به گزارش ایرنا، مردی با چهره آفتاب سوخته که در هیاهوی روزگار شغل شبانی را برگزیده فارغ از دغدغه های ریز و درشت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی روزها را به دنبال گله به شب می رساند.
کربلایی حسین اردونی 47 سال از خدا سن گرفته و تمام عمرش هم با گوسفندان و صحرا گذشته است. زادگاهش «گرم تمام ده» یکی از روستاهای مرزی شهرستان نهبندان در 50 کیلومتری مرز افغانستان است. اما دست تقدیر و شاید هم بخل طبیعت او را به اجبار برای امرار و معاش و کسب درآمد از چند سال گذشته به یکی از روستاهای اطراف بیرجند کشانده و اینجا مشغول شبانی است.
او تمام عمرش چوپانی کرده گاهی در همان محل زندگی خودش ، چند سالی به تربت جام می رفته و اکنون هم در صحراهای اطراف بیرجند روزگار می گذراند.
خانواده اش همانجا زندگی می کنند و او بعد از یک ماه کار در غربت چند روزی به دیدن آنها می رود و باز می گردد.

**امنیت بهترین نعمت
از روستایش و درآمد مردم آن منطقه که می پرسم پاسخ می دهد: آنجا هیچ درآمدی نیست زمان های قدیم همه عشایر و گله دار بودند و از همان شیر و روغن گوسفندان زندگی می کردند؛ اما اکنون خشکسالی توان گله داری را گرفته و مردها مجبورند برای کار به جاهای دیگر بروند.
2 تا از فرزندانش پسر هستند ولی آنها هم کار و کاسبی ندارد و مجبورند همین شغل پدر را ادامه دهند.
گلایه هایش از زندگی ناچیز است با همه سختی ها اما باز هم دستانش را به علامت شکر بالا می برد و از اینکه امنیت در کشور است از خداوند سپاسگزاری می کند.
کربلایی حسین می گوید: ما در چند قدمی مرز افغانستان هستیم اما اینجا خیالم از زن و فرزندم راحت است که آنجا در امنیت زندگی می کنند.
وی کشاورزی اندکی هم در روستایش دارد که با یک چاه موتور شریکی هر سال مقداری کشت و کار می کند و روزهایی که به دیدن خانواده می رود با همان ها سرگرم است.
یک ماه که دور از خانواده مشغول چوپانی است روز شماری می کند که زودتر روزهای فراق به سر رسد و فرزندان و نوه هایش را ببیند.
از او می پرسم روزها که پشت سر گله در صحرا راه می روی در چه اندیشه ای هستی؟ پاسخ می دهد: مدام خدا، امام حسین (ع) و امام رضا (ع) را یاد می کنم و از اینکه تنم سالم است و می توانم کار کنم شکر می گویم.
وی سال گذشته به سفر کربلا رفته اما هنوز هم این سفر را آرزو می کند و اصرار دارد که نامش را با پیشوند کربلایی بنویسم چون معتقد است که کربلا حرمت دارد.
کربلایی حسین از کارش راضی است و ادامه می دهد: تمام لوازم کارم همین چوب دستی است که با آن گله را هدایت می کنم.
گرگ های کمین کرده بیشترین خطر و تهدید برای این شبان است و در این خصوص می گوید: مراقبت هستم که گرگ به گله نزدیک نشود اما بعضی مواقع که مشغول استراحت هستم گرگ هم از فرصت استفاده کرده و چند گوسفند طعمه اش می شوند.
این شبان می افزاید: کفتار هم بعضی مواقع دیده می شود ولی اگر پلنگ یا گرگ هایی که گردنشان پلمپ هست پیدا شوند ممکن است که خودم هم گیرشان بیافتم و مرا بخورند.
اردونی روزانه 30 کیلومتر با گله راه می رود؛ استراحت روزانه اش در یک قفس چهارگوش آهنی سیار است که صاحب کارش برای او مهیا کرده اما شب ها در هر کجا گله خوابید باید همانجا او هم اقامت کند.
وی در کنار کار شبانی فصل برداشت پسته با بقیه مردان منطقه اش راهی رفسنجان می شود و با کارگری در باغ های پسته برای خانواده اش مقداری پول پس انداز می کند.

** بی خبر از گرانی ارز و دلار
کربلایی حسین هیچ خبری از گران شدن ارز و دلار ندارد اما گرانی ها زندگی او را هم تحت تاثیر قرار داده است ؛ می گوید: گاهی از صاحب گله اوضاع کشور را سوال می کنم اما خودم که در صحرا از هیچ چیزی خبردار نمی شوم .با اینحال در چهره اش هیچ نگرانی نیست و به هر چه خدا قسمت و روزی او کند راضی است.
از گوسفندانش می پرسم و اینکه دنبال کدام گروه باید بیشتر راه برود می گوید: بزهای قرمز از همه پر جنب و جوش تر هستند.‌
الی گازِر، بز کُر سیاه، کُر بهار، پیشانی چراغ، کُر قَلِچ نام های دیگری است که اردونی با آن ها بزهای گله را صدا می زد.
الاغی هم کنار گله است که او را تمام شبانه روز به دنبال گوسفندان همراهی و بار آذوقه اش را برپشتش حمل می کند.
می پرسم به رسم بقیه چوپانان ساز نی هم می زنی که ادامه می دهد: نی زدن را بلدم اما اینجا ندارم که بزنم.
اما او رسوم خاص شبانی را کاملا یاد دارد و به گفته خودش یکی از رسم ها این است که اوایل پاییز باید تَکّه (بُز نر) سر دهند.
وی در این خصوص توضیح می دهد: موقعی که 6 ماه از سال می گذرد معمولا اول مهرماه، تَکّه ای را انتخاب می کنیم چشم هایش را سیاه کرده و یک سیب یا انار را سر شاخش می زنیم. بعد پسر بچه ای را سوارش کرده و به نیت اینکه بزغاله های نر از گله متولد شود او را سه دور، دور گله می چرخانیم و بعد هم تَکّه را وسط گله آزاد می کنیم.
تمام برنامه روزانه اش پیاده روی دنبال گله ، استراحت کوتاه کنار اجاق و نوشیدن چای از گداجوش حلبی است اما زمان استراحتش کم کم به پایان می رسید. سفره نانش را باز می کند و به قول خودش چاشتش را می خورد بعد هم چوب دستی اش را برداشته و به دنبال گوسفندان راه می افتد.
گزارش : عصمت برزجی
9893 * 6054
انتهای پیام
این مطلب برایم مفید است
0 نفر این پست را پسندیده اند

موضوعات داغ

نظرات و دیدگاه ها

مسئولیت نوشته ها بر عهده نویسندگان آنهاست و انتشار آن به معنی تایید این نظرات نیست.