امام خمینی: حزب بازی را کنار بگذارید و حافظ وحدت کلمه باشید

امام خمینی در جمع دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج با اشاره به ظلم هایی که شاه به قشرهای مختلف مردم کرده بود، گفت: او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمى که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمى‌ شود جبران.

لینک کوتاه کپی شد

به گزارش خبرنگار تاریخ و اندیشه جی پلاس، در راستای دیدارهای مختلفی که در مدت اقامت امام در نوفل لوشاتو و به ویژه در روزهای پایانی حضور امام در آنجا صورت می گرفت، در روز اول بهمن ماه سال 57 جمعی از دانشجویان و ایرانیانی که در خارج از کشور اقامت داشتند، در محل اقامتگاه امام حاضر شده و ایشان در بیاناتشان به عامل پیروزی مردم در انقلاب که همانا حفظ اتحاد، یکپارچگی و قیام برای خداست اشاره و نکته هایی را در این زمینه مطرح کردند. متن این سخنرانی در ادامه می آید:

 

«اعوذ باللَّه من الشیطان الرجیم‌

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‌

من قبل از اینکه چند کلمه با آقایان صحبت کنم، باید از عموم این جوانها و برادران و خواهرانى که در خارج کشور هستند و در این مدت که من موجب زحمت آنها شدم، هم تشکر کنم و هم عذر بخواهم. من از خداى تعالى سلامت همه شما را و عزت و سعادت همه را خواهانم، و امیدوارم که در ایران یک محیط صحیحى که تحقق پیدا کند، شما همه برگردید و به ملت خودتان و به کشور خودتان خدمت کنید.

شما دیدید که در اثر وحدت کلمه در جامعه ایرانى یک قدرتى که خودش را ابرقدرت حساب مى‌ خواست بکند و دنبال او ابرقدرتها بودند، همه ابرقدرتها از او تأیید کردند بلکه مع الأسف دوَل اسلامى هم- قاطبتاً تقریباً- با او همراهى کردند، دیدید که با وحدت کلمه ملت، تمام کنگره‌ هاى قصرش فرو ریخت یکى بعد از دیگرى. آن حزب «رستاخیز» ى که آن قدر براى آن مدیحه سرایى کردند، هم خود او و هم عمال خبیث او آن قدر درباره آن مبالغه‌ ها کردند، مدحها خواندند. و خود ایشان گفت که اگر کسى داخل این حزب نشود او را ما تذکره‌ اش را مى‌ دهیم و مى‌ گوییم برود بیرون، آن قدر پافشارى راجع به این حزب کرد لکن ملت ایرانْ مقابل حزب و مقابل حزب‌ ساز و مقابل تانک و توپ و مسلسل ایستاد و مجبور کرد این آدم دیکتاتور را به آنکه از حزبش صرف نظر بکند و حزب را کَانْ لَمْ یَکُنْ فرض کند. و آن خیانتى که کرده بود راجع به تغییر تاریخ‌ اسلام، باشرفترین تاریخها، سازنده ترین تاریخها، آن تاریخى که انسانها را- مستضعفین را بیدار کرد و تمام قلدرهایى که در آن وقت بودند خاضع کرد و انسانِ به تمام معنا، با همه ابعاد، هم ابعاد معنوى و هم ابعاد مادى ساخت، و این شخص مى‌ خواست این شرافت را از ایران سلب کند و اصل اسلام را پایکوب کند و تاریخ جاهلیت شاهنشاهى را به جاى آن بگذارد، و دیدید که به واسطه همت مردم ایران همه قشرها قیام کردند، و این مطلب را هم ملزم شد که از دست بدهد. و دیدید که به واسطه اتفاق کلمه‌ اى که شما ایرانى‌ ها داشتید این آدم با آن همه مداحیهایى که خودش از خودش مى‌ کرد و دیگران از او و آن همه حرفها که درباره او مدیحه سراها مى‌ گفتند، ملزم شد که بیاید در مقابل ملت و توبه کند و عذر بخواهد؛ براى اینکه مردم را فریب بدهد البته، لکن ملزم شد به اینکه عذر بخواهد. و دیدید که اتفاق کلمه شما ملت ایران موجب شد که تمام ابرقدرتها عقب زدند؛ و اول که از او حمایتها کردند، هر کدام حرفها زدند: دخالت نظامى مى‌ کنیم، تجزیه مى‌ شود ایران، از این حرفهاىِ- شعرهایى که همیشه مى‌ خوانند خواندند، و شما دیدید که با اینکه همه ابرقدرتها دنبال سر او بودند و مى‌ خواستند از او حمایت کنند، ملزم شد که از ایران بیرون برود و حالا هم بیرون ایران است؛ و مع الأسف فرار کرد از چنگ مسلمین و از چنگ جوانهاى ما و لیکن یک آتیه نزدیکى او را به ایران خواهند خواست- ان شاء اللَّه [ان شاء اللَّه حضار] و او ذخایرى که از ملت ما برده است و در این آخر هم حمل کردند به خارج از ایران، این ذخایر را و آن مالهایى که از ایران برد ان شاء اللَّه از او گرفته خواهد شد [ان شاء اللَّه حضار] و به سزاى اعمالى که کرده است و ظلمهایى که کرده است ان شاء اللَّه مى‌ رسد.

گرچه قبلًا هم عرض کردم که ما قدرت این را، یعنى اصلًا از بشر همچو قدرتى ساقط است که بتواند سزاى اعمال این طور جنایتکارها را بدهد؛ آن قدرى که در قدرت انسان است همین مقدار است که اگر یک نفر یکى را کشت، به جاى او او را بکشند اما اگر یک‌ کسى یک ملتى را به این وضعى که الآن ملاحظه مى‌ کنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهاى طولانى، جوانهاى ما را در حبس برد و به پیرى به ما برگرداند، در بین اینهایى که در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضى دستها که با من مصافحه مى‌ کردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه مى‌ کند دست یک آدم عادى شده. آن زجرها و ناراحتیهایى که به جوانهاى ما، به روشنفکرهاى ما، به علماى ما، به دانشگاهیهاى ما، به بازرگانهاى ما، آن زجرها و تبعیدها و آن قدر زحماتى که به اینها دادند و اینها متحمل شدند، ما نمى‌ توانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همه‌ تان هم جمع بشوید همان یک جان را از او مى‌ گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمى که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمى‌ شود جبران. شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پاى او را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید- فرض کنید- باز هم جبران نمى‌ شود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم دیگرى هست که جبران این طور چیزها در آنجا مى‌ شود. براى هر کشتنى، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. براى زجرهایى که به جوانهاى ما داده، زجرهاى طولانى و تا ابد ممکن است باشد. نمى‌ شود آقا که یک کسى بیاید و سى و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مأمورینش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما آن طور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلًا، اگر دست ما هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمى‌ شود که خداى تبارک و تعالى یک همچو کارى را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهاى ما اشخاصى بودند که در جوانى رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این. او مى‌ توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادى را از مرگ نجات بدهد- تمام این قشرهایى که از ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگى‌ شان را، بیشتر زندگى‌ شان را از دست دادند؛ یعنى یک زندگى توى محبسى که هیچ کارى نمى‌ تواند بکند، از همه کارها او را بازداشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمد رضا درست مى‌ شود؟ جبران مى‌ شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریباً اواخر عمرش هست؛ یک کسى که تمام این جنایات را کرده، حالا مى‌ شود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم و مثلًا اگر دست ما برسد- دست ما که به همه ذخایر او نخواهد رسید، جاهاى خیلى امانى آنها را برده اما یعنى امین براى او و براى ملتهاى خودشان و خائن براى ما، آن جواهراتى که پدرش برد نمى‌ دانیم الآن در خزینه کدام، انگلستان بردند آن وقت، این جواهرى هم که، جواهراتى هم که ایشان حمل کرده است که گفته‌ اند که حمل کردند چمدانهاى پر جواهر این ملت را حمل کردند و بردند، علاوه بر این پولهاى بسیار گزافى که صورتها را حالا یک مقدارى از آن را فاش کردند- شما فرض کنید که بتوانید که همه اینها را هم از او بگیرید لکن مى‌ توانید شما این هدرى که داده است این نیروى ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههاى ما را به یک صورتى درآورد که نیروى انسانى ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهاى انسانى ما را منقلب کرد به یک نیروهاى غیر انسانى. این سینماهایى که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز فحشایى که اینها درست کردند، مراکز فحشایى که موجود کردند براى اینکه جوانهاى ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتى خودشان، از مسائل زندگى‌ بخش خودشان، این مراکز اسباب این شد که این نیروى انسانى که باید در خدمت کشور ما باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروى غیر انسانى. چطور ما مى‌ توانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماوراى این عالَم جبران مى‌ شود؛ و بدانید که جبران مى‌ شود [ان شاء اللَّه حضار]. این قرآن است که هر کس هر ذره کارى که بکند مى‌ بیند او را. آنجا یک همچو عالَمى است. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ. وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرةٍ شَرّاً یَرَه؛ خودش را مى‌ بیند. آیه‌ این طور مى‌ فرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبى منعکس است و در آنجا خودش را مى‌ بیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمى‌ توانید جبران کنید، اما این جنایات جبران خواهد شد در آنجا.

اینها همه تا اینجا که رسیده است، که باز نصفه راه یا کمتر از راه را پیمودیم، اتفاق کلمه، اجتماع یک امت بر یک امر، این اجتماع امت بر یک امر موجب این شد که این کنگره‌ هایى که تا- به قول خودشان- عرش کشیده شده بود اینها یکى یکى ریختند، وارفتند، مثل یخى که آب بشود. لکن باز ما راهْ زیاد داریم؛ این اولش است. مقصد ما تنها رفتن او نیست، این یکى از مطالب است؛ ما رژیم سلطنتى را اصلًا غلط مى‌ دانیم، از اول این غلط بوده، خلاف قوانین انسانى بوده؛ رژیم سلطنتى از اول خلاف قوانین عقلیه انسان است. یک کسى حالا در مجلس به او رأى بدهند، یا خیر فرض بفرمایید- صحیحش را من مى‌ گویم، باطلش که مال ایران آن باطلش است، من وجه باطلش را من نمى‌ گویم، من وجه صحیحش را مى‌ گویم- شما فرض کنید که یک مجلس مؤسسان ملى- صد در صد ملى- تأسیس بشود و این یک کسى را با اعقابش به حکومت بنشانند، خودش و سلسله بعد؛ ما به این مجلس مؤسسان که از جانب ملت است و به این ملت، مى‌ گوییم بسیار خوب شما زمانى که خودتان تشریف داشتید حق داشتید که سرنوشت خودتان به دست خودتان باشد، سرنوشت مایى که دویست سال بعد از شما به این دنیا مى‌ آمده‌ ایم به چه مناسبت شما تعیین کردید آقاى پدر بزرگ؟! شما با چه قانون، با چه حق، سرنوشت ماهایى که در این زمان هستیم تعیین مى‌ کنید؟ شما حق دارید که... این حرفى است [که‌] همه عقول با آن موافقند منتها این قدر تعمیه مى‌ کنند بین مردم و تبلیغات سوء مى‌ کنند که مردم باور مى‌ کنند؛ گاهى وقتها این قدر شور است که خان هم‌ مى‌ فهمد! یک مملکتى که مى‌ گویید قانون این است، عقل این است، حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمى به دست خودش باشد، هر ملتى سرنوشتش به دست خودش باشد، این صحیح؛ ملت ایران حالا سرنوشتش باید به دست خودش باشد؛ الآن اگر بخواهد یک کسى را تعیین کند براى وکالت، تعیین کند براى ریاست جمهور، حق دارد که خودش قرار بدهد. ما همه فرض کنید اجتماع کردیم و یک نفر را رئیس جمهور کردیم و اجتماع کردیم هر ناحیه یک وکیل درست کرد، این صحیح، حالا اگر ما همه‌ مان مجتمع شدیم که یک مجلس مؤسسان درست کردیم، مجلس مؤسسان از ناحیه ما همه صحیح؛ او حق دارد- این مجلس مؤسسان- که سرنوشت این ملتى که الآن هست، موجود هست تعیین کند؛ آنى که الآن نیست و بعدها خواهد موجود شد، نه حالا ملت ایران است نه چیز دیگرى، هیچ چیز نیست حالا، ملتى نیست این؛ گروه‌ هایى که در صد سال دیگر در اعقاب شماها مى‌ آیند، آنها ملت ایران الآن نیستند، آنها الآن هیچند، من نمى‌ توانم سرنوشت آنها را تعیین کنم. آخر ما چه حقى داریم که سرنوشت دیگران را تعیین کنیم؟ آنها دیگرانند. به مجرد اینکه ما همه در ایران هستیم، به مجرد اینکه ما همه مسلمان هستیم نمى‌ توانیم ما سرنوشت یک جمعیتى که الآن موجود نیستند بعدها ملزم باشند آن اعقاب ما به اینکه این آقا را به «اعلیحضرتى» بشناسند! آخر به چه مناسبت تو همچو کارى مى‌ کنى؟ به من و شما چه ربط دارد این؟ پس سلطنت اصلًا، اصلًا قضیه سلطنت یک مطلب خلاف عقلى است، خلاف شعور انسانى است. این در صورتى که یک مؤسسان صحیح صد در صد ملى باشد، این است که براى اعقابْ هیچ اثرى نباید داشته باشد. اما اگر ما رجوع کنیم به تاریخ- و ما که شاهد خود قضیه بودیم، شما جوانها آن وقت نبودید- ما شاهد قضیه بودیم که قضیه چه جور بود و چه جور تحقق پیدا کرد، با سرنیزه مجلس درست کردند! با سرنیزه رأى درست کردند! مگر کسى جرأت مى‌ کرد رأى ندهد؛ جرأت مى‌ کرد نفس بکشد. درست کردند و البته یک عده‌ اى هم آن وقت از جان گذشتند مخالفت کردند لکن ما بقى همه سرنیزه بالاى سرشان بود، یا تطمیع. زیاد به آنها چیز دادند. یا سرنیزه بود. یک مجلسى سرنیزه‌ اى درست کردند و با آن مجلسِ سرنیزه‌ اى‌ به ما تحمیل کردند یک همچو موجوداتى را. اگر هم صحیح بود، غلط بود. اگر صحیح بود نسبت به آن کسى که در آن زمان بود صحیح؛ اما نسبت به کسى که در آن زمان نبود، ماهایى که شماهایى که در آن وقت نبودید، رفراندم آن وقت و- نمى‌ دانم- مجلس مؤسسانِ آن وقت هیچ دخالت نمى‌ تواند داشته باشد در سرنوشت شما.

ما یک قدم جلو رفتیم؛ آن اینکه این شخص را از مملکتمان بیرون کردیم. او مى‌ خواست که ماها را بیرون کند یعنى هر کس وارد در حزب رستاخیز نشده است باید از این مملکت بیرون برود، شما بحمد اللَّه با هم متحد شدید و اتفاق کلمه شما این شد که آن کارى که او مى‌ خواست سر شما بیاورد سر او درآورید؛ بیرونش کردید! بعدها هم کسى نمى‌ تواند او را بیاورد. اگر مى‌ توانستند نگهش مى‌ داشتند [خنده حضار]؛ نگه داشتن آسانتر از بیرون رفتن و برگشتن است. البته آنها الآن به فکر هستند؛ گفته مى‌ شود که در طیاره که داشته مى‌ رفته این خبیث امر مى‌ کرده است به اینکه کودتا کنید [خنده حضار]؛ طیاره در هوا بوده و باز از هواى نَفْسش دست برنداشته [خنده حضار] از آنجا- این طور گفته مى‌ شود- امر کرده که کودتا. و کودتایى که او مى‌ گوید دیگر این طور این حرفها نیست: بکشید و بزنید! از او اطاعت نکردند. در همین چند روز هم مى‌ گویند در یکى از پادگانها- الآن هم، امروز هم براى من باز این را نوشته بودند- دستور داده بودند به اینکه باید [در] شهر همدان کودتا کنید و بمباران کنید و بساط درست کنید. گوش ندادند و اعتصاب غذا کردند و گوش ندادند، و الآن هم آن پادگان دربست مال ملت است.

اینها براى چى بود؟ براى دو مطلب: یک مطلبْ این اتفاق کلمه‌ اى که در ایران پیدا شد؛ یک مطلب دیگر- آن پشتوانه‌ اى که عبارت از حق و حقیقت [است‌]، خدا بود. براى خدا و اسلام داد زدید گفتید ما اسلام را مى‌ خواهیم، آزادى مى‌ خواهیم، استقلال مى‌ خواهیم. حکومت اسلام- حکومت اسلامى همان آزادى و استقلالى را به شما مى‌ دهد، منتها شما تشریح کردید مطلب را، و الّا حکومت اسلامى یعنى آزادى، یعنى استقلال. این پشتوانه داشتن اجتماع شما به اراده اللَّه تعالى موجب پیروزى شما تا اینجاست. و اگر این دو جهت محفوظ بماند تا قیامتان بحق باشد- اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ»

- براى خدا قیام کنید نه براى شهوات نفسانیه؛ اگر انسان براى شهوات نفسانیه قیام بکند و براى خدا نباشد، این به جایى نمى‌ رسد کارش؛ این بالاخره فَشَلْ مى‌ شود؛ چیزى که براى خدا نیست دوام نمى‌ تواند داشته باشد. کوشش کنید که قیام شما، این نهضتى که دارید، نهضت الهى باشد؛ للَّه باشد. من نمى‌ توانم باور کنم که کسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم کوشش کند. من اصلًا باورم نمى‌ آید. آنهایى که مبادى معنوى دارند، آنهایى که خدا قائلند، آنهایى که جزا قائلند، آنهایى که عطا قائلند، اینها تعقل دارد که یک کسى خودش را، جان خودش را بدهد یک جان بالاتر بگیرد؛ همه چیزش را بدهد و از خدا زیادتر، آن قدرى که هیچ چشمى نمى‌ تواند ببیند و هیچ گوشى نمى‌ تواند بشنود بگیرد. این یک امرى است معقول که ما عبا بدهیم صدتا عبا بگیریم. یک جانى که توى این کالبدْ محبوس است بدهیم آزاد بشویم، یک جانى که الهى است، آزاد است، محیط است، همه چیز است، اراده‌ اش فعال است، مى‌ گوید بشو مى‌ شود، هر چیز و هر چه بخواهد مى‌ شود، یک همچو چیزى بگیرد. این معقول است که انسان در اینجا فداکارى کند جان بدهد؛ اما آن کسى که این مبادى را ندارد، یا بسیار احمق است یا دروغ است مطلب. من مى‌ گویم دروغ است مطلب؛ تعمیه است. اینکه من براى مردم، براى توده دارم زحمت مى‌ کشم، از او مى‌ پرسم خوب، حالا خودت را کشتند چه؟ تو همچو آدمى هستى که براى توده؟ انسان هر چه مى‌ خواهد براى خودش مى‌ خواهد. انسانى که براى خودش نخواهد، در تمام بشر چند تا دانه ممکن است پیدا بشود، نه یک فوج. تا مبادى روحى و الهى در کار نباشد، نمى‌ شود که دوام داشته باشد. و لهذا خداى تبارک و تعالى مى‌ فرماید من یک موعظه به شما مى‌ کنم، در تمام موعظه‌ هایى که همه مى‌ کنند مى‌ فرماید که من فقط یک موعظه به شما مى‌ کنم: «موعظه کن» خداى تبارک و تعالى است، آنکه این موعظه را رسانده رسول خدا- صلى اللَّه علیه و آله و سلم- است، آن کتابى که توى آن این موعظه ثبت شده است قرآن، این اسنادش؛ مى‌ فرماید من یک، فقط یک موعظه مى‌ کنم و آن این است که براى خدا قیام کنید، براى خدا قیام کنید. هم قیام کنید، هم قیامتان براى خدا باشد. اگر بخواهید قیام شما یک قیامِ مُثْمِر باشد، نتیجه داشته باشد قیامتان، منتهى به تفکیک و تجزیه و امثال ذلک نشود، تمام وجهه همت شما یک نقطه باشد و آن هم یک نقطه ماوراى عالم طبیعت؛ یک نقطه غیر متناهى در همه چیز؛ همه توجه به او داشته باشید. اگر یک همچو مطلبى شد، آن وقت قیام شما و نهضت شما یک نهضت اسلامى سالم، دوام دار. آن طور نیست که ... براى اینکه پشتوانه‌ اش دائم است؛ چیزى که پشتوانه‌ اش دائم است، دائم است.

من این موعظه خداى تبارک و تعالى به لسان قرآن را دارم به شما مى‌ رسانم. این موعظه به ما مى‌ فهماند به اینکه باید وحدت کلمه داشته باشیم؛ وجهه ما یک چیز باشد: «اللَّه»، انْ تَقُومُوا لِلّه، قیام للَّه. دیگر نمى‌ تواند که یک کسى یک طرف برود، یک کسى یک طرف دیگر. اگر دیدید که در یک قیامى دسته دسته و حزب شد و حزبْ حزب و جبهه جبهه شد، بدانید خدا در کار نیست. اگر همه با هم متوجه به یک نقطه [باشند] ... دعوت به وحدت کلمه است، به وحدت عقیده است. وحدت عقیده وحدت کلمه مى‌ آورد، وحدت عمل مى‌ آورد. انَّما اعِظُکُمْ بِواحِدَة؛ یک موعظه فقط، فقط یک موعظه. توى این موعظه همه چیز هست. شما این یک موعظه را گوش کنید، عمل کنید، همه چیز شما در این یک موعظه هست. موعظه خداست، آن هم فقط یک موعظه. همه چیزهایى که شما تصور بکنید توى این یک کلمه [هست‌]. اینکه قرآن معجزه است براى این چیزهاست که سه تا چهار تا کلمه تمام حیثیات بشر را اداره مى‌ کند. اعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ انْ تَقُومُوا للَّهِ مَثْنى‌ و فُرادى‌. قیام اگر قیامِ للَّهِ شد، همه چیز متمرکز مى‌ شود در همان الوهیت. و این قیام شما چون‌ یک بویى از الوهیت مى‌ داد، تا اینجا رسیده است که قدرتهاى بشرى را زیر پا گذاشت یعنى مشت غلبه کرد بر تانک، مشت غلبه کرد بر توپ؛ توپها و تانکهایى که در ایران آورده بودند و متمرکز کرده بودند. و اینها، مشتهاى جوانها و پیرها و زنهاى ما در مقابلش ایستاد و گفت که دیگر اثر ندارد. چرا اثر ندارد؟ براى اینکه للَّهِ است. مگر با خدا مى‌ شود معارضه کرد؟ مگر مقابله مى‌ شود با خدا کرد؟ این کارْ خدایى است، للَّهِ است، براى خداست. همه این دعواهایى که اینها داشتند پیچید و کنار گذاشت.

اما حالا باز اول کار است. شما خیال نکنید ما رسیدیم به مطلب، و برویم بخوابیم سر جایمان. خیر قیامِ للَّه، الآن اول کار است. به حَسَب آن چیزى که اهل معرفت مى‌ گویند، منزل اول است یقظه؛ ما خیلى راه داریم الآن. آقا ما وارث یک مملکت هستیم که همه چیزش را این مرد به باد فنا داد، همه چیزش را. شما روى هر مطلبى که دست بگذارید، روى هر مظهرى از مظاهر تمدن که دست بگذارید، این به باد داده است. به باد داد و فریاد زد که من «تمدن بزرگ» آوردم! دانشگاه ما را به باد فنا داد، زراعت ما را به باد فنا داد، نفت ما را همه‌اش را تقریباً- مى‌ گوید بیست سال دیگر مانده- نمى‌ دانم- چند سال دیگر! این طور که شما مى‌ دهید بله. همه چیز ما را به باد [داد]. جوانهاى ما را فانى کرد، به باد فنا داد. از همه شناعتها [و] جنایتها بالاتر، از دست دادن نیروى انسانى است؛ انسان است که مى‌ تواند کار بکند و ارزش دارد و الّا آب و خاک و اینها ارزش ندارد، انسان ارزش دارد. این انسانیت را سلب کرد از ایران؛ جوانها و نیروهاى جوانهاى ما را اصل به باد فنا داد. این جوانهایى که الآن در آلمان آمدند براى نیروى اتمى، از آنها شما بپرسید- خوب آمدند به من گفتند- شما هم از آنها بپرسید، خودشان هم مى‌ دانند مى‌ گویند ما را پایین نگه داشتند، نمى‌ گذارند و هیچ اثر هم ندارد کار ما؛ کارى بى‌ اثر! و نگه داشتن نیرویى که استعداد دارد ترقى بکند، در یک حدى خفه‌ اش مى‌ کنند نگهش مى‌ دارند.

همه چیز این مملکت را به باد داده است. ما اگر موفق هم بشویم و این تتمه و لاشه را هم بیرون بریزیم، باز ده- بیست سال لازم است که همه اقشار ملت فعالیت کنند تا بتوانند این نقیصه‌ ها را رفع بکنند. شما بخواهید زراعت ما را برگردانید به حالى که قبل از این افساداتِ ارضیه بود، بخواهید به آن حال برگردانید، ده- بیست سال زحمت لازم دارد. همه مردم باید دست به هم بدهند، باید زارعین و دهقانها و اینها- کشاورزها مشغول کار بشوند، دیگران کمک کنند به آنها. تنها با یک قشر، با یک دولت نمى‌ شود.

ما امروز مى‌ خواهیم همه ملت را وارد در دولت کنیم. جدا نباشد. همه با هم اعانت کنند، معاون هم باشند؛ نه اینکه آن یک اجنبى‌ اى باشد که مردم از آن بترسند نگاهش کنند، نتوانند با او حرف بزنند. ما یک کسى را مى‌ خواهیم که- البته نمى‌ شود این- اینکه من مى‌ گویم مى‌ خواهیم شبیهِ، آن هم نه یک شبیهِ نزدیک، شبیهِ بسیار دور، مثل حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- که زمان سلطنتش، استغفر اللَّه که سلطنت مى‌ گویم، امارت، امارت شرعیه‌ اش، خلافتش که این قدر طول و عرض داشت، حجاز و مصر و عراق و- نمى‌ دانم- ایران و همه اینها را داشت، آن وقت بعد پا مى‌ شد خودش راه مى‌ افتاد در خانه این زن رفت و آن زن و آن زن، بعد از اینکه خانه یک زنى رفته- به حَسَب آن طورى که تاریخ نقل مى‌ کند و آقایان نقل مى‌ کنند- رفته و دلجویى کرده به بچه‌ ها ... بعد کارى مى‌ کند که این بچه کوچکها بخندند. یک کارى که آدمهاى متعارف عادى نمى‌ کنند، یک آدم ماوراى طبیعت این کار را مى‌ تواند بکند؛ یک صدایى در مى‌ آورد که این بچه بخندد! مى‌ گوید مى‌ خواستم اینها، اول که من رفتم گریه مى‌ کردند، مى‌ خواستم با خنده بیرون بیایم. ما یک همچو آدمى مى‌ خواهیم نه یک کسى که از سایه‌ اش بترسیم. ما یک حاکمى مى‌ خواهیم که توى مسجد وقتى آمد نشست، بیایند دور او بنشینند، با او صحبت کنند، با او حرف بزنند؛ اشکال دارند اشکالشان را بگویند. ما یک امیرى مى‌ خواهیم که وقتى‌ یهودى آمده ادعا کرده، قاضى مى‌ فرستد سراغ امیر که بیا، مى‌ آید مى‌ نشیند در مجلس قضا، همین قاضى که خودش نصب کرده، در مجلس قضا مى‌ نشیند؛ قضاوت مى‌ نشیند، طرح دعوا مى‌ شود و رأى بر خلاف حضرت امیر- سلام اللَّه علیه- مى‌ دهد. آن هم تنفیذ مى‌ کند که اوقاتش هم تلخ نمى‌ شود. شما مى‌ توانید که این همه چیزى که از بنیاد پهلوى برده، حکومتها مى‌ توانند ادعا کنند؟ حالا هم حتى مى‌ توانند بیاورند این مردکه را بیاورند اینجا که آقا بنیاد پهلوى را بیا حسابش را پس بده؟ پانزده میلیون دلار فلان، ده میلیون دلار فلان، پنج میلیون دلار فلان، سى میلیون دلار فلان؛ همه از اجزا و بستگان و پسر و دختر!

ما یک حکومت عادل مى‌ خواهیم. عادل یعنى دزد نباشد لا اقل! نمى‌ خواهیم اقتدا به حاکممان بکنیم- باید هم این طور باشد- ما مى‌ خواهیم این طور باشد که این مال ملت را ندزدد، برندارد برود.

خوب، شما مطالعه کنید این صورتى که مال یکى دو ماه است- خوب مطالعه هم کرده‌ اید لا بد- این صورتى که مال یکى دو ماه است، چقدر اینها- ببیند اینها تویشان، یک نفر آدم متدین پیدا مى‌ شود؟ این آخوندهاى مفتخور- به اصطلاح اینها- توىِ این [لیست‌] توى این قائمه‌ ها یک آخوند را پیدا مى‌ کنید؟ یک ملّا را پیدا مى‌ کنید؟ اینها تبلیغات است، «آخوند مفتخور» تبلیغات اینهاست براى اینکه مى‌ خواهند آخوند را زمین بزنند. آنکه مى‌ تواند تودهنى بزند آخوند است، آنى که با منبر و محرابش جلو توپ و تانک مى‌ ایستد آخوند است. اینها مى‌ خواهند این قوه را از شما بگیرند؛ اسلام هم که مى‌ خواهند بگیرند؛ قرآن هم که مى‌ خواهند بگیرند- همه را مى‌ خواهند بگیرند شما بشوید یک افراد مخلوع از خدا، خلع سلاح شده: نه خدا داشته باشید و نه امام داشته‌ باشید و نه قرآن داشته باشید و نه موعظه چى داشته باشید و نه منبرى داشته باشید و نه محرابى و نه آخوند؛ هیچى. پس چه بکنند؟ پس همین کارهایى که تا حالا کردند ادامه بدهند؛ همین کارهایى که تا حالا کردند. تبلیغات کردند زمان آن مرد خدانشناس. چه تبلیغاتى بر ضد روحانیت کردند که روحانیت را دیگر توى اتومبیلها راه نمى‌ دادند. مردکه مى‌ گفت که، گفته بود که من دو طایفه را سوار اتومبیل نمى‌ کنم، قرار با خدا گذاشتم: یکى آخوند، یکى فاحشه! این طور درست کرده بودند. چرا؟ براى اینکه از آخوند مى‌ ترسیدند. یک آخوند توى مجلس بود پدرش را در مى‌ آورد، یک «مدرس» بود. یک مدرس توى مجلس بود مکرر شکست داد او را؛ ایشان را گرفتند کشتند.

وحدت کلمه، للَّهِ بودن، این پیروزى را به شما داده تا حالا. این وحدت کلمه را حفظش کنید. این حزب بازى را کنار بگذارید، این جبهه بازى را کنار بگذارید، این آخوند و دانشگاهى را کنار بگذارید؛ خدا مى‌ داند ضرر به شما مى‌ زند، ضربه مى‌ زند به شماها هر کدام. در خارجْ آدم مى‌ آید مى‌ بیند که جبهه‌ هاى مختلف است. آن به آن مى‌ گوید و به او مى‌ گوید، او چه مى‌ کند او چه مى‌ کند. کنار بگذارید آقا. اگر چنانچه مسلمانید مسلمانى اقتضاى این مى‌ کند که کنار بگذارید؛ اگر ملى هستید ملى بودن اقتضاى این کار را مى‌ کند؛ اگر عاقلید عقلْ اقتضاى این را مى‌ کند. اینها را دیگران درست کردند به اعتقاد من. دیگران درست کردند که ما را متفرق از هم بکنند. کنار بگذارید این مسائل را، با هم بشوید: یَد اللَّه مَعَ الجَماعَة همه با هم بشوید. تا اینجا آوردید تا آخر ببرید. آخر یعنى آن وقتى که دست اجانب از مملکت شما کوتاه بشود؛ مملکت بشود مال خودتان، خودتان اداره‌ اش بکنید، خودتان هر چه دارید دلتان خواست بفروشید. نفت را خواستید بفروشید، خواستید نفروشید. البته مى‌ خواهیم بفروشیم اما نه آن فروشى که این‌ مرد کرد که هم نفت را داد هم پایگاه درست کرد. به جاى نفت پایگاه براى آنها درست کرد. این طور البته نمى‌ شود؛ ادامه ندارد این.

اتفاق کلمه داشته باشید که اگر این پایگاه اتفاق کلمه را از شما گرفتند بدانید که شکست مى‌ خورید. اگر این جمعیتهاى توى ایران که همه داد مى‌ کنند آزادى، همه داد مى‌ کنند خدا، اگر این تفرقه در آن پیدا شد و یک قشرى در آن پیدا شد که یک شعار دیگرى غیر الهى داد و للَّه نبود، بدانید که شکست‌ شان مى‌ دهند. آنها درست مى‌ کنند این مطالب را. الآن وقتى است که اینها شکست خورده‌ اند، دیگر هر چه دستشان مى‌ رسد درست مى‌ کنند. یک گروه درست مى‌ کنند به اسم کذا و یک گروه درست مى‌ کنند به اسم کذا، براى اینکه تعمیه کنند و این ملت روحیه‌ اش از دست برود. من عرض مى‌ کنم که محکم باشید، روحیه‌ تان را نگه دارید. وقتى ابرقدرتها نتوانستند غلط بکنند، این چهار تا بچه نمى‌ توانند کارى بکنند. محکم باشید سر جاى خودتان. قدرت ملت یک قدرتى است که هیچ قدرتى با او نمى‌ تواند مقابله کند. شما دیدید و دارید مى‌ بینید آنى که همه قدرتها دنبالش بود شما بیرونش کردید. ما تا آن جایى که دست همه اجانب، چه اجانب چپ و چه اجانب راست، دست اینها در مملکت ما یک چیزى دارد، ما نهضتمان ادامه دارد و تا جان داریم فریاد مى‌ کنیم [حضار: صحیح است‌]. این تفرقه و این اختلاف کلمه را دست از آن بردارند آقایان. و من، هم از شماها و هم از قشرهایى که در ایران هستند این تقاضا را دارم، ملتمسانه این تقاضا را از همه‌ تان دارم که همه شما دنبال یک مطلب بروید که بخواهید مملکت خودتان را از چنگ دیگران آزاد کنید. من دارم سینه مى‌ زنم براى امریکا، من دارم سینه مى‌ زنم براى روسیه، من دارم سینه مى‌ زنم براى چین- همه‌ اش غلط است. بدتر از بدتر از همند! براى خودت چرا سینه نمى‌ زنى بدبخت؟ مملکت براى خودش ... مملکت از من است، من باید به یکى دیگر بخواهم تحویل بدهم؟! و باز هم ملى هستم؟! باز هم توده‌ اى هستم؟! توده‌ اى آن است که براى ملت‌ خودش باشد نه براى چین و- نمى‌ دانم- دیگران باشد. دست بردارید از اختلافات. همه زیر پرچم اسلام بیایید. اگر بخواهید که همه قدرتها را کنار بگذارید و خودتان باشید، خودتان با یک اخلاق فاضله، یک مملکت نمونه‌ اى که اخلاقش فاضله باشد، یک مملکت نمونه‌ اى که ظلم به دیگران نکند، طمع به مال دیگران نداشته باشد، ظلم هم تحمل نکند، مالش هم به دیگران ندهد، برنامه ما این است که نه ظلم بکنیم، نه ظلم بشنویم. نه مى‌ خواهیم به مردم تحمیل کنیم، نه تحمل مى‌ کنیم تحمیل دیگران را. همه با هم باشید و للَّهِ باشد. قصدهایتان را خالص بکنید للَّهِ، و صفوفتان را فشرده تر بکنید؛ و من امیدوارم که خداوند به شماها نصرت بدهد، و نصرت مى‌ دهد ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار].

 

صحیفه امام؛ ج 2، ص 503-517

 

 

 

دیدگاه تان را بنویسید