چند قدم با شهدای هفتم تیرماه-۷

حسن اجاره دار از عدم ادامه تحصیل در آلمان تا شهادت همسرش

حسن از آن دسته از جوان هایی بود که درد دین و مردم داشت و تنها چیزی که به آن فکر نمی کرد، آسایش و راحتی خود بود، او می خواست به خاطر مردم در رشته مددکاری تحصیل کند اما فعالیت های انقلابی اش مانع پذیرش در گزینش دانشکده شد و...

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: آخرین روزهای سال 1328 یعنی سوم اسفند ماه بود که خدا به خانواده اجاره دار فرزند پسری عنایت کرد که نامش را به یمن وجود امام حسن(ع)، حسن گذاشتند.

کودکی را متفاوت از هم سن و سالانش گذراند، مادر درباره او می گوید: «رفتار او از همان اول با سایر بچه ‌ها تفاوت داشت، بازی‌ هایی که می ‌کرد غیر از بازی ‌های هم‌سن و سالان خودش بود. مانند بقیه اهل سینما و تفریحاتی اینچنین نبود. اگر [از کسی حرف نادرستی می‌شنید]، شروع به نصیحت کردن می‌ کرد. [رفتار او به گونه‌ای بود] که افراد فامیل با تعجب می ‌پرسیدند، این چه شیری است که این بچه را این طور تربیت کرده است؟»

با شم مدیریتی که داشت همه کودکان هم سن و سال خود را به هنگام بازی دور هم جمع می کرد و شیرینی بازی شان را بیشتر و با این کار اجازه نمی داد بچه هایی که گاهی می خواستند شرارت کنند به کسی آسیب برسانند.

 نوجوان بود که پدر را ـ که با زحمت در تابستان و زمستان بار گلاب و شربت را بر دوش می گذاشت و با درآمدش چرخ زندگی را می گذراند ـ از دست داد و بیشتر از گذشته طعم تلخ محرومیت را چشید و همین محرومیت ها او را به بازار کار کشاند تا هم درس بخواند و هم کمک کار خانواده باشد.

شرایط خانوادگی اش ایجاب می کرد تا به خوبی از موقعیت و اتفاق هایی که در قم می افتد باخبر باشد و ارتباطی که با روحانیت گرفته بود، او را با تعالیم اسلام به خوبی آشنا کرد.

هنوز نوجوان دبیرستانی بود که با الفبای مبارزه آشنا شد و با علم به این موضوع کارش را شروع کرد چرا که معتقد بود باید برای هر حرکتی هدفی محکم و دورنمایی درست داشت.

سال 49 و همزمان با فارغ التحصیلی اش از دبیرستان خرداد در رشته ریاضی به فکر فعالیت های ایدئولوژیک و سیاسی گروهی افتاد و از سال 50 در گروه هایی که فعالیت نظامی می کردند عضو شد که پس از مدتی بعضی از دوستانش دستگیر و خودش نیز تحت تعقیب قرار گرفت.

حسن پس از فارغ التحصیلی از دبیرستان به علت علاقه ای که به مردم داشت، با شرکت در امتحانات دانشکده مددکاری در آزمون این دانشکده قبول شد اما به دلیل مبارزاتی که آغاز کرده بود او را در این دانشکده نپذیرفتند و همین باعث شد تا راهی سربازی شود و پس از آن تصمیم گرفت برای ادامه تحصیل به آلمان رود و این مقدمه ای شد برای یادگیری زبان آلمانی اما بعد ماندن و مبارزه کردن با طاغوت را مهمتر از رفتن دانست.

سال 53 بود که با ورود به دانشگاه ملی به تحصیل در رشته اقتصاد پرداخت و در سال 54 به عنوان ممیز مالیاتی در وزارت اقتصاد مشغول به کار شد اما هنوز سه ماهی نگذشته بود که از ادامه کار استعفا داد.

در همین ایام بود که به وسیله ساواک دستگیر شد و بعد از چندین سال که با زیرکی از دام ساواک می گریخت این اولین بار بود که به زندان افتاد اما مدت کوتاهی که گذشت، آزاد شد.

او با هدایت شهید بهشتی موفق شد به همراه شهید جواد مالکی دست به برپایی کلاس های آموزشی درباره جهان بینی اسلام زده و با این کار جوانانی را که به سمت و سوی سازمان مجاهدین سوق پیدا کرده بودند، نجات دهند.

فعالیت های این جوان انقلابی به همین جا ختم نشد و همه تلاش خود را برای رونق کتابخانه های مساجد جنوب شهر به کار گرفت و در گسترش کتابخانه مسجد قبا نیز زیر نظر شهید مفتح مشغول به فعالیت شد.

دیگر سال 57 فرا رسیده بود و مبارزات مردمی به اوج خود که او مانند بسیاری از دوستانش در این اعتصابات نقش کلیدی ایفا کرد به ویژه در راهپیمایی تاسوعا و عاشورای حسینی  و با ارتباطی که با شهید بهشتی، شهید مطهری و حاج طرخانی داشت، توانست وظیفه خود را به درستی پیاده کند.

نامزدی او با محبوبه دانش آشتیانی با شهادت محبوبه در هفدهم شهریور 57 به سرانجام نرسید و حسن پیش از آنکه خود شهید شود، همسرش را در راه اهداف انقلاب از دست داد.

او که در دوران سربازی با فنون موتورسواری و رزمی – نظامی آشنا شده بود، در این روزهایی که به مهارتش هایش بیشتر از ایام دیگر نیاز بود، با به کارگیری آنها در حمله به پادگان ها و کلانتری ها نقش مهمی داشت.

مبارزات مردم علیه رژیم تعداد زخمی ها را بیشتر و بیشتر می کرد و او با کمک دوستانش در سایه رهنمودهای شهید بهشتی موفق به تشکیل 40 مرکز فوریت پزشکی در خانه های مردم شده و به مداوای مجروحان پرداختند.

به هنگام سخنرانی امام خمینی در بهشت زهرا(س) مسئولیت انتظامات جایگاه با وی بود.

با پیروزی انقلاب اسلامی او در کمیته عضو شد و وقتی حزب جمهوری شکل گرفت با تکلیفی که شهید بهشتی به او کرد به عضویت شورای مرکزی حزب در آمد و مسئولیت ثبت صورتجلسات شورا به او واگذار شد.

همچنین مدیر مسئولی هفته نامه عروه الوثقی و نیز نشریه دانش آموزی حزب از دیگر مسئولیت هایی بود که به وی واگذار شد.

سال 60 بود که زلزله گلبافت کرمان رخ داد و حسن برای رسیدگی به وضعیت آسیب دیدگان راهی آنجا شد و درست یک شب پیش از شهادتش بازگشت.

او که بارها حضور در جبهه را تجربه کرده بود اما گویا باید با یارانش در حزب جمهوری به شهادت می رسید و نامش در زمره شهدای هفتم تیرماه سال 60 نوشته می شد.

 

 

 

 

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید