چه شد که امام از استراحت کردن صرفنظر کرد؟

با اینکه بسیار خسته بودند اما آنقدر صحبت های آن کودک برایشان جذاب و شیرین بود که از خیر استراحت کردن، گذشتند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: روز دوازدهم بهمن ماه بود و آقا[1] تازه از هجرت بازگشته و از موقع ورود به کشور در بهشت زهرا و میان مردم بودند و بسیار خسته. بعد از آن راهی منزل پدرم شدند و بعد از اقامه نماز، از ما خواستند تا غذای ساده ای برایشان بیاوریم. پسر من[2] که کودکی شش ساله بود و از صبح بازوبندی با این جمله «انتظامات ورود امام خمینی» به بازویش بسته بود، مدام دور و بر آقا می پلکید.

آقا پرسید که او فرزند کیست و بعد مشغول صحبت با هم شدند. بزرگترها از پسرم خواستند تا مزاحم استراحت آقا نشود اما آقا گفتند با بچه کاری نداشته باشید و او مدام بازوی خود را به سمت آقا تکان می داد و وقتی آقا علت تکان دادن دستش را پرسیدند، مادر گفتند که نوشته روی بازوبندش را بخوانید و آنگاه آقا گفتند: به به شما انتظامات من هستید،‌ پسرم ذوقی کرد و گفت: بله من از صبح دم در کشیک داده ام تا دشمنان حمله نکنند.

او همین طور به صحبت کردن ادامه داد و بزرگترها قصد داشتند تا او را ببرند و آقا استراحت کند، اما آقا گفتند: صحبت های این کودک برای من از استراحت کردن جذاب و جالبتر است.[3]

 
  1. امام خمینی (س).
  1. مریم کشاورز (نوه آیت الله پسندیده).

3.برگرفته از کتاب پدر مهربان.

 

 

دیدگاه تان را بنویسید