در پیام منشور روحانیت آمده است:

خطر تحجرگرایان و مقدس‌نمایان احمق در حوزه‌‌هاى علمیه کم نیست/آنقدر که اسلام از این مقدسین روحانى‌نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است/ به طلاب عزیز هشدار می‌دهم که از تجربه تلخ روى کار آمدن انقلابى‌‌نماها و به ظاهر عقلاى قوم عبرت بگیرند

در بخشی از پیام امام آمده است: ان شاء اللَّه در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابى اختلافى نیست، اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقه‌ ها؟ آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه‌ هاى علمیه بوده‌ اند- نعوذ باللَّه- به اسلام و انقلاب و مردم پشت کرده‌ اند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیر قانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتى یک روحانى به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفى کردند؟

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار جی پلاس، در سوم اسفندماه سال 67 مطابق با پانزدهم رجب المرجب 1409 امام خمینی در پیامی خطاب به روحانیون، مراجع، مدرسین، طلاب و ائمه جمعه و جماعات که به منشور روحانیت شهرت دارد، به تعیین استراتژی نظام جمهوری اسلامی و رسالت حوزه های علمیه پرداخته است. متن این پیام در ادامه می آید:

 

«بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

خدمت حضرات روحانیون سراسر کشور و مراجع بزرگوار اسلام و مدرسین گرام و طلاب عزیز حوزه‌ هاى علمیه و ائمه محترم جمعه و جماعات- دامت برکاتهم‌

صلوات و سلام خدا و رسول خدا بر ارواح طیبه شهیدان خصوصاً شهداى عزیز حوزه‌ ها و روحانیت. درود بر حاملان امانت وحى و رسالت پاسداران شهیدى که ارکان عظمت و افتخار انقلاب اسلامى را بر دوش تعهد سرخ و خونین خویش حمل نموده‌ اند.

سلام بر حماسه‌ سازان همیشه جاوید روحانیت که رساله علمیه و عملیه خود را به دم شهادت و مرکب خون نوشته‌ اند و بر منبر هدایت و وعظ و خطابه ناس از شمع حیاتشان گوهر شبچراغ ساخته‌ اند. افتخار و آفرین بر شهداى حوزه و روحانیت که در هنگامه نبرد رشته تعلقات درس و بحث و مدرسه را بریدند و عقال تمنیات دنیا را از پاى حقیقت علم برگرفتند و سبکبالان به میهمانى عرشیان رفتند و در مجمع ملکوتیان شعر حضور سروده‌ اند.

سلام بر آنان که تا کشف حقیقت تفقه به پیش تاختند و براى قوم و ملت خود مُنذران صادقى شدند که بند بند حدیث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پاره پیکرشان گواهى کرده است و حقاً از روحانیت راستین اسلام و تشیع جز این انتظارى‌ نمى‌ رود که در دعوت به حق و راه خونین مبارزه مردم، خود اولین قربانیها را بدهد و مُهر ختام دفترش شهادت باشد. آنان که حلقه ذکر عارفان و دعاى سحر مناجاتیان حوزه‌ ها و روحانیت را درک کرده‌ اند در خلسه حضورشان آرزویى جز شهادت ندیده‌ اند و آنان از عطایاى حضرت حق در میهمانى خلوص و تقرب جز عطیه شهادت نخواسته‌ اند. البته همه مشتاقان و طالبان هم به مراد شهادت نرسیده‌ اند. یکى چون من عمرى در ظلمات حصارها و حجابها مانده است و در خانه عمل و زندگى جز ورق و کتاب منیت نمى‌ یابد و دیگرى در اول شب یلداى زندگى سینه سیاه هوسها را دریده است و با سپیده سحر عشق عقد وصال و شهادت بسته است. و حال من غافل که هنوز از کَتم عدمها به وجود نیامده‌ ام، چگونه از وصف قافله سالاران وجود وصفى کنم؟ من و امثال من از این قافله فقط بانگ جرسى مى‌ شنویم، بگذارم و بگذرم. تردیدى نیست که حوزه‌ هاى علمیه و علماى متعهد در طول تاریخ اسلام و تشیع مهمترین پایگاه محکم اسلام در برابر حملات و انحرافات و کجرویها بوده‌ اند. علماى بزرگ اسلام در همه عمر خود تلاش نموده‌ اند تا مسائل حلال و حرام الهى را بدون دخل و تصرف ترویج نمایند.

اگر فقهاى عزیز نبودند، معلوم نبود امروز چه علومى به عنوان علوم قرآن و اسلام و اهل بیت- علیهم السلام- به خورد توده‌ ها داده بودند. جمع‌ آورى و نگهدارى علوم قرآن و اسلام و آثار و احادیث پیامبر بزرگوار و سنت و سیره معصومین- علیهم السلام- و ثبت و تبویب و تنقیح آنان در شرایطى که امکانات بسیار کم بوده است و سلاطین و ستمگران در محو آثار رسالت همه امکانات خود را به کار مى‌ گرفتند، کار آسانى نبوده است که بحمد اللَّه امروز نتیجه آن زحمات را در آثار و کتب با برکتى همچون «کتب اربعه» و کتابهاى دیگر متقدمین و متأخرین از فقه و فلسفه، ریاضیات و نجوم و اصول و کلام و حدیث و رجال، تفسیر و ادب و عرفان و لغت و تمامى رشته‌ هاى متنوع علوم مشاهده مى‌ کنیم. اگر ما نام این همه زحمت و مرارت را جهاد فى سبیل اللَّه نگذاریم، چه باید بگذاریم؟

در بُعد خدمات علمى حوزه‌ هاى علمیه سخن بسیار است که ذکر آن در این مختصر نمى‌ گنجد. بحمد اللَّه حوزه‌ ها از نظر منابع و شیوه‌ هاى بحث و اجتهاد، غنى و داراى ابتکار است. تصور نمى‌ کنم براى بررسى عمیق همه جانبه علوم اسلامى طریقه‌ اى مناسبتر از شیوه علماى سلف یافت شود. تاریخ بیش از هزار ساله تحقیق و تتبع علماى راستین اسلام گواه بر ادعاى ما در راه بارور ساختن نهال مقدس اسلام است. صدها سال است که روحانیت اسلام تکیه گاه محرومان بوده است، همیشه مستضعفان از کوثر زلال معرفت فقهاى بزرگوار سیراب شده‌ اند. از مجاهدات علمى و فرهنگى آنان که بحق از جهاتى افضل از دماء شهیدان است که بگذریم، آنان در هر عصرى از اعصار براى دفاع از مقدسات دینى و میهنى خود مرارتها و تلخیهایى متحمل شده‌ اند و همراه با تحمل اسارتها و تبعیدها، زندانها و اذیت و آزارها و زخم زبانها، شهداى گرانقدرى را به پیشگاه مقدس حق تقدیم نموده‌ اند. شهداى روحانیت منحصر به شهداى مبارزه و جنگ در ایران نیستند، یقیناً رقم شهداى گمنام حوزه‌ ها و روحانیت که در مسیر نشر معارف و احکام الهى به دست مزدوران و نامردمان، غریبانه جان باخته‌ اند زیاد است.

در هر نهضت و انقلاب الهى و مردمى، علماى اسلام اولین کسانى بوده‌ اند که بر تارک جبین‌‌شان خون و شهادت نقش بسته است. کدام انقلاب مردمى- اسلامى را سراغ کنیم که در آن حوزه و روحانیت پیش کسوت شهادت نبوده‌ اند و بر بالاى دار نرفته‌ اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرشهاى حوادث خونین به شهادت نایستاده است؟ در 15 خرداد و در حوادث قبل و بعد از پیروزى، شهداى اولین، از کدام قشر بوده‌ اند؟ خدا را سپاس مى‌ گزاریم که از دیوارهاى فیضیه گرفته تا سلولهاى مخوف و انفرادى رژیم شاه‌ و از کوچه و خیابان تا مسجد و محراب امامت جمعه و جماعات و از دفاتر کار و محل خدمت تا خطوط مقدم جبهه‌ ها و میادین مین، خون پاک شهداى حوزه و روحانیت افق فقاهت را گلگون کرده است و در پایان افتخارآمیز جنگ تحمیلى نیز رقم شهدا و جانبازان و مفقودین حوزه‌ ها نسبت به قشرهاى دیگر زیادتر است. بیش از دو هزار و پانصد نفر از طلاب علوم دینیه در سراسر ایران در جنگ تحمیلى شهید شده‌ اند و این رقم نشان مى‌ دهد که روحانیت براى دفاع از اسلام و کشور اسلامى ایران تا چه حد مهیا بوده است.

امروز نیز همچون گذشته شکارچیان استعمار در سرتاسر جهان از مصر و پاکستان و افغانستان و لبنان و عراق و حجاز و ایران و اراضى اشغالى به سراغ شیردلان روحانیت مخالف شرق و غرب و متکى به اصول اسلام ناب محمدى- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- رفته‌ اند و از این پس نیز جهان اسلام هر از چند گاه شاهد انفجار خشم جهانخواران علیه یک روحانى پاکباخته است. علماى اصیل اسلام هرگز زیر بار سرمایه داران و پول‌ پرستان و خوانین نرفته‌ اند و همواره این شرافت را براى خود حفظ کرده‌ اند و این ظلم فاحشى است که کسى بگوید دست روحانیت اصیل طرفدار اسلام ناب محمدى با سرمایه داران در یک کاسه است. و خداوند کسانى را که این گونه تبلیغ کرده و یا چنین فکر مى‌ کنند، نمى‌ بخشد. روحانیت متعهد، به خون سرمایه داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتى نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و ریاضت درس خوانده‌ اند و پس از کسب مقامات علمى و معنوى نیز به همان شیوه زاهدانه و با فقر و تهیدستى و عدم تعلق به تجملات دنیا زندگى کرده‌ اند و هرگز زیر بار منت و ذلت نرفته‌ اند. دقت و مطالعه در زندگى علماى سلف، حکایت از فقر و نهایتاً روح پر فتوت آنان براى کسب معارف مى‌ کند که چگونه در پرتو نور شمع و شعاع قمر تحصیل کرده‌ اند و با قناعت و بزرگوارى زیستند.

در ترویج روحانیت و فقاهت نه زور سر نیزه بوده است، نه سرمایه پول‌پرستان و ثروتمندان، بلکه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است که مردم آنان را برگزیده‌ اند.

مخالفت روحانیون با بعضى از مظاهر تمدن در گذشته صرفاً به جهت ترس از نفوذ اجانب بوده است. احساس خطر از گسترش فرهنگ اجنبى، خصوصاً فرهنگ مبتذل غرب موجب شده بود که آنان با اختراعات و پدیده‌ ها برخورد احتیاط آمیز کنند. علماى راستین از بس که دروغ و فریب از جهانخواران دیده بودند، به هیچ چیزى اطمینان نمى‌ کردند و ابزارى از قبیل رادیو و تلویزیون در نزدشان مقدمه ورود استعمار بود، لذا گاهى حکم به منع استفاده از آنها را مى‌ دادند. آیا رادیو و تلویزیون در کشورهایى چون ایران وسایلى نبودند تا فرهنگ غرب را به ارمغان آورند؟ و آیا رژیم گذشته از رادیو و تلویزیون براى بى‌ اعتبار کردن عقاید مذهبى و نادیده گرفتن آداب و رسوم ملى استفاده نمى‌ نمود؟ به هر حال خصوصیات بزرگى چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگى به قدرتها و مهمتر از همه احساس مسئولیت در برابر توده‌ ها، روحانیت را زنده و پایدار و محبوب ساخته است و چه عزتى بالاتر از اینکه روحانیت با کمى امکانات، تفکر اسلام ناب را بر سرزمین افکار و اندیشه مسلمانان جارى ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حیات و معنویت هزاران محقق به شکوفه نشسته است. راستى اگر کسى فکر کند که استعمار، روحانیت را با این همه مجد و عظمت و نفوذ تعقیب نکرده و نمى‌ کند، ساده‌ اندیشى نیست؟

مسئله کتاب آیات شیطانى کارى حساب شده براى زدن ریشه دین و دیندارى و در رأس آن اسلام و روحانیت است. یقیناً اگر جهانخواران مى‌ توانستند، ریشه و نام روحانیت را مى‌ سوختند ولى خداوند همواره حافظ و نگهبان این مشعل مقدس بوده است و ان شاء اللَّه از این پس نیز خواهد بود، به شرط آنکه حیله و مکر و فریب جهانخواران را بشناسیم. البته بدان معنا نیست که ما از همه روحانیون دفاع کنیم، چرا که‌ روحانیون وابسته و مقدس نما و تحجرگرا هم کم نبودند و نیستند. در حوزه‌ هاى علمیه هستند افرادى که علیه انقلاب و اسلام ناب محمدى فعالیت دارند. امروز عده‌ اى با ژست مآبى چنان تیشه به ریشه دین و انقلاب و نظام مى‌ زنند که گویى وظیفه‌ اى غیر از این ندارند. خطر تحجرگرایان و مقدس نمایان احمق در حوزه‌ هاى علمیه کم نیست.

طلاب عزیز لحظه‌ اى از فکر این مارهاى خوش خط و خال کوتاهى نکنند، اینها مروّج اسلام امریکایى‌ اند و دشمن رسول اللَّه. آیا در مقابل این افعیها نباید اتحاد طلاب عزیز حفظ شود؟

استکبار وقتى که از نابودى مطلق روحانیت و حوزه‌ ها مأیوس شد، دو راه براى ضربه زدن انتخاب نمود؛ یکى راه ارعاب و زور و دیگرى راه خدعه و نفوذ در قرن معاصر. وقتى حربه ارعاب و تهدید چندان کارگر نشد، راههاى نفوذ تقویت گردید. اولین و مهمترین حرکت، القاى شعار جدایى دین از سیاست است که متأسفانه این حربه در حوزه و روحانیت تا اندازه‌ اى کارگر شده است تا جایى که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود در معرکه سیاسیون تهمت وابستگى به اجانب را به همراه مى‌ آورد؛ یقیناً روحانیون مجاهد از نفوذ بیشتر زخم برداشته‌ اند. گمان نکنید که تهمت وابستگى و افتراى بى‌ دینى را تنها اغیار به روحانیت زده است، هرگز؛ ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاریتر از اغیار بوده و هست.

در شروع مبارزات اسلامى اگر مى‌ خواستى بگویى شاه خائن است، بلافاصله جواب مى‌ شنیدى که شاه شیعه است! عده‌ اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى‌ دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد و قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست [و] حکومت دخالت نماید، حماقت روحانى در معاشرت با مردم فضیلت شد.

به زعم بعض افراد، روحانیت زمانى قابل احترام و تکریم بود که حماقت از سراپاى‌ وجودش ببارد و الّا عالم سیّاس و روحانى کاردان و زیرک، کاسه‌ اى زیر نیم کاسه داشت. و این از مسائل رایج حوزه‌ ها بود که هر کس کج راه مى‌ رفت متدینتر بود. یاد گرفتن زبان خارجى، کفر و فلسفه و عرفان، گناه و شرک به شمار مى‌ رفت. در مدرسه فیضیه فرزند خردسالم، مرحوم مصطفى از کوزه‌ اى آب نوشید، کوزه را آب کشیدند، چرا که من فلسفه مى‌ گفتم. تردیدى ندارم اگر همین روند ادامه مى‌ یافت، وضع روحانیت و حوزه‌ ها، وضع کلیساهاى قرون وسطى مى‌ شد که خداوند بر مسلمین و روحانیت منت نهاد و کیان و مجد واقعى حوزه‌ ها را حفظ نمود.

علماى دین باور در همین حوزه‌ ها تربیت شدند و صفوف خویش را از دیگران جدا کردند. قیام بزرگ اسلامى‌ مان نشأت گرفته از همین بارقه است. البته هنوز حوزه‌ ها به هر دو تفکر آمیخته‌ اند و باید مراقب بود که تفکر جدایى دین از سیاست از لایه‌ هاى تفکر اهل جمود به طلاب جوان سرایت نکند و یکى از مسائلى که باید براى طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفساى نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌ لوحان بیسواد، عده‌ اى کمر همت بسته‌ اند و براى نجات اسلام و حوزه و روحانیت از جان و آبرو سرمایه گذاشته‌ اند. اوضاع مثل امروز نبود، هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود زیر فشارها و تهدیدهاى مقدس‌ نماها از میدان به در مى‌ رفت؛ ترویج تفکر «شاه سایه خداست» و یا با گوشت و پوست نمى‌ توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و اینکه ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسى مى‌ دهد و از همه شکننده‌‌تر، شعار گمراه‌ کننده حکومت قبل از ظهور امام زمان- علیه السلام- باطل است و هزاران «إن قُلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جانفرسایى بودند که نمى‌ شد با نصیحت و مبارزه منفى و تبلیغات جلوى آنها را گرفت؛ تنها راه حل، مبارزه و ایثار خون بود که خداوند وسیله‌ اش را آماده نمود. علما و روحانیت متعهد سینه را براى مقابله با هر تیر زهرآگینى که به طرف اسلام شلیک مى‌ شد آماده نمودند و به مسلخ عشق آمدند.

اولین و مهمترین فصل خونین مبارزه در عاشوراى 15 خرداد رقم خورد. در 15 خرداد 42 مقابله با گلوله تفنگ و مسلسل شاه نبود که اگر تنها این بود مقابله را آسان‌ مى‌ نمود. بلکه علاوه بر آن از داخل جبهه خودى گلوله حیله و مقدس مآبى و تحجر بود؛ گلوله زخم زبان و نفاق و دورویى بود که هزار بار بیشتر از باروت و سرب، جگر و جان را مى‌ سوخت و مى‌ درید. در آن زمان روزى نبود که حادثه‌ اى نباشد، ایادى پنهان و آشکار امریکا و شاه به شایعات و تهمتها متوسل شدند حتى نسبت تارک الصلاة و کمونیست و عامل انگلیس به افرادى که هدایت مبارزه را به عهده داشتند مى‌ دادند. واقعاً روحانیت اصیل در تنهایى و اسارت خون مى‌ گریست که چگونه امریکا و نوکرش پهلوى مى‌ خواهند ریشه دیانت و اسلام را برکنند و عده‌ اى روحانى مقدس نماى ناآگاه یا بازى خورده و عده‌ اى وابسته که چهره‌ شان بعد از پیروزى روشن گشت، مسیر این خیانت بزرگ را هموار مى‌ نمودند.

آن قدر که اسلام از این مقدسین روحانى نما ضربه خورده است، از هیچ قشر دیگر نخورده است و نمونه بارز آن مظلومیت و غربت امیر المؤمنین- علیه السلام- که در تاریخ روشن است. بگذارم و بگذرم و ذائقه‌ ها را بیش از این تلخ نکنم. ولى طلاب جوان باید بدانند که پرونده تفکر این گروه همچنان باز است و شیوه مقدس مآبى و دین فروشى عوض شده است. شکست خوردگان دیروز، سیاست بازان امروز شده‌ اند. آنها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمى‌ دادند، پشتیبان کسانى شدند که تا براندازى نظام و کودتا جلو رفته بودند. غائله قم و تبریز با هماهنگى چپیها و سلطنت طلبان و تجزیه طلبان کردستان تنها یک نمونه است که مى‌ توانیم ابراز کنیم که در آن حادثه ناکام شدند ولى دست برنداشتند و از کودتاى نوژه سر در آوردند، باز خدا رسوایشان‌ ساخت. دسته‌ اى دیگر از روحانى‌ نماهایى که قبل از انقلاب دین را از سیاست جدا مى‌ دانستند و سر به آستانه دربار مى‌ ساییدند، یکمرتبه متدین شده و به روحانیون عزیز و شریفى که براى اسلام آن همه زجر و آوارگى و زندان و تبعید کشیدند تهمت وهابیت و بدتر از وهابیت زدند. دیروز مقدس‌ نماهاى بیشعور مى‌ گفتند دین از سیاست جداست و مبارزه با شاه حرام است، امروز مى‌ گویند مسئولین نظام کمونیست شده‌ اند! تا دیروز مشروب فروشى و فساد و فحشا و فسق و حکومت ظالمان براى ظهور امام زمان- ارواحنا فداه- را مفید و راهگشا مى‌ دانستند، امروز از اینکه در گوشه‌ اى خلاف شرعى که هرگز خواست مسئولین نیست رخ مى‌ دهد، فریاد «وا اسلاما» سر مى‌ دهند! دیروز «حجتیه‌ اى» ها مبارزه را حرام کرده بودند و در بحبوحه مبارزات تمام تلاش خود را نمودند تا اعتصاب چراغانى نیمه شعبان را به نفع شاه بشکنند، امروز انقلابى‌ تر از انقلابیون شده‌ اند! «ولایتى» هاى دیروز که در سکوت و تحجر خود آبروى اسلام و مسلمین را ریخته‌ اند، و در عمل پشت پیامبر و اهل بیت عصمت و طهارت را شکسته‌ اند و عنوان ولایت برایشان جز تکسب و تعیش نبوده است، امروز خود را بانى و وارث ولایت نموده و حسرت ولایت دوران شاه را مى‌ خورند! راستى اتهام امریکایى و روسى و التقاطى، اتهام حلال کردن حرامها و حرام کردن حلالها، اتهام کشتن زنان آبستن و حِلیّت قمار و موسیقى از چه کسانى صادر مى‌ شود؟ از آدمهاى لامذهب یا از مقدس‌ نماهاى متحجر و بیشعور؟! فریاد تحریم نبرد با دشمنان خدا و به سخره گرفتن فرهنگ شهادت و شهیدان و اظهار طعنها و کنایه‌ ها نسبت به مشروعیت نظام کار کیست؟ کار عوام یا خواص؟ خواص از چه گروهى؟ از به ظاهر معممین یا غیر آن؟ بگذریم که حرف بسیار است. همه اینها نتیجه نفوذ بیگانگان در جایگاه و در فرهنگ حوزه‌ هاست، و برخورد واقعى هم با این خطرات بسیار مشکل و پیچیده است.

از یک طرف وظیفه تبیین حقایق و واقعیات و اجراى حق و عدالت در حد توان و از طرف دیگر مراقبت از نیفتادن سوژه‌ اى به دست دشمنان کار آسانى نیست.

با اینکه در کشور ما در اجراى عدالت بین روحانى و غیر آن امتیازى نیست، ولى وقتى با متخلفى از روحانیت خوش سابقه یا بدسابقه برخورد شرعى و قانونى و جدى مى‌ شود، فوراً باندها فریاد مى‌ زنند که چه نشسته‌ اید، جمهورى اسلامى مى‌ خواهد آبروى روحانیت را ببرد. اگر احیاناً کسى مستحق عفو بوده و بخشیده شود، تبلیغ مى‌ کنند که نظام به روحانیت امتیاز بیجا مى‌ دهد.

مردم عزیز ایران باید مواظب باشند که دشمنان از برخورد قاطع نظام با متخلفین از به اصطلاح روحانیون سوء استفاده نکنند و با موج‌ آفرینى و تبلیغات اذهان را نسبت به روحانیون متعهد بدبین ننمایند و این را دلیل عدالت نظام بدانند که امتیازى براى هیچ کس قائل نیست و خدا مى‌ داند که شخصاً براى خود ذره‌ اى مصونیت و حق و امتیاز قائل نیستم. اگر تخلفى از من هم سر زند مهیاى مؤاخذه‌ ام. حال بحث این است که براى جلوگیرى از تکرار آن حوادث تلخ و رسیدن به اطمینان از قطع نفوذ بیگانگان در حوزه‌ ها چه باید کرد؟ گر چه کار مشکل است ولى چاره چیست باید فکرى کرد. اولین وظیفه شرعى و الهى آن است که اتحاد و یکپارچگى طلاب و روحانیت انقلابى حفظ شود و گر نه شب تاریک در پیش است و بیم موج و گردابى چنین هایل.

امروز هیچ دلیل شرعى و عقلى وجود ندارد که اختلاف سلیقه‌ ها و برداشتها و حتى ضعف مدیریتها دلیل به هم خوردن الفت و وحدت طلاب و علماى متعهد گردد. ممکن است هر کس در فضاى ذهن و ایده‌ هاى خود نسبت به عملکردها و مدیریتها و سلیقه‌ هاى دیگران و مسئولین انتقادى داشته باشد، ولى لحن و تعابیر نباید افکار جامعه و آیندگان را از مسیر شناخت دشمنان واقعى و ابرقدرتها که همه مشکلات و نارساییها از آنان سرچشمه گرفته است، به طرف مسائل فرعى منحرف کند و خداى ناکرده همه ضعفها و مشکلات به حساب مدیریت و مسئولین گذاشته شود و از آن تفسیر انحصارطلبى گردد که این عمل کاملًا غیر منصفانه است و اعتبار مسئولین نظام را از بین‌ مى‌ برد و زمینه را براى ورود بى‌ تفاوتها و بى‌ دردها به صحنه انقلاب آماده مى‌ کند.

من امروز بر این عقیده‌ ام که مقتدرترین افراد در مصاف با آن همه توطئه‌ ها و خصومتها و جنگ‌ افروزیهایى که در جهان علیه انقلاب اسلامى است، معلوم نبود موفقیت بیشترى از افراد موجود به دست مى‌ آوردند. در یک تحلیل منصفانه از حوادث انقلاب خصوصاً از حوادث ده سال پس از پیروزى باید عرض کنم که انقلاب اسلامى ایران در اکثر اهداف و زمینه‌ ها موفق بوده است و به یارى خداوند بزرگ در هیچ زمینه‌ اى مغلوب و شکست خورده نیستیم، حتى در جنگ پیروزى از آن ملت ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارات چیزى به دست نیاوردند.

البته اگر همه علل و اسباب را در اختیار داشتیم در جنگ به اهداف بلندتر و بالاترى مى‌ نگریستیم و مى‌ رسیدیم ولى این بدان معنا نیست که در هدف اساسى خود که همان دفع تجاوز و اثبات صلابت اسلام بود مغلوب خصم شده‌ ایم. هر روز ما در جنگ برکتى داشته‌ ایم که در همه صحنه‌ ها از آن بهره جسته‌ ایم. ما انقلابمان را در جنگ به جهان صادر نموده‌ ایم، ما مظلومیت خویش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموده‌ ایم، ما در جنگ، پرده از چهره تزویر جهانخواران کنار زدیم، ما در جنگ، دوستان و دشمنانمان را شناخته‌ ایم، ما در جنگ به این نتیجه رسیده‌ ایم که باید روى پاى خودمان بایستیم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستیم، ما در جنگ ریشه‌ هاى انقلاب پر بار اسلامى‌ مان را محکم کردیم، ما در جنگ حس برادرى و وطن دوستى را در نهاد یکایک مردمان بارور کردیم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه نشان دادیم که علیه تمامى قدرتها و ابرقدرتها سالیان سال مى‌ توان مبارزه کرد، جنگ ما کمک به افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما فتح فلسطین را به دنبال خواهد داشت، جنگ ما موجب شد که تمامى سردمداران نظامهاى فاسد در مقابل اسلام احساس ذلت کنند، جنگ ما بیدارى پاکستان و هندوستان را به دنبال داشت، تنها در جنگ بود که صنایع نظامى ما از رشد آن چنانى برخوردار شد و از همه اینها مهمتر استمرار روح اسلام انقلابى در پرتو جنگ تحقق یافت‌ همه اینها از برکت خونهاى پاک شهداى عزیز هشت سال نبرد بود، همه اینها از تلاش مادران و پدران و مردم عزیز ایران در ده سال مبارزه با امریکا و غرب و شوروى و شرق نشأت گرفت. جنگ ما جنگ حق و باطل بود و تمام شدنى نیست، جنگ ما جنگ فقر و غنا بود، جنگ ما جنگ ایمان و رذالت بود و این جنگ از آدم تا ختم زندگى وجود دارد. چه کوته‌ نظرند آنهایى که خیال مى‌ کنند چون ما در جبهه به آرمان نهایى نرسیده‌ ایم، پس شهادت و رشادت و ایثار و از خودگذشتگى و صلابت بیفایده است! در حالى که صداى اسلامخواهى آفریقا از جنگ هشت ساله ماست، علاقه به اسلام‌ شناسى مردم در امریکا و اروپا و آسیا و آفریقا یعنى در کل جهان از جنگ هشت ساله ماست.

من در اینجا از مادران و پدران و خواهران و برادران و همسران و فرزندان شهدا و جانبازان به خاطر تحلیلهاى غلط این روزها رسماً معذرت مى‌ خواهم و از خداوند مى‌ خواهم مرا در کنار شهداى جنگ تحمیلى بپذیرد. ما در جنگ براى یک لحظه هم نادم و پشیمان از عملکرد خود نیستیم. راستى مگر فراموش کرده‌ ایم که ما براى اداى تکلیف جنگیده‌ ایم و نتیجه فرع آن بوده است. ملت ما تا آن روز که احساس کرد که توان و تکلیف جنگ دارد به وظیفه خود عمل نمود. و خوشا به حال آنان که تا لحظه آخر هم تردید ننمودند، آن ساعتى هم که مصلحت بقاى انقلاب را در قبول قطعنامه دید و گردن نهاد، باز به وظیفه خود عمل کرده است، آیا از اینکه به وظیفه خود عمل کرده است نگران باشد؟ نباید براى رضایت چند لیبرال خودفروخته در اظهار نظرها و ابراز عقیده‌ ها به گونه‌ اى غلط عمل کنیم که حزب اللَّه عزیز احساس کند جمهورى اسلامى دارد از مواضع اصولى‌ اش عدول مى‌ کند. تحلیل این مطلب که جمهورى اسلامى ایران چیزى به دست نیاورده و یا ناموفق بوده است، آیا جز به سستى نظام و سلب اعتماد مردم منجر نمى‌ شود؟! تأخیر در رسیدن به همه اهداف دلیل نمى‌ شود که ما از اصول خود عدول کنیم. همه ما مأمور به اداى تکلیف و وظیفه‌ایم نه مأمور به نتیجه. اگر همه انبیا و معصومین- علیهم السلام- در زمان و مکان خود مکلف به نتیجه بودند، هر گز نمى‌ بایست از فضاى‌ بیشتر از توانایى عمل خود فراتر بروند و سخن بگویند و از اهداف کلى و بلند مدتى که هرگز در حیات ظاهرى آنان جامه عمل نپوشیده است ذکرى به میان آورند. در حالى که به لطف خداوند بزرگ، ملت ما توانسته است در اکثر زمینه‌ هایى که شعار داده است به موفقیت نایل شود. ما شعار سرنگونى رژیم شاه را در عمل نظاره کرده‌ ایم، ما شعار آزادى و استقلال را به عمل خود زینت بخشیده‌ ایم، ما شعار «مرگ بر امریکا» را در عمل جوانان پر شور و قهرمان و مسلمان در تسخیر لانه فساد و جاسوسى امریکا تماشا کرده‌ ایم، ما همه شعارهایمان را با عمل محک زده‌ ایم. البته معترفیم که در مسیر عمل، موانع زیادى به وجود آمده است که مجبور شده‌ ایم روشها و تاکتیکها را عوض نماییم.

ما چرا خودمان و ملت و مسئولین کشورمان را دست کم بگیریم و همه عقل و تدبیر امور را در تفکر دیگران خلاصه کنیم؟

من به طلاب عزیز هشدار مى‌ دهم که علاوه بر اینکه باید مواظب القائات روحانى‌ نماها و مقدس مآبها باشند، از تجربه تلخ روى کار آمدن انقلابى‌نماها و به ظاهر عقلاى قوم که هرگز با اصول و اهداف روحانیت آشتى نکرده‌ اند عبرت بگیرند که مبادا گذشته تفکر و خیانت آنان فراموش و دلسوزیهاى بیمورد و ساده‌ اندیشیها سبب مراجعت آنان به پستهاى کلیدى و سرنوشت‌ ساز نظام شود.

من امروز بعد از ده سال از پیروزى انقلاب اسلامى همچون گذشته اعتراف مى‌ کنم که بعض تصمیمات اول انقلاب در سپردن پستها و امور مهمه کشور به گروهى که عقیده خالص و واقعى به اسلام ناب محمدى نداشته‌ اند، اشتباهى بوده است که تلخى آثار آن به راحتى از میان نمى‌ رود، گر چه در آن موقع هم من شخصاً مایل به روى کار آمدن آنان نبودم ولى با صلاحدید و تأیید دوستان قبول نمودم و الآن هم سخت معتقدم که آنان به چیزى کمتر از انحراف انقلاب از تمامى اصولش و هر حرکت به سوى امریکاى جهانخوار قناعت نمى‌ کنند، در حالى که در کارهاى دیگر نیز جز حرف و ادعا هنرى ندارند. امروز هیچ تأسفى نمى‌ خوریم که آنان در کنار ما نیستند چرا که از اول هم نبوده‌ اند. انقلاب به هیچ گروهى بدهکارى ندارد و ما هنوز هم چوب اعتمادهاى فراوان‌ خود را به گروهها و لیبرالها مى‌ خوریم، آغوش کشور و انقلاب همیشه براى پذیرفتن همه کسانى که قصد خدمت و آهنگ مراجعت داشته و دارند گشوده است ولى نه به قیمت طلبکارى آنان از همه اصول، که چرا مرگ بر امریکا گفتید! چرا جنگ کردید! چرا نسبت به منافقین و ضد انقلابیون حکم خدا را جارى مى‌ کنید؟ چرا شعار نه شرقى و نه غربى داده‌ اید؟ چرا لانه جاسوسى را اشغال کرده‌ ایم و صدها چراى دیگر. و نکته مهم در این رابطه اینکه نباید تحت تأثیر ترحمهاى بیجا و بیمورد نسبت به دشمنان خدا و مخالفین و متخلفین نظام، به گونه‌ اى تبلیغ کنیم که احکام خدا و حدود الهى زیر سئوال بروند. من بعض از این موارد را نه تنها به سود کشور نمى‌ دانم که معتقدم دشمنان از آن بهره مى‌ برند، من به آنهایى که دستشان به رادیو- تلویزیون و مطبوعات مى‌ رسد و چه بسا حرف‌ هاى دیگران را مى‌ زنند صریحاً اعلام مى‌ کنم: تا من هستم نخواهم گذاشت حکومت به دست لیبرالها بیفتد، تا من هستم نخواهم گذاشت منافقین اسلام این مردم بى‌ پناه را از بین ببرند، تا من هستم از اصول نه شرقى و نه غربى عدول نخواهم کرد، تا من هستم دست ایادى امریکا و شوروى را در تمام زمینه‌ ها کوتاه مى‌ کنم و اطمینان کامل دارم که تمامى مردم در اصول همچون گذشته پشتیبان نظام و انقلاب اسلامى خود هستند که علاوه بر دهها و صدها صحنه اعلام حضور و آمادگى خود امسال نیز در راهپیمایى 22 بهمن حقیقت آمادگى کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و واقعاً دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند که تا کجا حاضر به فداکارى‌ اند. من در اینجا خود را شرمنده و کوچکتر از آن مى‌ دانم که زبان به وصف و تقدیر از آنان بگشایم. خداوند پاداش عظیم این همه اخلاص و رشد و بندگى را خواهد داد ولى به آنان که ناآگاهانه مردم شریف و عزیز ما را متهم به رویگردانى از اصول و انقلاب و روحانیت مى‌ کنند سفارش و نصیحت مى‌ کنم که در گفتار و کلمات و نوشته‌ها با دقت و مطالعه عمل کنند و برداشتها و تصورات نابجاى خود را به حساب انقلاب و مردم نگذارند. مسئله دیگر اینکه امروز مقابله و تجزیه روحانیت انقلابى به سود کیست؟ دشمنان از دیرباز براى اختلاف افکنى میان روحانیون آماده شده‌ اند. غفلت از آن، همه چیز را بر باد مى‌ دهد. حال اختلاف به هر شکلى باشد، بدبینى‌ شدید نسبت به مسئولین بالا باشد یا مرزبندى فقه سنتى و پویا و امثال آن. اگر طلاب و مدرسین حوزه علمیه با یکدیگر هماهنگ نباشند، نمى‌ توان پیش‌بینى نمود که موفقیت از آن کیست و اگر بر فرض محال حاکمیت فکرى از آن روحانى‌ نماها و متحجرین گردد روحانیت انقلابى جواب خدا و مردم را چه مى‌ دهد.

ان شاء اللَّه در بین جامعه مدرسین و طلاب انقلابى اختلافى نیست، اگر باشد بر سر چیست؟ بر سر اصول یا بر سر سلیقه‌ ها؟ آیا مدرسین محترم که ستون محکم انقلاب در حوزه‌ هاى علمیه بوده‌ اند- نعوذ باللَّه- به اسلام و انقلاب و مردم پشت کرده‌ اند؟ مگر همانها نبودند که در کوران مبارزه حکم به غیر قانونى بودن سلطنت دادند؟ مگر همانها نبودند که وقتى یک روحانى به ظاهر در منصب مرجعیت از اسلام و انقلاب فاصله گرفت، او را به مردم معرفى کردند؟ آیا مدرسین عزیز از جبهه و رزمندگان پشتیبانى ننمودند؟ اگر خداى ناکرده اینها شکسته شوند چه نیرویى جاى آنان را خواهد گرفت؟ و آیا ایادى استکبار، روحانى‌ نماهایى را که تا حد مرجعیت تقویت نموده است، فرد دیگرى را بر حوزه‌ ها حاکم نمى‌ کنند؟ و یا آنها که در توفان پانزده سال مبارزه قبل از انقلاب و ده سال حوادث کمرشکن بعد از انقلاب نه غصه مبارزه و نه غم جنگ و اداره کشور را خورده‌ اند و نه از شهادت عزیزان متأثر شده‌ اند و با خیالى راحت و آسوده به درس و مباحثه سرگرم بوده‌ اند مى‌ توانند در آینده پشتوانه انقلاب اسلامى باشند؟ راستى شکست هر جناحى از علما و طلاب انقلابى و روحانیون و روحانیت مبارز و جامعه مدرسین، پیروزى چه جناحى و چه جریانى را تضمین مى‌ کند؟ جناحى که پیروز شود یقیناً روحانیت نیست و اگر آن جناح الزاماً به روحانیت رو آورد، راستى به سراغ کدام قشر و تفکر از روحانیت مى‌ رود؟ خلاصه اختلاف به هر شکلى کوبنده است. وقتى نیروهاى مؤمن به انقلاب حتى به اسم فقه سنتى و فقه پویا به مرز جبهه‌ بندى برسند، آغاز باز شدن راه استفاده دشمنان خواهد بود. جبهه‌ بندى نهایتاً معارضه پیش مى‌ آورد. هر جناح براى حذف و طرد طرف مقابل خود واژه و شعارى انتخاب مى‌ کند، یکى متهم به طرفدارى از سرمایه دارى و دیگرى متهم به التقاطى مى‌ شود که من براى حفظ اعتدال‌ جناحها همیشه تذکرات تلخ و شیرینى داده‌ ام، چرا که همه را فرزندان و عزیزان خود مى‌ دانم البته هیچ گاه نگران مباحثات تند طلبگى در فروع و اصول فقه نبوده‌ ام ولى نگران تقابل و تعارض جناحهاى مؤمن به انقلابم که مبادا منتهى به تقویت جناح رفاه طلب بى‌ درد و نق بزن گردد.

نتیجه مى‌ گیرم که اگر روحانیون طرفدار اسلام ناب و انقلاب دیر بجنبند ابرقدرتها و نوکرانشان مسائل را به نفع خود خاتمه مى‌ دهند. جامعه مدرسین باید طلاب عزیز انقلابى و زحمت کشیده و کتک خورده و جبهه رفته را از خود بدانند. حتماً با آنان جلسه بگذارند و از طرحها و نظریات آنان استقبال نمایند و طلاب انقلابى هم مدرسین عزیز طرفدار انقلاب را محترم بشمارند و با دیده احترام به آنان بنگرند و در مقابل طیف بى‌ عرضه و فرصت طلب و نق زن ید واحده باشند و خود را براى ایثار و شهادت در راه هدایت مردم آماده‌ تر کنند، حال جامعه و مردم، طالب حقیقت باشند مثل زمان ما که حقاً مردم بیشتر از آنچه که ما فکر مى‌ کنیم وفادار به روحانیت بوده و خواهند بود، یا نباشند مثل زمان معصومین- علیهم السلام. اما مردم شریف ایران توجه داشته باشند که نوعاً تبلیغاتى که علیه روحانیت انجام مى‌ پذیرد به منظور نابودى روحانیت انقلاب است، ایادى شیطان در تنگناها و سختیها به سراغ مردم مى‌ روند که بگویند روحانیت مسبب مشکلات و نارساییهاست؛ آن هم کدام روحانى، روحانى بى‌ درد و بى‌ مسئولیت نه، بلکه روحانیتى که در همه حوادث جلوتر از دیگران در معرض خطر بوده است. کسى مدعى آن نیست که مردم و پابرهنه‌ ها مشکلى ندارند و همه امکانات در اختیار مردم است. مسلّم آثار ده سال محاصره و جنگ و انقلاب در همه جا ظاهر مى‌ شود و کمبودها و نیازها رخ مى‌ نماید ولى من با یقین شهادت مى‌ دهم که اگر افرادى غیر از روحانیت جلودار حرکت انقلاب و تصمیمات بودند امروز جز ننگ و ذلت و عار در برابر امریکا و جهانخواران و جز عدول از همه معتقدات اسلامى و انقلابى چیزى برایمان نمانده بود.

لازم به یادآورى است که ذکر شمه‌ اى از وقایع انقلاب و روحانیت به معناى آن نیست که طلاب و روحانیون عزیز در فرداى این نوشته حرکت تند و انقلابى بنمایند بلکه‌ هدف، علم و آگاهى به نکته‌ هاست که در انتخاب مسیر با بصیرت حرکت کنند و خطرها و گذرها و کمینگاهها را بهتر بشناسند. اما در مورد دروس تحصیل و تحقیق حوزه‌ ها، این جانب معتقد به فقه سنتى و اجتهاد جواهرى هستم و تخلف از آن را جایز نمى‌ دانم.

اجتهاد به همان سبک صحیح است ولى این بدان معنا نیست که فقه اسلام پویا نیست، زمان و مکان دو عنصر تعیین‌ کننده در اجتهادند. مسئله‌ اى که در قدیم داراى حکمى بوده است به ظاهر همان مسأله در روابط حاکم بر سیاست و اجتماع و اقتصاد یک نظام ممکن است حکم جدیدى پیدا کند، بدان معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادى و اجتماعى و سیاسى همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقى نکرده است، واقعاً موضوع جدیدى شده است که قهراً حکم جدیدى مى‌ طلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد. براى مردم و جوانان و حتى عوام هم قابل قبول نیست که مرجع و مجتهدش بگوید من در مسائل سیاسى اظهار نظر نمى‌ کنم. آشنایى به روش برخورد با حیله‌ ها و تزویرهاى فرهنگ حاکم بر جهان، داشتن بصیرت و دید اقتصادى، اطلاع از کیفیت برخورد با اقتصاد حاکم بر جهان، شناخت سیاستها و حتى سیاسیون و فرمولهاى دیکته‌ شده آنان و درک موقعیت و نقاط قوّت و ضعف دو قطب سرمایه دارى و کمونیزم که در حقیقت استراتژى حکومت بر جهان را ترسیم مى‌ کنند، از ویژگیهاى یک مجتهد جامع است. یک مجتهد باید زیرکى و هوش و فراست هدایت یک جامعه بزرگ اسلامى و حتى غیر اسلامى را داشته باشد و علاوه بر خلوص و تقوا و زهدى که در خور شأن مجتهد است واقعاً مدیر و مدبر باشد. حکومت در نظر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایاى زندگى بشریت است، حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و نظامى و فرهنگى است، فقه، تئورى واقعى و کامل اداره انسان از گهواره تا گور است.

هدف اساسى این است که ما چگونه مى‌ خواهیم اصول محکم فقه را در عمل فرد و جامعه پیاده کنیم و بتوانیم براى معضلات جواب داشته باشیم و همه ترس استکبار از همین مسأله است که فقه و اجتهاد جنبه عینى و عملى پیدا کند و قدرت برخورد در مسلمانان به وجود آورد. راستى به چه علت است که در پى اعلام حکم شرعى و اسلامى مورد اتفاق همه علما در مورد یک مزدور بیگانه این قدر جهانخواران برافروخته شدند و سران کفر و بازار مشترک و امثال آنان به تکاپو و تلاش مذبوحانه افتاده‌ اند؟ غیر از این نیست که سران استکبار از قدرت برخورد عملى مسلمانان در شناخت و مبارزه با توطئه‌ هاى شوم آنان به هراس افتاده‌ اند و اسلام امروز مسلمانان را یک مکتب بالنده و متحرک و پر حماسه مى‌ دانند و از اینکه فضاى شرارت آنان محدود شده است و مزدبگیران آنان چون گذشته با اطمینان نمى‌ توانند علیه مقدسات قلمفرسایى کنند مضطرب شده‌ اند. من قبلًا نیز گفته‌ ام همه توطئه‌هاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقتصادى و غیره براى این بوده است که ما نگوییم اسلام جوابگوى جامعه است و حتماً در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم. ما نباید غفلت بکنیم، واقعاً باید به سمتى حرکت نماییم که ان شاء اللَّه تمام رگه‌ هاى وابستگى کشورمان از چنین دنیاى متوحشى قطع شود.

استکبار غرب شاید تصور کرده است از اینکه اسم بازار مشترک و حصر اقتصادى را به میان بیاورد ما درجا مى‌ زنیم و از اجراى حکم خداوند بزرگ صرف نظر مى‌ نماییم.

خیلى جالب و شگفت‌انگیز است که این به ظاهر متمدنین و متفکرین وقتى یک نویسنده مزدور با نیش قلم زهرآگین خود احساسات بیش از یک میلیارد انسان و مسلمان را جریحه‌ دار مى‌ کند عده‌ اى در رابطه با آن شهید مى‌ شوند برایشان مهم نیست و این فاجعه عین دموکراسى و تمدن است اما وقتى بحث اجراى حکم و عدالت به میان مى‌ آید، نوحه رأفت و انساندوستى سر مى‌ دهند. ما کینه دنیاى غرب را با جهان اسلام و فقاهت از همین نکته‌ ها به دست مى‌ آوریم. قضیه آنان قضیه دفاع از یک فرد نیست، قضیه حمایت از جریان ضد اسلامى و ضد ارزشى است که بنگاههاى صهیونیستى و انگلیس و امریکا به راه انداخته‌ اند و با حماقت و عجله خود را رو به روى همه جهان اسلام قرار داده‌ اند. البته‌ باید ببینیم که بعض دولتها و حکومتهاى اسلامى چگونه با این فاجعه بزرگ برخورد مى‌ کنند. اینکه دیگر مسئله عرب و عجم و فارس و ایران نیست بلکه اهانت به مقدسات مسلمانان از صدر اسلام تا کنون و از امروز تا همیشه تاریخ است و نتیجه نفوذ بیگانگان در فرهنگ مکتب اسلام است که اگر غفلت کنیم این اول ماجراست و استعمار از این مارهاى خطرناک و قلم به دستان اجیر شده در آستین فراوان دارد.

ضرورتى نیست که در چنین شرایطى ما به دنبال ایجاد روابط و مناسبات گسترده باشیم، چرا که دشمنان ممکن است تصور کنند که ما به وجود آنان چنان وابسته و علاقه‌ مند شدیم که از کنار اهانت به معتقدات و مقدسات دینى خود ساکت و آرام مى‌ گذریم. آنان که هنوز بر این باورند و تحلیل مى‌ کنند که باید در سیاست و اصول و دیپلماسى خود تجدید نظر نماییم و ما خامى کرده‌ ایم و اشتباهات گذشته را نباید تکرار کنیم و معتقدند که شعارهاى تند یا جنگ سبب بدبینى غرب و شرق نسبت به ما و نهایتاً انزواى کشور شده است و اگر ما واقعگرایانه عمل کنیم، آنان با ما برخورد متقابل انسانى مى‌ کنند و احترام متقابل به ملت ما و اسلام و مسلمین مى‌ گذارند. این یک نمونه است که خدا مى‌ خواست پس از انتشار کتاب کفرآمیز «آیات شیطانى» در این زمان اتفاق بیفتد و دنیاى تفرعن و استکبار و بربریت چهره واقعى خود را در دشمنى دیرینه‌ اش با اسلام برملا سازد تا ما از ساده‌ اندیشى به درآییم و همه چیز را به حساب اشتباه و سوء مدیریت و بى‌ تجربگى نگذاریم و با تمام وجود درک کنیم که مسأله اشتباه ما نیست، بلکه تعمد جهانخواران به نابودى اسلام و مسلمین است و الّا مسئله فردى سلمان رشدى آن قدر برایشان مهم نیست که همه صهیونیستها و استکبار پشت سر او قرار بگیرند.

روحانیون و مردم عزیز حزب اللَّه و خانواده‌ هاى محترم شهدا حواسشان را جمع کنند که با این تحلیلها و افکار نادرست خون عزیزانشان پایمال نشود. ترس من این است که تحلیلگران امروز، ده سال دیگر بر کرسى قضاوت بنشینند و بگویند که باید دید فتواى اسلامى و حکم اعدام سلمان رشدى مطابق اصول و قوانین دیپلماسى بوده است یا خیر؟

و نتیجه‌ گیرى کنند که چون بیان حکم خدا آثار و تبعاتى داشته است و بازار مشترک و کشورهاى غربى علیه ما موضع گرفته‌ اند، پس باید خامى نکنیم و از کنار اهانت کنندگان به مقام مقدس پیامبر و اسلام و مکتب بگذریم! خلاصه کلام اینکه ما باید بدون توجه به غرب حیله‌ گر و شرق متجاوز و فارغ از دیپلماسى حاکم بر جهان در صدد تحقق فقه عملى اسلام برآییم و الّا مادامى که فقه در کتابها و سینه علما مستور بماند، ضررى متوجه جهانخواران نیست و روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد، نمى‌ تواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست. حوزه‌ ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهیاى عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه‌ هاى رایج اداره امور مردم در سالهاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علماى بزرگوار اسلام از هم اکنون باید براى این موضوع فکرى کنند.

نکته آخرى که توجه به آن لازم است اینکه روحانیون و علما و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خود یک امر مقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امتیازى قائل بشوند که در حوزه ننشسته‌ اند بلکه براى اجراى حکم خدا راحتى حوزه را رها کرده و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شده‌ اند. اگر طلبه‌ اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مسلمین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانه درس و بحث مسئولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجتهاد و درس خوش کند، در پیشگاه خداوند بزرگ یقیناً مؤاخذه مى‌ شود و هر گز عذر او موجه نیست، ما اگر امروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بى‌ سابقه مردم از روحانیت را نادیده بگیریم، هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت.

امیدوارم از نصایح و تذکرات مشفقانه این پدر پیر و این خدمتگزار حقیر خود، دلگیر نشده باشید و در مظان استجابت دعا با انفاس قدسیه و با دلهاى منور خود برایم دعا و طلب مغفرت نمایید. من هم از یاد و دعاى خیر براى روحانیت اصیل و حوزه‌ هاى علمى غفلت نمى‌ کنم‌.

خداوندا! توان علما و روحانیت را در خدمت به دین خود افزون نما. خداوندا! حوزه‌ هاى علمیه، این سنگرهاى پاسدارى از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار.

خداوندا! شهداى روحانیت و حوزه‌ ها را از نعم بیکران و رزق حضور خویش بهره‌ مند فرما. خداوندا! به جانبازانشان شفا مرحمت کن و به خانواده‌ هاى شهداشان صبر و اجر مرحمت فرما. مفقودین و اسراشان را هر چه زودتر به اوطانشان برگردان. خداوندا! ارزش خدمت و خدمتگزارى به دین خود و به مردم را در دل و دیدگان ما افزون و جاودانه نما «إنک ولى النعم». و السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته.

3 اسفند 67

روح اللَّه الموسوی الخمینى‌»

 

صحیفه امام؛ ج 21، ص 273-293

 

دیدگاه تان را بنویسید