رؤیای صادقه ای که باب شهادت را به روی مجید گشود

خوابش که برد، یکی از دوستان شهیدش را دید که به او گفت تو که همیشه دلت می خواست شهید بشوی، حالا چرا فرار کردی؟!

لینک کوتاه کپی شد

جی پلاس ـ منصوره جاسبی: جعفر جهروتی زاده، بنیانگذار گردان تخریب لشکر 27 حضرت رسول(ص) خاطره ای را که مجید[1] خودش برای او نقل کرده است اینگونه بیان می کند: فکه بود و مقر بچه های تفحص و مجید و دیگران، گاه گاهی کاروان هایی از دانشجویان برای بازدید از مناطق جنگی می آمدند و هنوز کاروان های راهیان نور به شکل امروزی پا نگرفته بود، مجید در عالم خواب و بیداری صدایی می شنود و برای آنکه بداند صدا از کجاست، بیرون می آید و اطراف را نگاهی می اندازد و می بیند که 15ـ 16 نفری با سربندهای یا زهرا(س) در حال سینه زدن راهی معراج شهدا هستند.

لحظه ای می ترسد و به مقر برمی گردد و پتو را روی خود می کشد و تلاش می کند تا بخوابد. به محض اینکه خوابش می برد، یکی از دوستان شهیدش به خوابش می آید و به او می گوید: چه شد مجید؟! تو که همیشه می خواستی شهید بشوی و حالا از ما فرار می کنی؟!

... هفت ـ هشت روزی می گذرد که خبر شهادت مجید همه جا پخش می شود.

 
  1. شهید مجید پازوکی از بچه های گردان تخریب لشکر 27 حضرت رسول (ص) که با وجود جانبازی به خیل بچه های تفحص پیوست و سرانجام در هفدهم مهرماه سال 80 همنشین دوستان شهیدش شد.

 

دیدگاه تان را بنویسید