علت ناراحتی امام در روزهای آغازین آبان ماه سال 43 چه بود؟/آیا اطرافیان امام از موضعگیری ایشان نسبت به کاپیتولاسیون باخبر بودند؟

‌‌ما از حرکات و برخوردهای غیر عادی امام می‌فهمیدیم که چیزهایی‌‎ ‎‌هست ولی نمی‌دانستیم که چیست! چون از چند روز پیش اخم‌های امام‌‎ ‎‌خیلی در هم بود، هیچ حالت تبسم نداشتند و سر حال نبودند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: مرحوم شیخ علی عراقچی در کتاب پرتو آفتاب به خاطره خود از موضع گیری امام در مقابل لایحه کاپیتولاسیون پرداخته و نقل می کند:

در آن زمان هیچ کس از لایحه کاپیتولاسیون خبر نداشت و اگر هم در‌‎ ‎‌حوزه بحث‌های سیاسی پیش می‌آمد، درباره همان مسائل گذشته، مثل‌‎ ‎‌غائله فیضیه و کشتار پانزده خرداد و دستگیری امام بود. در حالی که‌‎ ‎‌اتفاق مهمی در کشور افتاده بود و هیچ کس از آن خبر نداشت. در اوایل‌‎ ‎‌آبان ماه 1343، یک دفعه اعلام کردند که امام روز بیستم جمادی الثانی‌ ‎ ‎‌1384ق، ‌تولد حضرت زهرا مصادف با 4 / 8 / 1343 می‌خواهند‌‎ ‎‌صحبت کنند. وقتی ایشان برای اولین بار این موضوع را مطرح کردند،‌‎ ‎‌همه غافلگیر شدند. با این که ما هر روز تقریباً در منزل امام حضور‌‎ ‎‌می‌یافتیم یا بعضی از دوستان ما جزء اطرافیان ایشان هم بودند، اما هیچ‌‎ ‎‌کدام نمی‌دانستند که چه خبر شده است و امام در مورد چه مسأله‌ای‌‎ ‎‌می‌خواهند سخن بگویند؟ یعنی حضرت امام با این که در ظاهر مشغول‌‎ ‎‌درس و بحث و کارهای به قول خودشان طلبگی بودند، ولی کاملاً‌‎ ‎‌اوضاع کشور و فعالیت‌های دولت و مجلس را زیر نظر داشتند. ایشان‌‎ ‎‌تعدادی افراد موثّق در مجلس و دولت داشتند که خبرها را به ایشان‌‎ ‎‌می‌رساندند، اگرچه بعضی‌ها تعبیرشان این بود که ایشان علم غیب دارد،‌‎ ‎‌این مسائل از مدت‌ها قبل در دولت و در مجلس شورای ملی و سنا‌‎ ‎‌مطرح می‌شده، اما در حوزه هیچ کس، حتی بزرگان هم نمی‌دانستند چه‌‎ ‎‌اتفاقی دارد می‌افتد و همه مشغول کارهای خودشان بودند.‌

‌‌ما از حرکات و برخوردهای غیر عادی امام می‌فهمیدیم که چیزهایی‌‎ ‎‌هست ولی نمی‌دانستیم که چیست! چون از چند روز پیش اخم‌های امام‌‎ ‎‌خیلی در هم بود، هیچ حالت تبسم نداشتند و سر حال نبودند؛ حتی‌‎ ‎‌وقتی سؤال فقهی می‌پرسیدیم، جواب نمی‌دادند و می‌فرمودند که:‌‎ ‎‌خودتان مراجعه کنید. همه اطرافیان احساس می‌کردند که ایشان یک‌‎ ‎‌ناراحتی جدی دارند و نمی‌گویند تا این که روز چهارم آبان فرا رسید.‌

‌‌آن روز من صبح زود از منزل بیرون آمدم تا خودم را به منزل امام‌‎ ‎‌برسانم. چون می‌دانستم اگر دیر بشود در داخل جا گیر نمی‌آید. وقتی به‌‎ ‎‌نزدیک منزل رسیدم، دیدم تمام کوچه‌های اطراف منزل هم پرجمعیت‌‎ ‎‌است. قسمت جنوبی منزل باغ انار بزرگی بود، آن‌جا هم مملو از مردم‌‎ ‎‌بود. به ناچار یک جایی پیدا کردم و همان‌جا نشستم. معلوم بود تنها‌‎ ‎‌مردم قم نبودند بلکه از جاهای دیگر به خصوص از تهران نیز زیاد آمده‌‎ ‎‌بودند. در اطراف کوچه‌ها و حتی باغ بلندگو نصب کرده بودند و صدای‌‎ ‎‌امام به خوبی شنیده می‌شد.‌

‌‌وقتی امام سخنرانی را شروع کردند، اول گفتند: من تأثرات قلبى خودم را نمى‌ توانم اظهار کنم. قلب من در فشار است. این چند روزى که مسائل اخیر ایران را شنیده‌ ام خوابم کم شده است [گریه حضار]. ناراحت هستم [گریه حضار]. قلبم در فشار است [گریه حضار]. با تأثرات قلبى روزشمارى مى‌ کنم که چه وقت مرگ پیش بیاید [گریه شدید حضار]. ایران دیگر عید ندارد [گریه حضار]. عید ایران را عزا کرده‌ اند [گریه حضار]؛ عزا کردند و چراغانى کردند [گریه حضار]؛ عزا کردند و دسته جمعى رقصیدند [گریه حضار]. ما را فروختند، استقلال ما را فروختند،[1]‎‎ ‎‌هر جمله‌ای که امام بیان می‌کردند، مردم هم با صدای بلند گریه‌‎ ‎‌می‌کردند. حضرت امام نخست گریه‌ای حسابی از مردم گرفتند، بعد‌‎ ‎‌شروع به توضیح مسأله و ماجرای لایحه کاپیتولاسیون نمودند. خیلی با‌‎ ‎‌حرارت و آتشین صحبت می‌کردند؛ به گونه‌ای که احتمال می‌رفت از‌‎ ‎‌شدت ناراحتی، خدای ناکرده، مریضی و ناراحتی پیش آید، ولی خدا را‌‎ ‎‌شکر که چیزی نشد.‌

‌‎ ‎

1‌. صحیفه امام؛ ج 1، ص 415‎

برشی از کتاب پرتو آفتاب: خاطرات حضرت آیت الله حاج شیخ علی عراقچی؛ ناشر: موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س)؛ سال نشر: 1389، ص 259-261

دیدگاه تان را بنویسید