه اخیر خیلی مورد جنجال و بحث بوده است.

آن زمان ما آنجا بودیم و این موضوع جزو مأموریت من نبود. باید از آیت الله رئیسی(رئیس فعلی قوه قضائیه) و آیت الله نیّری پرسید. چون این مسأله در حوزه دادگاه انقلاب است. در واقع افرادی از منافقین در زندان جرائم جدیدی مرتکب شده بودند؛ محاکمه مجددی شدند و با آنها برخورد شد.

 

یکی از دلایل اصلی اعدام ها بحث این بود که می گفتند کسانی که در زندان ها هستند با کسانی که در عملیات مرصاد شرکت کردند در هماهنگی هستند. شما در جبهه ها در جریان این هماهنگی ها قرار داشتید؟

این موضوع را برای اهلش می گذاریم که در جریان بودند. آنها جرائم جدیدی داشتند و به خاطر آن جرائم جدید محاکمه و محکوم شدند.

 

از اسناد و نقشه هایی که شما در محاکمات به دست آوردید چیزی در این رابطه بود؟

ما هرچه به دست آوردیم به اطلاعات و رزمندگان دادیم. چون ما دنبال کار اطلاعاتی نبودیم و دنبال کار قضایی بودیم، مجرمین را دستگیر و به مجازات های قانونی محکوم کردیم. مدارک و اسنادی هم که از آنها به دست می آمد دست نیروهای مسلح بود. مقدار کمی دست ما بود. هرچه بوده تحویل نیروهای مسلح شد.

بعد هم به عنوان جمع بندی و برداشت تحلیل یک جا جمع شد که مثلا عده آنها چقدر بوده و از چه کشورهایی آمدند و  اهداف ریزی داشتند. اینها را نیروهای مسلح و واحدهای اطلاعاتی تحلیل کردند.

 

روند دادگاه منافقینی که در عملیات مرصاد دستگیر شدند کامل بوده است؟

بله؛ با استفاده از بند یک حکم امام، طبق موازین شرع و بدون رعایت مقررات دست و پا گیر بوده است. ممکن است مثلا وکیل نداشته باشند.

 

این مقررات دست و پا گیر چیست؟

فرض کنید باید کیفرخواست صادر و به صورت کتبی ابلاغ، و دو هفته بعد محاکمه انجام شود. در بیابان از این چیزها خبری نیست. جاهای دیگر بدون محاکمه می کشند. ما سؤال و جواب می کنیم که اشتباهی اقدام نشود. احراز شد که این فرد از منافقین بوده و عالما و عامدا با آنها آمده است.

یعنی این روند کامل طی شد؟

بله

منافقین در میدان جنگ دستگیر شدند؟

در میدان جنگ دستگیر شدند. ولی در همان میدان جنگ دادگاه تشکیل دادیم. دادگاهی که قاضی واجد الشرایط، یعنی قاضی عادل دارای ابلاغ قضایی نشسته و سؤال و جواب کرده و سؤال و جواب مکتوب شده است. در همین حد تشریفات رعایت شده است. اما جزئیات دیگری مثل اینکه در دادگاه خبرنگار باشد، رعایت نشده است.

ولی روند قضایی طی شده است.

بله.

 

اگر ماجراهای بیشتری از آن دادگاه ها برای ما بگویید خیلی خوب است. مثلا چه کسانی را محاکمه کردید؟ چطور محاکمه می کردید؟ چند دقیقه طول می کشید؟ چه چیزهایی می گفتند؟

اینها متفاوت هستند. در دادگاهی که تشریفاتش کم باشد، ممکن است محاکمه کسی در حد نیم ساعت تمام شود و کسی دو ساعت طول بکشد. بستگی به پیچیدگی مطلب و رسیدن قاضی به مطلب دارد. چون به هر حال باید احراز شود. فرض کنیم شما قاضی باشید. کسی را بیاورند و سؤال و جواب کنید و اقرار کند که تیراندازی کرده و چند نفر را کشته است. همین که به کشتن چند نفر اقرار کرده برای شما کافی است که او را قصاص کنید.

 

اگر حکمشان قصاص بود، چند وقت بعد اعدام می شدند؟ مثلا فردای آن روز اعدام شدند؟

بعضی ها فردای آن روز و بعضی یک هفته بعد اعدام شدند.

زندانشان همان زندان های محلی بود؟

بله. در حدیث هست، حدی که در زمین اقامه می شود از باران 40 روز پشت سر هم افضل است. اگر 40 شبانه روز پشت سر هم باران ببارد چقدر برای زمین مفید است؟ فایده جاری شدن یک حد از آن بیشتر است. ما به چشم خودمان این را در عملیات مرصاد دیدیم. ما تعدادی از آنها را محاکمه کردیم و بعضی از آنها به حبس و بعضی دیگر به اعدام محکوم شدند. فکر می کنم روز اولی که دادگاه تشکیل دادیم سه نفر محکوم به اعدام شدند. یک عده از رزمندگان گفتند روحیه بچه ها خراب است، شهید داده ایم، اینها را به کرمانشاه منتقل نکنید. همین جا حکم را اجرا کنید. در شهر جنگ زده که تا دیروز اشغال منافقین بوده و همه شهر از ترس منافقین تخلیه شده، کجا اعدام  کنیم؟

یک ساختمان نیمه کاره بر سر یک سه راهی بود. طبقه اول آن ساخته شده بود و اسکلت طبقه دوم را زده بودند ولی طاق نزده بودند. گفتم آنجا اجرا می کنیم. زمانی حوالی ساعت چهار یا پنج بعد از ظهر بود که ما موافقت کردیم حکم این سه نفر را در شهر اسلام آباد اجرا کنند و حکم آنها به صورت حلق آویز اجرا شد.

حادثه ای که بعد از این مشاهده کردیم برای ما خیلی جالب بود. خدا می داند، به دو ساعت نکشید که شهر پر از جمعیت شد. یعنی کسانی که ترسیده و رفته بودند و یک به خاطر تنفر از منافقین و احساس می کردند گیر بیفتند و ممکن است زن و بچه و نوامیس آنها در خطر باشد و به روستاهای اطراف رفته بودند، دهان به دهان به همه خبر رسید. یعنی آن موقع مثل حالا رسانه ای نبود که خبر برسد. ولی خبر اینکه سه نفر از منافقین اعدام شده اند به مردم رسید. مردم گروه گروه برگشتند و شهر از فردا روال عادی پیدا کرد. ما فهمیدیم که اگر به حدود خدا عمل کنیم، نه تنها برای آخرت ما خوب است، برای دنیای ما هم خوب است.

عامه مردم که از ترس منافقین به کوه پناه برده بودند وقتی دیدند نظام مقتدرانه آنجا را به دست گرفته و شهر را لوث وجود منافقین پاک کرده، برگشتند. تابلو آن هم همان سه نفر بود، چون قابل انکار نبود.

 

بیشتر آنها جوان بودند و یا افراد پیر هم در میان آنها بودند؟

بیشتر جوان بودند؛ سنین مختلف بودند و پیر هم در میان آنها بود.

 

زن هم در میان آنها بود؟

من یک نفر را دیدم. ممکن است باز هم بوده باشد.

 

تعداد اعدامی هم زیاد بود؟

اعدامی های خدا زیاد بود. ولی اعدامی های ما زیاد نبود. یعنی آنهایی که راکت خورده و سوخته بودند زیاد بودند.

 

ولی آنهایی که شما و قضاتتان محاکمه کردید زیاد نبود؟

دقیقا یادم نیست ولی به 100 نفر نمی رسد.

 

محکوم به حبس هم داشتید؟

بله. اسیران در دست صدام بودند و صدام شکنجه های وحشیانه انجام می داد. بعضی از منافقین هم فارسی بلد بودند و با اینها صحبت می کردند و سعی می کردند آنها را جذب کنند. به خاطر فشار زیادی که صدام می آورده، عده ای با فکر اینکه از این ستون به آن ستون فرج است، می گفتند اینها ایرانی هستند و هرچه باشد به ما بد نمی کنند؛ قبول می کردند که همکاری کنند. بعد به سمت آنها می آمدند. ولی ته دل آنها با منافقین نبود و منافق نبودند. ولی وقتی صدام آنها را تحویل منافقین می داد، یک سری عملیات با آنها انجام داده بودند. در عملیات های آفتاب و چلچراغ ما از این موارد داشته ایم. در عملیات فروغ جاودان هم تعدادی از آنها حضور داشتند. خیلی از اینها را اعدام نکردیم و حبس های یک تا سه سال داده شد. مثلا یک نفر سرباز وظیفه ای است که سال 66 به سربازی رفته و سال 67 اسیر شده، چند ماه پیش صدام بوده، بعد هم پیش منافقین رفته و با این جمع آمده و در این جمع هم رده بالایی نداشته است. مثلا راننده یکی از این خودروها بوده است. ما اینها را اعدام نکردیم و حبس دادیم.

یعنی بیشتر محکومین حبسی بودند تا اعدامی؟

بله

کل کسانی که از منافقین در قضیه مرصاد محاکمه شدند چند نفر بودند؟

نشمردیم. یادم نیست. آن موقع سر ما شلوغ بود و وقت شمردن نداشتیم.

انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
1 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.