شهید عبدالی و رضایتنامه ای که همسرش برای رفتن به جبهه تنظیم کرد

رضایت همسرش در همه کارها برایش بسیار مهم بود تا جایی که برای رفتنش به جبهه نیز از او خواست تا رضایتنامه ای تنظیم کند.

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: در همان جلسه اول، مهر زینت به دل ناصر افتاد و از جیب خود گردنبند عقیقی را که آیه وان یکاد بر رویش نوشته شده بود از جیبش بیرون آورد و با لبخندی آن را به بانوی آینده اش هدیه کرد.

قرار و مدارهای ظاهری هر چند مهم که قراردادهایی که میان دل هایشان رد و بدل شده بود بسیار باارزش تر و ماندگاتر بود تا جایی که حتی امروز یادآوری آن روزهای سخت اما خوش، گریه را مهمان چشمان زینت می کند.

ناصر در همه کارهایش رضایت زینت را مد نظر داشت حتی آن زمانی که گاهی شب ها برای رسیدگی به درس های برادرش راهی خانه پدری می شد ابتدا رضایت بانویش را کسب می کرد و زینت عرقی از خجالت بر چهره اش می نشست و می گفت این چه حرفی است که می زنی و ناصر با اینکه جوان 25-26 ساله ای بود اما پاسخ مردی جاافتاده را به همسر می داد و می گفت: این وقت، زمانی است که متعلق به تو و هانیه است و اگر تو رضایت نداشته باشی کار درستی نمی کنم.

همین رفتارهای ناصر منتهی شد به اینکه برای رفتنش نیز از زینت رضایتنامه بگیرد و با خیال راحت برود، یک ماهی هر شب با شوخی و خنده از او می خواست تا کوتاه بیاید و رضایتنامه را بنویسد تا اینکه بالاخره زینت به شوخی رضایتنامه را تنظیم کرد اما دلش به رفتن ناصر هیچ رضایتی نداشت... روز موعود فرا رسید و لحظه خداحافظی، اما آنقدر لحظات سخت بود که زینت پاسخ خداحافظی اش را نداد و هر چه ناصر اصرار کرد که بیا می خواهم حرفی به تو بزنم او قبول نکرد که نکرد و بعد در دلش می گفت، ناصر آنقدر مرا دوست دارد که ماندن را به رفتن ترجیح می دهد اما انگار این بار ندایی ناصر را به خود می خواند که دوست داشتن زینت تحت الشعاعش قرار گرفته بود او برای همیشه رفت؛ مرد عاشق پیشه و متعهد زندگی زینت.

 و امروز در همه لحظه های زندگی باز هم یار و یاور زینت است و او این بودن را با همه سلول هایش حس می کند.

 

 

 

 

مهندس شهید ناصر عبدالی که در هفتم فروردین ماه سال 61 به شهادت رسید. وی مدیر مدارس در منطقه 6 تهران بود.

دیدگاه تان را بنویسید