چند روزی همقدم با شهید بربری

چشم انتظاری های همسر شهید بربری چگونه به پایان رسید؟

مژده آمدنش را داده بودند، نه خودش که استخوان های پیکرش پس از سال ها غربت و دوری از وطن، قصد آمدن کرده بودند تا پایانی باشند بر چشم انتظاری های بانو و فرزندانش و چه خوش آمدند...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: سال 81 بود، اسد[1] و همرزمانش آمده بودند تا بار دیگر غوغایی در شهر به پا کنند و چه بسیار بودند دختران و پسرانی که به هنگام شهادت اسد شاید هنوز پا به این دنیا نگذاشته بودند و نفخه ای از نفخات شهدا را نچشیده بودند که حالا بر تابوت آنها به رسم شفاعت و گرفتن حاجت دل نوشته به یادگار می گذاشتند و همه اینها بانو[2]  را به سپاس از این مردمان وا می داشت که سال ها پس از شهادت همسر و یاوران او، این است رسم سپاسگزاری و احترام؛ و دلش خوش می شد به بودنشان.

در این میانه شوق رسیدن و سرمستی از حضور پیر و جوان شهر، هر چه چشم گرداند تا نام اسد را بر روی یکی از تابوت هایی که بر بال های فرشتگان بودند، پیدا کند نتوانست تا اینکه مادر را دید که با وجد از پیدا کردن اسد خبر می دهد و دست او را می کشاند تا با خود همراه کند.[3]

 
  1. خلبان شهید اسدالله بربری، فرمانده اسکادران 22 شکاری تبریز که در هجدهم مهرماه سال 59 به شهادت رسید و مفقود الاثر شد و پس از 22 سال جسم مطهرش به کشور بازگشت
  2. بانو فرح شایانی، همسر شهید.
  3. برگرفته از گفت و گوی همسر شهید.

 

دیدگاه تان را بنویسید