امام رضا(ع) از شیعیانشان چه انتظاری دارند؟

علی بن شعیب می گوید: روزی خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. امام فرمودند: «ای پسر شعیب به نظر تو زندگی چه کسی از همه مردم گواراتر است؟» گفتم: یابن رسول اللّه، شما در این باره از همه داناترید. آن گاه امام فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او بهره مند شوند و خیرش به دیگران برسد».

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس: امام علی بن موسی الرضا علیه السلام در یازدهم ذیقعده سال 148 ق در شهر مدینه به دنیا آمد، امام موسی کاظم(ع) نام فرزندشان را علی گذاشتند. کنیه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترین لقبشان رضاست. درباره اینکه چرا امام را رضا می گویند آمده است: «او را رضا ملقب گردانیده اند برای آن که پسندیده خدا بود در آسمان و پسندیده رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم و ائمه علیهم السلام بود در زمین برای امامت» و نیز گفته اند: «آن حضرت به رضای پروردگار راضی بود و این خصلت ارزشمند را که مقامی بالاتر از مقام صبر است، به طور کامل داشت».

 

امامت امام رضا علیه السلام

در همه ایامی که پدر بزرگوارشان در زندان به سر می بردند، ایشان به نمایندگی از پدر به امور رسیدگی می کردند و نقش بسیار مهمی در نگهبانی از فرهنگ و فقه شیعه و هدایت شاگردان داشتند و در غیاب امام هفتم، حضور امام رضا (ع) مایه دلگرمی برای پیروان حضرت شده بود.

تا اینکه در سال 183 قمری با شهادت امام موسی کاظم (ع) دوره امامت آن حضرت شروع شد و این در حالی بود که امام 35 سال بیشتر نداشت و این ایام حدود 20 سال به طول انجامید که 17 سال در مدینه و سه سال آخر در خراسان گذشت. امام موسی کاظم (ع) در همه ایام به امامت آن حضرت بعد از خودشان اشاره می کردند و در مواقع مختلف آن را یادآوری می کردند که پس از ایشان هدایت و رهبری امت را فرزندشان علی (ع) برعهده دارد. این دوره 20 ساله امامت همراه با خلافت سه خلیفه جائر عباسی بود از جمله: 

امام رضا علیه السلام و هارون

10 سال اول امامت علی بن موسی الرضا(ع) مقارن با خلافت هارون الرشید بود و او خلیفه ای بود که امام موسی کاظم (ع) را سال ها در زندان نگه داشته و سرانجام وجود حضرت را تاب نیاورده و ایشان را به شهادت رساند هر چند که به بهانه های مختلف می کوشید تا این جنایت خود را کتمان کند و از آنجایی که از طغیان مردمی نگران بود بنابراین از اینکه بخواهد به امام رضا تعرضی کند خودداری کرد و سخت گیری هایی را که در دوران امام موسی کاظم(ع) انجام داد، در دوره امام رضا(ع) به کار نبست. اما هیچ یک از این مسائل باعث نشد که امام از مواضع خود کوتاه بیایند و آشکارانه امامت خود را اعلام کرده که این خود به منزله مخالفت با هارون خلیفه عباسی بود.

امام رضا علیه السلام و امین عباسی 

پنج سال از ایام امامت امام رضا(ع) همزمان با دوره خلافت امین عباسی بود. وی که فرزند ارشد هارون بود، بعد از مرگ پدرش با بیعت مردم با او در بغداد جانشین پدر شد. او مردی عیاش بود و بیشتر زمان خود را به خوشگذرانی سپری می کرد و ایامی را نیز به درگیری با برادرش مأمون گذراند و همین موقعیت آزادتری را برای امام فراهم آورده بود تا بتواند به تربیت شاگردان و رسیدگی به امور دینی بپردازد و زمانی را نیز به مباحثات علمی اختصاص دهد. تا اینکه مامون برادرش را به قتل رساند و خود خلیفه عباسی شد.

امام رضا علیه السلام و مأمون

امام رضا علیه السلام پنج سال آخر امامت خویش را در دوران خلافت مأمون عباسی سپری کرد. مأمون عباسی که پس از قتل برادر خود، امین به عنوان هفتمین خلیفه عباسی بر مسند خلافت نشسته بود، از چند جهت ارکان حکومت خود را در خطر می دید. نخست، از طرف علویان و طرفدارانشان که از حکومت عباسیان دلی پرخون داشتند و در هر فرصتی پرچم مخالفت برمی افراشتند؛ دوم از سوی عباسیان؛ زیرا مأمون برادر خود امین را کشته و سر بریده او را بر نیزه زده بود که این کار موجب رنجش بسیار عباسیان شده بود. گفتنی است عباسیّان امین را خلیفه رسمی و مشروع پس از هارون می دانستند؛ سوم از سوی ایرانیان و خراسانیان که به صورت فطری و باور اعتقادی طرفدار و دوستدار خاندان رسالت بودند.

علت دعوت مأمون از امام برای رفتن به خراسان و پذیرش ولایتعهدی اجباری از سوی امام(ع)

مأمون به علت خطرهایی که برای حکومتش احساس می کرد تصمیم گرفت تا امام (ع) را از مدینه به مرو آورده و با پیشنهاد ولایتعهدی به ایشان، بخشی از فشارها و تهدیدهایی را که از سوی علویان و ایرانیان برای حکومتش حس می کرد، کاهش دهد چرا که گمان می کرد مردم با دیدن امام (ع) در دستگاه حکومت عباسی از شورش علیه او منصرف می شوند لذا چندین نامه برای امام نوشت و هر بار امام آنها را رد کرد تا جایی که با فشار و اصرار امام را ناچار به حرکت به سوی خراسان کرد و اینچنین مامون گروهی را به فرماندهی «رَجاء بن ابی ضحّاک» مأمور آوردن امام رضا علیه السلام و همراهانشان از راه بصره، اهواز و فارس کرد اما با همه این اوصاف، امام (ع) ناخشنودی خود را از این قضیه برای مردم آشکار می کرد تا حجت را بر مردم تمام کند که فریب مامون را نخورند و بدانند که امام (ع) تنها برای مصلحت اسلام و مسلمین مجبور به پذیرش این سفر شده است و آن را در قالب نپذیرفتن دعوت های مکرر مامون، وداع با افراد خانواده و دعوت آنها به گریه بر آن حضرت به هنگام وداع نشان دادند.

همچنین آن حضرت با قبول ولایتعهدی اجباری مانند امام حسن (ع) به پذیرش صلح تحمیلی به مردم فهماندند که سیاستشان از سیاست مامون جداست و با کمال صراحت درباره خلافت به مامون فرمودند: «تو چه کاره ای که خلافت را به من واگذاری؟ اگر خلافت را خدا به تو داده، تو نمی توانی آن را به دیگری واگذاری، و اگر خدا به تو نداده، چه حقّی داری که درباره آن تصمیم بگیری؟!» نیز آن حضرت پس از این ماجرا، دستانشان را به سوی آسمان گرفته و فرمودند: «خدایا، تو می دانی که من در مورد قبول ولایتعهدی ناگزیر شدم. پس مرا مورد بازخواست قرار نده، چنان که بنده و پیامبرت یوسف علیه السلام را هنگامی که حکومت مصر را به دست گرفت، بازخواست نکردی».

اقامه نماز عید فطر از سوی امام رضا علیه السلام

پس از پایان مجلسی که به مناسبت ولایتعهدی امام رضا علیه السلام در پنجم رمضان سال 203 ق تشکیل شده بود، مأمون از امام خواست که نماز عید فطر را اقامه کند ولی آن حضرت این کار را نمی پذیرفت. سرانجام امام رضا علیه السلام به مأمون پیغام داد که «اگر بناست من نماز بخوانم، من مانند روش پیامبر (ص) و امیر مؤمنان علی علیه السلام نماز می خوانم». مأمون در پاسخ گفت: «شما مختارید هرگونه که دوست دارید نماز را به جای آورید».

امام رضا علیه السلام همچون پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم با پای برهنه و عصا در دست از منزل بیرون آمد. هنگامی که رؤسا و لشکریان دیدند که امام رضا علیه السلام با کمال تواضع و با پای برهنه از خانه بیرون آمده، از مرکب هایشان پیاده شدند و کفش ها را از پا درآوردند. و با پای برهنه همراه امام حرکت کردند. حضرت در هر ده قدم می ایستاد و سه تکبیر می گفت. زمین و زمان با تکبیر آن حضرت همنوا شده بود. مأمون از هیبت و شکوه نماز امام به وحشت افتاد و به امام پیام فرستاد که «ضرورتی ندارد نماز بخوانید. بهتر است که برگردید»؛ بنابر این حضرت رضا علیه السلام مجبور شدند که از اقامه نماز خودداری کنند. بدین ترتیب مأمون از اقامه نماز امام جلوگیری کرد.

شهادت امام (ع)

مأمون که برای حفظ حکومت خود امام رضا علیه السلام را از مدینه به مرو آورده بود و با ترفندهای خود و اطرافیان به اهداف خود نرسیده بود، وقتی که رفتار و قاطعیت آن حضرت را دید، دریافت که گفتار و رفتار آن حضرت در نهایت موجب ضعف و تزلزل حکومت او می شود و از سوی دیگر عباسیّان همواره در مورد ولایتعهدی امام رضا علیه السلام مأمون را تهدید می کردند و به او هشدار می دادند. در نتیجه وی تصمیم گرفت که آن حضرت را به گونه ای از میان ببرد. ولی کاملاً مراقب بود که این عمل به طور کاملاً محرمانه انجام گیرد تا مسأله جدیدی برای حکومتش پیش نیاید بنابراین با مسموم کردن آن حضرت به هدف خود رسید. امام علیه السلام در روز آخر صفر بر اثر زهر مسموم و دعوت حق را لبیک گفت و به اجداد پاکش پیوست. هنگامی که خبر شهادت در میان مردم پیچید، باعث ازدحامشان شد و متوجه شدند که مامون با نیرنگ امام (ع) را به شهادت رسانده است.

این شرایط مامون را به وحشت انداخت و شخصی را نزد مردم فرستاد و گفت که تشییع به فرصت دیگری موکول شده است. و این ترفندی از سوی مامون بود تا مردم را متفرق کند و دستور داد تا پیکر مطهر حضرت را شبانه غسل داده و به خاک بسپارند.

 

شاگردان برجسته امام رضا علیه السلام

امام علیه السلام در حوزه درسی خود شاگردان بسیاری را تربیت کرد و آنها از علومی که نزد آن حضرت بود بهره ها بردند. یکی از شاگردان آن حضرت «زکریّا بن آدم» است که نمایندگی امام علیه السلام را در قم عهده دار بود. امام رضا علیه السلام در نامه ای به او می نویسند: خداوند به سبب وجود تو بلا را از شهر قم دور می کند، چنانکه بلا را به علت وجود امام کاظم علیه السلام از مردم بغداد برطرف می گرداند». از دیگر شاگردان برجسته آن حضرت می توان از یونس بن عبدالرحمن، صفوان بن یحیی، حسن بن محبوب و علی بن میثم نام برد.

 

انتظار امام از شیعیان

محدث قمی رحمت الله علیه از حضرت عبدالعظیم حسنی علیه السلام روایت می کند که امام هشتم علی بن موسی الرضا علیه السلام فرمود: «ای عبدالعظیم، سلام مرا به دوستانم برسان و به آنان بگو وسوسه های شیطانی را به خود راه ندهند و در زندگی راستگو و امانتدار باشند. راجع به چیزهایی که برایشان فایده ای ندارد سکوت کنند و جدال نکنند. با یکدیگر رفت و آمد کنند؛ زیرا این عمل موجب تقرب به من می شود. حیثیت و آبروی خود را از بین نبرند که هرکس آبروی کسی را بریزد و از این راه یکی از دوستان مرا به غضب آورد، دعا می کنم که خدا او را در دنیا و آخرت به عذاب دچار کند و در آخرت از زیانکاران به شمار آید».

زندگی گوارا

علی بن شعیب می گوید: روزی خدمت امام رضا علیه السلام رسیدم. امام فرمودند: «ای پسر شعیب به نظر تو زندگی چه کسی از همه مردم گواراتر است؟» گفتم: یابن رسول اللّه، شما در این باره از همه داناترید. آن گاه امام فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او بهره مند شوند و خیرش به دیگران برسد». سپس فرمودند: «چه کسی زندگی اش از همه نکبت بارتر است؟ گفتم: باز هم در این مورد شما از همه عالم ترید. حضرت فرمودند: «کسی که مردم از زندگی او خیری نبینند».

 

کلمات قصار

اِنَّ الصَّمتَ بابٌ مِنْ اَبْوابِ الحِکْمَةِ، اِنَّ الصَّمْتَ یُکْسِبُ المَحَبَّةَ، اِنَّهُ دَلیلٌ عَلی کُلِّ خَیْرٍ؛

همانا خاموشی و کنترل زبان دری از درهای حکمت است و موجب دوستی می شود و به نیکی ها راه می برد.

صِدیقُ کُلِّ امْرء عَقْلُهُ و عَدُوُّهُ جَهْلُهُ؛

دوست هر انسانی، عقل او، و دشمن هر انسانی نادانی اوست.

اَلتَوَدّدُ اِلَی النّاسِ نِصْفُ العَقْلِ؛

دوستی با مردم، نیمی از عقل محسوب می شود.

اِنَّ اللّهَ تَعالی یَبْغُضُ الْقِیلَ وَ الْقالَ وَ اِضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُؤالِ؛

همانا خداوند قیل و قال (کشمکش لفظی بی مورد)، و تباه کردن ثروت و تقاضا کردن بسیار را دشمن می دارد.

لا تَدَعُوا العَمَلَ الصّالِحَ وَ الْاِجْتَهادَ فی العِبادَةِ اِتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم ؛

کار نیک و کوشش در عبادت را به بهانه دوستی و بر حبّ آل محمد صلی الله علیه و آله وسلم رها نکنید.

مَنْ رَضِیَ عَنِ اللّهِ تَعالی بالْقَلِیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِیَ اللّهُ عَنْهُ بالْقَلِیلِ مِنَ الْعَمَلِ؛

کسی که به روزی اندک از خداوند خشنود باشد، خداوند از او به عمل کم، راضی خواهد شد.

اَلْاِسْتِرسالُ بِالْاُنْسِ یُذْهِبُ المَهابَةَ؛

انس گرفتن حساب نشده (و بدون کنترل) با مردم شخصیت انسان را از بین می برد.

یَأتِی عَلَی الناسِ زَمانَ تَکُونُ العافِیَةُ فِیهِ عَشْرَةَ اَجْزاءٍ، تِسْعَةٌ مِنْها فِی اِعْتِزالِ النّاسِ، وَ واحِدٌ فِی الصَّمْتِ؛

زمانی بر مردم می آید، که عافیت و آرامش، در آن زمان در ده بخش است؛ نُه بخش آن در دوری از مردم و گوشه گیری و یک بخش آن در سکوت است.

 

دیدگاه تان را بنویسید